جامعه ما طی سالیان طولانی حاکمیت نظامهای استبدادی و رژیمهای دیکتاتوری، از نوعی پدیده شوم و مذموم رنج میبرده که بیشتر به طاعونی نابودگر و مخرب شبیه بود ـ طاعون اخلاقی ـ که کارکرد تخریبی آن بیشتر درونی و ناپیداست. طاعونی كه آرامآرام جامعه را به سمت پرتگاه رذائل انسانی سوق میدهد. بیتردید این پدیده جز "تملق" نام دیگری ندارد و مرزهای کشف و شناسایی آن با شئونات اخلاقی و هنجارهای اجتماعی و درک جلوهها و نشانههای آن در سلسلهمراتب مناسبات پیچیده اجتماعی، آسان نیست.
این پدیده یا فرهنگ آنگاه که نهادینه شود و به تمام لایههای اجتماع رسوخ یابد، پوکاننده پایههای یک اجتماع قانونمند و ارزشی میشود و چنانچه در پیکره ارگانها، تشکیلات و مراکز دولتی و خصوصی تنیده شود، خطر فروپاشی تمامی ساختار ارزشی، اعتقادی و اداری را درپی خواهد داشت.
متأسفانه درباره خطر رواج و شیوع فرهنگ تملق و چاپلوسی در جامعه، اقدامات روشنگرانه و جدی بهعمل نیامده و كمتر تحلیل درست و جامعی از عوارض و پیامدهای آن از سوی مطبوعات و رسانهها و متولیان امور و کارشناسان تربیتی ارائه شده است.
شیوع تملق و چاپلوسی در جوامع، بیتردید پایههای اخلاق و بنای فضیلت در آن جامعه را مضمحل میسازد. محققان و آگاهان بر این باورند که خطر آفت تملق، از خطر مصرف سیگار، ایدز، تالاسمی، فقر، بیعدالتی و ... بهمراتب بالاتر و تلختر است و اینکه چرا تا کنون از سوی مراجع ذیصلاح، ضرورت تجزیه و تحلیل این صفت مذموم گوشزد نشده، امری است که از بیتوجهی، غفلت و سهلانگاری ناشی میشود و مشابه آن هم در فرهنگ عمومی جامعه ما، کم نیست. مصادیق این فرهنگ بسیار وسیع است و از آنجایی که به دستگاههای خاص و شرایط ویژه برنمیگردد، اهتمام نسبت به آن با بیمهری مواجه شده است.
فرد چاپلوس یا متملق فردی است زبان باز، بی تعهد و لاقید. کسی است که اندازه نگه نمیدارد و پایبند اصول انسانی و اعتقادی نیست و جز به منفعت شخصی خود نمیاندیشد. چنین آدمی میخواهد سر همه را کلاه بگذارد و این کلاه گذاشتن را با ترفند، رفتار و گفتار فریبندهاش انجام میدهد. شاید عدهای، چنین آدمی را رند و زرنگ بدانند، ولی قضاوت واقعی این است که چنین فردی، بیماری بیش نیست. موجودی است بدبخت، زبون و فاقد عزت نفس و تعالی روحی.
کارشناسان تربیتی بر این باورند که فرهنگ تملق زاییده شرایط آسیب دیده و بیمار یک جامعه است؛ جامعهای که در آن، شرایط بر پایه ضوابط و اصول تعریف نشده است، عوارضی چون رشد و گسترش فرهنگ چاپلوسی را درپی خواهد داشت و در این میان تنها فرد متملق قربانی نیست، بلکه فرد تملق پذیر هم قربانی شرایط ناسالم در روابط اجتماعی است. شخص چاپلوس فرد ناتوان و بدبختی است که برای رسیدن به هدف خود، پستترین و ذلیلانهترین راه را میگزیند. در واقع تملق گویی، پژواک ضجههای روح بیمار و شخصیت دردمند اوست.
