پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۶۱۰۷
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۹:۵۶

زبانم لال، چشمم کور، گوشم کر

محمدتقی پوراحمد جکتاجی
آدم باید خوش‌بین و خیراندیش باشد. روال پایدار خصلت آدمی بر این مدار است. اما گاهی هم روال، ناپایداری نشان می‌دهد. پس همیشه خوش‌بینی خوب نیست و همیشه بدبینی هم بد نیست. باید واقع‌بین بود. حقیقت این است پیرامون ما، در سطح کشور و جهان اتفاقاتی می‌افتد که خواهی نخواهی بر ما تأثیر مثبت یا منفی می‌گذارد. متأسفانه بیشتر این تأثیرات که بعضی‌ها نزدیک و دیدنی و برخی‌ها دور و شنیدنی است، بر آدم اثرات ناخوشایند می‌گذارد.
دنیا به مدد انقلاب الکترونیکی که به‌راه انداخته، مجازاً رادیکال شده، اول از همه زمین را کوچک، و از آن یک دهکده ساخته، بعد زمینیان را با هم درگیر کرده است. فرهنگ، هنر، سیاست، اقتصاد، دین و روان و چه و چه مردم تابعی از این تغییرات شده است. در یک نمود کامل باید اذعان داشت، موازنه خوبی‌ها و بدی‌ها، خیر و شر و ارزش و ضد ارزش به‌هم خورده و جابه‌جا شده است. موارد خیر و خوشی، صلح، مهر و اخلاق و عواطف انسانی به نظر درحال افول است و در مقابل نوعی میل به خشونت، شرارت، ناامنی، بحران‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رو به تزاید گذاشته است. وقتی انسان شاکر آسمان آبی عشق و دوستی، صلح و صفا، معرفت و انسانیت نشد، باید عذاب ابر سیاه دشمنی و عداوت، جنگ و جدال و جهل و بربریت را بکشد.
رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها در این زمینه از هیچ فروگذار نمی‌کنند. صبح تا شام ما پر است از اخبار اعتراض و سرکوب، انفجار و کشتار، جنگ و خونریزی. خاک کشورها اگر سابق بر این از سوی دشمن بیگانه مورد تجاوز قرار می‌گرفت، اکنون دو سه مورد دیده شده از سوی ارتش‌های خودی مورد تهاجم و ویرانی قرار می‌گیرد.
درندگی و توحش دوران بربریت انگار رویکردی پست مدرنیستی نشان می‌دهد. خشونت و عصبیت‌های فرقه‌ای، دینی و قبیله‌ای دوره‌های پشت سر گذاشته سبعیت، با سلاح‌های مدرن شیمیایی، بستن کمربند انفجاری و حمله انتحاری و … شیرینی یک زندگی آرام و ساده با حداقل رفاه را که از آرزوهای اولیه هر انسانی در هر کجای جهان است، به کام او تلخ کرده است. انسان قربانی ایدئولوژی‌های افراطی و افزون‌طلبی‌های سیاسی و تجاوزات نظامی برخی حکومت‌گران ماجراجو می‌شود. بیشتر همسایگان ما، اکنون مستقیم یا غیرمستقیم، درگیر این حوادث و اتفاقات غیرانسانی شده‌اند. پاکستان، افغانستان، عراق، سوریه و … همین‌طور جاهای دورتر: سومالی، سودان، مالی، نیجر و … هرچه عقب‌مانده‌تر، بیشتر.
