پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۶۱۲۸
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۹

ضرورت تأملی نو بر مناقشات سیاسی

دکتر نیما شب‌افروز
امیدوارم مقاله حاضر با دقت خوانده شود و مشمول کامنت بازی مبتذل و دست و پا کردن "شاگردانی" نشود که با سوء استفاده از احساسات و کم‌دانشی‌شان، همانند مجلات زرد، به نظر دادن‌های غیرعلمی دامن می‌زنند. روش بحث علمی همان تشریح منطقی و استقراء دیالکتیک و دیگر راه‌های منطقی است، نه باند بازی و بسیج کامنتی!
یکی از ابتلائات جامعه توسعه‌ نیافته، عدم وجود آگاهی و کاربرد روش درست حل مناقشات گوناگون است. در تجربه مدرن انواع متدهای حل مناقشه، با کمترین آسیب و بیشترین تلاش برای تفاهم منطقی پدید آمد و به‌کار گرفته شد، اما در ایران در لایه‌های مختلف نقد فرهنگ، فرهنگ نقد سیاسی، مطالعات فرهنگی، نقد هنری و علمی، جدل فکری و ... اغلب طرق جهل‌آمیز قجری و عقب‌مانده حاکم است. البته بسا این عمق غیرمنطقی جدل، که با چماق توهین و ناراستی و تحقیر و دروغ و اتهام می‌آمیزد، با صورتک احکام و نثر فریب‌آمیز به ظاهر علمی و با ادعای نقد معاصر مخفی می‌شود و با پوپولیسم و بسیج توده‌های ناآگاه و هجوم ویران‌گر کامل می‌گردد.
"پاسخ به میراحسان" نوشته حجت جوادپور، نمونه گویایی از این تهاجم مشکوک و روش غلط مناقشه است. مقاله حاضر ظاهراً ارتباطی به پاسخ علیه جوادپور ندارد. تنها در مقاله حاضر می‌کوشم با کاربرد آخرین دستاوردهای علمی در حوزه علم سیاست و نظریه‌های فرهنگی، گفتمان زنده‌ای پیرامون راه صحیح حل مناقشات مطرح کنم که تصادفاً با فضای روز، یعنی انتخابات هم مربوط است و البته مطلقاً نمی‌خواهم سخنان مدلل دوستانی نظیر آقای ماکان محمدی، صمد توانا و تلاش غلامی را تکرار نمایم و در این بحث شرکت کنم.
باید اشاره کنم که در بحث حاضر، از نظریه نوآورانه آقای احمد میراحسان درخصوص ادغام Game Theory و Simulation Theory که به نظرم نه فقط در مملکت ما، بلکه در سطح جهان یک پیشنهاد جدید و قابل تفکر است، سود جسته‌ام. برخلاف سخن متعصبانه آقای حجت جوادپور ـ که ایشان را نمی‌شناسم ـ نگارنده با اندیشه‌های جدی و علمی آقای میراحسان آشناست و درباره تئوری رویکردگرایی، دیجیتال به مثابه ساختار، معماری و جنسیت، گسست فرهنگ از دولت و بحث آزادی و فضای سایبری و آراء بدیع نقد شعر ایشان و نقدهای ارزشمند سینمایی‌شان به ضرس قاطع عقیده دارم از استحکام نظری، تازگی و رفعت و حشمت فراوانی برخوردار است و دشنام‌ها و بگم‌بگم‌های آقای جوادپور تنها سبب دریدن نقاب خودشان می‌شود. آیا قرار است یک فرد مدعی سخن علمی از روش‌های نهادهای اطلاعاتی چون ساواک و سیا و شبهه‌افکنی و توهین شخصی سیاست‌بازان به افراد سود جوید و اساس مباحث طرف مقابل را بی‌پاسخ بگذارد و مشتی سخن جزم و کلی تحویل دهد و از همه بدتر، جزماً  در موضع تهمت زدن به دیگران قرار گیرد و کاری که خود می‌کند را به این و آن نسبت دهد؟ آیا این رفتار، جز بیان احساس حقارت در پشت عبارت‌پردازی‌های مشعشع است؟ مثلاً بسیاری آقای ماکان محمدی را می‌شناسند، در فضای مجازی و علمی با آثارشان آشنا هستند و در دانشگاه سخنرانی ایشان را شنیده‌اند. پس این‌گونه وانمود کردن که ایشان مرید آقای میراحسان هستند، تنها یک روش مخرب است. درحالی که نوشته آقای محمدی، پر از دلایل و کدهای متقن است و روش بسیار سطحی آقای جوادپور را افشا می‌کند. جوادپور تنها به‌وسیله دارودسته کامنت باز خود می‌کوشد ایشان را خراب کند و چیز دیگری وانمود سازد. اتفاقاً مقاله حاضر درباره دعوای ایشان نیست، بلکه درباره همین مناقشه و وانمودگی است و عجیب است روش آقای جوادپور شبیه متحجرترین اقشار قدرت است و با پز چپ، از راست‌ترین سبک تفکر سرکوب‌کننده و عقب‌مانده برخوردار است.

این‌جا و اکنون:
ضرورت تأملی نو بر مناقشات سیاسی
بخش اول

وضعیت ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی خاورمیانه که ما در کانون آن زندگی می‌کنیم، در معرض تحولات بزرگ تاریخی است. گاه واکنش دیرهنگام یا نابه‌هنگام در مقیاس کوچک زمانی، می‌تواند تأثیری سرنوشت‌ساز برجا نهد. چه فراوان صاحب‌نظران عرصه سیاست و حقوق باور دارند اگر پاره‌ای از رهبران کشورهای در حال گذار، اصلاحات دموکراتیک ملی را علی‌رغم وجود موانع جدی و نگرش‌ها و نیروهای تمامیت‌خواه داخلی با سرعت کافی پیش می‌بردند و تحلیلی روشن‌تر از آینده داشتند، امروز دچار شرایط این‌چنین دشوار نمی‌شدند. کسی نیست که به وضعیت حساس خاورمیانه که گره‌گاه انواع نمایش‌ها، وانموده‌ها، چالش‌ها، تقابل منافع و دیدگاه‌ها و مطامع قدرت‌های جهانی و بومی است، اذعان نکند. این چالش‌ها به سود نیرویی حل خواهد شد که بیش از دیگری بر زمین سخت واقعیت استوار بوده و از واقع‌گرایی و عقلانیت، از هوش و دانش لازم مدیریت انواع نیروهایش و به‌ویژه اراده معقول و پایدار اتکاء به مردم برخوردار باشد. مسأله مناقشات سیاسی در این اوضاع یکی از مبرم‌ترین مسائل پیش روی ماست؛ البته مناقشات خاورمیانه‌ای را می‌توان در قالب "نظریه بازی" بازخوانی کرد، اما این نظر تنها یکی از راه‌های کاربردی جست‌وجوی راه حل است. متأسفانه، هم مفهوم و تعریف، هم جایگاه و تأثیر و هم هر راه حل معقول مسأله مناقشات سیاسی در سطح آگاهی اجتماعی ـ سیاسی کارآمد، چه در قالب نظریه بازی و یا دیگر آراء کثرت‌گرایی رئالیستیک مبهم باقی مانده است و کاربرد آن به مثابه یک دانش، تجربه و پارادایم اعتماد برانگیز و مؤثر در رویکرد، متدلوژی و عمل سیاسی و اداره جامعه، هنوز میان ما عملاً در هیچ قالبی به نتیجه ثمربخش نرسیده، پس گفت‌وگو در این زمینه، نه‌تنها ضروری بلکه حیاتی است و از حکمت، بصیرت و خرد و دانش برمی‌خیزد و امری مؤثر، کنکرت و انضمامی، و نه انتزاعی و سرگرمی لفظی و مجرد محسوب می‌شود.
یکی از نظرگاه‌های معتبر در نگاه به وضعیت و راه حل مناقشات سیاسی، رهیافت "وانمودگی" است. امروز مهمترین پرسشی که پیش پای ماست و در برابر رواج تفکری گمراه‌کننده در جامعه ما قد علم کرده، این است که: آیا مناقشات و کشمکش‌های سیاسی یک وانموده (Simulacrum) است یا در عرصه واقعیت (Reality) حیات دارد و امری واقع، بیرونی، زنده، دارای تحرک در جهان و زندگی روزمره شمرده می‌شود؟ و آیا راه حلی عقلایی و مبتنی بر تفکر روشن و همراه بررسی علمی و گفت‌وگوی مستدل درباره دستاوردهای مثبت معاصر برای آن ارائه کرده‌ایم؟ و نیز پرسشی که درپی آن می‌آید، این است که: آیا این وانمودگی، در گسست از واقعیت، در قلمرو نمایش و سرگرمی معنی دارد، یا نسبتی با واقعیت داشته، متناسب با آن و نیز مؤثر بر آن است؟ آیا مناقشات به مثابه وانموده، محصول جهان پساصنعتی، جامعه رسانه‌ای و جامعه نمایش غربی است و از جنس تصویر، گسسته از واقعیت و فاقد هر ارزش جدی و واقعی است؟ و آیا در متن یک بازی بزرگ، بازی مشارکتی با نیروهای هم‌سو و بازی غیرهمکارانه با رقبای تنها هم رخ می‌دهد؟ درحالی که در جامعه درحال گذر به سرعت از حالت بازی‌های حزبی خارج شده، در بستر واقعیت روزمره جاری و از حد توافق و مجادلات معمولی و موقت بین نامخالف خوانان و مخالف خوانان، و حتی میان کارگزاران سیاسی حکومت‌ها فراتر رفته و به‌صورت جبهه‌بندی‌های غیرهمکارانه و آشوبناک با غرض فروپاشی و تغییر دولت و روش‌های براندازانه درمی‌آید؟ پاره‌ای حتی از درک فلسفی از وانموده، گامی فروتر گذاشته و تعبیر ساده‌تری را که ربطی به "حاد ـ واقعیت" ندارد، بلکه متضمن یک بازی توطئه‌اندیشانه برای فریب افکار عمومی خود یا دیگران است به مناقشه نسبت می‌دهند.
مثال: در دو سطح ـ که در میان ما از سابقه‌ای برخوردار است ـ ایده بی‌اعتباری مناقشات رایج است، و خود نشان‌گر آن است که راه حل‌های ساده و درک‌های سطحی‌تر چقدر رواج یافته و با سطح معلومات و تفکر در جامعه سازگارتر است و این دیدگاه هم در سطح جهانی و هم در سطح داخلی، مناقشات را بی‌اعتبار می‌داند. مثلاً در سطح داخلی کلاً دموکراسی در جوامع مدرن را یک نمایش می‌داند که بارزترین نمونه‌اش انتخابات است.
1- فرضاً مناقشه نامزدهای ریاست جمهوری را "مانند هر کشمکش سیاسی حاکمیت در سنت جوامع لیبرال غرب" یک وانموده به معنی بازی رسانه‌ای ـ نمایشی جهت فریب افکار عمومی و فاقد هر اعتبار واقعی و تفاوت اصیل می‌داند که کارکردش آرام نگه داشتن مردم و سرگرم کردن آنان است و فرقی هم نمی‌کرده که در پایان، این به‌جای آن پیروز می‌شده یا برعکس.
2- و نیز مناقشات در سطح جهان را اصل کلاه نهادن بر سر جوامع دیگر، به‌خصوص مردم کشورهای تحت سلطه جهت تداوم سلطه‌گری و یارگیری و پیشبرد سیاست چماق و نان شیرینی تحت سرمایه‌داری متأخر به‌شمار می‌آورد. همین دیدگاه رایج از سوی دیگر در مناسبات داخلی هم مناقشه را نامعتبر می‌خواند. به سبب آن‌که مناقشات و کشمکش‌های سیاسی در جوامع درحال گذار و در جامعه ما اغلب به بی‌ثباتی سیاسی و خشونت‌های سیاسی کشیده می‌شود و مضر است! و چون سازوکار دموکراتیکی برای حل عقلانی مناقشه سیاسی موجود نیست، تلاش می‌شود مناقشه را محو کنند و در ریشه بخشکانند و اساساً وجودش را نفی کرده و بی‌اعتبارش وانمود سازند و در واقع "خیرخواهانی" که آینده این مناقشات را می‌دانند، و اساساً آن‌ها را فاقد اصالت می‌پندارند، می‌کوشند در وهله نخست، طرفین مناقشه و جناح‌های درگیر را به آرامش فراخوانند. پندها و اندرزهایی که خواستار فراموش کردن مناقشات و پنهان کردن آن و بی‌اعتباری آن است و به‌جای اندیشیدن به راه حل‌های نهادینه، خاموشی و حتی در صورت لزوم سرکوب مناقشه را پیشنهاد می‌کند، در اصل از همین درک متابعت کرده و با اصالت دادن به ممانعت از هر تهدید علیه قدرت موجود و محافظت محافظه‌کارانه آن، علیه اقدامات خطرآمیز و اغتشاش‌آفرین موضع می‌گیرد و خصوصاً از سرایت مناقشات به درون توده مردم ابراز ناخشنودی کرده و با همه نیرو می‌کوشد مانع این رخداد خطرآفرین شود. این تلقی در قرن بیستم به‌صورت پهناوری در احزاب کمونیست رایج بود. اما باید دانست اگر این اسلوب پاسخ رضایت‌بخشی به‌بار می‌آورد، هرگز هیچ دیکتاتور مسلطی که زمانی قادر به سرکوب و نفی مناقشات بوده، به روز بد ناتوانی در جلوگیری از توسعه مناقشات، در جهان واقعی، و فروپاشی روش‌های بسته حل مناقشه‌اش گرفتار نمی‌شد. اما عرصه سیاست جهانی، به‌ویژه در کشورهای درحال گذار، نشان مستمر این تجربه و ناکارآمدی پرهزینه روش‌های نامعقول است؛ هزینه‌هایی که اگر راه‌های عقلانی در فهم و سازماندهی مناقشات پی گرفته می‌شد، لزوم به پرداخت خسارت‌آور و جبران‌ناپذیر آن نبود.