میدانیم كه پدیده تملق در نظام پرورشی و تربیتی ناسالم بهوجود میآید و رشد میکند؛ نظامی که در آن اعمال افراد بر اساس شایستگی و صلاحیت و نیز منطبق با موازین و ضوابط ارزشی مورد ارزیابی قرار نمیگیرد و فرد در شرایط دروغ، تحقیر، قضاوتهای غلط و رفتارهای دروغین پرورش یافته است. پرواضح است که چنین فردی چون فاقد عزت نفس، جسارت و تعالی روحی است، بهدلیل ناتوانیاش، به دستاویزهای دیگری همچون تملق تمسك میجوید.
از جمله مظاهر منفی فرهنگ تملق در جامعه مبتلابه این طاعون، این است كه خلاقیت، نوآوری، انتقاد، طرح موضوعات نوین و ... وجود ندارد و رفتارهای کلیشهای، غیرصادقانه و چاپلوسانه ظهور میكنند. منتقدان اجتماعی در تحلیل دلایل رواج و گسترش این پدیده به متن جامعه رجوع میکنند و معتقدند که هیچ الگوی رفتاری رواج پیدا نمیکند، مگر آنکه شرایط جامعه آن را مورد تأیید و حمایت قرار دهد و تقویت کند و در این شرایط تا زمانی كه فرد چاپلوس، مزد چاپلوسیاش را نگیرد، از تكرار آن ابایی ندارد. تا وقتی که افراد متملق و چاپلوس که زبان آمیخته به دروغ و ریا دارند و با استفاده از روشهای فریبنده و کلمات دروغین بر خر مراد سوار میشوند، در جامعه باشند، الگوهای غلط و ضد ارزش هم در جامعه ترویج مییابد.
متأسفانه تشخیص "تملق" از "تقدیر" قدری دشوار است، درحالی که این دو تفاوت ماهوی و اساسی با یکدیگر دارند. تقدیر، سپاس از فرد باصلاحیت و تملق، ستایش فرد فاقد صلاحیت است. تملق دروغی بیش نیست، اما تقدیر بیانی است راستین و درخور. هرگاه از سوی کسی خدمتی صورت گیرد، ما از او تقدیر میکنیم، ولی در تملق، هیچ کاری انجام نمیشود و فرد متملق به دروغ از یک مفهوم انتزاعی و خالی سخن میگوید. تملق، آفت خطرناک و نابودگر ارزشهای اجتماعی و موریانهای است که از درون بنای حیاتمند و پویای ارزشهای اخلاقی و انسانی را سست و نابود میسازد.
جامعهای که در آن طاعون تملق شیوع پیدا کند، آن جامعه رو به انحطاط خواهد رفت و شتابان مسیر مرگ ارزشها را خواهد پیمود. فرهنگ تملق به مثابه تارهایی است که بر پیکره مناسبات اجتماعی و ساختار یک جامعه تنیده میشود و همه اینها، در نهایت به یکجا؛ یعنی: اضمحلال و استبداد ختم میشود. چنین جامعهای دیر یا زود قربانی میشود و مرز بین فضیلت و دروغ، صلاحیت و بیلیاقتی و خدمت و خیانت درهم میریزد، ارزشها، رنگ میبازند و نظمی از اوصاف پوک شکل میگیرد.
بسیاری از مردم تملق را با تعارف اشتباه میگیرند، درحالی که تعارف نشانه حرمتگذاری و ادب است و تملق، ابزار فریب و دروغ. وقتی بنا باشد کسی مرز واقعیت و سراب، حقیقت و دروغ و پاداش و تنبیه را رعایت نکند و به منافعش برسد، بهطور قطع، دیگر ارزشهای جامعه هم تحتالشعاع قرار میگیرد و در دراز مدت همه چیز نسبی، مقطعی و ناپایدار میشود. در چنین جامعهای، مدیر از ارباب رجوع تملق میخواهد، ارباب رجوع تملق میگوید و در ادامه این روند زمانی كه جامعه به قبول شرایط مطلق تملق تن میدهد که این آغاز فاجعه است.
