طالقانی، مطهری، بهشتی، شریعتی؛ چهار نام آشنا، چهار اندیشمند نوگرا، چهار اسلامشناس برجسته، چهار جریانساز بزرگ... پس از انقلاب از این چهار تن بسیار گفته شده و بسیار تجلیل بهعمل آمده است، طوری که حتی کودکان ما نیز با نام آنان آشنایند و چهرهشان را میشناسند. اما بهراستی مهمترین و پرنمودترین وجه اشتراک این چهار تن چیست؟ مگر غیر از معلم بودن و مرتبط بودن با نسل جوان پرسشگر؟
نگارنده این سطور معتقد است آینه دین زنگار نمیپذیرد، اما غبار میگیرد و رسالت آموزگاران دین، دفاع از بیزنگاری دین است و زدودن غبار نشسته بر آن. چهار معلم سترگ عصر ما نیز درست در مسیر همین هدف متعالی و افق بزرگ گام برمیداشتند. تفاوت آثار گفتاری و نوشتاری این آموزگاران با دیگر واعظان و سخنرانان مذهبی دقیقاً در همین نکته نهفته است.
پرسش و دانش؛ زکات دانش، آموزش است و کلید دانش، پرسش. بیایید بهجای سخن گفتن کلیشهای از طالقانی، مطهری، بهشتی و شریعتی، به وظیفه خود، یعنی پرسشگری برسیم و از آنان بخواهیم به رسالت خود، یعنی آموزگاری بپردازند.
سخن کوتاه میکنم و چهار آموزه از این چهار آموزگار میآموزم؛ به امید آنکه شروعی باشد بر پرسشگری بیشترمان...
نخستین آموزه: امید ـ طالقانی
پدر! این امید و انتظار تا کی؟
آیتالله سید محمود طالقانی: "همین عقیده، نشاط انگیز و محرک و امیدبخش است. همین امید و انتظار است که در محیطهای تاریک ستمگریها و بیدادها، معتقدین را پایدار و ثابت میدارد. هر مذهب و مسلکی که امید در آن بیشتر باشد، پایدارتر است و از شکستها و محرومیتها، دلسرد و شکسته خاطر و متوقف نمیگردد، باعث حیات و بقاء و پیشرفت اسلام همین عقیده است که از روح امامت و پیروی از آن سرچشمه میگیرد. سرّ بقای شیعه و گسترش آن در میان دشمنهای داخلی و دشمنهای خارجی همین است. همین عقیده است که به پیروان امامت حیات و تحرک خاصی بخشیده. به این مطلب محققین و دانشمندان خارجی که عقاید و ادیان را بررسی کردهاند معترفاند ـ با همه دشمنیها و فشارها موجب تحرک و تجدید حیات شیعه و عموم مسلمانان همین بوده و خواهد بود ـ روایات و احادیثی که درباره ثواب انتظار و امید به آینده از منابع اسلامی وارد شده، برای همین آثار حیاتی آن است." (آینده بشریت از نظر مکتب ما، آیتالله سید محمود طالقانی، ص 70)
دومین آموزه: ظلم ممنوع ولو با یک مجرم ـ مطهری
استاد مطهری! ظلم به ظالم رواست؟
آیتالله مرتضی مطهری: "به حق یك مجرم هم نباید اجحاف شود، ولو یك مجرم مستحق القتل. واقعاً ما حق داریم از یك عده از جوانها گله كنیم. در عین اینكه ما احساسات آنها را تقدیر میكنیم، ولی در عین حال این مقدار هم حق گلهگذاری از آنها داریم كه اینها آنچنان حس انتقامجوییشان نسبت به مجرمها شدید است كه گاهی سخنانی میگویند كه با منطق احساسات جور درمیآید، نه با منطق اسلام. یك وقتی رفته بودیم خدمت جناب آقای مهندس بازرگان در نخست وزیری برسیم. دیدم پاسدارانی كه آنجا بودند، با هم حرف میزنند. انتقاد داشتند از این اعدامهایی كه فعلاً وجود دارد، میگفتند چرا گلولهها را به اینها حرام میكنند، مگر اینها ارزش گلوله خوردن دارند؟! بروند اینها را زنده بریزند در دریا. ضمن اینكه ما احساسات پاك این افراد را تقدیر میكنیم، باید بگوییم كه اسلام اینگونه نیست. از نظر اسلام، مجرمی كه هزارها نفر را كشته و هزارها جنایت كرده است كه اگر بنای اعدام بخواهد باشد، صد بار باید اعدام شود، در عین حال همو هم حقوقی دارد و حق او نباید نادیده گرفته شود.