مناقشات سیاسی و پارادایم تحلیل گفتمانی
همان‌گونه که اشاره شد، در برخورد با مسأله مناقشات سیاسی، راه حل‌های گوناگونی بنا به پارادایم‌های متفاوت در تعریف مناقشات سیاسی، ارائه می‌شود. به نظر می‌رسد، پارادایم تحلیل گفتمانی، بر روش پژوهشی و علمی متکی است که کارآیی بهتری و رویکرد و متدولوژی مناسب‌تری جهت بررسی مناقشات و کشمکش‌های سیاسی و راه حل آن فراهم می‌آورد و می‌کوشیم ارزش افزوده‌های کاربست این روش در درک مناقشه و چگونگی مدیریت معقول آن را نشان دهیم.
هرچند تعریف واحد و مبتنی بر اجماع نظری میان علمای علوم اجتماعی درخصوص مناقشات و کشمکش‌های سیاسی وجود ندارد، اما هریک از تعاریف، واجد کلیات و مقدماتی است که بر سر آن توافق برقرار است؛ این‌که مناقشه در معنای محدودش، یعنی صف‌آرایی نقش‌های اجتماعی برابر یکدیگر بر سر منابع و ارزش‌ها. همچنین مناقشه، یعنی رویکردها و روش‌هایی که به‌عنوان اهداف و راه‌های دستیابی به اهداف، سیستم اداره و مدیریت را دچار چالش می‌کند و حداقل دو گروه اجتماعی را برابر یکدیگر قرار می‌دهد که تمایز حذف‌ناپذیری در نگرش‌شان به موضوع وجود دارد؛ و نیز این‌که مناقشه به معنی تلاش برای پس راندن، خنثی کردن و ناتوانی و آسیب به قدرت و توان طرف دیگر مناقشه است و کوشش برای نفی صحت نظری و نفی صحت اجرایی و عملی رقیب، از ویژگی‌های کشمکش سیاسی و هدف آن به‌شمار می‌آید.
مناقشات در معنای وسیع‌تر، خطرآمیزتر جلوه می‌کنند. از این نظرگاه، مناقشه را "هر نوع رویارویی آشکار، عمدی و نسبتاً بادوام، خواه خشونت‌آمیز و خواه مسالمت‌جویانه، خواه نامنظم و خواه منظم و نهادینه، بین افراد و گروه‌ها بر سر منابع، قلمرو اعمال قدرت سیاسی، که در این رویارویی طرفین از حد توافق و مجادلات معمولی و موقت میان کارگزاران سیاسی فراتر می‌روند و به‌صورت جبهه‌بندی‌ها و رویارویی‌های پایداری که از یک‌سو حفظ بدون انعطاف و از سوی دیگر، تغییر اساسی وضع موجود را هدف قرار می‌دهد، ظاهر می‌شود."
ویژگی اصلی قریب به اتفاق مناقشات سیاسی، زمانی که از کنترل و اداره دموکراتیک مناقشه سرباز زده می‌شود، عبارت است از: انباشتگی، تنوع، دارابودن ماهیت تخاصمی که به سرنوشت کنش براندازانه ختم می‌شود. ضمن این‌که دو ویژگی در سرشت تمامی این مناقشات فاقد مدیریت دموکراتیک وجود دارد:
1- بی‌ثباتی‌های سیاسی پی‌درپی برآمده از کشمکش‌های آسیب‌افزا و سامان‌نیافته
2- خشونت حاکم بر بخش اعظم آن‌ها
اکنون با وضوح بیشتری می‌توان گفت: پرداختن به مقوله مناقشات سیاسی از منظر این بحث، پرسش و جست‌وجوی راه حل بهداشتی‌تر برای حفظ سلامت و آرامش جامعه و تعدیل تضادها به سود حل عقلایی موضوع مورد مناقشه به‌طور نهادینه و متکی بر دستاورد علم و تجربه معاصر است. پرسش ساده‌ای وجود دارد که بسیار به آن پاسخ داده شده، اما کمتر به‌صورت یک تحلیل گفتمانی، در نفی آن، استدلال شده است، درحالی که اجرای آن پاسخ‌ها هم مدام به تعویق افتاده است. پس تا پذیرش یا درگرفتن گفت‌وگویی مبتنی بر براهین و وادار کردن نگرش سخت‌سر به ارائه مستندات و مستدلات نفی، باید به گسترش این گفتمان یاری رساند و این پرسش را در اذهان مردم، کارگزاران سیاسی و جناح‌بندی‌های گوناگون فکری ترویج کرد که: آیا می‌توان عقلاً نپذیرفت که توسعه نهادهای دموکراتیک و ارتقاء فرهنگ مسامحت و مقابله با ترس سنتی قدرت از تجربه عقلایی مدارا، راهکاری برای ممانعت از رشد تخاصم‌های زاده شده از عدم مدیریت معقول مناقشات موجود، و به سود حل بهتر بحران‌های شکاف و انشقاق، و گاهی مطمئن‌تر برای قوام یکپارچکی ملت است؟
به نظر می‌رسد که اگر پاسخ به این پرسش مثبت و به سود تأسیس و توسعه نهادهای گفت‌وگو و تقویت دموکراسی و توسعه سیاسی باشد، طبیعی خواهد بود که شروع اجرای این تحول باید متکی بر توجه توسعه جنبه گفتمانی موضوع باشد. و در ادامه، الزامات تحقق یک چرخش گفتمانی در ترتیبات سیاسی ـ امنیتی کشور و پیگیری و اجرای تبعات آن برای گسترش مشارکت همه‌جانبه مردم و همکاری نیروهای قانونی و تأسیس نهادهای جدید لازم است؛ مثلاً دفاع از حضور رسمی احزاب اپوزیسیون در چهارچوب قانون اساسی باید مورد بررسی قرار گیرد و به اجرا درآید. روشن است که برخورد نصفه ونیمه نه در مسیر حل مناقشات و ممانعت از بحران‌ها، بلکه تشدید آن، عمل خواهد کرد.

