۱
هیچکس پاسخگو نیست. محمدرضا برجی ـ مدیرکل حفاظت محیط زیست گیلان ـ هیچگاه گوشیاش را جواب نمیدهد. مدیرکل راه و ترابری گیلان هم همینطور. رئیس روابط عمومیاش هم میگوید باید از روزنامه معرفینامه بیاوری و تقاضای مصاحبه را هم کتباً بنویسی. رئیس روابط عمومی فرمانداری هم همین را میگوید. بماند که وقتی گوشی را برمیدارند و همکارم میگوید که روزنامهنگار است و میخواهد از پروژه تعریض جاده و کارخانه سیمان بپرسد، ابتدا خوشحال میشوند، چون فکر میکنند قصدش اطلاعرسانی درباره مزیتهای این پروژه پرهزینه است، اما وقتی درمییابند که میخواهد از تعداد درختان قطع شده بپرسد، بهانه میآورند. نماینده مردم لاهیجان و سیاهکل هم که همیشه پاسخگو است، اکنون حتی جواب تلفن را هم نمیدهد؛ آنهم در دورهای که رئیس دولت همه مدیران را به پاسخگویی فرا میخواند. پس راست است که میگویند رئیس جمهوری یکتنه نمیتواند کشور را آباد کند، وقتی بدنهاش به تفکرش اعتقادی نداشته باشند. همه عاشق بهبه و چهچه هستند و دریغ از شنیدن یک نقد خشک و خالی. ظاهراً هنوز فضا عوض نشده است. ظاهراً خبرنگاران هنوز نامحرم هستند... اصلاً اینجا همه چیز برعکس است. وزیر را راحتتر میشود گیر آورد و سئوال را طرح کرد، اما ظاهراً دست خبرنگار جماعت به مدیر رده میانی و پایینی همان وزیر هم نمیرسد.
۲
وقتی معصومه ابتکار، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست شد، اکثر فعالان محیط زیست کشور خوشحال شدند. خوشحالیشان بیشتر شد که دیدند بانوی سبز جلسه پشت جلسه میگذارد و طرح روی طرح میدهد. تکاپوی زیادی برای نجات محیط زیست سرزمینمان دیده شد. اما همهجا ویرانی دیده میشد؛ دریاچه ارومیه، دریاچه هامون، دریای خزر، تالابها، جنگلها، مناطق حفاظت شده، بیابانها، خشکسالی، آلودگی هوا، انقراض حیوانات، یوزپلنگها، ببرها و ... . فجایع زیستمحیطی امان همه را بریده بود، اما خانم ابتکار هیچگاه از پا نمینشست. مشاوران و معاونان تازهاش نیز همچنین. اولین سازمانی هم بود که بهسرعت مدیران میانی و استانیاش را تغییر داد. وقتی هم که برجی، مدیرکل حفاظت محیط زیست گیلان شد، در گیلان خیلیها خوشحال شدند که یک محیط زیستی عهدهدار این سکان شده است. اما... در نیت خیر آقای برجی شکی نیست. او انسان خوبی است. از دور میشناسمش. اما... شایعه دور و بر آقای برجی زیاد است. از قضیه سد شفارود گرفته تا ماجرای بودجه خوب استاندار گیلان به سازمان و شایعات پیرامونش و اکنون هم قضیه کارخانه سیمان دیلمان. ما آن شایعات را هیچگاه باور نکردیم، اما این آخری را به چشم دیدیم. حتی مدیر زیردست آقای برجی در دیلمان هم میگوید که قطع چند اصله درخت برای نجات جان انسانهایی که در جاده دیلمان در خطر هستند، عیبی ندارد. آقای برجی! آیا این طرز تفکر زیستمحیطی است؟ آیا برای درست کردن ابرو باید چشم را کور کرد؟ خانم ابتکار! آیا هیچ نظارتی بر عملکرد مدیرانتان در استانها و شهرستانها دارید؟ خانم رئیس میداند که دنیا عوض شده و حتی وقتی میخواهند جادهای بسازند، سعی میکنند از روی درختان ردش کنند و میداند که راههای زیادی وجود دارد که جاده امن شود و حتماً لازم نیست که درخت قطع و جاده تعریض شود. میدانیم که خانم ابتکار سرش خیلی شلوغ است. بانوی سبزمان وقت سر خاراندن ندارد. اما این مسئولیتش است. باید بر عملکرد مدیرانش نظارت داشته باشد. خانم ابتکار! خواهش میکنیم که برای جنگلهای تراش خورده دیلمان کاری کنید. مدیرتان در گیلان که حتی جوابمان را هم نمیدهد.