در جامعه‌ای که پای مذاهب و مسالک مختلف، اقوام و زبان‌های گوناگون گیر باشد و در بر پاشنه تعصبات بچرخد، جرقه‌ای از آن فکر منحط اگر بر دامن این تنوع و تکثر بیفتد، زبانه آتش حتمی است. آتش‌بیاران معرکه هم منتظر نشسته‌اند تا بیشتر بر این آتش بدمند. اگر روزی روزگاری، خدای نکرده زبان‌مان لال، چشم‌مان کور و گوش‌مان کر، این آتش به خرمن وجود میهن عزیزمان ایران بیافتد، چه می‌شود؟ مدتی است چنین گمانه‌زنی‌هایی در تحلیل‌ها و تفسیرهای مفسران خودی و بیگانه در رسانه‌های داخل و خارج شنیده می‌شود. خطر تجزیه و بحران فروپاشی و جنگ داخلی به گوش‌مان می‌خورد. انشاءالله که هیچ‌وقت و هیچ‌گاه پیش نیاید ـ و نه حتا در هیچ کشور دیگری ـ اما اگر پیش آمد، چه بر سرمان می‌آید؟ کشوری بزرگ و پرجمعیت مثل ایران با ترکیبی از اقوام مختلف، مذاهب گوناگون، مرام‌ها و مسلک‌ها، زبان‌ها، آداب و فرهنگ‌های متفاوت که در لحظات خوش، گاه بیگاه با زبان شوخی و به انواع و اقسام مستمسکات پرده از هم می‌درند، در زمان ناخوشی چه می‌کنند. اگر برای یک لحظه ـ فقط یک لحظه ـ تمام آن اشتراکات تاریخی، ملی و عاطفی میهنی کنار گذاشته شود، برای یک لحظه عبارت پرمهر "ایران، سرزمین پُرگهر" فراموش شود و باد آن بلبشوی سیاسی، ایدئولوژی و نظامی که در برخی کشورهای پیرامون ما اتفاق افتاده و یا در شرف وقوع است ناخواسته به ما بخورد، بر ایرانیان چه خواهد گذشت؟ گربه زیبا و ملوس ایرانی چگونه دریده خواهد شد. و موزائیک پر نقش و نگار اقوام این کهن‌دیار چگونه خواهد شکست؟ ما گیلانی‌ها که اتفاقاً آرام‌ترین، بی‌خیال‌ترین و رهاترین قوم نسبت به این‌گونه غوغاها هستیم، سرمان به بالین کی و دست‌مان به کجا بند خواهد بود؟
درست است که همه چیز به میزان هشیاری، ضریب‌ هوشی، باور به حقوق ملی، وحدت و همبستگی و عواطف میهنی، به‌ویژه اتحاد اقوام بستگی دارد، اما در لحظه بحرانی که شیرازه امور از هم می‌گسلد و کشور جولانگاه قدرت‌طلبان سیاسی، فرصت‌طلبان اقتصادی و ماجراجویان محلی می‌‌شود و عناصر خشونت‌طلب سوار بر موج می‌شوند، برای هر بخش از مملکت ما چه سرنوشتی رقم خواهد خورد؟ آن‌گاه که دست‌های خارجی هم به‌در آید و بر این آتش هر دم بدمد.
نمونه‌های مشابه را حتی در مقیاس بزرگ‌تر، پیش‌تر دیده‌ایم. وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید در چشم‌برهم‌زدنی، رفاقت‌های هفتاد ساله از هم‌ گسیخت، وا رفت و باد هوا شد. رفقای قدیمی به‌روی هم شمشیر کشیدند و بر سینه و پشت یکدیگر چنان کوفتند که زخم‌های عمیقی بر دل و جان آنان افتاد. آذربایجانی، ارمنی، گرجی، آجاری، چچن، اینگوش، ازبک و تاجیک و همه و همه به جان هم افتادند. بالکان بعد از تیتو، در دنیای به اصطلاح متمدن اروپا چه شقاوت شرم‌آوری که به‌پا نکرد.