موانع اصلی بر سر راه چرخش گفتمانی
موانع اصلی بر سر راه چرخش گفتمانی‌ای که به سود گسترش همکاری و علیه رشد تخاصم و آشتی‌ناپذیری و مفید برای رشد یکپارچگی ملی باشد، در جوامع درحال رشد متعدد است. ملت‌های کهن، مسائل و معضلات مزمن و کهنه‌ای هم دارند. امور مربوط به اقوام، فرهنگ و زبان‌های متفاوت و حتی باورهای متضاد، کار شکل‌گیری گفتمان را سخت می‌کند. حافظه و خاطرات قدیم تبعیضات گوناگون مذهبی، نژادی و فکری، بحران‌های مزمن استبداد، فرهنگ واپس‌گرا، قدرت تمرکزگرا، دلارهای نفتی در جیب دولت‌ها و جناح‌های در قدرت، فقدان پیشینه و تجربه دموکراسی، حکومت‌ها را خودرأی‌تر و از مردم جداتر می‌کند و به قداست‌بخشی به قدرت منجر می‌گردد و به مشکلات می‌افزاید و تحمل نقد یا مسالمت‌جویی و مدارا با نیروهای اجتماعی را به معنی ناتوانی وا می‌نمایاند و یا به تابو بدل می‌سازد.
فرهنگ ریشه‌دار استبدادگری و عدم رضایت به تقسیم اقتدار، خود مانع دیگری بر سر راه چرخش گفتمانی به سود عمل مردم‌سالارانه است. نیازهای استعماری و امپریالیستی قرن اخیر به تقویت قدرت دیکتاتوری و نیروی حاکمه جدا از مردم یاری رساند، زیرا قدرت‌های سلطه‌جو، توقع فرمان‌برداری حکومت‌ها و کشورهای تحت سلطه را داشتند تا با دردسر کمتر به نیازها و منافع‌شان پاسخ گفته شود. این‌ها از جمله موانع، بر سر راه چرخش گفتمانی به سود قوام ترتیبات سیاسی و امنیتی مردم‌سالارانه اصیل و گسترش مشارکت همه‌جانبه و تأسیس نهادهای جدید، بوده است که هریک جداگانه قابلیت بحث وسیع دارد. البته می‌توان دموکراسی‌های نمایشی را نیز شکل دیگری از موانع جدی بر سر راه دموکراسی اصیل برشمرد.
انقلاب اسلامی ایران، گفتمان استقلال و آزادی، و نظام ارزش‌های جدید علیه دیکتاتوری سلطنتی محمدرضا شاه، یک فضای وسیع چرخش گفتمانی نو را پس از انقلاب مشروطه پدیدار کرد. بدیهی است هر انقلاب با سدهای تازه‌ای در مسیر اثبات و اجرای آرمان‌های خود روبه‌رو است. وضعیت پسااستعماری در ایران بعد از انقلاب اسلامی، چالش‌های بزرگ داخلی و جهانی، جنگ داخلی، جنگ خارجی، مناقشات براندازانه و تروریستی، تحریم‌ها و بایکوت‌ها، ایران را که گره‌گاه برجسته‌ترین تضادهای منطقه‌ای بود، با چنان مشکلاتی به زیان تعمیق اهداف چرخش گفتمانی روبه‌رو کرد که ناگریز، تنها به دفاع از گفتمان استقلال منجر شد. از این وضعیت ناگریز، جناحی سود کلان برد که اساساً، نظراً و عملاً با روح انقلاب اسلامی و اهداف و پیمان‌های اساسی و اعلام شده و به رفراندوم گذاشته‌اش سازگاری نداشت و از واقعیت‌ها به سود تفوق وانموده و نمایش ناممکن بودن آزادی در ایران و خطر چرخش گفتمانی و همانند پنداری آن با بردگی مجدد و پذیرش سلطه غرب، سود برد. مسلماً شبیه‌سازی آزادی و حقوق اسلامی با سلطه لیبرالسیم یکسره غلط است، درحالی که این دو ماهواً لازم و ملزوم نیستند و با عقلانیت و اداره هوشمندانه می‌توان چرخش گفتمانی به سود یکی از دو رکن اساسی و تعهد اصلی انقلاب اسلامی، یعنی آزادی و مردم‌سالاری رشدیابنده را به‌درستی اداره کرد، بدون آن‌که هژمونی آزادی را به خصم سلطه‌جو و صاحب منافع سیطره و اقتدار منطقه‌ای سپرد تا برای اهداف خود و با محتوا و نیازهای خویش از آن سوء استفاده کند.
اما وانهادن افراطی و یا چشم‌پوشی از این چرخش گفتمانی، عملاً تفریطی بس زیان‌بخش‌تر پدید می‌آورد که اتفاقاً کمک به اجرای همان تمنیات نظام متخاصم است تا در بازی نفی استقلال تصمیم‌گیری ملی و بازسازی نفوذ و همگرایی، بخشی از مردم را با خود همراه کند. یعنی به‌دست گرفتن داعیه رهبری چرخش گفتمانی، توسعه وانموده دموکراسی به‌جای دموکراسی اصیل و پنهان کردن واقعیت مطامع قدرت برتر، و نفوذ رسانه‌ای نمایش آزادی‌خواهی خود و جلب انبوه نیروهای تحصیل‌کرده و قشر متوسط مدرن و نفوذ روزافزون بر آنان و وانمود کردن آن‌که ملجاء آرمان توسعه مشارکت و آزادی اوست و بهره‌مندی از نیروهای قدرت‌گرای جبهه اپوزیسیون، چون ابزارهای بومی تحقق رؤیای تجدید سلطه خود.
از این لحاظ بین همه فاکتورهای مانع چرخش گفتمانی، و قبل از همه باید نگرش گفتمان سنتی اقتدارطلب و بی‌اعتقاد به چرخش گفتمانی تعهد شده در قانون اساسی مردم‌سالارانه را که علیه نظام دیکتاتوریرژیم گذشته آراء قریب به اتفاق ملت را کسب کرد، مورد نقد قرار داد. نگرش سنتی مخالف چرخش گفتمانی ـ چرخشی که انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357 و پیمان مکرر امام خمینی(ره) و قانون اساسی در نفی دیکتاتوری تعهد کرده است ـ نگرشی سخت‌افزاری برای دفاع از گفتمان استقلال است و به گفتمان توأمان آزادی و جمهوریت باوری ندارد، یا جداً باور ندارد و صرفاً به آن تظاهر می‌کند و در نهان به نادرست و نهان‌روشانه آن را علیه حفظ کیان جمهوری اسلامی ارزیابی می‌نماید. این نگرش همواره به تهدیدات خارجی که در واقع علیه انقلاب اسلامی وجود دارد و توهم توطئه نیست، بلکه از واقعیات قدرت جهانی تغذیه می‌کند، بهای یک‌جانبه یا اهمیت بس بیشتری داده و به بعد نظامی دفاع از اسلام و استقلال تأکید می‌ورزد و از توجه عمیق و غیرسوبژکتیو و غیراحساساتی و غیرکوته‌بینانه به کسب رضایت عمومی بر اساس دستاوردهای دانش شناخت سیاسی، تجربه معاصر و نهادسازی و اعمال اراده و حق ملت، سر باز می‌زند. همین امر باعث غفلت از عوامل داخلی تهدید می‌شود. از سوی دیگر، در ارزیابی از وضعیت داخلی و طبقات و اقشار ملت و مطالبات‌شان، هر مناقشه تهدیدآمیز را ناشی از نفوذ بیگانگان و وانموده نمایش رسانه‌ای‌شان تلقی می‌نماید. آشکار است که این تلقی و این بی‌اعتنایی به توسعه سیاسی و این تمرکزگرایی و توهم دفاع از کشور صرفاً به‌وسیله نیروهای نظامی و این بی‌توجهی به حقوق همه اقشار ملت، به‌جای پیروزی بر تهدید سلطه‌خواهان، به اهداف‌شان خدمت می‌نماید.

نتایج نگاه سخت‌افزاری به مناقشات سیاسی در سیاست داخلی
این برخورد به مناقشه، اولین تأثیرش را بر بی‌اعتمادی به جمهوریت و گریز از آن می‌نهد و اولین نتیجه این بی‌اعتمادی، ترس از زندگی حزبی و آزادی احزاب است. نمونه‌ای از رهاشدگی و عدم تعیین تکلیف درباره جمهوریت و توسعه سیاسی، عدم وجود راه حلی برای مسأله و معضله حزب در ایران است. درحالی که تا آن‌جا که به متون قانونی و نیز متون مقدس دینی مربوط است، بر اصول گرامی‌داشت کار جمعی و نیز به طبیعی دانستن اختلاف‌ها (قومی، نژادی، فکری) برای شناخت ژرف‌تر و تعمیق وحدت ملی، و حق آزادی مناقشه و اجتهادها و نقد گروه‌های مختلف تأکید شده و این حق به رسمیت شناخته شده است، و تا آن‌جا که به وعده انقلاب اسلامی و پیمان قانون اساسی و مطالبات مردمی مربوط است، مقوله حزب و تنوع دیدگاه‌ها و برنامه‌ها برای منافع واحد حفظ استقلال و آزادی (دو رکن اساسی انقلاب اسلامی) جهت پیشرفت و توسعه جامع و گسترش عدالت وسیع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، از ضرورت‌ها دانسته شده است؛ با این‌همه دسته‌ای، یا برای حفظ قدرت و اقتدار یک‌جانبه و متمرکز خود، یا به سبب دیدگاه اصولی مغایر قانون اساسی، حل دموکراتیک مناقشات و بنا نهادن نظام اجتماعی سیاسی ایران امروز را بر پایه و شالوده مناسبات حزبی نمی‌پذیرند و در راه آن، موانع متعدد ایجاد می‌کنند. و البته در این زمینه سفسطه بزرگی رخ می‌دهد؛ این افراد درحالی که از بدترین اشکال تجمع و حزب غیرقانونی و پنهان کار استفاده می‌کنند تا سیطره خود را ابدیت بخشند، کار حزبی را مغایر استقلال و امنیت وانمود می‌سازند. آنان از خلاء حزب بهره می‌برند و می‌کوشند کنترل متمرکز بر منابع قدرت سیاسی را به سود خود محقق سازند. تجربه‌های تلخ و ناکارآمدی و نواقص کار حزبی در گذشته و فرهنگ و گرایش‌های حاکم و مغایر رقابت سیاسی از یک‌سو، و عقب‌ماندگی ساختاری و سازمان‌یافتگی و چندپارگی جامعه سیاسی از سوی دیگر، دستاویز این جریان سیاسی برای نفی ساختار حزبی و توسعه سیاسی در جامعه ماست. آنان می‌پرسند حزب چه فایده دارد؟ جامعه اسلامی ایران، نهادهای کارآمد سیاسی خود را داراست و حزب جز آن‌که مایه اختلاف شود، فایده‌ای دربر ندارد. آنان هرگز به مزایای زندگی حزبی، یعنی سازماندهی قابلیت کار جمعی بخش‌های ملت که هریک باورهای نزدیک به یکدیگر دارند و می‌توانند برای مشارکت در سرنوشت خود در حزب گرد هم آیند و مشارکت آگاهانه و بابرنامه را سازمان دهند و ارائه دیدگاه‌های روشن و قابل سنجش، و ارتقاء آگاهی عمومی، توان کنترل اجرای وعده و وعیدها و در صورت عدم موفقیت برنامه‌ها، عدم انتخاب اعضای آن حزب و حق شرکت در معماری پیشرفت و توسعه بنا به میزان موفقیت، آگاهی و محک عملی‌شان به‌وسیله ملت، توجه نمی‌کنند و در نتیجه، گروه مقتدر چه خطا کند چه خیانت، چه ناتوان باشد، چه قانون‌شکن همواره شکست خود را در مه و ابهام بهانه‌ها نهان می‌سازد. حقوق قانونی دیگر بخش‌های ملت را در مدیریت جامعه نفی می‌کند و همیشه خود را بر سر کار نگه می‌دارد و از چرخش قدرت ممانعت به عمل می‌آورد و بخش عظیمی از نیروهای یک ملت را که با سیاست‌هایش مخالف است، خارج از عمل توسعه می‌داند.

نگاه سخت‌افزاری به مناقشات سیاسی و تهدید خارجی
مؤلفه دیگر در گفتمان و نگرش سخت‌افزاری سنتی، آن است که ماهیت داخلی تهدیدات را بیشتر فرهنگی/ ارزشی می‌داند که محصول تن دادن به استحاله فرهنگی نیروی خارجی است و هدف این جریان جنگ نرم‌افزاری داخلی هم استحاله فرهنگی کل جامعه و نظام می‌نامد. چنین است که از دیدگاه این گفتمان، عوامل خارجی و وابستگان داخلی آن‌ها، ارزش‌های نظام را به سبب پایداری‌اش بر آرمان‌های اسلامی و استقلال، مورد تهدید قرار داده‌اند. یکی و همانند کردن منتقدانی که بر ناکارآمدی و ضعف مدیریت یک جناح انگشت گذاشته و تباه‌کاری آن را فاش می‌سازند با دشمن، شگرد بس دروغ‌پردازانه‌ای است.
بدین ترتیب، گفتمان سنتی در همین گام نخست با فراموشی و غفلت در مورد پایه اصلی تأثیر نفوذ وانموده سلطه‌گران خارجی، یعنی ندیده گرفتن عدم انجام تعهد اصلی انقلاب، یکی از دو تعهد اصلی و اجرای چرخش گفتمانی از نظام کهنه و نتایج گسست شکاف حاصل از این بی‌اعتنایی و تخطی از پیمان و زیر پا نهادن خط قرمز وحدت، راه درک واقع‌گرایانه معضلات موجود و راه حل آشتی‌جویانه‌اش را  می‌بندد. گفتمان سنتی بدین‌سان به سایر جنبه‌های مهم تهدید داخلی توجه چندانی ندارد و واقعاً از عوامل اصلی داخلی تهدید، یعنی بحران مشروعیت حاصل از عدم اجرای تعهدات اساسی و قانونی، ناکارآمدی مدیریتی و اقتصادی و بی‌باوری به ارکان انقلاب و پیمان امام خمینی(ره) غافل است، و نیز خطر سازمان ندادن مناقشات طبیعی و بی‌توجهی به تأسیس نهادهای مردم‌سالاری تعهد شده در قانون اساسی را درک نمی‌کند و به خطای اداره کشور، صرفاً با تفکرات دسته‌ای محدود و بستن دریچه نقد برنامه آنان و عدم وجود برنامه آلترناتیو واقف نیست.

