پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۶۸۳۵
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۲

ما همه شیران، ولی شیر عَلَم!

حجت جوادپور
نوشته این قلم با عنوان "کدام فعال سیاسی؟ کدام مجمع؟" در پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ، مورد توجه و عنایت دوست عزیز و فرهیخته‌ام جناب آقای سیدحجت مهدوی سعیدی قرار گرفت و جناب ایشان یادداشتی را با عنوان "رهروان شهید کریمی؛ واقعیت یا اشباح خیالین؟" در نقد نوشته بنده نگاشتند. این‌که هنوز در آن برهوت فکر و سیاست، تک‌سوارانی هستند که به وقت لزوم به عرصه گفت‌وگو و نقادی قدم بگذارند، درخور تحسین و تقدیر است.
نوشته ایشان حاوی نکات عجیب و قابل تأمل و گاه گره‌افکن بر کلیت بحث است و مستلزم پاره‌ای توضیحات و پاسخ‌هایی در حد و قواره‌های این دو نوشته که به‌ترتیب عرض می‌شود:
1- با توجه به عنوان یادداشت جناب مهدوی، انتظار می‌رفت که ایشان سرانجام با شواهد و قرائن یا استدلال و برهان اثبات می‌کردند که این فعالان سیاسی یا رهروان، بالاخره "واقعیت"اند یا "اشباح خیالین"؟! اما در سرتاسر نوشته ایشان، نشانی از این اثبات یکی از این دو معنا نیست!
من در مقدمه نوشته خود که مبتنی بر یک رئالیسم اجتماعی بود، نه یک ایده‌آلیسم انتزاعی، درباره فقدان کنش یا جریان سیاسی نوشتم که هرگونه فعالیت سیاسی یا وجود فعالان سیاسی در هر جامعه‌ای، منوط به وجود "جریان سیاسی" است. شکل‌گیری هر جریان سیاسی هم نیازمند زمینه‌ها و سازوکارهایی چون آزادی بیان و قلم و تشکیل اجتماعات و نهادهای قدرتمند مدنی، از جمله احزاب سیاسی دارای مبانی تئوریک و استراتژیک است. در غیر این صورت و در غیاب کنش سیاسی، اعم از فردی و جمعی و فقدان عرصه عمومی معنادار و معناساز، همگان به بی‌تفاوتی و سرخوردگی از بیان افکار یا درگیری در زد و بندهای مدام روزمره، لگدمال کردن هم و از کول هم بالا رفتن و انواع و اقسام رذالت‌های کوچک و بزرگ و یا وراجی و یاوه‌گویی‌های روزمره در خفا و یا به‌صورت جویده جویده و فروخورده روی می‌آورند. در چنین وضعیتی، آگاهی‌ها تکه‌تکه و از هم گسیخته‌اند و شعور جمعی و مشارکت در خردورزی هیچ‌گاه شکل نمی‌گیرد. اندیشیدن یا به ابتکارهای تیزهوشانه فردی واگذار می‌شود و یا به رفتار و گفتار تکراری گروه‌های سنتی منجمد و منفعل(!) که در برخی جوامع ما صرفاً حضوری خام و بدوی در پشت فرد یا یک صنف انحصاری دارد و بس. فضا و وضعیت قبل و حین و بعد از انتخابات، نمونه قابل توجه و معناداری از چنین واقعیتی است.
از سوی دیگر، در فضای خالی از کنش جمعی و جریان‌های سیاسی، عرصه برای اقسام فرصت‌طلبی‌ها، سودجویی‌ها، تمامیت‌خواهی‌ها، سوء استفاده‌ها و مانند آن گشوده می‌شود. فرد یا افراد بی‌مایه با استفاده از ترفندهایی برای جلب مقبولیت از سوی عوام و عطف نگاه‌ها به‌سوی خود و نیز رواج اقسام ریاکاری‌ها و مردم‌گرایی‌های بی‌واسطه (پوپولیستی)، همه منافع و موقعیت‌ها را به‌سوی خود یا باند و گروه ذینفع خود مصادره می‌کنند.
در نهایت با ارجاع به واقعیت موجود مدعی شدم که لاهیجان و حتی استان گیلان طی سه دهه گذشته به دلایلی که در آن نوشتار ذکر شد، تبدیل به برهوتی سیاسی شده است که محمل و مجال مناسبی برای اقسام ترک‌تازی و فرصت‌طلبی بی‌مایگان و میان‌مایگان است، و در ادامه چند پرسش مطرح کردم که اگر جناب مهدوی پاسخی برای آن‌ها تدارک می‌دید، می‌توانستیم بحث را به مسیری سودمند سوق داده و به سامان برسانیم. اما متأسفانه بحث ایشان حکایت دیگری را رقم زد که علی‌رغم تأیید کلی و انضمامی واقعیت سیاسی ـ اجتماعی دیار ما، همه گره‌های تئوریک یا عینی را فروبسته وا می‌گذارد و طرح و چشم‌اندازی نو در نمی‌افکند.
برای نقد و تحلیل نوشته دوست عزیزم از سخنان حضرت ایشان استفاده می‌کنم:
الف) ایشان در آغاز به جمله‌ای از اسلاوی ژیژک اشاره کردند که البته تناسب آن را ندانستم! این سخن ژیژک که در بستر و متن یک جامعه غربی و بر اساس اقتضائات آن دیار مطرح می‌شود، ناظر به این معناست که معترضان "وال استریت" دیگر سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالیستی را نمی‌خواهند، اما بدیل و جایگزینی برای آن سراغ ندارند. اگر قرار بود ژیژک چنین سخنی را در جایی چون لاهیجان بگوید ـ با توجه به وضعیت و شرایط شهر ما ـ احتمالاً آن را به این صورت تغییر می‌داد: "ما نه می‌دانیم که چه می‌خواهیم و نه می‌دانیم که چه نمی‌خواهیم"!
مروری بر رویدادهای وضعیت استان گیلان در سه دهه گذشته حکایت از یک خلاء و فقدان اساسی در عرصه سیاست‌ورزی و تبادل آراء و گفتمان سیاسی دارد. البته نویسنده محترم در همان آغاز به فقدان احزاب شناسنامه‌دار در فضای سیاسی شهر اذعان دارند، درحالی که بنده حتی وجود احزاب بی‌شناسنامه یا شبه احزاب را نیز سراغ ندارم.
ب) فرمودند: "نباید به‌دلیل نبود شرایط مقتضی و مكفی و به بهانه فقدان استعداد و امكان لازم، امر سیاسی به محاق رود!" عرض می‌کنم: امر سیاسی به مفهوم عام و فراگیر هیچ‌گاه به محاق نمی‌رود، زیرا همه شئون زندگی جمعی انسان‌ها منوط و معطوف به امر سیاسی است. به‌عبارت دیگر، همه انسان‌هایی که در اجتماعات بشری به‌سر می‌برند، خواه ناخواه در متن سیاست حضور دارند و سیاست به مثابه یک رشته تسبیح، همگان را به‌عنوان سوژه‌های سیاسی به‌هم پیوند می‌دهد؛ اما این به معنای کنش‌های ارادی در عرصه سیاست‌ورزی و سیاستمداری در تئوری و عمل نیست! ما اکنون با جامعه‌ای توده‌وار مواجهیم که در اثر فقدان جریان‌ها یا احزاب سیاسی، امر سیاسی را در انزوا یا حوزه خصوصی به محاق برده‌اند.