ارزیابیها مؤید آن است که رواج این فرهنگ در سازمانها و مراکز خدماتی دولتی بیش از هر جای دیگر جلوهگری میکند. در این زمینه نمیتوان ماندگاری برخی از رسوبات فرهنگ طاغوتی و نظام دیوانسالاری که بر پایههای اجحاف و بیعدالتی و بر اساس انتصابهای موروثی و خویشاوندی تثبیت شده بود، را نادیده گرفت.
انتصابهای ناشایست در سطوح سازمانها، انتقاد ناپذیری برخی مدیران و تملق رسانهای، عینیترین نشانههای تملق در جامعه ماست. بعضی از مدیران از قبول انتقاد هراس دارند و آن را نشانه ضعف و ناتوانی خود قلمداد میکنند. از اینرو میکوشند تا از مدیرانی استفاده کنند که بدون اجازه آنها آب نخورند و در جلسات تصمیمگیری چشم به دهن او بدوزند؛ حال آنکه خلاقیت و نوآوری در شرایط انتقاد و گفتوگوهای انتقادی شکل میگیرد. عدم انتقاد پذیری برخی از مدیران، انحصارطلبی و ناتوانی، زمینه بروز فرهنگ آمیخته با دروغ، مبالغه و چاپلوسی است.
مدیری که نخواهد و نتواند انتقاد را بپذیرد، تنها از آبشخور تملق سیراب میشود و دوست دارد مدام آن هاله مقدسی که از سایه اوصاف و القاب دروغ اطرافش را فرا گرفته، حفظ شود و تنها متملقین و فرصتطلبها چنین زمینهای را مهیا میسازند.
یکی از بسترهای ترویجی و اشاعهدهنده فرهنگ تملق در جامعه ناسالم و بیمار، به اعتقاد کارشناسان علوم اجتماعی در جهان امروز، رسانههای گروهی و وسایل ارتباط جمعی است. رسانهها میتوانند با بزرگنمایی صفات اشخاص و عملکرد افرادی كه کمتر از آن چیزی هستند که معرفی میشوند، همچنان که استفاده از عناوین، القاب و صفاتی آکنده از مبالغه و دروغ در بعضی از مطبوعات کشور، متداول است.
استفاده از صفات دروغین در بنرها و آگهیهای تبریک یا تسلیت یا انتصابها معمولتر است؛ بهویژه در آنجاهایی که به دروغ و مبالغه از عملکرد یک مدیر زبان به مدح میگشایند و هیچگونه میزان و معیاری برای تعیین حدود این مبالغهها وجود ندارد. برخی از مطبوعات ما فاقد زبان علمی، سنجشگر، خردمندانه و آماریاند و بیشتر از الگوهای شعاری، الفاظ کلیشهای و برخوردهای سلیقهای و هیجانی تبعیت میکنند. در این میان، متأسفانه برخی از مطبوعات کشور بهدلیل اینکه منسوب به افراد، جناحها و دستگاههای خاص هستند، همواره از مواضع مستقل و برخوردهای انتقادی دور افتاده و ناگزیر زبان به ستایش دروغین آدمها و جناحها میگشایند؛ مانند بهکارگیری القاب و صفات دروغین، غیرواقعی و مبالغهآمیز در تعارفات و تشریفات فرمایشی که در مکاتبات و مکالمات تلفنی، معمول و متداول است.
از اینرو نظامی که همه چیز آن بر پایه ارزشها و مفاهیم مقدس و عمیق معنوی و دینی بنا شده است، میطلبد که آثار فرهنگ خودنمایی، تملق و چاپلوسی در آن جایی نداشته باشد و نسبت به اصلاح ساختار مناسبات و مکاتبات اداری تجدید نظر بهعمل آید.