بررسی مناقشات سیاسی در فضای تحول گفتمانی انقلاب 1357
اعتقاد به بررسی مناقشات سیاسی در جامعه ما در تقابل با روش سخت‌افزاری و تأسیس نهادهای لازم، بر اساس ایده‌های تحول و چرخش گفتمانی و تعهدات انقلاب 1357 و عمل گفتمانی آن نیازمند یادآوری و مرور ولو گذرا به مفهوم Discourse (گفتمان) است و هرچند طی دو دهه اخیر این کلمه به وفور در ادبیات علوم انسانی ما به‌کار گرفته شده است و این مفهوم جدید، در عین حال یک دستاورد علمی قابل اتکاء، یک رویکرد و نیز یک اسلوب حل مناقشات سیاسی در چارچوب ملی و بین‌المللی است، اما گاه به‌طور مبهم و ناقصی آن را مورد استفاده قرار می‌دهیم.
باختین، گفتمان را عبارت از "زبان و کلیت زنده و ملموس آن" می‌داند. در این نگرش، زبان همچون پدیده‌ای انضمامی و تام ظاهر می‌شود. طبق تعریف هایدگر، "گفتمان عبارت از هر واحد زبانی است که از یک جمله بزرگ‌تر است" و تحت قاعده شرایطی که در آن تولید می‌شود، قرار دارد و به‌وجود آورنده یک عمل اجتماعی ـ فرهنگی متمایز است. این عمل تا درجه‌ای نهادینه شده است. در همین چهارچوب، چنین تلقی می‌شود که "عمل گفتمانی" و آن‌چه رخ می‌دهد، به‌صورت تولید و بازتولیدی از زندگی اجتماعی، تاریخی و فرهنگی می‌باشد. این عمل گفتمانی که در رفتار و گفته‌ها باز نمایانده می‌شود، تنها بیان‌گر وجود یک مکانیزم زبانی نیست، بلکه از وجود یک ساختار قدرت و ایدئولوژی خاصی نیز حکایت می‌کند. به‌علاوه عمل گفتمانی بر این موضوع دلالت دارد که بین آن‌چه "گفته" و آن‌چه "انجام" می‌شود، نمی‌توان تفکیک قائل شد. درست از همین نقطه نظر، برخورد کنکرت به گفتمان در ارتباط با عمل سیاسی و سازماندهی آن برای ما ضروری است. از این‌رو، در مقاله حاضر، منظور از "چرخش گفتمانی" صرفاً تغییر در لحن و طرز سخن گفتن نیست، بلکه منظور بینش و رفتار و مهم‌تر از آن، انطباق رفتار با گفته‌ها در عرصه عمل انقلاب اسلامی نیز می‌باشد.
آغاز یک گفتمان جدید در کشور مستلزم تدوین "فرمول‌های سیاسی" و "استراتژی سیاسی" جدیدی خواهد بود که اصولاً در بستر گفتمان‌های قبلی غیرقابل حصول بودند. گفتمان‌های قبلی بر مبنای اصل "سیاست قدرت" و "رویارویی" شکل گرفته بودند، درحالی که گفتمان تازه باید بر پایه اصول "همکاری"، "مشارکت" و "حل مسالمت‌آمیز اختلافات" تکوین می‌یافت؛ اما آیا چنین امری ممکن شد و تحقق یافت؟ در اثبات این مدعای ممکن و ضروری بودن تحقق این رویکرد، ذکر دو دلیل ضروری است:
1- نخست آن‌که شرایط موجود کشور از منظر توسعه سیاسی هنوز نیاز به تغییر کلی دارد، زیرا سیاست‌ها و خط مشی‌های تجربه‌ شده سابق قادر به پاسخگویی و برآوردن نیازهای نو و پیشرفت نیست. ما شاهدیم که مناقشه هر بار بازتولید می‌شود و نزدیکترین نیروها را دربرمی‌گیرد و نمی‌توان با مخفی کردن و سرپوش نهادن بر آن، نفی‌اش کرد. اگر چرخش گفتمانی صورت نگیرد، این بیم وجود دارد که تحولات کشور باز هم بیشتر از تحولات منطقه و سایر جهان عقب بیافتد. بنابراین، در بلند مدت به نفع کشور و طرف‌های درگیر سیاسی و مدیریتی است که برای استقرار و تثبیت مناسبات پایدار وارد گفت‌وگو شوند و اعتماد یکدیگر را جلب کنند و اجرای قانون اساسی را پایه چرخش قرار دهند.
2- به‌خاطر بروز برخی دگرگونی‌ها، اکنون طرف‌های درگیر در مسائل مدیریتی و سیاستگذاری با سهولت بیشتری قادرند در این تحولات شرکت کنند، زیرا دیگر حفظ مناسبات قدیم را زیاد به نفع خود نمی‌بینند.
موانع توسعه سیاسی، تجربه‌ها و کند شدن روند سازماندهی معقول مناقشات، می‌تواند پایه عمل نو قرار گیرد. البته این گفته به معنای آن نیست که طرف‌های ذی‌نفع اکنون خواهان چرخش کامل در سیاست‌های خود هستند، بلکه منظور این است که شواهدی در این زمینه وجود دارد که جریان‌های مختلف خواهان رشد مردم‌سالاری بر اساس قانون اساسی‌ متوجه ناکارآمدی روش سرپوش نهادن بر مناقشه شده‌اند. به هر حال این ملاحظات چیزی از این واقعیت نمی‌کاهد که تا هنگامی که تحول گفتمانی در مناسبات درون کشوری حاصل نشود، امکان تغییرات بنیادی تعهد شده در قانون اساسی وجود نخواهد داشت. مسلم است این تحول گفتمانی از منظر قانون‌گرایان هرگز چرخش در بنیادهای گفتمانی انقلاب اسلامی را دربر نمی‌گیرد، بلکه با قانون‌گریزی و خودسری اقتدارگرایان بر اساس گفتمان انقلاب مقابله می‌کند، زیرا با عمل خودسر و سیاست یک‌جانبه و تک‌خطی، مناسبات و مکانیزم‌های حفظ صلح و رفع بحران‌های سیاسی رشد نایافته باقی مانده است.
از دید دانش‌پژوهشی عقل‌محور، در صورت عدم پاسخ به ضرورت‌ها، بحران‌های آتی آن‌قدر جدی است که بتواند در آینده باعث بروز دردسرهای سیاسی در داخل کشور و اغتشاش گردد و در روابط کشور با قدرت‌های خارج هم به سبب تحریکات گفت‌وگو گریز، بیشتر مشکل ایجاد کند، زیرا حضور واقعی هرچه بیشتر اقشار مردم و احساس وحدت و  رضایت از حقوق قانونی‌شان، مطامع دیگران را بر باد می‌دهد و بدون نیاز به جنگ مانع ویران‌گری‌شان می‌شود. آن‌چه اهمیت دارد، این است که این "بحران‌ها"، ظاهر بحران ندارند، چون بسیار کند و مخفی پیشرفت می‌کنند و به سختی به چشم می‌خورند. این تحولات ساختاری می‌تواند در بلند مدت یا میان مدت برخواست‌ها و کنش‌های بازیگران داخلی تأثیر بگذارد و آن‌ها را به تغییر رویه وادار کند. البته این احتمال نیز وجود دارد که بازیگران موجود قادر به درک به‌موقع این نشانه‌ها نباشند. در آن صورت دگرگون‌سازی باز هم به تأخیر خواهد افتاد و پتانسیل اتخاذ یک تصمیم برای توسعه همکاری و اعتماد متقابل و برقراری یک نظام امنیتی جدید پایین می‌آید. با توجه به دگرگونی‌های به‌وجود آمده در منطقه که مشخصات آن بارها مورد بررسی قرار گرفته و از تقاضای مردمی تحول گرفته تا وانموده سلطه‌گرایی و پروژه‌های خاورمیانه‌ای آمریکا و غرب را دربر می‌گیرد، ضرورت شکل‌گیری یک ساختار امنیتی منعطف‌تر نسبت به نیروهای وفادار به قانون اساسی بیش از پیش احساس می‌شود. سیال بودن شرایط منطقه به درجه‌ای است که افق ایجاد یک رژیم امنیتی جامع ژرف‌نگر متکی بر مردم و ملتی یکپارچه باید در چشم‌انداز قرار گیرد. حال این پرسش قابل طرح است که این رژیم امنیتی جامع بر پایه کدام اصول و باورها باید شکل گیرد؟
مسلماً اصل چهارچوب مشارکت داخلی متکی بر نیروهای وفادار به قانون اساسی است و نه براندازان، مشروط به آن‌که برای حذف رقبا، به وفاداران قانون اساسی، مهر برانداز زده نشود و البته در درجه اول تحول باید جنبه ساختاری داشته باشد. یعنی به ابتکارهای فردی یک یا دو جانبه محدود نشود، بلکه طرف‌های ذی‌نفع قبول کنند که شکل جدیدی از ترتیبات و مناسبات امنیتی را بین خود برقرار سازند. این امر مستلزم تبدیل و تحول شکل نهادی است. بنابراین، تحول نهادی ستون فقرات این چرخش گفتمانی را تشکیل می‌دهد. اهمیت ترتیبات نهادی به‌عنوان پیش‌شرط تحول ساختاری در امور، شناخته شده است. این تحول و همکاری برای تقویت قانون‌گرایی در حل مناقشات در نهایت باعث افزایش توانایی‌های کشور می‌شود، زیرا اساساً فرض بر این قرار می‌گیرد که کشورها برای توسعه یافتن به ثبات سیاسی و مشارکت عمومی مردم وفادار به نظام قانونی نیاز دارند و رشد نهادهایی که بانی همکاری‌های جدید باشد به این مقصود یاری می‌رساند. با توجه به این نکته می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که توسعه نهادها می‌تواند در توسعه سیاسی و اقتصادی نقش مهمی داشته باشد و نیز باید توجه داشت نیروهای خودسر، انحصارگرا، بی‌اعتنا به قانون اساسی که به سود اقتدار جناحی از همکاری و تحمل دیگری سرباز می‌زنند، نباید نقش هژمونیک در این تحول به‌عهده‌شان گذاشته شود. تحول نیازمند اتکاء به نیروی جوان است، نه در انحصار نیروهای سالخورده‌ای که نگاه به گذشته دارند و امیدی به آینده ندارند.