2- با نگاهی واقع‌گرایانه و با ارجاع به سوابق و پیشینه‌ها می‌توان یک وضعیت منجمد و ناکارآمد را باز شناخت، و این گام اول است. آن‌گاه باید راه‌های برون‌رفت از این وضعیت را مورد کنکاش و تحلیل قرار داد که می‌توانست موضوع و محتوای یادداشت جناب مهدوی باشد. اما ایشان آن نوشته بنده را محصول ذهن و زبان و نگاه آرمان‌پردازانه دانسته‌اند! اصولاً در آن نوشته هیچ طرح و چشم‌اندازی برای برون‌رفت از وضعیت ترسیم نشده بود تا بتوان آن را با وصف "آرمان‌پردازانه" توصیف کرد! اگر بار دیگر آن نوشته را مورد عنایت قرار دهند، خواهند دید که تصویری از واقعیت موجود ارائه شده و سئوالاتی چند درافکنده‌ام که پاسخی شفاف و صریح می‌طلبد. مثلاً پرسیده‌ام:
- در طی سه دهه گذشته کدام جریان سیاسی فراگیر، تأثیرگذار و قدرتمندی در لاهیجان وجود داشته است که بتوان بر مبنای آن، "فعال یا فعالان سیاسی" را باز شناخت؟!
- در صورت وجود چنین فعالان سیاسی، کدام بخش از رویدادها یا تحولات سیاسی شهر تحت تأثیر یا دخالت این فعالان یا جریان‌های سیاسی شکل گرفته است؟
- فعالان سیاسی چه کسانی هستند و طی سالیان گذشته کجا بوده‌اند و چه می‌کرده‌اند؟
- این اشباح خیالین در مواجهه با این‌همه نابسامانی و مشکلات یا حداقل همان احساس مسئولیت و تعهدی که از آن دم می‌زنند، چه اقدام یا واکنشی فکری یا عملی را صورت داده‌اند؟
- آیا صرفاً اطلاق عنوان "فعال سیاسی"، از آنان چهره‌ای سیاسی می‌سازد؟
- و سئوالاتی از این دست.
حال جالب توجه است که دوست گرامی آن ترسیم و پرسش‌ها را جزمیت‌گرایانه و مطلق‌اندیشانه می‌دانند! نگاه جزمی و مطلق آن است که مؤلف بر تفسیری از واقعیت و نیز تجویزی رهایی‌بخش پافشاری کند و همه راه‌ها و دریچه‌های تئوریک و عملی دیگر را بربندد! در کجای آن نوشته‌ام چنین خبطی را سراغ دارید؟ کاش می‌فرمودند که کدام فراز از آن نوشته بر جزمیت و مطلق‌انگاری دلالت دارد؟!
3- آن‌چه در نقد بنده مورد طرد و نفی قرار گرفت، انصراف و انفعال گروه‌های به ظاهر و به ادعا سیاسی در استان گیلان است. عجیب این‌که دوست عزیز، بنده را از لغزیدن به دام انصراف و انفعال حذر داده‌اند! و عجیب‌تر این‌که، از آن نقد، "نظریه امتناع سیاسی" را استحصال کرده‌اند! اگر یادداشت‌های پیشین بنده و از جمله همین یادداشت مورد بحث را مجدداً بخوانید، آن را در تقابل با نظریه امتناع سیاست‌ورزی خواهید یافت که اگر غیر از این باشد، دیگر نه نقد و سخنی باقی می‌ماند و نه گله و شکایتی از وضعیت موجود! سخن از امتناع نیست، بلکه سخن از انقطاع و انعزال مردمانی است که ساده‌لوحانه خود را "فعالان سیاسی" فرض می‌کنند!
4- فرمودند: "گاه یك رخداد می‌تواند خود موجب یك تحول بزرگ باشد." مگر سخن بر سر تحول بزرگ است؟ چنین رخدادی محصول فعالیت‌های سیاسی آگاهانه و سازمان‌یافته نیست، بلکه اتفاقاً خارج از سیر روند ظاهری امور روی می‌دهد. چنین رخدادی وضعیت را به مسیری دیگر می‌افکند و تبعات و آثار دیگری را خارج از میل و اراده همگان بر وضعیت تحمیل می‌کند. سخن ما بر سر فعالیت سیاسی در چارچوب احزاب یا جریان‌های سیاسی مبتنی بر اندیشه و عملکرد سیاسی است، نه رخداد!
5- فرمودند: "مجمع رهروان شهید كریمی، بقیة السیف حزب جمهوری اسلامی است."(!؟) با این سخن ایشان موافقتی ندارم، زیرا چنان‌چه از آن سال‌ها به‌یاد داریم، اولاً مرحوم ابوالحسن کریمی هیچ‌گاه قول و فعل خود را در چارچوب آموزه‌ها و مواضع حزبی تقریر و تبیین نکردند و شیوه و مسلک ایشان کاملاً فردی و بر اساس استنباط شخصی ایشان از آموزه‌های دینی و تا حدودی برگرفته از برخی شخصیت‌های دینی و انقلابی پیش از انقلاب بود که باید در مجال دیگری مورد بحث و کنکاش قرار گیرد. از سوی دیگر، آن‌چه پس از ترور ایشان محملی برای برخی اعتراضات و موضع‌گیری‌ها در سطح شهر و استان شد، ربطی به مواضع و مرام حزب جمهوری اسلامی نداشت، بلکه ریشه در برخی اختلافات ایدئولوژیک و یا سلیقه‌ای در سطح استان گیلان داشت که در یک مقطع زمانی، آن مسائل و سوژه‌ها در مسائل و وضعیتی کلان‌تر ادغام و محو شدند و متأسفانه برخی از رویه‌های نادرست در استان به‌صورت قاعده‌ای مقبول و بلامنازع درآمد. "مجمع رهروان شهید کریمی" نیز که نتوانستند در آن مقطع، تناقض وجود یک ناهنجاری را درون ساختار نظام اسلامی اثبات یا تبیین کنند، به محاق رفتند و جز نام و عنوانی از آنان باقی نماند.
6- فرمودند: "مجمع یک واقعیت قابل بررسی و ارزیابی است." باید عرض کنم که اثبات وجود یک پدیده الزاماً به معنای اثبات ماهیت و آثار و اعراض خاص نیست. به عبارت دیگر، صرف وجود افراد یا گروهی خاص، دلالت بر کارکرد یا کنش‌های خاص نیست، مگر آن‌که در صحنه اندیشه و عمل، رنگ واقعیت به خود بگیرد. اکنون باز می‌پرسم که این "رهروان" چه کسانی هستند و طی سالیان گذشته کجا بوده‌اند و چه می‌کرده‌اند؟ این حضرات در مواجهه با این همه نابسامانی و مشکلات یا حداقل همان احساس مسئولیت و تعهدی که از آن دم می‌زنند، چه اقدام یا واکنشی فکری یا عملی را صورت داده‌اند؟ انتظار می‌رفت که کسی به این پرسش‌ها پاسخ گوید. اگر بنا باشد که از هر گروه و اجتماعی فقط نام و عنوانی در میان باشد، می‌شود همان "اشباح خیالین" و یا همان "اشباه الرجال" که وجود و عدم‌شان یکسان است.
فرمودید که این مجمع قابل ارزیابی و بررسی است. بسیار خوب؛ هر پدیده‌ای حتی به‌صورت ذهنی قابل بررسی است. لذا شما یا هرکس دیگری ابتدا باید اثبات کند که این مجمع در جهان خارج از حیثیت و کم و کیفی برخوردار است و در ثانی به بررسی و ارزیابی عملکرد آن بپردازید. شخصاً معتقدم که این مجمع در عالم واقع، وجود و ماهیتی ندارد و بر فرض وجود چنین مجمعی، منشاء هیچ فعل و اثر سیاسی نیست، مگر آن‌که آن را همان "شیر عَلَمی" بدانیم که گاه در پنهان یا حاشیه امن، "دن کیشوت"وار و در اوهام، حمله‌ای از پیش‌ شکست خورده را به آسیاب‌های بادی تدارک می‌بیند!
