انتهای بهار بود؛ زیباکنار سال 1373 و من بر آستان 30 سالگی بودم. بعد از سالها هجران به گیلان برگشته بودم، تا کمی زندگی کنم. به تأكیدی بزرگوارانه پیغام گذاشته بود برای دیدار در ساعت 10 صبح. رحمت حقیپور شاعر محجوب و همشهری شیون بود و عباس باقری شاعر توانا و نام آشنای زابلی هم. در سبز بیانقطاع و خاطرهانگیز زیباكنار پرسه زدیم؛ به احترام شعر و از هر دری سخنی رفت و سپس همراه شدیم تا رشت؛ از شبهای شعر انتظار میگفت كه همان ایام در مسجد بلال صدا و سیما در تهران برگزار شده بود به همت یوسفعلی میرشكاك. از شعر و شاعران گیلان و ایران، بسیار یاد كردیم؛ حرمت گذار بود، اما نقدها و نظرهای هوشمندانه و صریحی داشت و دریغا! این دیدار آخر بود و چندی بعد به تهران كوچید. وا فریاد از تنگنظریها و جفاكاریهای حاسدان! تلخ است اما باید گفت كه برخی از فرهنگمداران با او چندان به حرمت و مهر معامله نكردند، آنسان كه بهرغم عشق ورزیدن به گیلان زمین، تن رنجور و دل پر دردش را برداشت و رفت، آزرده از برخی مدعیان فرهنگ و ادب، تا مهر و آرامش و نوازشی را كه از او دریغ كردند، در جایی دیگر جستوجو كند و به پایان برساند سفر دنیا را به سمت سرای باقی. با اینهمه، هرچه هجویه در طعن او بافتند و شكلك و نمایش ساختند و قصه پرداختند؛ همه بر باد رفت و از یاد رفت، اما قبول خاطر و لطف سخن خداداد است؛ شیون در یاد مردم گیلان ماند و لبخند رخشنده اش رخشانتر شد، كه شاعر مردم بود، نه شاعر آدمهای ادا و ادعا كه بر سر هیچ و پوچ عمرها برباد میدهند و جنگهای حیدری و نعمتی به پا میكنند!
او مظهر اعتدال شعر گیلكی بود؛ در جمیع شئونات شعری؛ با لطافتی در كلام صمیمانه و سرشار از بداعت، در صید لحظههای ناب زندگی، طنزی ملایم، تلفیقی هوشمندانه از سبك عراقی و هندی، اعتنا به مَتَلها و مَثَلها و خرده فرهنگ بومی، دوری از تكلفهای زبانی و پرهیز از تعصب در سرهگرایی گیلكی. با محبوبیتی شگفت و غبطهبرانگیز در میان گیلكان؛ چونان محبوبیت شهریار بزرگ در میان همزبانان. "شیون فومنی" نهتنها در منظومه سرایی، بلكه در انواع قالبهای شعری نو و كهن، بهویژه در غزل و دو بیتی و شعر نیمایی گیلكی خوش درخشید. اگر تمام توش و توان و شور جوانیاش را بر سر شعر فارسی میگذاشت، بیتردید به جایگاهی ممتاز در شعر فارسی می رسید. او به فراست دریافته بود كه شعر و شاعر مردمی با آیینها و باورهای مردم سر ستیزه و عناد ندارد، به همین دلیل اگرچه از امثال "افراشته" تأثیرهایی در طنز و زبان شعری پذیرفته بود، فراتر از همزبانیها، همدل مردم شد كه "همدلی از همزبانی خوشتر است." از سر تعصبی ناسیونالیستی یا شووینیستی نبود كه به زبان مادری عشق میورزید، بلكه از آن رو گیلكی را پاس میداشت كه زبان نیایشهای مادران بود و زبان یادكرد نیاكان پاكش. این ابیات از یكی از معروفترین غزلهای شیون، گواه این مدعاست: اَمی ماران گیلكی دعا كنید گیلانه لفظ، خدایا صدا كنید آفتابه زاله میان؛ بَج بینی وَخت فكر مشهد، ذكر كربلا كنید غریبَه وختی دینید؛ بیكس و پوشت بیمیرم؛ یاد امام رضا كنید نیشینید نمازه سر؛ رو به خدا شیونَم آخَر پسه دعا كنید... اكنون شیون در بقعه پیر سلیمان داراب رشت غنوده است؛ در سایهسار میرزا كوچك خان جنگلی، در تابستان ملكوت. خاك بر او خوش باد!
• شاعر و مترجم •• روزنامه همشهری، شماره 6631، 22 شهریور 1394