زیان نگرش سخت‌افزاری و خطاهای اساسی در سامان‌بخشی مناقشات
اجمالاً باید مجدداً تأکید کرد که در این نوشتار، مقصود از چرخش گفتمانی، آگاهی بر ناکارآمدی گفتمان حفظ یکپارچگی ملت بر اساس و مبنای اصل سخت‌افزاری برای حل و فصل مناقشات سیاسی است. دیدیم این دیدگاه در این‌که مناقشات و کشمکش‌های سیاسی در جامعه درحال گذار اغلب منجر به بی‌ثباتی سیاسی و حتی رواج خشونت‌های سیاسی می‌شود محق است، اما در ادراک پدیده‌شناسی مناقشه و شناخت وجوه علل پیدایش و توسعه و راه حل و مدیریت آن دچار خطاهای متعدد است:
- این‌که مناقشات را نه امر طبیعی جامعه امروزی و منبعث از واقعیت داخلی، بلکه صرفاً محصول مداخله توطئه و تهدیدات خارجی ارزیابی می‌کند،
- این‌که راه ممانعت از توسعه آن را به‌طور ساده‌لوحانه‌ای نهان داشتن و انکار آن دانسته و تصور می‌کند با نهان‌روشی و انواع روش‌های احساسی غیرعلمی می‌توان مانع رشد مناقشه شد و یکپارچگی را حفظ کرد
- و این‌که این گرایش، حساسیت منطقه خاورمیانه و عمق بحران‌های درونی و خارجی و تحمیلی حاصل از منافع حکومت‌های ارتجاعی و سرکوب‌گر و همدستی‌شان با پروژه قدرت‌های فرامنطقه‌ای نظام سرمایه‌داری متأخر را به‌درستی تشخیص نمی‌دهد و دچار غفلت بزرگ است، راه حل اندیشمندانه و عقلانی و علمی درپیش نمی‌گیرد و تن به قضا و قدر داده و منتظر رخداد و اتفاق‌ها به‌طور منفعلانه می‌ماند تا صرفاً با دفاع نظامی و ایثار تا سر حد شهادت از نظام دفاع کند.
این‌ها همه و همه مبین همان خطاهای متعدد در فهم و چگونگی مدیریت مناقشات سیاسی به شیوه عقلانی و علمی و متکی بر یکپارچگی مردم تا حد مقدور است. این جریان باید به ناگزیر بپذیرد بازگشت به گفتمان امام خمینی(ره) و تعهدات سال 1357 و آزادی و مشارکت در چهارچوب قانون اساسی و دست‌کم سازمان دادن حضور جریان‌های وفادار به قانون اساسی و جمهوری اسلامی و مخالف براندازی، تنها راه حل کنونی است و از آن‌جا که این نگرش سخت‌افزاری و طرد کننده مشارکت است که دست از توسعه گفتمان اولیه شسته و چرخش گفتمانی انقلاب به رهبری امام خمینی(ره) برای توسعه مردم‌سالاری را ناتمام نهاده است، پس راه حل، بازگشت به همان چرخش گفتمانی و رونق آن و بنا نهادن و معماری مجدد و سازمان‌دهی آن در وهله اول از سوی نیروهای مقتدر اصولگراست.
اکنون می‌توانیم درک کنیم دست‌کم وقتی نیروهای اصلاح‌طلب و متکی برقانون اساسی از چرخش گفتمانی سخن می‌گویند، هرگز تحول در بنیادهای گفتمان انقلاب اسلامی را مدنظر قرار نداده، بلکه بازگشت به آن را توصیه می‌نمایند و معتقدند اگر مردم‌سالاری ثبت شده در قانون اساسی در هر سوی مناقشه وفادارانه رشد می‌یافت، در تحولات خاورمیانه‌ای، نقش بس فعال‌تری می‌توانستیم ایفا کنیم و مناقشات داخلی بس عقلانی‌تر مدیریت می‌شد و از راندن شمار قابل اعتنایی از نیروهای داخلی به سمت تبلیغات و رسانه‌های نیروهای خصم جمهوری اسلامی به‌وسیله خطاهای دوسویه جلوگیری می‌گشت.
بدیهی است پایه‌ریزی مجدد تداوم چرخش گفتمانی و روی‌گردانی از شیوه‌های مطرود میراث رژیم گذشته که برای نفی آن، انقلاب اسلامی هزینه‌های فراوان تقبل نموده، تنها با بیان شفاف و مواضع روشن درباره اپوزیسیون قانونی، درخصوص تحولات خاورمیانه‌ای، و نقش و جایگاه و بازی آمریکا، اروپا، اسرائیل و رژیم‌های منطقه، و مواضع روشن درباره اپوزیسیون داخلی، اپوزیسیون برانداز، اپوزیسیون وابسته به سیاست سلطه‌جو، باید همراه باشد تا اعتمادسازی نموده وجناح در قدرت و محافظه‌کار مطمئن شود مقصود از چرخش گفتمانی، چرخش از بنیادها و کیان و حیات جمهوری اسلامی نیست. ضمناً باید با سوء استفاده از مفهوم ضرورت تحول رژیم امنیتی جلوگیری کرد و به وضوح نشان داد که مقصود نه نفی سازوکارهای امنیتی، بلکه افزودن شالوده‌های قدرتمند همکاری وسیع و مشارکت عمومی نظام مردم‌سالار، به فاکتور حفظ امنیت ملی است.
بدیهی است که بی‌اعتنایی به مطالبات میلیون‌ها نفر از افراد ملت که با دیدگاه یک جناح موافق نیستند و محروم کردن‌شان از فعالیت برای جلب آراء عمومی و اجرای برنامه‌های قانونی‌شان، چه صدمه بزرگی به رژیم امنیتی ریشه‌دار و جامع وارد می‌آورد. خصوصاً توسعه نارضایتی و منفعل کردن بخش بزرگی از مردم و به سکوت کشاندن مناقشه سیاسی و رشد مخفیانه رویارویی در جوّی خصومت‌بار با توجه به دگرگونی‌های منطقه‌ای و پروژه‌های پیچیده بر اساس نظریه‌ بازی نیروهای سلطه‌جوی سرمایه‌داری متأخر، خطایی نابخشودنی، به زیان امنیت کل جامعه و استواری نظام موجود و آماده کردن شرایط بنا به دلخواه مخالفان آرامش و توسعه ایران است.
بدیهی است خلاء اداره عقلانی مناقشه‌های موجود که نمی‌توان آن را با نفی زبانی، محو کرد، خود به معنای عدم جامعیت و کارآمدی نظم امنیتی استوار و ضرورت دگرگونی وضع موجود به سود چرخش اعتمادآفرین‌تر است تا جامعه و نظام اسلامی با اتکاء به یکپارچگی هرچه وسیع‌تر ملت پابرجا بماند و آرمان‌های اساسی‌اش را به اجرا درآورد. اکنون مشخص است وقتی ما از تحول نهادی به مثابه ستون فقرات چرخش گفتمانی سخن می‌گوییم و توسعه نهادی را پیش می‌کشیم، بر کدام خط قرمزها تکیه می‌کنیم و هرگز تحول بنیادین براندازانه نظام موجود و نفی قانون اساسی مورد نظر نیست که برعکس چنین برداشت‌هایی خود بزرگترین خطا در ایجاد ناامنی و شکاف در یکپارچگی ملی است و نه‌تنها بحران در یکپارچگی را حل نمی‌کند که به دلخواه نیروهای جهانی متخاصم، به آن شدت می‌بخشد و به پروژه سوری کردن ایران خدمت می‌نماید که اتفاقاً مباحث حاضر، ایجاد سدهای استوار مردم‌سالارانه و توسعه نهادی مشارکت به سود ممانعت از این نقشه‌های خاورمیانه‌ای سرمایه‌داری بین‌المللی و ایجاد فضای تخاصمات قهرآمیز در ایران است.
ما می‌دانیم که بحران تهدیدگر یکپارچگی ملی، به روشنی دربردارنده عامل‌های داخلی و خارجی است. مهمترین خطرها، انفعال میلیون‌ها ایرانی است که امید خود را در احراز حقوق قانونی خویش، به بیان آراء قانونی و همکاری قانونی و تأثیر بر برنامه‌های اداره جامعه خود، از کف داده باشند. عبور موفقیت‌آمیز از این وضعیت و ممانعت از بحران مجدد یکپارچگی، موکول است به درک روشن از مناقشات سیاسی. باید از طرح غلط نسبت نداشتن هویت ملی و راه حل بحران در یکپارچگی ملی، جلوگیری کرد و رابطه دوسویه و تأثیر دوجانبه این دو را مدنظر قرار داد و دانست هرقدر توسعه سیاسی و از این منظر، یعنی مداخله اراده آحاد ملت در تحکیم هویت ملی، واقعی‌تر صورت گرفته باشد، نقش این هویت‌مندی آگاهانه، در ممانعت از گسترش بحران در یکپارچگی زیادتر خواهد بود و یکپارچگی ملی توانمندتر پابرجا خواهد ماند، و هرقدر عوامل بحران‌زا در یکپارچگی زدوده شود، هویت ملی بیشتر تقویت می‌گردد.

تأثیر مناقشات سیاسی در مفهوم امنیت ملی
اکنون می‌توانیم از شناخت عوامل عدم اجماع و آسیب‌شناسی عدم اجماع و نقش صنفی عدم مدیریت مناقشات سیاسی در مفهوم امنیت ملی حرف بزنیم و به ضرورت تصحیح آراء سوبژکیتو و اقناع صاحبان آراء معتقد به تک‌صدایی بپردازیم و به آنان نشان دهیم که انحصارجویی و برداشت یک‌جانبه، به‌ویژه در وضعیت کنونی خاورمیانه، چه خطراتی حتی برای حیات و بقای خود آنان دربردارد و چگونه دشمنان بقای جمهوری اسلامی را در هدایت مناقشات به سمت رفتار آشتی‌ناپذیر و ایجاد شکاف‌های هرچه بیشتر در ملت موفق خواهد کرد که این خود رفتاری است هماهنگ با خواست و نیاز نظام وانمودگی و سلطه‌جو.
البته بدیهی است بحث مدارا، به‌روشنی خط قرمزهایش را بیان خواهد کرد و باید واقعیت تهدیدهای موجود و پروژه‌های خارجی بررسی شود و بدیهی است این مدارا، مدارا با براندازی یا استحاله نظام نمی‌تواند باشد و نمی‌تواند متضمن نفی پایه‌های نظام جمهوری اسلامی شود. واقع‌نگری همه نیروهای طالب اجرای قانون اساسی برای دستیابی به یکپارچگی هرچه بیشتر و مدیریت مناقشات سیاسی به شیوه معقول ضروری است. بدیهی است میلیون‌ها نفر از مردم ایران با صاحبان قدرت و جناح حاکم کنونی هم‌رأی‌اند، همان‌گونه که میلیون‌ها نفر با منتقدان و اپوزیسیون قانونی، در ایده توسعه سیاسی و رشد آزادی‌ها و حقوق شهروندی به شرط حفظ استقلال هم‌آوا هستند. پس نمی‌توان به شیوه رسانه‌های تبلیغی نیروهای آشتی‌ناپذیر و متخاصم، صاحبان قدرت را یک‌ طرف، و همه ملت را در مقابل آنان وانموده کرد، یا برعکس حکومت را یک‌سو و همه ملت و اصلاح‌طلبان را در سوی دیگر تصور نمود. "واقع‌بینی" شرط حل درست مناقشات سیاسی است.

قانون و مناقشات سیاسی در تجربه دموکراسی ایران
حقیقت آن است که از دوران اولین روشنفکران عصر مشروطه تا امروز، بحث عدالتخانه و قانونمند کردن مناقشات سیاسی به مثابه تجلی واقعی اراده اقشار مختلف ملت، بحث قانون و حقوق قانونی ملت و چگونگی حل و فصل مناقشات به‌وسیله توسعه نهادی مسأله تحزب میان ما، همواره به‌صورت نصفه و نیمه ادامه داشته است. گروه‌های سیاسی، اعم از لیبرال، سوسیال دموکرات، کمونیست‌ها و به‌ویژه نیروهای اسلامی طی انقلاب اسلامی سال 1357 راه حل‌های خود را ارائه داده‌اند. اما هنوز در جامعه ما اسناد روشن از مناقشات موجود در چهارچوب گفت‌وگوهای قانونی که مسائل و مشکلات اساسی مورد مناقشه را دسته‌بندی و روشن کند و به نتیجه برساند، به چشم نمی‌خورد و پژوهش معتبری حول آن صورت نگرفته است. بدیهی است که مناقشات سیاسی و موضوعات آن تنها آن دسته از کل مناقشاتی است که در عرصه اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی وجود دارد و ما ناگزیریم معتقد به روش علمی گفت‌وگوی مستدل و ارائه نیکوترین احتجاجات باشیم. زیرا اگر به روش نامعقول خود رأی و بی‌اعتماد به مشارکت ملت در پاسخ‌یابی و حل و فصل معمول مناقشات، بگرویم که نتایج آن، آشکارا، نه در مسیر حفظ یکپارچگی که گسست درونی پیش می‌رود و در سکوت، انفجارهای آشوب‌زا شکل می‌گیرد که در وقت مقتضی به بهره‌برداری خصم منجر خواهد شد.
کاملاً آشکار است که در این نوشته، همان‌طور که بارها اشاره شده، معتقدان به سرشت آنتاگونیستی مناقشات که مناقشه را پیش‌زمینه رویارویی قهری می‌دانند و دارای ایده‌های ضدقانون اساسی هستند، از پیش به سبب نگرش براندازانه، هیچ نقشی در حل و فصل قانونی مناقشات و رفتارهای مسالمت‌آمیز توسعه سیاسی و حفظ یکپارچگی ملی نمی‌توانند داشته باشند، بلکه برعکس از جمله فاکتورهای رشد بحران و تحمیل هزینه‌های گران و رشد ناآرامی و خشونت و همراهی با پروژه مداخلات نظام سلطه به سود منافع سرمایه‌داری جهانی و علیه منافع استقلال و آزادی مردم ایران خواهند بود و در مسیر آن گام برمی‌دارند. پس ما دقیقاً در تقابل با بحران‌افزایی باید به مسأله سازمان دادن عقلانی مناقشات بیاندیشیم.