آدم‌ها در شرایط و موقعیت‌های گوناگون در زمان‌های مختلف واکنش‌های متفاوت از خود نشان می‌دهند. در شرایط خوف و ترس و جنگ و ویرانی، تمایل و خوی انسان‌ها به دفاع از خود برای بقای خود تا مرز توحش پیش می‌رود. این در شرایط فردی و شخصی برو برگرد ندارد. اما در عرصه قومی و منطقه‌ای، فضا متشنج‌تر و اوضاع فاجعه‌بارتر خواهد بود؛ چه پای تعصبات کور قومی و قبیله‌ای هم به کمک می‌آید. جنون قومی و عقیدتی که عارض شد، هیچ چیز جلودارش نیست. برادری‌ها فراموش می‌‌شود. عواطف می‌میرد. هیجان تفوق و برتری‌های کاذب بر او غلبه می‌کند تا مادام که التهاب و احساس فرو نشیند و عقل و درایت سر جا بیاید.
اگر اتفاقی نامیمون مثل آن‌چه در عراق، لیبی، سوریه و برخی کشورهای آفریقایی می‌افتد، در ایران بیفتد، با داشتن یک چنین تنوع قومی و مذهبی گسترده، زمینه برای بروز این نوع توحش آماده است، به‌ویژه که پای آتش‌بیاران بیگانه و منتظر هم در کار است. چنین دورنمایی انشاءالله همیشه دور و دورتر بماند. اما انشاءالله و ماشاءالله به تنهایی کافی نیست، باید تدبیر کرد.
داشتن نهادهای تشکیلاتی و تشکل‌های سیاسی ـ اجتماعی یکی از تدبیر‌ها و چاره‌های کار است. تشکلات سیاسی محلی و منطقه‌ای تا حد زیادی می‌توانند از پس این‌گونه بحران‌ها در مواقع ضروری برآیند. جدا از آن دسته تشکیلات و احزاب سیاسی که فعالیت‌های مسلحانه و براندازانه و اساساً ستیزه‌جویانه و جدایی‌طلب دارند که رودرروی دولت و ملت قرار گرفته‌اند و حساب‌شان جداست، احزاب قانونی و نهادهای سیاسی منطقه‌ای چندی در حوزه‌های مدنی و اجتماعی برخی مناطق قومی فعال می‌باشند. این دسته از تشکیلات در زمینه‌های پیشرفت و توسعه منطقه اغلب موفق عمل کرده‌اند. آن‌ها مطالبات حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی منطقه را به گوش دولت و حکومت می‌رسانند و توجه آنان را به عمران و توسعه منطقه معطوف می‌دارند. در عین حال موجب حفظ و تحکیم هویت قومی در جمع خانواده بزرگ اقوام ایرانی و وحدت ملی می‌شوند؛ وحدتی که کوچک‌ترین خدشه و شک و شبهه‌ای بر آن راه ندارد.
برادران کرد ما نمونه مثال‌زدنی در این موردند. آن‌ها به‌خاطر پراکندگی در مرزهای جغرافیایی چند کشور و تجربه انواع حکومت‌ها دارای تشکیلات عدیده و تجارب فراوان هستند که در موارد بحرانی می‌توانند در منطقه خود مدیریت بحران کنند؛ نظیر آن‌چه هم‌اکنون در مناطق کردنشین سوریه اتفاق افتاده است. تشکیلات سیاسی ـ اجتماعی قانونی کارآمدی هم در آذربایجان وجود دارد که در حصول توسعه و پیشرفت منطقه بسیار موفق بوده‌اند. اقوام به مدد تشکیلاتی که در چهارچوب قانون دارند، در مواقع بحرانی، حداقل تا زمانی که کشور بتواند بر مصائب پیش‌ رو و مشکلات پیش‌آمده فائق شود، می‌توانند رفع بحران کنند و جامعه قومی خود را مدیریت نمایند و آن را از گزند بیشتر مصون نگهدارند. مدیریت درست این‌گونه تشکیلات سیاسی ـ اجتماعی و حزب‌های محلی در شرایط عادی و مطلوب، هم برای خود آن قوم گام مثبت در راه توسعه است و هم در رفع معضلات و مشکل قومی در کل کشور مفید است. تشکیلاتی که در گیلان اصلاً وجود ندارد و فقدان آن به‌شدت به چشم می‌خورد.
