از منظر يك دغدغهمند حوزه علوم ارتباطات، اگر دونالد ترامپ يا به تعبيري ديگر معجزه هزاره سوم آمريكا از زمان به روي كار آمدن تنها يك كار مثبت انجام داده باشد، آن کار بيشك بالا بردن جايگاه سواد رسانهای و بیشازپیش اهمیت يافتن تفکر انتقادی در مواجهه با رسانههاست. اين مهم مرهون و مديون چنگ و دنداني است كه رئیسجمهوری فخيمه ایالاتمتحده روز و شب به رسانهها نشان میدهد مبني بر اینکه بهجز معدودي از رسانهها مابقي پيرامون عملكردش اخبار جعلی منتشر میکنند. ترامپ از زمان ورود به كاخ سفيد هر زمان كه توسط خبرنگاران به چالش كشيده شد به آنان تاخت، به روزنامهنگاران برچسب زد و سازمانهای خبری را رسانههايی جعلي ناميد و سعي كرد به حاميانش چنين القا كند كه وي با آنها در حال مبارزه است. البته موضوع اخبارجعلي تنها به آمريكا و رئيس جمهوري آن محدود نيست.
در ايام تبليغات انتخابات دوازدهمين دوره رياست جمهوري ايران نيز كم نبودند كانديداها و حاميان رسانهاي آنها كه جهت برگرداندن اقبال عمومي از حسن روحاني، آسمان حقوقهاي نجومي را بر ريسمان سند۲۰۳۰ در قالب اخبارجعلي بههم بافتند! اخباري متشكل از شایعات و اطلاعات غلط که بهطور مغرضانه، بهمنظور جهت دادن به افکار عمومی در راستای كسبآرا عمومي، بهواسطه رسانههاي فردي و ارتباطجمعي پخش و ترویج شد.
نگرانی از توسعه پدیده اخبار جعلی در سالهای اخیر بهحدی بوده که حتی سازمان ملل نسبت به گسترش و عواقب سنگین آن هشدار داده، برخی کشورها تمهیداتي برای مبارزه با آن تعریف و اجرا کردهاند. اين نگرانیها بیمورد نیست: چراكه اخبار جعلی با مختل کردن گردش صحیح اطلاعات و گمراهسازی افکارعمومی نهتنها این قابلیت را دارد که امنیت کشورها را به خطر انداخته و شهروندان را از حق اساسی دسترسی آزاد به اطلاعات صحيح محروم سازد، بلکه در عمل موضوعیت و کارآمدی نظامهای انتخاباتی و دموکراتیک را نیز بهشدت بهمخاطره میاندازد. اينجاست كه شهروندان براي حفظ ساختار دموكراتيك كشور و استيفاي حقوق شهروندي خود بايد از ابزاري بانام «سواد رسانهای» بهره گيرند تا همچون زره اي نفوذناپذير آنان را در برابر قدرتمندترین اشخاص و رسانههاي حامي آنها صيانت نمايد.
درعینحال كه طول میکشد تا افراد با سطوح مختلف سواد رسانهای به شیوهای علمي، اتفاقات و اطلاعات گسترده، بعضاً نادرست و درهمریختهای را كه از سوي سیاستمداران و سازمانهای رسانهای ارائه میشود با نگاهي منتقدانه مورد تحليل قرار دهند؛ امّا بهطورمثال آن دسته از شهروندان آمريكايي که از سواد رسانهای برخوردارند میتوانند توييتهاي صبحگاهي ترامپ، آخرین اجلاس مطبوعاتی سخنگوي كاخ سفيد و يا موضوع نقلشده از تارنماها و شبکههای خبري حامي جمهوري خواهان مانند «بريت بارت» و «فاکس نیوز» را بر اساس اطلاعات و افکار صحيح ارزيابي و تحلیل كنند. سواد رسانهای توانایی تجزیهوتحلیل انتقادی رسانهها از هر نوع است؛ تبلیغات، کتاب، رادیو، روزنامه، تلویزیون، اینترنت و ابزاري است براي جداکردن حقایق از تبلیغات و دروغپردازیهای رسانهای. سواد رسانهای نهتنها مردم را در برابر دروغپردازیهای سياستمداران و بنگاههای بانگ و رنگ آنان مسلح میکند بلكه كودكان را هم در برابر ميزان بالاي خشونت بازنمايي شده در رسانهها، سبك زندگي اغراقآمیز از پوشش و آرايش و پيرايش گرفته تا تصاوير غيرواقعي از بدن جهت پيشگيري از ابتلا به «سندرم باربي شدن» واكسينه مینماید.