راه حل: توسعه نهادهای دموکراتیک
بدیهی است که راه حل‌های حفظ یکپارچگی، از منظر نظریه‌های توسعه سیاسی وقتی کارآمد خواهد بود که ضمن آگاهی بر تجربه بشری، مبتنی بر شناخت ژرف واقعیات بومی بوده و از ژرفای تجربه زیستی ما برخاسته باشد. چند مثال می‌زنم. آلکسی دوتوکویل در توصیف مناقشات سیاسی انقلاب فرانسه از این سخن می‌گوید که: "چگونه احساسات ضد مذهبی در فرانسه قرن هجدهم گسترده و تشدید شده بود و تأثیر این‌گونه احساسات در ماهیت انقلاب فرانسه چه بود؟" حال آیا آشکار نیست همه پس‌زمینه‌های تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران، انقلاب ما را در سیر معکوس پدیدار کرد؟ یعنی گسترش احساسات مذهبی و تأثیر این روح شیعی تا به انقلاب 1357؟ می‌توان از آثار استوارت میل، روسو، هابز و وبر، از "هجدهم برومر" مارکس یا "چه باید کرد" لنین و از پوپر یا بودریار و یا حتی لیوتار یا ژیژک نقل کرد و بر راه حل‌های آنان اتکاء نمود، اما نتیجه همان سرنوشت تلخی است که بر روشنفکری لیبرال یا چپ ایران رفته است؛ بریدگی از درک ژرف ساخت جامعه ایرانی، عمل نابه‌هنگام و تأثیر مخرب بر سرنوشت رشد و توسعه کشور... پس وقتی ما از راه حل توسعه یکپارچگی یا توسعه سیاسی سخن می‌گوییم، باید عمیقاً به واقعیات موجود جامعه خود ناظر باشیم.
یکی دیگر از راه‌های فکر کردن به راه حل بحران در یکپارچگی ملی، اندیشیدن به همبستگی حاصل از حل درست مناقشات ملی، از منظر نظریه‌های توسعه بومی است. از این منظر، هر جامعه ملی در مسیر پیشرفت خود، خواه ناخواه دچار بحران‌هایی می‌شود و بدیهی است ضرورت دارد از این بحران‌ها به سلامت عبور کند. در عرصه بحران حاصل از مناقشات سیاسی و شکاف‌ها هم، ضروری است با عبور از این بحران به‌وسیله عقلانیت سیاسی، تصویری هماهنگ و یکپارچه از خود به نمایش گذاریم. قبل از هر چیز نخست باید ریشه‌های بحران در یکپارچگی‌مان را در شرایط حاضر به‌طور مشخص بشناسیم و سهم عامل‌های مؤثر را روشن کنیم. آیا این ریشه‌ها به امر آگاهی و اراده آزاد در انتخاب نظم ملی، وابسته است یا عدم وجود تفاهم در طبقات و اقشار مردم درخصوص نظام ارزشی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، یا عدم وجود تفاهم فرهنگ یا مذهبی یا قومی؟ نمی‌توان نادیده گرفت که نظام موجود به‌وسیله یک رفراندوم ملی انتخاب شده و نه کلان روایات نژادی و قومی و زبانی، بلکه عمل ارادی انتخاب، آن را زاده است. با این‌همه انواع و اقسام چالش‌ها طی سی و اند سال اخیر را نیز نمی‌توان نادیده انگاشت. پس ضمن احصاء درست عامل‌های مناقشه و کشمکش، باید به‌وسیله توسعه نهادهای مردمی، به گفت‌وگوی روشن و ایجاد تفاهم میان دسته‌های دچار اختلاف و کشمکش یاری نمود. نمی‌توان چشم فرو بست، به انکار اصل کشمکش‌ها پرداخت و در عین حال دلخوش بود با این روش ساده‌لوحانه موفق به حل و فصل چالش‌ها شده‌ایم. ایجاد تفاهم نه‌تنها بین اقشار مردم و گروه‌هایی که بنا به دلایل اقتصادی یا فرهنگی و سبک زندگی درحال جدا شدن از یکدیگرند، بلکه میان نخبگان سیاسی با هم و مردم و نخبگان و تقویت تفاهم میان نخبگان و مردم با دولت، به یکپارچگی ملی کمک می‌کند. نمی‌توان گروه‌های میلیونی مردم، یا نیروهای کیفی تأثیرگذار نخبه را که معتقد به زندگی و فعالیت در چهارچوب قانونی جمهوری اسلامی هستند، به بیرون و وضعیت نامشارکتی راند و به سکوت کشاند، در همان حال از وحدت دم زد و توقع داشت فراتر از ظاهر، در ژرفای جامعه حس یکپارچگی تعمیق یابد. نفی نیروهای پیشرو سیاسی در جامعه، مصادف است با بستن راه روشن‌بینی و قوه تحلیل‌های قضاوت. حتی در برخی موارد امکان دارد جامعه‌ای که قبلاً بحران یکپارچگی را پشت سر نهاده، ناگهان به‌واسطه انواع عوامل داخلی و خارجی و از جمله نارسایی‌ها و کاهش مشروعیت نظام، با بحران مجدد در یکپارچگی مواجهه شود. یعنی نباید به عبور یک بار برای همیشه از بحران، دلخوش بود و از مراقبت مدام و حفظ یکپارچگی و زدایش مداوم عوامل مناقشه‌برانگیز سرباز زد و از مدیریت درست و دموکراتیک مناقشات چشم پوشید. پس ضرورت حل بحران در همبستگی و یکپارچگی ملی در فرآیند توسعه، امری قطعی قلمداد می‌گردد و حتی در صورت حل آن، همواره باید از همبستگی و یکپارچگی جامعه با تمهیدات مختلف مراقبت و محافظت شود، زیرا همان‌گونه که گفته شد، در مواقعی امکان ظهور مجدد بحران و در صورت عدم کنترل آن امکان از هم پاشیدگی ملی وجود دارد.
همان‌گونه که گفتیم، بسیاری معتقدند که مهمترین راهکار برای چنین مسائلی در بحران یکپارچگی ملی را باید در توسعه نهادهای دموکراتیک جست‌وجو کرد که این امر کمک مؤثری به رشد جامعه مدنی خواهد کرد. با حل بحران یکپارچگی ملی، توسعه یک کشور در تمام جوانب آن در مسیر مساعدتری قرار خواهد گرفت و جایگاه یک کشور در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی نیز بهبود پیدا خواهد کرد. کنش‌های عقلایی درگیر در حل بحران همبستگی و رشد یکپارچگی ملی و حفظ آن در هر جامعه‌ای در جهت دستیابی و تقویت هویت متمایز و یکپارچه ملی پیش می‌رود.
هویت ملی به‌شدت وابسته به حل همبستگی و یکپارچگی است و بدون حل این بحران، صحبت از هویت ملی کردن، بسیار دشوار است. کشوری که نهاد مردم‌سالاری در آن مستقر نشده و یا به‌طور مطلوب عمل نمی‌کند، معمولاً بی‌ثباتی و ابراز ناخشنودی از وضع موجود در آن‌ها به چشم می‌خورد، یا پس از انباشت پنهان، عدم رضایت ناگهان سربر می‌آورد. بدین ترتیب مؤلفه‌هایی مانند رضایت از زندگی، رضایت سیاسی، اعتماد متقابل، مشارکت و بحث و تساهل در مسائل سیاسی با حمایت از وضع موجود همبستگی بالایی دارد و نبود آن نشانه آن است که جامعه زمینه لازم برای درگیر شدن در بحران‌های سیاسی ـ اجتماعی خشن را دارد و از سویی دیگر می‌تواند حتی بر مسأله امنیت ملی کشور نیز تأثیرگذار باشد.
اصولاً یکی از مشخصه‌های اصلی مسائل امنیتی جمهوری اسلامی ایران، فقدان اجماع عمومی در بین نخبگان در مورد مفهوم امنیت ملی، سیاست‌های امنیتی، تهدیدها و آسیب‌پذیری‌هاست. به همین دلیل، رهیافت‌های متعدد و متضادی درباره امنیت، تهدیدها، ارزش‌ها و اهداف وجود دارد که عوامل مختلفی موجب وحدت نسبی نیروها شده، اما گروه‌ها و نیروهای سیاسی و جریان‌های فکری مختلف، مجال ظهور کامل و سیستماتیک و پایدار پیدا نکردند. البته عواملی مانند تفکر ایدئولوژیک و تهدیدات بیرونی و درونی در این زمینه تأثیرگذار بوده‌اند و گاه حتی در یکپارچگی و همبستگی ملی و انسجام درونی مفید واقع شده است. عوامل فکری، سیاسی و اقتصادی مختلفی نیز در پیدایش فضای جدید مؤثر بوده است. از لحاظ فکری همچنین نظرات جدیدی مطرح شده که با بینش حاکم در سال‌های گذشته، در تضاد است. از لحاظ سیاسی هم کاهشی مبنی بر تهدیدات خارجی نسبت به امنیت ملی جمهوری اسلامی و تمرکز بیشتر بر مسائل داخلی، توجه گروه‌های سیاسی به نقاط اختلاف خود، موجب ظهور نظرات مختلف در زمینه مسائل امنیتی شده است.
همان‌طور که میشل دش تأکید می‌کند، وجود تهدید خارجی همواره عامل مهم و مؤثری در وحدت داخلی در ابعاد سیاسی، فکری، اجتماعی و اقتصادی بوده است و با رفع این تهدید اختلاف درونی در جامعه شدت پیدا می‌کند. میشل‌ دش به نقل از دورکیم، این فرآیند را این‌گونه تبیین می‌کند: "آشوب‌های اجتماعی و جنگ‌های توده‌ای بزرگ، احساسات جمعی را افزایش می‌دهند، روح رزمندگی را تحریک می‌کنند، و در این میان میهن‌پرستی، ایمان سیاسی و ملی و نظایر آن و فعالیت متمرکز برای رسیدن به هدف واحد، حداقل در کوتاه مدت باعث همگرایی شدید یک جامعه می‌گردد... هرچه آن‌ها بر مردم برای نزدیک کردن پیوندها و مواجهه با خطر مشترک فشار می‌آورند، فرد کمتر به خود و بیشتر برای عموم می‌اندیشد." به هر حال جنگ و دیگر تهدیدهای خارجی و نیز "انقلابات" اجتماعی، نقش مهمی در حفظ یکپارچگی و انسجام ملی ایفا می‌کند. به همین دلیل هم به محض از میان رفتن تهدیدهای خارجی و یا کاهش آن‌ها و نیز فاصله گرفتن از سال‌های نخست انقلاب اسلامی، به‌تدریج از انسجام سیاسی و فکری جامعه کاسته می‌شود و شکاف‌های سیاسی و اجتماعی خود را نشان می‌دهند. در جامعه‌ای که این تنش‌ها و شکاف‌ها شدید باشند، هنگامی که تهدیدهای خارجی از بین می‌رود، حتی احتمال فروپاشی آن نیز می‌رود.
جمهوری اسلامی ایران نیز در دو دهه گذشته به‌دلیل وجود تهدیدهای خارجی جدی، جنگ تحمیلی و تجربه یک انقلاب بزرگ از انسجام زیادی برخوردار بود و اصولاً در آن دوره فرصتی برای توجه به مسائل داخلی و بروز اختلاف نظر درباره مسائل مختلف وجود نداشت. اما پایان جنگ و کاهش تهدیدهای خارجی، بار دیگر اختلافات را شدت بخشید و نظرات مختلف را وارد فضای فکری و سیاسی جامعه کرده است. بروز سریع و عمیق چنین اختلافاتی، نشان‌گر این است که به وحدت نسبی سال‌های گذشته ناشی از مشق سابقه‌دار و تمرین فراوان مدیریت مناقشه و آگاهی لازم برخوردار نبوده است، بلکه بیشتر وحدتی مبتنی بر عوامل اعتقادی و روحی و بر احساسات انقلابی و ترس از تهدید خارجی بوده است که طبیعی است با رفع آن‌ها و گذار از جامعه احساسی به‌سوی جامعه عقلانی که ائتلاف‌ها و اختلاف‌ها بر سر منافع است، جامعه دچار تشتت فکری و سیاسی شود. از همین رو، در حال حاضر در زمینه مسائل امنیتی با نظرات و گفتمان‌های مختلفی روبه‌رو هستیم که طیف مختلف و متنوعی از دیدگاه‌ها را شامل می‌شود و ضروری است تحرکی معقول برای رفع این تشتت و شکل دادن گفت‌وگو صورت پذیرد تا مانع بازتولید مدام مناقشه‌های تفرقه‌انگیز شود.