در ادامه مشفقانه خواسته‌اید که باید منتقدانه و محترمانه از متولیان و متصدیان مجمع پرسید كه چرا چنان كرده‌اند و یا چنین نكرده‌اند؟! دوست عزیز! وقتی در گذشته سیاسی ـ اجتماعی شهر لاهیجان در سی و اندی سال گذشته اثری قابل ذکر از چنین مجمعی نیست، چگونه می‌توان به تحلیل و ریشه‌یابی کارهایی نکرده پرداخت؟!
7- بنده در یادداشت مورد بحث به صراحت عرض کردم که در برهوت سیاسی گیلان و لاهیجان هیچ جریان یا حزب و جناح قابل ذکر و فراگیر و تأثیرگذاری در روند مسائل و رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی وجود نداشته؛ آن‌گاه شما از بنده می‌پرسید که چرا این دیدار به‌اصطلاح فعالان سیاسی(!) با دبیر مجمع(!) موجب نگرانی و سرگرانی بنده را فراهم آورده است؟! در آن نوشته به صراحت و کنایت مدعی شدم که فعالان سیاسی و مجمع رهروان به دلایلی عینی و تجربی، هر دو "سالبه به انتفاع موضوع" یا از امور عدمی‌اند! پس چگونه باید از شبحی که صرفاً در فضای متن و گفت‌وگو ساخته‌ایم، هراسان باشم؟! آن دیدار یا ضیافت هرچه بوده، نه ارتباطی به فعالیت سیاسی دارد و نه به مجمعی دارای اندیشه و مرام خاص سیاسی. اگر بنا بر این باشد، امروزه باید هزاران هیأت و محفل و انجمنی را که به دلایل مختلف افرادی را گرد می‌آورند و در آن‌ها سخنان بسیاری با شور و هیجان رد و بدل می‌شود نیز از زمره احزاب و جناح‌های سیاسی بدانیم! درحالی که این‌گونه اجتماعات پس از پایان یافتن هر نشست، به‌دلیل فقدان عقبه و پشتوانه تئوریک و نیز عدم انسجام سازمانی و تشکیلاتی و یا قانون‌مند، تا تجمع بعدی در حالت تعلیق و "کأن لم یکن" باقی مانده و هیچ تضمین و تعهد و تکلیف و وظیفه‌ای را بر نمی‌تابند.
همچنین به "داوری تیره در مورد کارکرد این دوستان اشاره کردید!" من فقط از شما می‌پرسم: کدام کارکرد؟! باید این را اضافه کنم که این وضعیت نابهنجار تنها منحصر به مجمع رهروان نیست، بلکه معتقدم افراد و گروه‌ها و یا نهادهای دیگر را نیز شامل می‌شود که برخی از آن‌ها اتفاقاً از ساز و کار لازم و مناسب برای فعالیت سیاسی نیز برخوردارند، اما تا کنون هیچ ظهور و بروزی در عرصه فعالیت‌ها و رویدادهای سیاسی در استان و شهر نداشته‌اند. از آن‌جمله می‌توان به روحانیت شهر، به‌ویژه "طلاب جوان" اشاره کرد که غیر از حضور در برخی مناسبت‌های مذهبی یا رویدادهای خاص، نقشی در سایر عرصه‌ها ندارند. یا "ایثارگران" عزیز که گویا در پیچ و خم این تنازعات و روزمره‌گی‌ها به محاق فراموشی رفته‌اند. همچنین نمایندگان و مسئولان پیشین شهر و استان که پس از اتمام دوران تصدی‌گری‌شان، یا سر در جیب انزوا فرو برده‌اند و یا در مناصب دیگری در مرکز یا شهرهای دیگر به اموری دیگر اشتغال دارند. نهادهای فرهنگی و هنری، نویسندگان، دانشجویان و دیگر صنوف و تشکل‌های اجتماعی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
8- دوست شفیقم در ادامه به نکته‌ای اشاره کردند که شاید بتوان نقیض یا تعریض آن را در زمره همان آسیب‌شناسی‌ای دانست که مد نظر ایشان بوده است! در فرازی از نوشته ایشان آمده است: "چرا باید این‌گونه پرچم مخالفت را برافراشت و مخالف جمعی بود كه تا كنون بیرون از ورطه منازعات قدرت و مفاخرات سیاسی ایستاده‌اند؟"(!!!) دوست عزیز! اتفاقاً تمام سخن من در همین ویژگی گروه‌هایی از این قبیل است. اساساً جمعی که بیرون از ورطه منازعات قدرت و مفاخرات سیاسی و البته و در واقع، بیرون از دایره هرگونه فعالیت و کنش سیاسی ایستاده‌اند، چه معنا دارد؟ منازعات و مفاخرات قدرت و سیاست، از امور عارضی هر فعالیت سیاسی است و نمی‌توان کلیت این‌گونه فعالیت‌ها را به این دو عارضه فرو کاست، مگر این‌که مانند برخی از عوام الناس معتقد باشیم که سیاست یعنی "پدر سوختگی"! یعنی چیزی که پدر و مادر ندارد! و یا مثلاً ماکیاول و چرچیل و مانند آن!
از جناب مهدوی می‌پرسم که آیا اصولاً بیرون از ورطه و میدان قدرت و سیاست بودن را، حسن و امتیازی برای افراد و گروه‌ها می‌دانید؟ در این صورت چگونه افکار و آراء آنان به محک و عیار نقد سنجیده خواهد شد؟ چگونه به طرد و نفی اندیشه‌ها و شیوه‌های ناصواب و نادرست اهتمام خواهند کرد؟ واقعیت این است که چنین محافلی اصولاً در هیچ‌یک از عرصه‌های سیاست و اجتماع و حتی در عرصه منازعات و مفاخرات نیز حضور ندارند!
9- از جناب مهدوی عزیز می‌پرسم: چه کسی گفته که این دوستان مجمع و محفل یا دیگران باید پاسخگوی مظالم و مفاسد این و آن باشند؟! آن برچسب‌ها و ترکش‌ها که فرمودید، به کجای این پدیده‌ای که وجود خارجی ندارد، اصابت کرده است؟ هر فرد یا گروهی باید پاسخگوی اعمال خود باشد. آن‌چه که این دوستان باید پاسخگوی آن باشند، همان غیبت و حاشیه‌نشینی و جریده‌روی در طی همه این سال‌های پر فراز و نشیب است. از شما می‌پرسم که در این سال‌ها کدام اثر علمی و عملی از این دوستان سراغ دارید؟ کدام نوشته منتشر شده؟ کدام نقد و تحلیل؟ کدام موضع‌گیری جدی و اثرگذار؟ کدام مشارکت سیاسی با جناح‌های موافق؟ کدام فریاد و اعتراض و یا حتی پرسشی که به گوش مردم و مسئولین رسیده باشد؟ از چه دفاع می‌کنید دوست گرامی؟ وقتی که حضرتعالی این مجمع را "بی‌خبر از همه جا" می‌خوانید، دیگر چه داعیه‌ای است برای گروهی از همه جا بی‌خبر؟ اگر بناست آسیب‌شناسی از چنین مجامعی شود، چه بحثی بهتر از همین بی‌خبری و آثار و تبعات آن! بنده البته زلف کژتاب هیچ قاصر و مقصری را به زلف نداشته این اشباح گره نزده‌ام، جان برادر!