ما هزار و سیصد سال است از مكتب علی این درس را میآموزیم كه ابن ملجم مرادی ضارب امام علی بن ابیطالب [مورد توجه علی علیه السلام بود كه با او بدرفتاری نشود.] ارزش علی چقدر بود؟ واقعاً از نظر ما اگر به قصاص قتل حضرت امیرالمؤمنین هزار نفر جنایتكار ـ آن كسی كه ضارب بوده، آن كسی كه مسبب بوده، آن كسی كه آمر بوده، آن كسی كه راضی بوده ـ كشته میشد زیاد كشته شده بود؟ نه.
ولی ما مدعی هستیم كه در مكتبی تربیت شدهایم كه میگوییم علی وقتی كه در بستر افتاده است، بنی عبدالمطلب، یعنی خویشاوندان خودش را جمع كرده، میگوید: یا بنی عبدالمطلب! مباد بعد از من، نبینم شما را كه بعد از من افتادهاید در خون مردم مسلمان و میگویید علی كشته شد، آن یكی مسببش بوده، آن یكی تحریك كرده، آن یكی راضی بوده، نقشه را در خانه چه كسی كشیدند. من را یك نفر كشته، آن یك نفر هم یك ضربت بیشتر به من نزده است، یك ضربت بیشتر به او نزنید، خواه بمیرد و خواه زنده بماند. ما هزار و سیصد سال است كه میگوییم ـ و اینهاست كه این مكتب را حفظ كرده و نگه داشته ـ كاسه شیر را در دم آخر برای علی علیه السلام میآورند، میخواهد میل بفرماید، میفرماید باقیاش را به اسیرتان بدهید، مبادا اسیرتان گرسنه بماند؛ "ارفقو باسیرکم"، با اسیرتان با رفق و مدارا رفتار كنید. در مدتی كه ابن ملجم در خانه علی زنده بود، كسی كوچكترین شكنجهای به او نداد و این افتخار اسلام است." (آینده انقلاب اسلامی، آیتالله مرتضی مطهری، صص 98-97)
آموزه سوم: تحمیل عقاید؟ ـ بهشتی
آقای دکتر بهشتی! نظرتان درباره تحمیلکنندگان عقیده چیست؟
آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی: "در جمهوری اسلامی همه باید آزاد بیاندیشند و آزاد جستوجو کنند و نسبت به هر چیزی آزادانه آنچه را حق مییابند، بپذیرند و دنبالش بروند. هر کس و هر گروه و هر مقام و هر عالم و عامی که از این راه آزادی کامل اندیشه و عقیده، ذرهای منحرف شود، از صراط مستقیم اسلام منحرف شده است و من بهعنوان یک روحانی با شما عهد میکنم که در همه عمرم و هماکنون و تا زندهام، از کسانی که درصدد تحمیل عقیده و فکر و اندیشه به دیگران هستند، بیزارم. من اعلام میکنم؛ هر کس به هر عنوان بخواهد جلوی انتقاد سازنده، یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر عمومی اسلام را در این پدیده جمهوری اسلامی بگیرد، از راه اسلام منحرف است و بهعنوان مسلمان از او بیزارم." (سخنرانیها و مصاحبههای آیتالله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ج ۲، صص ۵۸7-۵۸4)
آموزه چهارم: نمونه اعلی ـ شریعتی
آقای دکتر! تربیت، چگونه؟ تکامل، در چه راهی؟ میدانیم که اینگونه نباید باشیم، اما چگونه باید باشیم؟! مثل کی؟
دکتر علی شریعتی: "به این سئوالهاست که نمونه اعلی جواب میدهد؛ یعنی خداوند با برگزیدن و با ساختن یک شخصیت ایدهآل، متعالی و برتر (نه مافوق انسان، بلکه انسان مافوق مثل محمد بن عبدالله) به انسانها نشان میدهد که خودتان را باید اینچنین بسازید؛ اینگونه باید بشوید، و خودتان را باید بر اساس این کتاب تربیت کنید. تخلقوا به اخلاق الله یا به اخلاق رسول الله، یعنی ما باید صفات خود را بر اساس تجلی صفات خداوند در برگزیدهاش بسازیم. بنابراین یک تعهد در برابر پیغمبر اسلام بهعنوان نمونه داریم. اگر ملتها و مکتبهای دیگر از ما بپرسند چگونه میخواهید بشوید؟ چرا زندگی میکنید؟ بر اساس چه مبانی تربیتی فکری و تکامل انسانی خودتان را پی ریختید؟ در جواب، یک الگوی ساخت خداوند را، که نمونه اعلی برای انسان متکامل هست، نشان میدهید. این تعهد ما در برابر پیامبر اسلام است. یعنی خودمان را بر اساس یک نمونه اعلی بسازیم. البته در این راه و در این جهت، هر کسی به میزان استعدادی که دارد، به میزان شرایطی که برایش فراهم هست، و به میزان توفیق و موقعیتی که دارد، میتوان به آن نمونه اعلی نزدیک شد." (مجموعه آثار 36 دکتر علی شریعتی، ص 434، سخنرانی پیامبر الگوی متعالی انسانیت، سال 1348)