ارتقاء فرهنگ تسامح و تساهل سیاسی و ایجاد نهادهای مناسب
فرهنگ تسامح و مدارا یک فرآیند سیاسی ـ اجتماعی است و از عناصر بسیار اساسی پیشرفت و ترقی جوامع به حساب می‌آید. تساهل به تحقق قانون، تشویق و ترتیب مردم به گفت‌وگوی منطقی و ایجاد فضای عقلانی کمک می‌نماید. برعکس روحیه عدم تعادل سیاسی و مطلق‌گرایی و انقیادطلبی، انسان را از واقع‌نگری و داوری منطقی باز می‌دارد و او را دستخوش تحمل‌ناپذیری و ستیزه‌جویی می‌کند. تساهل و تسامح سیاسی در چهارچوب قانون به مثابه اقدامی ارادی و عقلایی از علائم سلامت هر جامعه و از مهمترین وجوه تمایز تصمیم‌گیری‌ها و حرکت‌های سیاسی و فکری به‌شمار می‌آید. اجماع نظر میان صاحبان قدرت و شهروندان تعارضات و مناقشات را مهار کرده و قدرت سیاسی را متوازن می‌سازد. در جامعه‌ای که اجماع نظر میان شهروندان و دست‌اندرکاران سیاسی وجود داشته باشد، روابط افراد، گروه‌ها و نهادهای سیاسی و اجتماعی بر اساس رقابتی سالم و نه مطلق انجام می‌گیرد. اگر مروت و مدارا را به مثابه یک اقدام عقلایی و ارادی بدانیم، در شرایط تساهل‌آمیز، فرد می‌تواند اعتقادی به سخنان دیگران نداشته باشد یا با آن‌ها موافق نباشد، ولی آماده باشد از حق دیگران برای ابراز عقایدشان تا پای جان دفاع نماید. این اصل را تنها در جوامع مدنی می‌توان مشاهده کرد. جامعه مدنی میل به تعادل و شوق به ایجاد توافق و اجتناب از درگیری را ترویج می‌کند. در یک چنین جامعه‌ای هیچ‌یک از افراد نمی‌تواند عقاید خود را به دیگران تحمیل و ستیز فردی و اجتماعی را دامن بزند. به‌طور حتم ایجاد شرایط اصلاح‌طلبانه در چهارچوب نهادهای مشارکت قانونی، می‌تواند در رقابت سالم سیاسی و قانونمند کردن جامعه مؤثر افتد. بدیهی است بدون وفاداری عمیق مردم و نخبگان به مبانی آزادی، عدالت، توسعه سیاسی و پویایی اجتماعی نمی‌توان انتظار تحقق جامعه مدنی به‌دور از هرگونه مناقشات و بحران‌های داخلی را داشت.
بحث تمایل جامعه مدنی به تعادل و بهره‌برداری از این تمایل عمومی برای ایستادگی در برابر عوامل اغتشاش‌آفرین داخلی و خارجی، بحث انتقادی نوع برخورد روشنفکران و نخبگان ایرانی به مناقشات سیاسی و خطاهای آنان، و بحث چگونگی ارتقاء فرهنگ مدارا و نقش حیاتی دولت و بسیاری از مباحث دیگر نقش اساسی در فهم راهکارهای رفع مشکلات موجود به سود تحکیم یکپارچگی ملی و عبور عقلایی از مناقشات سیاسی دارد، که هریک جداگانه باید به تفصیل مورد گفت‌وگو قرار گیرد. از جمله مناقشه سیاسی به مثابه وانموده، برای شکل‌دهی به موجودیت ذهنی دشمن آشتی‌ناپذیر جهت شکل‌دهی هویت خودی، و تحکیم مرزهای هویت سیاسی خود، از جمله مفاهیم تازه‌ای است که آنتاگونیسم (Antagonisms) را در قالب یک وانموده در سیاست امروزی مطرح می‌سازد. از این منظر ایجاد و تجربه ضدیت‌های آشتی‌ناپذیر اجتماعی، امری محوری برای نظریه گفتمان در سه جنبه می‌باشد. نخست این‌که، ایجاد یک رابطه خصمانه که اغلب منجر به تولید یک "دشمن" یا "دیگری" می‌شود، برای تأسیس مرزهای سیاسی امری حیاتی است. دوم این‌که، شکل‌گیری روابط خصمانه و تثبیت مرزهای سیاسی امری محوری برای تثبیت بخشی از هویت صورت‌بندی‌های گفتمانی و کارگزاران اجتماعی است. سوم این‌که، تجربه ضدیت نمونه‌ای است که حدوثی بودن هویت را نشان می‌دهد. حال معنای دقیق مفهوم ضدیت قهری در رویکرد گفتمان چیست؟
برای پاسخ به این سئوال بهتر است توضیح رویکرد گفتمان در این زمینه را با مفهوم‌بندی‌های بیشتر سنتی مقایسه نماییم. توضیحات سنتی ضدیت برای شرایطی تمرکز داشته‌اند که تحت آن شرایط، کشمکش اتفاق می‌افتد. در مقابل، مطابق نظریه گفتمان، ضدیت بدین علت اتفاق می‌افتد که کسب یک نوع هویت کامل و مثبت توسط کارگزاران و گروه‌ها امری غیرممکن است. این بدین علت است که حضور "دشمن" در یک رابطه خصمانه از کسب هویت توسط "دوست" جلوگیری به‌عمل می‌آورد. آن‌چه که در این گفتمان برای ما اهمیت دارد، تطبیق یا عدم تطبیق این وانموده "دشمن پردازی" نمایش از منظر اعتقادات اسلامی است. اسلام به‌عنوان یک پیش‌فرض سیاست‌گذاری نه‌تنها اجازه دشمن‌سازی جعلی را نمی‌دهد، بلکه اصل را بر سیاست صلح‌آمیز قرار می‌دهد تا "خصم واقعی آشتی‌ناپذیر، نتواند تهاجم قهری را آغاز نماید." پس بحث مدیریت مناقشه از این منظر هم برای ما مهم است.
البته مفهوم آنتاگونیسم به مثابه یکی از مفاهیم بازتولید شده در گفتمان مناقشات سیاسی دارای معنای تازه‌ای است که باید به آن پرداخت، اما این به معنی تسلیم به هر مفهومی نیست که دانش مدرن آن را طراحی می‌کند. مثلاً در قرن نوزدهم، اندیشه تضادهای آنتاگونیستی طبقاتی و راه حل انقلابی رواج داشته است، لیکن اندیشه قرن نوزدهمی انقلاب اصل را بر راه حل قهری حل اختلافات طبقاتی قرار می‌دهد. از آن منظر، هیچ راه حلی برای ممانعت از برخورد آنتاگونیستی وجود ندارد، لیکن اکنون ما منظر دیگری را تجربه می‌کنیم. در یک برداشت تازه‌تر، آنتاگونیسم وانموده‌ای است که می‌تواند نقش سه‌گانه‌ای را در گفتمان سیاست خارجی کشورها و یا نیروهای سیاسی ایفا کند. اما ما می‌توانیم با آگاهی برابر این نمایش رایج قد علم کنیم و برای جهان و انسان‌ها پیام واقع‌گرایی و راه حل مسالمت و صلح‌آمیز مناقشات را ترویج کنیم. پس اندیشیدن به راه حل‌های مردمی و انسان دوستانه مناقشات سیاسی نه‌تنها از منظر سیاست داخلی و رابطه احزاب، بلکه از منظر سیاست جهانی هم برای ما دارای اهمیت مبرم است و حرفی از سیاست اسلامی نمی‌توان زد، مگر آن‌که تا حد مقدور با خشونت و نابودی بیهوده نفوس مقابله شود و این ممکن نیست، مگر آن‌که برای مناقشات سیاسی راه حل‌های تا حد مقدور مسالمت‌آمیز را بر راه حل‌های آنتاگونیستی ترجیح دهیم.

منابع فارسی
1- اوزکریملی، اوموت، نظریه‌های ناسیونالیسم، ترجمه محمدعلی قاسمی، تهران: مؤسسه مطالعات ملی و تمدنی، ص 137
2- ازغندی، علیرضا، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، تهران: نشر قومس، 1385
3- برتون، رولان، قوم‌شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، 1380
4- بشیریه، حسین، جامعه‌شناسی سیاسی، تهران: نشر نی، 1374
5- پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1381
6- تزوتان تودورف، منطق گفت‌وگویی باختین، ترجمه داریوش کریمی، تهران: نشر مرکز، 1377، ص 58
7- فکوهی، ناصر، از فرهنگ تا توسعه، تهران: انتشارات فردوسی، 1376
8- قوام، عبدالعلی، دولت‌سازی ـ ملت‌سازی، تهران: دانشگاه علوم و تحقیقات، 1387، ص 63
9- دش، میشل، جنگ و دولت‌های قوی، صلح و دولت‌های ضعیف، ترجمه مقصود رنجبر، فصلنامه مطالعات راهبردی، 1378، شماره 5 و 6
10- علی الطائی، بحران هویت قومی در ایران، تهران: نشر شادگان، 1378، ص 177
11- کاظمی، علی‌اصغر، مدیریت سیاسی و خط مشی‌های دولتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379
12- کاظمی، علی‌اصغر، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، 1376
13- کدی، نیکی، نتایج انقلاب ایران، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران: نشر ققنوس، 1383
14- کوهن، کارل، دموکراسی، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات خوارزمی، 1373
15- رابرستون، رونالد، جهانی‌شدن، تئوری‌های اجتماعی و فرهنگ جهانی، تهران: نشر ثالث، 1380
16- رفیعی‌پور، فرامرز، توسعه و تضاد، چاپ سوم، تهران، 1377
17- لنین، اولیانف، مجموعه آثار و مقالات (چه باید کرد، ص 148-73)، ترجمه محمد پورهرمزان
18- لفت ویچ، آدریان، دموکراسی و توسعه، ترجمه احمد علیقلیان و افشین خاکباز، تهران: طرح نو، 1378
19- مارکس، کارل، هجدهم برومر (لوئی بناپارت)، ترجمه باقر پرهام، تهران: نشر مرکز، 1377
20- نش، کیت، جامعه‌شناسی سیاسی معاصر (جهانی شدن، سیاست، قدرت)، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: کویر، چاپ چهارم، 1385
21- هنیس، جف دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، مترجم داودیانی، تهران

منابع انگلیسی
1.    Ehteshami, anoushiravan, after Khomeini, the Iranian second republic, new York: routledge, 1995.
2.    Dei, G. S & Asghar Zade, A. Language, Education and development, case studies from the southern context. Toronto: university of Toronto. VOL, 17, no 6(2003).
3.    Julieta Haider, and Libia Rodriguez, “Power and Ideology in Different discourse practices” in antial weden and Christian
4.    Parsons, Anthony, Iran and Western Europe, in. Iran`s revolution, Washington DC: middle East institute press 1990.
5.    R. K. Ramazani, challenges for us policy in Iran`s revolution Washington DC: middle East institute, 1990.
6.    Sick, Gary, all fall Down America`s tragic Encounter with Iran new York: penguin books twice, 1986.
7.    Smith, A, The politics of culture: Ethnicity and nationalism in Ingold, I, companion encyclopedia of anthropology, London, routledge (1999).
8.    T. Hunter, Soviet- Iranian relations in the post revolution period in Iran`s revolution Washington DC: middle East institute press, 1990.