۳
وقتی حسن روحانی، رئیس جمهوری کشورمان شد، حداقل ۱۸ میلیون نفر خوشحال شدند. یکی از اولین کارهایش هم این بود که برای معضلات زیستمحیطی کارگروه تشکیل دهد. وزرایش را دور یک میز جمع کند و از آنها بخواهد که با سازمان محیط زیست همکاری کنند. اما در این مملکت شاید سالها طول بکشد که تغییرات در تفکر و عملکرد به شهرستانها برسد؛ آنهم در دنیای مدرن امروزی که یک پیام کوتاه در چند ثانیه به تمام دنیا مخابره میشود. هیچکس در استانها با مقامات محیط زیست همکاری نمیکند. جاده میسازند، ارزیابی نمیکنند... درخت قطع میکنند، پاسخ نمیدهند... زباله انباشت میکنند، به روی خود نمیآورند. در اینجا هیچکس مظلومتر از محیط زیست نیست. در هیچ کشور توسعهیافتهای کارخانه سیمان را وسط جنگل احداث نمیکنند؛ اما در دولتی که دغدغه توسعه دارد، مدیرانش کارخانه سیمان را به بالاترین قله کوه میبرند. نمیدانم با چه عقل سلیم و چه توجیه اقتصادیای؟! انگار که جا برای آقایان قحط آمده. جریمه آقای کارخانهدار هم این میشود که در پایان احداث کارخانه باید هزینه ترمیم جاده را پرداخت کند. جاده که ترمیم نمیشود هیچ، خرابتر هم میشود تا تعریض شود. چون هیچکس اینجا پاسخگو نیست. کسی را غم محیط زیست نیست. انگار نه انگار که نمایندههای ویژه آقای رئیس جمهوری صبح تا شب بیدارند تا مشکلات محیط زیستی مانند دریاچه ارومیه را حل کنند. آن وقت یک نفر در یک سوی دیگر این کشور میآید محیط زیست را زیر پایش له میکند و مدیران همین دولت هم یار غارش هستند؛ دردناک است تناقضات این دولت.
۴
من یک خبرنگارم. میگویند نماینده افکار عمومی هستم. نمیدانم واقعاً هستم، یا نیستم... اما میدانم که برای قطع اینهمه درخت به بهانه توسعه دلم میسوزد. میدانم که دل خیلیهای دیگر هم میسوزد. ولو آنکه در اکثریت نباشیم. میدانم که نیت مدیران و نماینده مجلس هم خیر است، انشاءالله. اما در عین حال میدانم که این راهش نیست. تجربه کشورهای توسعهیافته را میبینم، متوجه اشتباه میشوم. میدانم که راههای دیگری هم برای توسعه وجود دارد. میدانم که مردم دیلمان با داشتن آن طبیعت زیبا آنقدر میتوانند در حوزه گردشگری پول پارو کنند که به کارخانه سیمان نیازی نیست. میدانم که بهجای کارخانه سیمان میتوان یک هتل بزرگ تمام چوبی ساخت و روزانه صدها مسافر را به آنجا کشاند. میدانم که بهجای تعریض جاده میتوان جاده را مجهز به تجهیزات ایمنی کرد و با آموزش، آمار تصادفات را کم کرد. میماند وقتی که شاید در ترافیک تلف شود که آنهم در قیاس با جان طبیعت ارزشی ندارد. خواهش میکنم تا دیر نشده کسی از یک جایی، کاری برای این جنگل در خطر بکند...
• روزنامه شهروند، شماره 326، 18 تیر 1393