سواد رسانهای مفهومي قدیمی است. اولین کتابی که درزمینه سواد رسانهای نوشته شد کتاب فرهنگ و طبیعت» اثر فرانك ريموند ليويس است که در سال ۱۹۳۳۳ در لندن چاپ شد. فرهنگ و طبیعت با ابراز یک نگرانی جدی شروعشده لیویس در مقدمه آن میگوید: «بسیاری از معلمان و اساتید انگلیسی دچار نگرانی، شک و تردید شدهاند. برای آنان این سؤال بهطورجدی مطرح است که این درسها که دانش آموزان در کلاس فرامیگیرند در مقابل موج عظیم و مؤثر تبلیغات، فیلمها و اخبار، چه اثری میتواند داشته باشد؟» ریشه این نگرانی در این است که آنها شاهد یک رقابت نابرابر بودند. کلاس درس در مقابل رسانههای غولپیکر رقیبی ضعیف و ناتوان به نظر میرسید. رسانه ازنظر لیویس اثری مخرب داشت كه لذت یا خوشیهای سطحی و سرسری را جایگزین ارزشهای اصیل ادبیات و هنر میکرد.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد يونسكو فعالانه به مبحث آموزش رسانهای ورود نمود و به پشتيباني از آن همت گمارده، تلاش كرد در اين زمينه برنامهای جهاني اجرا كند. ازنظر صاحبنظران يونسكو آموزش رسانهای بهمثابه راهكاري مناسب توان جبران نابرابري اطلاعاتي بين كشورهاي توسعهیافته و درحالتوسعه را دارد زيرا از یکسو كشورهاي توسعهیافته به توليد، كنترل و توزيع اطلاعات میپردازند و از سوي ديگر كشورهاي درحالتوسعه صرفاً دریافتکننده منفعل اطلاعات هستند. ازنظر يونسكو پيشرفت مهارتهای فردي بهمنظور تفسير و تحليل پیامهای رسانهای بين مخاطبان تنها راهي است كه میتواند قدرت استفادهکنندگان از رسانهها را در كشورهاي درحالتوسعه افزايش داده و آنان را از وضعيت انفعال صرف خارج كند. سرانجام اصطلاح سواد رسانهای نخستين بار توسط مارشال مك لوهان در سال ۱۹۶۵۵ در کتاب «درک رسانه: توسعه ابعاد وجودی انسان» وضع شد. وی معتقد بود كه در هنگامه دهكده جهاني، انسانها به سوادي جدید به نام سواد رسانهای نياز دارند.
ازنظر رنه هابز سواد رسانهای توان ارزيابي پیامهای رسانهای است كه در دو سطح عمل میکند: از یکسو در سطح نخستين و مقدماتي مخاطب به موضوعها و پرسشهایی مانند چه كسي پیامهای رسانهای را میآفریند؟ از چه فنوني استفاده میکند؟ و با چه هدفي پيام را ارسال میکند؟ توجه دارد و از سويي ديگر در سطحي عمیقتر مخاطب ارزشها و سبکهای زندگي پنهان و مستتر در پيام را مدنظر قرار میدهد. بر اساس نظر اليزابت تامن و همكارانش سواد رسانهای همانند پالایهای داوري كننده عمل میکند چنانکه جهان متراكم از پيام از لایههای پالایه رسانهای عبور میکند تا شكل مواجهه با پيام معنیدار شود.
آنچه تصريحش جهت پرهيز از کژتابیهای ذهني در اين خصوص ضرورت دارد آن است كه:
۱. گر چه در سواد رسانهای از رسانهها انتقاد میشود اما اين به معني عدم استفاده از رسانه نيست. امروزه رسانهها بدون شك مهمترین ابزار ارتباط و نمود فرهنگیاند; براي مشاركت فعال در حيات عمومي، استفاده از رسانهها بهویژه رسانههای مدرن ضروري است. رسانه، گر چه محل مناقشه است; اما در حال حاضر موقعيت خانواده، مسجد و مدرسه را در جايگاه مهمترین نهاد اجتماعي شدن در جامعه معاصر به خود اختصاص داده است. رسانهها در تاروپود و روال زندگي روزمره جاافتادهاند و عمده منابع نماديني را كه ما در تماسهایمان و در تفسير پيوندها و روابطمان و در تعريف هویتهایمان به كار میبریم، فراهم میکنند.
۲. سواد رسانهای به معني محدود كردن تماشاي تلويزيون نيست بلكه به معني تماشاي با دقت آن است. هرچند اين مهم در تعارض با مهمترین دغدغه و نگراني سالهای پاياني عمر فيلسوفي نامدار چون پوپر در مورد تلويزيون و تأثیرهای آن باشد چراکه اين نظریهپرداز ابطال گرا اين رسانه جهاني را سبب گسترش انحطاط اخلاقي و فساد بشريت میدانست چنانکه در مصاحبه با جيانكارلو بوزتي در سال ۱۹۹۲ بهصراحت اظهار نمود تلويزيون موجب افزايش جرائم، از دست رفتن احساس زندگي و انحطاط شده است.
۳. سواد رسانهای كشف ساده اهداف سياسي، کلیشهها و بازنمايي انحرافي نيست بلكه فهم نكاتي است كه در رسانهها، هنجار تلقي میشوند.
ما دربرشی از تاريخ بشريت كه رسانهایترین دوره محسوب میشود قرار داريم و در اين دوران در جامعهای زندگي میکنیم كه سواد رسانهای يكي از مهمترین نهضتهای اجتماعي و آموزشي آن است. نهضتي كه بايد بهطور خاص از مدارس و برنامه درسي رسمي آغاز شود و به كمك سمنها در جامعه توسعه يابد. البته به دلايلي عديده اين امر صعب و دشوار است كما اینکه تجربه توليد كتاب درسي تفكر و سواد رسانهای نشان داد كه علیرغم استقبال نسبي دانش آموزان، بسياري از كارشناسان و احزاب سياسي مخالف دولت بنا به دلايلي عديده روي خوش به اين كتاب نشان نداده و سياست تخريب را در پیش گرفتند. البته اين قبيل رفتارها مانعي براي حركت شتابنده نهضت آموزش سواد رسانهای در كشور نبوده و نيست.
• كارشناس ارشد علوم ارتباطات