اسم بیژن نجدی، تداعی شعر است، هرچند نویسنده "یوزپلنگهایی که با من دویدهاند" باشد و بیشتر مخاطبانش او را به نام داستان شناخته باشند.
اگر نگاهی به تعریف شعر از منظر استاد شفیعی کدکنی داشته باشیم که میگوید: "شعر، گرهخوردگی عاطفه و خیال است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد"، داستانهای بیژن نجدی تنها فاقد مؤلفه آخر این تعریف هستند و فقط زبانی آهنگین کم دارند. با نیم نگاهی به عقاید متأخر نسبت به تعریف شعر که بسیاری زبان آهنگین را هم از تعریف جنس شعر حذف کردهاند، میشود نتیجه گرفت که نوشتههای بیژن نجدی به "شعر" نزدیکتر هستند تا انعکاس صرف وقایع عینی.
با نگاهی به داستانهای نجدی، واضح است که او هرگز نگاهی صرفاً عینی نسبت به تقریر حالات زندگی بشر و جهان پیرامونش ندارد. حرف زدن در لفاف و آراستن کلام به پیرایههای گونهگون همراه با عاطفه و احساسی سرشار نسبت به پیرامون انسان که در لایههایی از انتزاع و نونمایی به مخاطب عرضه میشود، تماماً ویژگی آثار بیژن نجدی هستند. خصایصی که باعث شد تا بسیاری از جوانان علاقهمند به وی که طبق عادت ما ایرانیها بعد از مرگ او با زندگی و آثارش آشنا شده بودند؛ لقب یا عنوان "بنیانگذار داستان ـ شعر" به او بدهند، عنوانی که به دور از غلط یا درست بودن معنا و مضمونش در درون خود حاوی پیامی است که تولد ژانری نو به نام داستان ـ شعر را خبر میدهد.
داستان ـ شعر که به عقیده برخی با آثار بیژن نجدی آغاز شد، میتوانست گونهای جدید باشد در ساحت ادبیات و شاید اگر نجدی در دوران حیات خود توانسته بود آثارش را چاپ کند، امروز حیاتی داشت و نویسندگانی به سیاق آن مینوشتند؛ اما افسوس که نجدی زود مرد و از این حیث یکی از استثناءها در بین کسانی است که بعد از مرگ به شهرت میرسند؛ چرا که اکثر آنان که شهرت پس از مرگ نصیبشان میشود، یا بزرگانی هستند که زمانی در شهرت و بزرگی بهسر میبردهاند و بعد از مدتی دوری از نظرها و گمنامی، دوباره بعد از مرگشان چندصباحی بزرگ میشوند، دسته دوم هم افرادی هستند که در زمان حیات خویش شناخته شده بودهاند؛ ولی مرگشان آنها را بیش از پیش مطرح میکند، اما نجدی هیچکدام اینها نبود؛ بلکه شاعر غریبی بود که تنها بعد از مرگش، فضای نشر کتاب ایران در آستانه حکومت اصلاحات مجالی برای انتشار آثارش پدید آورد.
اگر به سیاق حسب حال نویسان نجدی را نگاه کنیم، نویسندهای است که در سال 1320 در خاش متولد شده و پنجاه و شش سال بعد با مدرک کارشناسیارشد ریاضیات و چندین سال سابقه تدریس در لاهیجان فروخفته است. نجدی مردی بود که سه سال قبل از مرگش اولین و مطرحترین اثرش را چاپ کرد و با "یوزپلنگانی که با من دویدهاند" آدم مهمی شد، جایزه "گردون" را که عباس معروفی به راه انداخته بود، گرفت و بعدها جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات هم نصیب او شد. از تمام اینها، آنچه سرنوشت بیژن نجدی را متمایز میکند، چاپ تعداد زیادی از آثار او پس از مرگ وی است، آثاری که حجم قابلتوجهی از آثار نجدی را تشکیل میدهند و بهخصوص در مورد مجموعههای شعر وی، عدم حضور مؤلف باعث شده که مجموعهای ناهماهنگ و ناموزون به عنوان مجموعه شعری از بیژن نجدی به مخاطبان عرضه شود.
کتاب "نیامدی اسم آب یادم رفت" از همین دست مجموعهها است که پس از مرگ شاعر گردآوری شده است. بسیاری از آثار نجدی چندین سال در انتظار اخذ مجوز ماند و تلف شد؛ نوشتههایی که هریک از آنها اگر در زمان حیات نجدی فرصت چاپ پیدا میکرد، میتوانست مرد شاعر را بسیار بالاتر از آنجایی بنشاند که در دوران حیات خود در جمع اهل فضل این مملکت نشسته بود؛ اما نجدی هم مانند بسیاری دیگر از مؤلفان همعصر خود، در گیر و دار ممیزی و انتظار برای اخذ مجوز در سالهای دهه هفتاد آنقدر فرسوده شده بود که دیگر رمق و امیدی برای عرضه آثارش نداشته باشد. آثاری که میتوانست در صورت انتشار، حرکتی نوین را در ساحت داستاننویسی این مملکت در سالهای بحرانی ادبیات، یعنی سالهای دهه شصت و هفتاد، رقم بزند.
• روزنامه دنیای اقتصاد ـ 20 اسفند 1386