10- فرمودند: "این مجمع چگونه و با چه مختصات و شرایط و دستاوردی باید نقد شود؟" عرض می‌کنم که حضرت ایشان یا هر صاحب قلمی، ابتدا وجود و ماهیت چنین مجمعی را اثبات کند، آن‌گاه به نقد آن هم خواهیم پرداخت! و فرمودند: "آیا بهتر نیست كه درد و درمان را در جای خود جست‌وجو كنیم؟" می‌پرسم: جای آن کجاست در این بی‌نشانی؟ و فرمودند: "به دام مغلطه فرافكنی فرو نلغزیم"!؟ و عرض می‌کنم: کدام مغلطه جان برادر؟ املاء نانوشته که غلط ندارد! چیزی را که اساساً منکر وجود و ماهیت آن شدیم، چگونه می‌توانیم با پرشی بیهوده به فراتر از آن افکنیم؟
برخلاف نظر جناب مهدوی، تفكرات و تصمیمات خیل فرومایگان چاپلوسِ ویژه‌خوار بر مصادر كار نمایندگی یا دیگر مناصب را نمی‌توان "علت تامه" آفت‌زدگی، رنجوری و ناكامی سیاست‌ورزی و در نتیجه ایزولاسیون و كناره‌گیری كارورزان سیاست(!) دانست. در این‌صورت ما تا ابد در دور باطل ظالم و مظلوم یا مانع و ممنوع گرفتار خواهیم ماند. برون‌رفت از این وضعیت را باید در سیاست‌ورزی حقیقی، یعنی بهره‌مندی از خردورزی، تأمل، تدبیر، شجاعت و عمل امیدوارانه جست؛ حتی اگر محکوم به شکست یا حذف شدن از صحنه باشد.
11- دوست عزیزم در ادامه نوشته خود، معتقدند در این شهر فرهنگ و اندیشه (یعنی لاهیجان!) اهل نظر بسیارند، اما به هر علت موجه یا غیرموجه به كناره‌ها و كرانه‌ها خزیده‌اند(!) آن‌گاه ایشان وقت را برای سیاست‌ورزی یا حل مشکلات، بی‌رحمانه تنگ می‌بینند و به‌دنبال شیوه‌ای فوری و عاجل‌اند تا "دست به كاری زنند که غصه سر آید"! جل الخالق! حتماً این واقعه محیر العقول با همان فعالان سیاسی مجهول الهویه و مجمع شبح گونه‌ای صورت خواهد گرفت که در یک بعدازظهر پاییزی در گوشه‌ای امن و آرام دور هم گرد آمده‌اند و از شرایط ناموزون شهر ابتدا اظهار تأسف کرده‌اند! (البته نمی‌دانم که این اظهار تأسف از پس این‌همه سال با اشک و سوزی یا ذکر مصیبت و مداحی برای تسلی خاطر آن بازماندگان از مشکلات و مصائب این سال‌ها همراه بوده است یا نه!) بعد مرشد آن محفل با نقض شجاعانه مهمترین رکن سیاست‌ورزی و دموکراسی، محافظه‌کارانه اعلام فرمودند که: "كار حزبی كارگر نیست"(!؟) حتماً پس از آن‌که بهت و حیرت جمله مریدان را مشاهده فرمودند، کشف بزرگ خود را آشکار کردند و داروی شفابخشی را که تا کنون مورد استفاده مسئولان شهر قرار نگرفته بود عرضه نمودند! بله؛ "امر به معروف و نهی از منکر"! آن‌هم از نوع "دستگیری از مسئول"! پدیده‌ای بدون هزینه و بی‌دردسر! و سرانجام شیخ طایفه، پرده اسرار را کنار زدند و رازی را آشکار کردند که مسئولان دلسوز و بی‌خبر شهر تا کنون نمی‌دانستند و فرمودند: "مسئول باید بداند و باور كند كه مسئول است و زیر سئوال."(!) شاید با این جمله مریدان صیحه‌ای زدند و گریبان چاک کردند و رو به بیابان (حتماً می‌فرمایید لاهیجان که بیابان ندارد!) ببخشید؛ همان برهوت نهادند! بعد هم شاید نگران شدند که نکند این توصیه انقلابی و ویران‌گر، کاری دست رهروان بدهد، برای کاستن از آن تندی و شوریدگی چاشنی دیگری را برای تعدیل و رفتار متعادل مریدان تجویز کردند: یعنی چاشنی نیت خالص! فرمودند: "باید با نیت خالص با مسائل برخورد كرد تا رویه‌های منفی در منطقه حاكم نشود."(!) وقتی تکالیف سیاسی ـ اجتماعی انسان در چارچوب عقلانیت و دیانت روشن شده، دیگر پرداختن به نیت و قصد و انگیزه چه وجهی دارد؟! اصولاً چرا باید چنین تکلیفی را به امری اخلاقی پیوند زد که در حوزه تشخیص و آگاهی هر فرد نسبت به نفس خود است؟ حتماً بعد از این افاضه، مریدان سر در جیب مراقبت و سلوک فرو بردند تا با چله نشینی یا طی مراتب سلوک به مقام خلوص رسیده و آن‌گاه مسئولین را امر به معروف و نهی از منکر کنند! سال‌هاست که با این شیوه خنثی و محافظه‌کارانه از سوی برخی از مصلحت‌گرایان حاشیه‌نشین و تماشاچی آشنا هستیم. سخن من درباره کسانی است که به‌دلیل سوابق سیاسی یا انقلابی، مدعی احساس وظیفه یا رهبری جماعتی هستند.
دوست گرامی! بحث اصلی من در بخش دوم آن نوشته، یعنی نقد سخنان برخی حاضران در آن جلسه و نیز سخنان دبیر مجمع بود که البته از جزئیات و کم و کیف آن خبری ندارم. در آن‌جا من تلاش کردم که دلیل ادعای خود را در فحوای همین سخنان ارائه کنم. در واقع این نوع نگرش به مسائل سیاسی که مشابه نگرش طیف عمده‌ای از جناح‌های اصولگرا در سال‌های اخیر است که اکنون تناقض‌ها و شکاف‌های آن آشکار شده و با شکست‌های پی‌درپی نشان داده که از جهت تئوریک و عمل سیاسی توان مقابله و یا حل مسائل جدید در عرصه سیاست داخلی، از جمله مطالبات مردم، به‌ویژه اقشار فرهیخته و نخبگان را ندارند و نیز الزامات و ضرورت‌های دنیای امروز را درنمی‌یابند. این معضل در ارجاع به گروه‌هایی چون مجمع هواداران یا در شکل کلان‌تر آن، جریان مؤتلفه یا فداییان اسلام و مانند آن به شکل مضاعفی مطرح می‌شود. مسائل امروز از جهت ماهیت و ابعاد و شمول، هیچ شباهتی به مسائل دهه شصت و هفتاد ندارند. جامعه و ساختار سیاسی ایران و بالتبع لاهیجان، سال‌هاست که از مسائل و بحران‌های آن دوران فاصله گرفته است. از سوی دیگر، امروز با جامعه و نسلی کاملاً متفاوت با آن روزگاران مواجهیم که نگاه و انتظارات و پرسش‌هایی یک‌سره دیگرگون دارد.