تنها موردی که در گیلان می‌توان از آن به‌عنوان یک تشکیلات رسمی نام برد، "مجمع نمایندگان گیلان" است که در حوزه‌ وظایف مجلس و مردم نقش نزدیک به تشکیلات سیاسی دارد. تشکیلات دیگر "خانه گیلان" (جمعیت گیلانیان مقیم مرکز) است که ظاهراً نتوانسته نقشی در تصمیم‌گیری‌های استانی و منطقه‌ای ایفا کند. هرچند در سال‌های اخیر بخشی از برادران تنی ما گیلانی‌ها، یعنی تالشان، به منظور تأسیس استانی جدید به تشکیلات اجتماعی ـ سیاسی روی آوردند و در این راه به‌صورت عملی کار کردند. اما گیلان را به‌تنهایی نباید در این راستا درنظر داشت. به‌خاطر اشتراکات تاریخی، اقلیمی، فرهنگی و اقتصادی با مازندران و گلستان باید نگاه کرد. این وحدت استان‌های شمالی، از آستارا تا استارباد (گیلماز) از گذشته‌های خیلی دور، از دوران تاریخی "پتشخوارگر"ی و بعدها با عنوان "ولایات دارالمرز" تا کنون در حافظه تاریخ ضبط است. به همین خاطر است که مجمع نمایندگان استان‌های شمال کشور شکل گرفته تا در توسعه‌ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه متفقاً عمل کند، اما از این دو نمونه استانی و منطقه‌ای، در موارد بحرانی کاری ساخته نیست.
باری، زبان‌مان لال، گوش‌مان کر و چشم‌مان کور انشاءالله که هیچ‌وقت ایران و ایرانی ـ و نه حتی هیچ کشور دیگری در جهان ـ درگیر این نوع جنگ‌های عقیدتی ـ قومی نشود، اما اگر روزگاری برگی سیاه بر تاریخ میهن عزیز‌مان ایران ورق خورد و اختاپوس جنگ داخلی به کشور چنگ انداخت، گیلان آرام و بی‌خیال و رها از این غوغا چه نقشی در تاریخ خود و کشور ایفا خواهد کرد. حداقل به اندازه یک تلنگر اندیشه در این مورد الزامی است.


• ماهنامه گیله‌وا، شماره 123، مهر و آبان 1391
دکتربهمن مشفقی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۵
0
0
دکتر بهمن مشفقی: با احترام به نظر دلسوزانه و میهن‌دوستانه نویسنده؛ به اعتقاد اینجانب، تشکیلات سیاسی محلی و منطقه‌ای از بحران‌ها نمی‌کاهد و چه‌بسا خود بحران‌آفرین شود. در مقابل، وجود احزاب و تشکل‌های سیاسی کشوری در راستای آزادی فعالیت احزاب و جمعیت‌ها و نشریات مختلف بر طبق قانون اساسی کشور، خود بهترین حافط کشور در مقابل نقشه‌های شوم بیگانگان و عوامل داخلی آن‌ها می‌تواند باشد.
ناشناس
|
United States of America
|
۰۶:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۷
0
0
تشکل‌ها اگر از متن مردم برنخیزد، هرگز پیگیر خواسته‌ها و نیازهای آنان نخواهد بود. آن‌چه شما کشوری می‌نامید، یعنی عده‌ای که در یک مرکز نشسته‌اند و برای یک کشور پهناور تصمیم می‌گیرند. یعنی مردم سایر مناطق، خود بلوغ کافی برای تصمیم‌گیری و برای امورات خود را ندارند، و عده‌ای عقل کل با عنوان موهوم کشوری باید برای‌شان تعیین تکلیف کنند.
نظرات بینندگان