• دانش‌آموخته رشته علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، محقق و پژوهشگر مسائل سیاسی
و نویسنده مقالات متعدد در نشریه‌های ادبی و فرهنگی



© یادآوری: مطالب منتشره در بخش "یادداشت" صرفاً بیان‌گر دیدگاه نویسنده است
و الزاماً بیان‌کننده نظرات "لاهیگ" نمی‌باشد
عارف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۲
0
0
عارف: جناب شب‌افروز! روش شما بسیار زشت‌تر از روش تلاش غلامی و ماکان محمدی است! شما در مقدمه با نسبت دادن اتهامات بعضاً توهین‌آمیز به آقای جوادپور و کامنت‌گذاران، مانند: "کامنت بازی مبتذل و دست و پا کردن" شاگردان، سوء استفاده از احساسات و کم‌دانشی‌، نظر دادن‌های غیرعلمی، باند بازی و بسیج کامنتی، طرق جهل‌آمیز قجری و عقب‌مانده، صورتک احکام و نثر فریب‌آمیز به ظاهر علمی با ادعای نقد معاصر، بسیج توده‌های ناآگاه و هجوم ویران‌گر، سخن متعصبانه، دشنام‌ها و بگم‌بگم‌ها، بیان احساس حقارت در پشت عبارت‌پردازی‌های مشعشع، دارودسته کامنت باز، روش شبیه متحجرترین اقشار قدرت است و با پز چپ، برخوردار از راست‌ترین سبک تفکر سرکوب‌کننده و عقب‌مانده که تنها سبب دریدن نقاب خودشان می‌شود و ..." بدون این‌که به‌دلیل این اتهامات و ذکر نمونه‌ها بپردازید، با این ادعا که می‌خواهید با کاربرد آخرین دستاوردهای علمی در حوزه علم سیاست و نظریه‌های فرهنگی، گفتمان زنده‌ای پیرامون راه صحیح حل مناقشات مطرح کنید، وارد بحث یکسره بی‌ربطی با موضوع آن سه یادداشت شدید!!! نام چنین کاری را چه می‌توان گذاشت؟ ذکر اتهامات بدون دلیل یا همان بدون تفهیم اتهام!!! آیا این روش اخلاقی و علمی است؟! معنای نقد و بحث علمی ـ آن‌هم با آخرین دستاوردها ـ را هم فهمیدیم!!! نتیجه ظاهراً این شد که بعضی‌ها مثل جنابعالی و میراحسان چون چندین مقاله نوشتید، سخن‌تان حق و بی‌نقص است و دیگران عقب‌مانده و چی و چی!!! در این میان فقط طرفداران میراحسان از دو نفر به سه نفر افزایش پیدا کرد و هیچ‌یک از آن مباحث نقد نشد!!!؟
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۲
0
0
علی: یکی این آقای شب‌افروز رو بگیره!!! کدام مناقشه سیاسی؟! اون مباحث درباره مسائل فکری و فرهنگی و فلسفی و میراث فرهنگی بود، نه مناقشه سیاسی! معلوم شد که اصلاً اون یادداشت‌ها رو نخوندی و فقط برای طرفداری از دوستان به میدان آمدی. ضمناً به کامنت گذاران توهین نکن آقای شب‌افروز! شما به بحث نویسنده‌ها توجه کن. هرکس نظری داره.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۲
0
0
همان دو خط اول کافی بود که قصد نویسنده از این انشای طولانی و مزخرف را نشان دهد. شما هم مثل دوستان‌تان توهم توطئه دارید. آقای غیر زرد! مثل دوستان اسناب‌تان وقتی کفگیر به ته دیگ می‌خورد، یا فحاشی می‌کنید و یا با خیال "همه چیز دانی" خود و "هیچ ندانی دیگران"، اراجیفی چون این متن را به خورد خلایق می‌دهید. سوزتان از چیست؟ پرده از پوکی و پوسیدگی باورهای‌تان برداشته شد؟ شما آخرین شوالیه اید؟ آخرین یل؟ شمشیر کاغذی و اسب چوبین شما به‌جای خنده ترحم‌برانگیز است.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۲
0
0
آخرین متد (گوزن و شقایق) از آقای خیلی دکتر!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۳
0
0
به دستور آقای دکتر مقاله‌شان را بدون جیک زدن و یک نفس خواندیم! بنا به سنت فوتبالی‌های ایرانی که بازیکنان محبوب‌شان را به نام فوتبالیست‌های خارجی صدا می‌کنند، ابتدا اسم دکتر نیما فوکو را انتخاب کردیم، اما به دلایل پزشکی و اخلاقی(!) شما را بعد از این "دکتر نیما چامسکی" صدا خواهیم کرد. البته همراه با موج مکزیکی و ووزیلا! اما چند نکته من باب هم تیمی بودن:
1- فکر می‌کنم لیست منابع با لیست کتابخانه اشتباه شده است. در هر صورت دیوان حافظ و کتاب آموزش رانندگی از قلم افتاده است.
2- برای آقای جوادپور و کامنت گذاران جوخه مرگ تشکیل دادیم. در اولین فرصت نتیجه را گزارش می‌دهیم!
3- همه مثل ما نمی‌دانند که شما، نویسنده مقالات متعدد در نشریه‌های ادبی و فرهنگی هستید. باور نمی‌کنند و هرچه در اینترنت می‌چرخند، اسمی از شما (جز همین مقاله) پیدا نمی‌کنند. لطفاً با کلیک زن‌های حرفه‌ای (هر کلیک 1 ریال) سریعاً قرارداد ببندید. (سایتش فرقی نمی‌کند!)
4- مقاله شما همه چیز داشت، ولی عکس نداشت! پیشنهاد می‌کنم آخرین عکس آقای میراحسان درحال جایزه دادن(!) به دیوید لینچ را سیاه و سفید بگذارید.
5- لطفاً پست آقای ماکان محمدی را عوض کنید! ایشان فقط به ما گل می‌زنند! به هرکسی هم گفتیم ایشان فوق ستاره‌اند، کتک خوردیم!
6- آدرس یک سایت فیلتر شده غیرقابل دسترسی حتی توسط بزرگترین هکرهای جهان را به‌عنوان منبع نظریات آقای میراحسان معرفی کنید تا لااقل کسی باور کند که نظریات‌شان را جز ما چند نفر کس دیگری هم باور دارد!
6- چند نظریه جدید (خلاء پسامدرنیته در معماری امیرشهید) و (اگوی شهری لاهیجان و کارل مارکس) و (جهش خط‌های موازی از ترس م.م) برای مقاله‌های بعدی آماده کرده‌ایم. البته فعلاً در مرحله اسم‌گذاری هستند؛ باقی با شما و سرمربی!
آرش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۴
0
0
آرش: آقاي دكتر! مي‌تونستي مقاله كش‌دار خودت رو در ده سطر خلاصه كني و در صدها سطر بعد به جوادپور و كامنت‌گذاران فحش بدي! جوادپور حداقل اين شهامت رو داره كه حرفاشو در مورد خيلي چيزها به صراحت بگه و به كسي نون قرض نده! معلومه دنبال چي هستي!!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۷
0
0
خسروی: مقاله این آقای دانش آموخته جز یک سلسله بد و بیراه به آقای جوادپور هیچ ارزشی نداشت. درحالی که یک نوشته علمی باید بر اساس علم و دلیل مسائل خودش رو پیش ببرد... تازه معلوم نیست که این‌همه کلمات پشت سر کلمات توی نوشته این جوان چه ربطی به مقاله آقای جوادپور دارد؟ آیا بهتر نبود به‌جای این‌جا، این مقاله در جای دیگر و برای چیز دیگر چاپ می‌شد؟ تازه مگر آقای میراحسان خودش نمی‌تواند پاسخ دهد که این آقا و آن آقا به‌صورت معلوم و مجهول می‌آیند حرف می‌زنند؟ نکند شأن‌ این آقا اجل این حرف‌هاست.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۹
0
0
قنبرپور: خدمت این دوست دانش‌آموخته می‌خواهم عرض کنم، برادر جان! تو آقای میراحسان را می‌شناسی، اما آقای جوادپور را نمی‌شناسی. این دو نفر، دو فرد هستند با دو افکار و اطلاعات و سوابق انقلابی مختلف که مقایسه آن‌ها با یکدیگر مقایسه نادرست است. از آقای میراحسان که خود را صاحب نظر در همه مسائل می‌داند و گهگاه برای خوشایند این و آن، سیاه مشق‌هایی را می‌نویسد که بگذریم، آقای جوادپور آدمی نیست که همین‌جوری بخواهد بدون تحقیق، چیزی را بنویسد و بی‌خودی چالش‌هایی را ایجاد کند. جنابعالی هم بهتر بود وارد این بحث‌هایی که تخصصی از آن نداری، وارد نشوی؛ آن‌هم ورود پر از افترا و اتهام!!! این مقاله طولانی هم نمی‌دانم که چه ربطی به ایرادات آقای جوادپور دارد و شما این‌جا گذاشته‌اید!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۵
0
0
اين يادداشت كسالت‌آور چه حرف تازه‌اي براي گفتن داشت؟ كدام تأمل نويي بر مناقشات سياسي صورت گرفت و اساساً چرا مناقشه؟! بايد ابتدا طرح درست و كارآمدي از مباني و مباحث سياست ايران ارائه شود تا وارد گفتمان يا مناقشه‌اي (كه البته نمي‌دانيم منظور چيست) سياسي شويم. در ضمن ارتباط مقدمه يادداشت را با موضوع بحث نفهميدم. به‌نظر مي‌رسد كه مقدمه جداگانه و توسط فرد ديگري نوشته شده است!!!
علی اکبر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۳
0
0
علی اکبر: اولاً سلام. دوماً این متن با مقدمه‌ای که نوشتین، اصلاً هیچ ربطی نداره. شماها که نمی‌دونین چی بنویسین، چرا مطلب کس دیگر رو به باد مسخره می‌گیرین و باعث میشین اون طرفی که این مقاله رو نوشته، بهش فحاشی بشه و به باد مسخره گرفته بشه؟ شما اصلاً معنی مقاله‌ای رو که کپی کردین نوشتین، می‌فهمین چیه؟ کاش فکر اینجاش هم می‌کردین که این متن که کپی کردین، شاید اصلش رو کسی خونده باشه یا با طرف آشنا باشه. واقعاً متأسفم براتون که چیزی بارتون نیست.
نظرات بینندگان