امروزه دیگر تأکید بر مباحثی چون "مظلومیت" نمی‌تواند معیار مناسبی برای طرح الگوها یا مباحث سیاسی باشد. در مباحث سیاسی، حتی اعتماد و اتکاء بر ویژگی‌های اخلاقی نیز کافی نیست. از تجارب سال‌های پس از انقلاب چه بسیار آموخته‌ایم که بسنده کردن یا مبنا قرار دادن چنین ملاک‌ها و شاخص‌هایی، موجب چه خسارات و خطاهایی ویران‌گر شده است! بر فرض اگر وجوه اخلاقی در برخی افراد، از روی ریاکاری و ظاهرسازی نباشد، باید وجوه و معیارهای دیگری چون عقلانیت، تدبیر و زیرکی، هوش و درایت و نیز دانش مدیریت و آگاهی‌های سیاسی ـ اجتماعی و مانند آن نیز در افراد احراز شود. همین ساده‌اندیشی و قصور سبب شد که برخی چون برادر مرحوم ابوالحسن کریمی و بسیاری از افراد مؤمن و انقلابی، با تأکید بر ساده‌زیستی و مردمی بودن محمود احمدی‌نژاد، او را گزینه مناسب برای هشت سال سکانداری قوه اجرایی کشور بدانند و شد آن‌چه که شد. این ساده‌انگاری‌ها مانند این‌که برادر فلانی نیز مانند او ساده‌زیست یا متواضع است، یا چون برادرش دوچرخه سوار می‌شود، یا در سخنرانی‌ها از ارزش‌ها سخن می‌گوید، یا از بی‌اخلاقی‌ها انتقاد می‌کند و از ورود به کار اجرایی اجتناب می‌کند(!؟) و سال‌هاست که در تلاش برای "ابوالحسنی دیگر" شدن است یا سفر ساده او به قم برای تحصیل را "هجرتی انقلابی" دانستن و خزعبلاتی از این دست؛ ضمن این‌که توجیهاتی برای گریز از شکست تئوریک و عملی در مواجه شدن با واقعیت‌های سیاسی ـ اجتماعی و عدم اقبال عمومی از شعارهای دهه شصت و یا نوعی محافظه‌کاری است، می‌تواند حاوی آموزه‌های نادرست و رفتاری ارتجاعی و نوعی کلبی مسلکی سیاسی نیز باشد که متأسفانه امروزه برخی را دچار سرخوردگی و وادادگی و انزوا نموده است. سخنانی مانند: "آیا او سکوت خود را خواهد شکست؟" یا "آیا او به لاهیجان باز خواهد گشت؟" یا "او شرایط را برای سخن گفتن یا پذیرفتن مسئولیت مساعد نمی‌داند!" و یاوه‌هایی از این دست درباره افرادی که از کمترین جایگاه اجتماعی برخوردار بوده و در مراحل دشوار و پر پیچ و خم این سال‌ها نسبت به سرنوشت و مشکلات مردم خود بی‌تفاوت بوده و نپذیرفتن مسئولیت را برای خود فضیلت می‌دانند، مضحک و طنزآمیز است! ما در این سال‌ها فقط نشان داده‌ایم که همگی، علی‌رغم ادعاهای دهان پر کن چون فعالان سیاسی یا انقلابی، مجمع رهروان، شهر فرهنگی و علمی و این قبیل ادعاهای توخالی، چیزی نیستیم و یا در خوشبینانه‌ترین وضعیت، "شیر عَلَم" هستیم! وضعیت موجود گواه این واقعیت تلخ است. پس بیاییم ماهیت زمانه خود و اقتضائات و ضرورت‌های آن را دریابیم. از تجارب و آزمون و خطاهای گذشته درس بگیریم. توان و ظرفیت و نواقص خود را بازشناسیم و اندیشه و تدبیر و شیوه‌های نوینی را در پیش گیریم.
در سال گذشته درباره برخی از مسائل شهر و استان مطالبی نوشتم. از جمله درباره ادعاها و برنامه‌های مسئولان "کنگره بزرگداشت میرزا کوچک جنگلی" یا در مورد پیش‌بینی رفتار نماینده شهر در مورد انتخابات ریاست جمهوری و دولت دوازدهم یا سخنان بی سر و تهی که برخی برای رواج توریسم و گردشگری در لاهیجان ابراز کرده بودند که امروز شاهدیم که تحلیل و پیش‌بینی‌های نگارنده تا چه حد تحقق یافته است. لذا بنده با جناب مهدوی و سایر مخاطبان قراری می‌گذارم. سال آینده در همین ایام مروری بر سیر حوادث و رویدادها خواهیم داشت. آن‌گاه روشن خواهد شد که این ادعاها و انتظارات تا چه اندازه تحقق یافته‌اند؟ فکر می‌کنم فرصت مناسبی برای اجرای استراتژی و برنامه‌های فعالان سیاسی شهر و آن مجمع خیالین باشد!
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۴۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۳
0
0
حسین: کینه این نویسنده نسبت به شهید و خانواده‌اش که حاضر نیست حتی از عنوان شهید برایش استفاده کنه و جملات سخیفش نسبت به برادر شهید بسیار جای شگفتی داره. مظلومیت شهید رو در این نوشتار پر از حقد به وضوح میشه رؤیت کرد. باید به این حسود گفت مردم گیلان هیچ وقت مظلومیت و فداکاری‌های شهید کریمی و خانواده محترمش رو فراموش نکرده و نخواهند کرد... تا کور شود هر آن‌که نتواند دید.
بی طرف
|
Finland
|
۲۲:۱۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۳
0
0
بی‌طرف: استاد معظم جناب جوادپور عزیز! این قدرت کتابت و نگارش شما آیا در مجامع اجتماعی و یا یک همایش و جلسه انبوه به‌صورت لسانی نیز نمودی دارد؟ فدای دانش نوشتاری شما شوم. این سایت را پدر و پسر 100 نفر از نظر نمی‌گذرانند، پس لطف کنید و منت بر سر ملت نهید و در یک مراسم سازماندهی شده آن‌چنان سخن برانید که آن‌چه را هدف قلبی است، حاصل شود. یا علی!
قربانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۳۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۳
0
0
قربانی: مقاله غیرمنصفانه‌ای بود. واقعاً متأسفم.
کوشالی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
کوشالی: بعد از 28 سال از شهادت مظلومانه کریمی، این‌جور حمله کردن به موقعیت اجتماعی خانواده شهید خیلی جالبه. پیشنهاد می‌کنم نویسنده این تفکراتش رو در میان مردم مطرح کنه تا بفهمه اعتبار داره یا نه؟ سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست/ قیمت سنگ نیافزاید و زر کم نشود.
طاهر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۴۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
طاهر: براي آقا جواد متأسفم واقعاً... چون توو چند سال اخير با تغيير مداوم مواضع باعث شد امثال آقايان جوادپور و مهدوي در موردش اين‌جوري قلم بزنند؛ حالا چه براي دفاع، چه براي انتقاد... كاش يكي پيدا مي‌شد جواب اين آقايون تازه به دوران رسيده رو بده... نه به دفاع از جواد كريمي، بلكه براي بستن دهان امثال نويسنده اين مقاله... كه بگه اون موقع كه كريمي و امثال اون داشتن به‌خاطر اين نظام و اين انقلاب جون مي‌دادن و بدنام مي‌شدن، شماها كجا بودين كه الآن توو خونه‌ات نشستي و مقاله‌هاي آن‌چناني مي‌نويسي كه از اين آب گل آلود كرده به نفع خودت ماهي بگيري...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
این آقای جوادپور سابقاً انقلابی و جدیداً اصلاح‌طلب که اول انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی لاهیجان بود و همه‌جا پا در رکاب شهید کریمی؛ در مورد سیر تغییر و تحولات فکری خودشون هم بنویسن که ببینیم ایشون از کی به این تفکرات دست پیدا کردن؟ و چرا از اون فضاها فاصله گرفتن؟
تقی
|
Finland
|
۱۳:۵۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
تقی: این آقای جوادپور چون بازنشسته نظامی هستن، همه‌رو از بالا به پایین نگاه میکنه و همش امر و نهی میکنن؛ راهکار هم که نمیدن. الان هم که [...].
فاطمه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
فاطمه: با نویسنده کاملاً موافقم. من تا کنون نه حرکتی از این گروه‌های اسمی دیده‌ام، نه اثری در زمینه فکری و فرهنگی از آن‌ها خوانده‌ام. بهتر است به‌جای ادعاهای دهن پر کن، کمی وارد مسائل و مشکلات مردم شوند تا بفهمند امروز نیازها و مطالبات جامعه چیست؟ از استاد جوادپور به‌خاطر این روشنگری‌های منحصر به فردشان ممنونم.
عارف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
عارف: آقایان کامنت گذاری که غیر از توهم توطئه و توهین کردن چیزی بلد نیستند، بهتر است کمی واقع‌گرا باشند و وارد بحث و نقدهای جدی و روشنگر شوند. دوران کریمی‌ها و خلخالی‌ها و امثالهم به پایان رسیده. امروز دوران عقلانیت و خردورزی است، نه بنیادگرایی و افراطی‌گری. کجای این نوشته غیرمنصفانه است؟ بلی، واقعیت تلخ است، اما غیرقابل انکار. درود بر نویسنده شجاع این مقاله که یک‌تنه بار بسیاری از کارهای فکری و فرهنگی را بر دوش می‌کشد.
حکیمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
حکیمی: احسنت به آقای جواد کریمی که خودشو آلوده به زخارف دنیا نمیکنه. اصلاً این حاشیه پردازی در شأن آقا جواد نیست؛ اون‌هم جواب دادن به همچین شخصی. خاک توو سر [...]ها که امثال جوادپور دست به قلم شدند و ارزش فکر کردن رو به‌راحتی زیر سئوال میبره. البته حرف‌های کهنه ایشون رو سال‌ها پیش امثال [...]ها و [...]ها می‌زنند که ره به جایی نبردند.
رضا حسین زاده لاهیجی
|
Singapore
|
۱۶:۳۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
رضا حسین‌زاده لاهیجی: متأسفانه شماهایی که کامنت میزارین، هویت‌تون مشخص نیست و بدون هیج ادله و منطقی پاسخ میدید. شما اگر میخواین مخالفت کنید، اول خودتون رو معرفی کنید، بعد تصمیم به نقد آقای جوادپور بگیرید. همین که نویسنده این مقاله جرأت نقد را دارد، خود یک هنر است.
بی طرف
|
Finland
|
۲۰:۲۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۴
0
0
بی‌طرف: اگر کسی آقا جوادو بشناسه متأسف نمیشه. شما دوست محترم برا خودت متأسف باش! هر وقت در استان گیلان پنج نفر آدم مثل آقا جواد کریمی یافتی، بعد ناراحت شو! مرد حسابی! آدمی که زندگی شخصی‌اش هنوز هم همانند دهه 60 است، چطور فکر و عقیده‌اش عوض میشه؟ این مرد اگر می‌خواست میتونست بهترین مقام را در دوره هشت ساله احمدی‌نژاد داشته باشد. اصلاً جوادپور چه صیغه‌ای است تا جوابشو کسی مثل آقای کریمی بده؟ دوستان مدعی اگر خیلی مرد هستند، یک روز مثل آقا جواد زندگی کنند.
رسول
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
رسول: تا امثال جوادپور نباشند که جایگاه آقای جواد کریمی مشخص نمیشه. باید از نویسنده قدردانی کرد؛ هرچند حرف‌هایش سرشار از کینه باشد. به نظرم آقای جوادپور داناست، حتی اگر موافق نباشند. سرانجام نقد و انتقاد حتماً رشد و ترقی است.
طاهر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۰۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
طاهر: آقاي حسين‌زاده لاهيجي! جرأت نقد چي برادر من؟! شما و امثال آقاي جوادپور از مرده كريمي و كريمي‌ها هنوزم وحشت داريد... البته حقم داريد، اين شهر لياقت نداره!!!
سیاهکل
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
سیاهکل: دورادور جوادپور رو می‌شناختم. هرگز فکر نمی‌کردم یه روزی به همه اعتقاداتش این‌جور پشت پا بزند. ارادتش به شهید کریمی و توهین‌های الآنش به مرام ارزشی شهید و آقا جواد اصلاً به‌هم جور در نمیاد. البته در سطح کلان خیلی‌ها تغییر کردند، اما از مدعیان دیروز این‌طور قضاوت بعید بود. درود بر شهید کریمی که رفت تا ارزش‌ها بمانند.
شهروند لاهیجان
|
Singapore
|
۱۰:۲۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
شهروند لاهیجان: بعضی‌ها دوست دارند فقط چاپلوسان در جامعه رشد کنند. آقای جوادپور چاپلوسی را کنار گذاشته و به‌دنبال واکاوی و نقد دیروز و امروز برآمده است. در هر جریانی اعضای همان جریان باید به نقد خود بپردازند و این بر آنان فرض است، چون خود بهتر از دیگران از مسائل خود باخبرند؛ وگرنه حقیقت را کنار گذاشتن و نادیده گرفتن که هنر نیست.
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
حسین: آقا یا خانم شهروند لاهیجان! مسأله چاپلوسی مطرح نیست؛ بحث، بحث بی‌انصافیه. همه میدونن که این افراد (رهروان شهید کریمی) اگر می‌خواستند، می‌تونستند حداقل در این استان خیلی کارها انجام بدند، ولی دنبال این بازی‌ها نرفتند، چون تشنگان قدرت نبودند. این‌که فردی مثل جوادپور برای مطرح کردن خودش شروع به تخریب و توهین به چهره‌های اصیل انقلاب در منطقه می‌کنه، نباید ساده لوحانه براش کف زد و به‌عنوان نقد براش هورا کشید.
عارف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
عارف: جناب حسین! این‌که خودت میگی این رهروان کاری نکردند، یعنی این‌که وجودشون بی‌تأثیر و خنثی بوده و نویسنده هم همین رو گفته. چرا انجام وظیفه و ایفای نقش در مسائل سیاسی رو بازی میدونی؟ آیا تشنگان قدرت نبودند یا عرضه و توان انجام کاری رو نداشتند؟! آیا نمی‌توان به‌صورت سالم و درست کارهای سیاسی یا فرهنگی انجام داد؟ همین نویسنده بسیاری از مسائل در لاهیجان رو به نقد کشیده؛ از جمله تمامیت‌خواهی و ترکتازی‌های نماینده شهر رو. چرا امثال شما یا آن رهروان کذایی شهامت چنین کاری رو ندارید؟ آیا ابوالحسن کریمی هم در برابر همه چیز سکوت می‌کرد تا بهش انگ تشنه قدرت نچسبونن؟ نخیر جناب! همه این‌ها توجیه ناتوانی و بزدلی امثال شماهاست. به قول اون شاعر: بی‌بی از بی‌چادری خانه نشینه!
محمد. ف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
محمد.ف: یکی به من بگه این ارزش‌ها که موندن، چی‌ها هستن و کجان؟ آیا ارزش‌ها در صحنه عمل آشکار نمی‌شن؟ بهتره آقایانی مثل جواد کریمی و رهروان به‌جای شعارهای توخالی، کمی هم در صحنه عمل نشون بدن که این ارزش‌ها چه کارآیی دارند و به‌درد چی می‌خورن؟ آیا وضعیت اقتصادی و فرهنگی جامعه رو نمی‌بینن؟
رسول
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۴۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
رسول: بزرگواران! جای تقدیر داره مطالب جوادپور. حداقل به خیلی از ما ثابت کردند که با سیاست و تاریخ عکس یادگاری گرفته و اطلاعات ما را تار عنکبوت فرا گرفته و یا اصلاً به‌روز نیست‏!‏ به خدا باید از جوادپور تشکر کرد. آقای جوادپور! یاد کلاس‌های قرآن حاج ساسان گلبستانی به‌خیر برادر! دستت طلا! سیاسیون رو به تکاپو انداختی. احسنت!
بهرام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
بهرام: آقایون شما دارین دعوا میگیرین، "آقای ح ن‏" برادر فلان نماینده تاریخ مصرف گذشته با کمک‏
"آقای‏ مهندس پ‏"‏‏ زمین‌های کشاورزی را تغییر کاربری می‌دهند... جنایت است به حال کشاورز... ای وای بر برنجکاران... ای وای بر روستاییان... ننگ بر مدیران زمین خوار!
بی طرف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۳۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۵
0
0
بی‌طرف: آقای جوادپور بیشتر ناراحتیش اینه که آقا جواد کریمی چرا برا حاج ابوذر ـ یار دیرین شهید کریمی ـ گارد نگرفته و در انتخابات هم موضع موافق داشته. ضمناً ارتباط آقا جواد و نماینده محترم به جهت زحمات نماینده در حوزه خدمت‌رسانی به مردم بسیار عالی است.
ایمان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۴۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
ایمان: کسانی که به‌جای پاسخ دادن به سئوالات دقیق و روشنگرانه نویسنده محترم مقاله، به صحرای کربلا می‌زنن و پای شهدا رو به وسط می‌کشن و سینه چاک می‌کنن، بهتره بدونن این کلیشه‌ها و یقه چاک دادن‌ها به هیچ سئوالی جواب نداده و نمیده و هیچ دردی رو دوا نمی‌کنه! بله، حقیقت تلخه، اما جامعه‌ای که شجاعت روبه‌رو شدن با حقیقت رو نداره، هنوز به بلوغ فکری نرسیده. این رفتارهای بچه‌گانه و زیر علم شهدا سینه زدن شاید برای شما نون داشته باشه، اما برای سئوال‌ها و این برهوت فکری ـ سیاسی گیلان و لاهیجان جواب نمیشه! بهتره به‌جای کلفت کردن رگ گردن کمی هم فکر کنیم، شاید به وضعیت افتضاح خودمون در قرن بیست و یکم پی ببریم و به‌جای سیاست‌بازی، سیاست‌ورزی کنیم و شهروندی حق‌مدار و مطالبه‌گر باشیم، نه مقلد کور و چشم بسته!
وحید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
وحید: جناب بی‌طرف! نترس! جایی رو که داری، ازت نمیگیرن! خلاصه از همه تعریف می‌کنی تا باشگاه رو ازت نگیرن! بیچاره هیأت بسکتبال که این‌قدر زحمت کشید، ولی هر روز میگن باید باشگاه رو ازشون بگیرن!
ایمانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
ایمانی: شماها از مرده شهید کریمی هم می‌ترسید.
ج - منصوری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
ج.منصوری: آقای روشنفکر! کجا بودی زمانی که کریمی‌ها یک‌تنه مقابل همه گروهک‌ها ایستادند؟ کجا بودی زمانی که توو این شهر با ریاکاری حزب الله رو سر می‌بریدند و تنها فریاد برحق مستضعفان کریمی بود؟ توو خونه نشستی و ژست اصلاح‌طلبی می‌گیری و هرچی می‌خوای از توهین و ... می‌نویسی. فقط پز روشنفکری میدید. آیا غیر از کریمی کسی توو این شهر جلوی شهرام و بهرام‌ها ایستادگی کرد؟ محرومین دور کریمی بودند یا گردن کلفت‌ها؟ تورو چه به انتقاد از کریمی و مرامش؟
هدایتی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۲۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
هدایتی: جناب بی‌طرف! این‌که جواد کریمی در مقابل ندیمی گارد بگیره یا نه، چه تأثیری در جامعه داره؟ مگه ملت منتظرند ببینن که جواد کریمی چه‌کار می‌کنه؟! این‌که در مورد ندیمی موضع موافق داشته و یا با او ارتباط داره، فقط او را شریک جرم ندیمی می‌کنه و بس. اصولاً آدم‌هایی مثل جواد کریمی به‌دلیل ضعف بینش سیاسی و افکار کهنه در انتخاب و حمایت‌هاشون، دائم اشتباه می‌کنند. آخر کار کریمی موافقت با احمدی‌نژاد و ندیمی و امثال اوناست! نقد جناب جوادپور بسیار هوشیارانه و به‌جاست.
عبدالله
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۲۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
دوستان! چرا دارید بازم به بیراهه میرید! لبّ کلام آقای جوادپور اینه که چرا الآن همه مثه کبک سرشونو کردن توی برف و فرصت‌طلبان و بی‌مایگان و بی‌سابقان در انقلاب توی این شهر بر مصدر امورند! به‌نظر من و اگر دقیق مطالب ایشون رو بخونین، متوجه میشین که فریاد ایشون بر سر اینه که چرا الآن هم "ابوالحسن" و "ابوالحسن‌ها" در جامعه‌مون نداریم که در مقابل آدم‌های حقیر سیاست‌پیشه، فریاد وااخلاقا سر بده و به آدم‌های دون و بی‌ریشه نهیب بزنه.
بی طرف
|
United Arab Emirates
|
۱۶:۵۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
بی‌طرف: الله اکبر، وحید جان! چطوری برادر؟ البته من هم وحید و هم سعیدو می‌شناسم. ضمناً اگر منو بشناسی، این‌جوری دوستمو محکوم نمی‌کنی. شما واقعاً حق‌تو گرفتی عزیزم. اونو که متهم می‌کنی، در مردی پای همه‌چی هست. دیدی که سالن هنوز دست نیریه، چون چاقو دسته‌اش رو نمی‌بره. در مورد اون آدم برو از آقا جواد بپرس. ننگ بر شرف هرچی مزدور و دزد و نان و مال حرام خور. اون آدم اگر دستش کج بود و یا این‌که آدم نان به نرخ روز خوری بود، امروز جایگاه شما رو داشت. وحید جان! فدای فامیلت بشم که فکر کرد من اونم؛ من یکی دیگه هستم، حالا بگرد پیداش کن! ضمناً جناب ندیمی دوست‌مونو که خودت می‌شناسی رو خیلی قبول داره، چون کار بی‌منت می‌کنه و واقعیاتو به‌خاطر موقعیت و خودشیرینی مطرح نمی‌کنه. لطفاً منو با دوستم اشتباه نگیر، چون ممکنه آقا وحید منم تورو با فامیلت اشتباه بگیرم.
یاران قدیم حزب جمهوری اسلامی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
یاران قدیم حزب جمهوری اسلامی: سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین شکند/ قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود... نام پرافتخار و غرورانگیز ابوالحسن کریمی تا تاریخ و زمانه برجاست، بر پیشانی و تارک این شهر خواهد درخشید... از دوستم آقای جوادپور استدعا دارم درخصوص شخص شهید ابوالحسن موضع‌شان را شفاف نمایند و حساب شهید ابوالحسن را از بعضی از مدعیان طرفداری از ایشان روشن نمایند. ما از حجت جوادپور ـ آن حجت دهه 60 که بخشی از خاطرات شیرین نوجوانی‌مان بود ـ انتظار بیشتری داریم. ضمناً از دوست و برادر انقلابی آقای دکتر حجت مهدوی هم استدعا داریم این غائله به‌پا شده در این مقاله را به راه راست هدایت نمایند، چون احساس می‌شود منافقین و کمونیست‌های دیروز سر از لاک درآورده‌اند.
بی طرف
|
Germany
|
۲۲:۰۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
0
0
بی‌طرف: آقای جوادپور! شما در دیانت، انگشت کوچک آقا جواد میشی؟ در سیاست و علوم سیاسی و اجتماعی نصف ندیمی میشی؟ اصلاً شمارو توو لاهیجان چند نفر می‌شناسند؟ خدایی اون داستان تحول و تغییر افکار رو که همه‌جا پخش کردی، خدایی پستی نیست؟ آخه حیف نیست به‌جای کمک رسانی، خدمت، مشاوره، نقد منطقی و عاقلانه وقت خود رو با تخریب و ارائه نظرات دهه ... بگیرید؟ آقا برید به خلق الله خدمت کنید تا خداوند اندکی از بار گناه‌تان بکاهد! ندیمی اگر صد بدی داشته باشد، هزار خوبی هم دارد. جواد کریمی رو اون‌قدر قبول دارم که اگر دو جبهه تشکیل شود، ایشان یک‌طرف و همه طرف دیگه، من طرف این مرد بزرگ که خدایی بسیار ریاضت می‌کشند و در سطح پایین جامعه خود را هماهنگ کردند زندگی بسیار ساده و عالمانه و بی‌آلایش خدا حفظ‌شان کند. درخصوص نماینده هم همین بس که اصل و ریشه و ذاتش انقلابی و حزب الله است و هرچه دشمنان بکوشند، نمی‌توانند خللی وارد کنند.
عبدالله
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۰۸:۱۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
0
0
آقای اسماعیل رضی ساجدی، رئیس هیأت تکواندو لاهیجان، که مدت‌هاست با عنوان به اصطلاح "بی‌طرف"، از ندیمی طرفداری می‌کنی و شنیده‌ام همه این موس موس زدن‌هایت فقط برای حفظ میز ریاست این هیأت و موقعیت کاذبی است که با کمک باند ایرج و حجت و احمد و ... به‌دست آورده‌ای! برو از بزرگترهایت که از قدیم برای ندیمی کار می‌کردند و چند سالی است با او کاملاً قطع رابطه کرده‌اند، بپرس که دلیل این کارشان چه بود؟ با مسواک ندیمی حرفش را قرقره نکن که او آن‌ها را کنار گذاشت که خیانت و دورویی و چندچهرگی و رانت اندوزی به نفع خود و پسرش در هرجایی که فکرش را بکنید یا هرجایی که فکرت نمی‌رسد، برای همگان اظهر من الشمس است! برای تو و امثال تو خیلی متأسفم که کورکورانه یا برای امیال دنیوی خود، او را با شخصیت‌های ممتازی چون ابوالحسن و جواد کریمی مقایسه می‌کنید! سکوت جواد کریمی نشانه رضایت او نیست؛ کمااین‌که تک‌تک کلماتی که در آن جلسه با فعالان سیاسی شهر رد و بدل شد و تنها گوشه‌ای از آن‌ها منتشر شد، به‌خوبی گویای نگرانی‌های آقا جواد از رواج بی‌اخلاقی، کلاهبرداری و شارلاتانیزم سیاسی در لاهیجان است که مرشد کامل شما نماد آن است! حرفی بزنید که در قاعده بگنجد! ببینید چه کسی و کسانی حرف از خدمت به مردم و خلق الله می‌زنند؟ کسانی که برای منافع عمومی جامعه حاضر نیستند ذره‌ای از منافع فردی خود بگذرند! کسانی که بهارستان را به تجارتخانه تبدیل کرده‌اند! کسانی که در آستانه انتخابات مجلس نهم، برای تبری خود از بعضی چیزها و صلاحیت گرفتن، می‌گفتند عمر سیاسی هاشمی تمام شده و تاریخ مصرفش گذشته است و ما از اول با احمدی‌نژاد و اصولگرایی و جلیلی فالوده می‌خوردیم؛ ولی الآن با تغییر جهت باد می‌گویند ما در ستاد هاشمی بودیم و با روحانی و نوبخت رفت و آمد سیاسی داشتیم!!! جامعه هوشمند ایران و گیلان و لاهیجان و سیاهکل همه این‌ها را به‌خوبی می‌فهمد و آن‌قدر به آگاهی کامل سیاسی و اجتماعی رسیده است که نحوه رفتار با کلاهبرداران سیاسی را به‌خوبی تشخیص و تمییز دهد. صبح سحر نزدیک است...
از رودبنه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۲۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
0
0
از رودبنه: کسانی که کلبی مسلکی دارند، سابقه‌شون در فرار از جبهه نزد خواص محفوظه. فکر می‌کنم نویسنده بدونه چی نوشتم! امثال کریمی امتحان‌شون رو پس دادند؛ پس آقای نویسنده زور بی‌خود نزن. کریمی رو نمی‌نونی با این جسارت‌ها خرابش کنی.
اسماعیل رضی ساجدی
|
Germany
|
۱۵:۰۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
0
0
اسماعیل رضی ساجدی: بسم الله الرحمن الرحیم.
در سلوکم گفت پنهان عارف وارسته‌ای ... نقد سالک نیست جز تیمار قلب خسته‌ای
از گلستان جهان گفتم چه باشد بهره؟ گفت: ... در بهار عمر ز ازهاز حقیقت دسته‌ای
از پریشان گوهران آسمان پرسیدمش ... گفت: عقدی از گلوی مهوشان بگسسته‌ای
گفتم: این کیوان ببام چرخ هر شب چیست؟ گفت: ... دیده‌بانی بر رصدگاه عمل بنشسته‌ای
گفتم: اندر سینه‌ها این توده دل نام چیست؟ ... گفت زاسرار نهانی قسمت برجسته‌ای
روشنی در کاربینی؟ گفتمش فرمود: نی ... غیر برقی زاصطکاک فکر دانا جسته‌ای
در نیازستان هستی بی‌نیازی هست اگر ... نیست جز در کنج عزلت گنج معنی جسته‌ای
جبهه بگشا کز گشاد و بست عالم بس مرا ... جبهه بگشاده‌ای بر ابروی پیوسته‌ای
دل مکن بد پاکی دامان عفت را چه باک ... گر بشنعت ناسزایی گفت ناشایسته‌ای
گوهر غم نیست جز در بحر طوفانزای عشق ... کیست از ما ای حریفان دست از جان شسته‌ای؟
علي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
0
0
علي: خانم‌ها! آقايان! اکثر قريب به اتفاق اين کامنت‌ها برمي‌گردد به نماينده محترم شهرستان و اگر شرّ ايشان از اين شهرستان کم شود، از تعداد اين کامنت‌ها کم خواهد شد... پس همه با هم پيش به‌سوي شهر بدون نديمي.
رسول
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
0
0
رسول: الحمدلله والمنه روشنگری شیران علم با کمک موافقان و مخالفان دارد "همه راه‌ها را به روم ختم می‌کند‏"‏ و این باعث می‌شود حزب گربه از تارک وجودی این منطقه رخت بربندد‏!‏‏!‏! متعاقباً از همه اهالی قلم و اندیشه و نیز سایت لاهیگ متشکریم. و من الله التوفیق.
نظرات بینندگان