پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۵۹۹۵
تاریخ انتشار: ۰۲ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۸

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی!

لیلا زیباکلام
۱- باز تعطیلات نوروز از راه رسید و صحبت ها و بحث های مربوط به سفر و گشت و گذار و عوض کردن آب و هوا داغ شده است. مجله های مختلف از سیاسی گرفته تا اقتصادی و سرگرمی و هنری، پا به حوزه غیر تخصصی شان گذاشته و صفحاتشان را با انواع و اقسام مطالب در خصوص گردشگری از مصاحبه گرفته تا مقاله و گزارش مزین کرده اند و خوانندگانشان را به بازدید از جاذبه های کمتر دیده و شناخته شده ایران دعوت کرده اند.
از طرف دیگر تبلیغات برنامه ها و تورهای مربوط به کنسرت های خواننده های آن سوی آبی است که بی امان از کانال های مختلف ماهواره ای پخش شده و پکیج های وسوسه برانگیزی را در تمام کشورهایی که ظرف این چند سال گذشته پذیرای بیشترین تعداد ایرانیان بوده اند از آنتالیا و دوبی گرفته تا مالزی و ارمنستان و ... ارائه می کنند. شاید از بیرون که به جریان تبلیغات تورها، چه خارجی و چه داخلی گرفته نگاه کنی احساس کنی که اوضاع و احوال خیلی هم با تعطیلات نوروزی گذشته فرقی نکرده باشد و مردم کماکان از برنامه ها و تورها استقبال کرده و ظرفیت تورها هم به سرعت در حال پر شدن باشد. اما حقیقت امر این است که اوضاع به هیچ عنوان مثل گذشته نیست.
در مورد تورهای خارجی که وضعیت مشخص است. هزینه های دلاری اقامت و رفت و آمد و خرید و ... در یک کشور خارجی با در آمدی که ریالی است به هیچ عنوان هم خوانی نداشته و برای یک خانواده با وضعیت متوسط رو به بالا هم، هزینه ها بسیار سرسام آور بوده و در حد استطاعت شان نمی باشد. اما در مورد تورهای داخلی اوضاع کمی بهتر می شود، اما فقط کمی! زیرا هزینه تسهیلات اقامتی در ایران به طرز غیر معقولی بالا بوده، خصوصا در ایام تعطیل و اصطلاحاً «های سیزن» ها که قیمت ها تا دو، الی سه برابر هم از مواقع عادی بیشتر می شود.
اگر مقصد شهرهای شمالی کشور و یا در هر حال یک مسیر پر ترافیک باشد، که مصرف بالای بنزین لیتری ۷۰۰ تومان را هم باید به هزینه اقامت اضافه کرد و نهایتاً با احتساب هزینه خورد و خوراک و گشت و گذار و تمامی این مسائل، باز هم تقبل خرج سفر –البته باز هم تاکید می کنم با در نظر گرفتن تورمی که امسال خصوصا ظرف شش ماه گذشته شاهد آن بوده ایم- برای یک خانواده به طور مثال ۴ نفره ای که پدر و مادر، هر دو با در آمد متوسط، شاغل بوده باشند، اگر غیر ممکن نه، اما بسیار سخت است.
نتیجه آنکه امسال مردم برای راهی شدن به سفر کمی دست به عصاتر حرکت خواهند کرد. سبک و سیاق زندگی ما ایرانیان ظرف چند دهه گذشته به نحوی بوده که در هیچ یک از جنبه های مختلف زندگی از مصرف آب و برق گرفته تا بنزین و گازوئیل و... خیلی خود را مکلف به حساب و کتاب کردن و صرفه جویی و عاقبت اندیشی نمی دیده ایم. در موضوع گردشگری هم داستان تقریبا همین طور بوده است. مقاصد گردشگری که انتخاب می کنیم، کمابیش یکسان است که در نتیجه آن ساعت ها از وقتمان در ترافیک های عذاب آور و بی انتهای منتهی به این مقاصد به هدر می رود، بی آنکه فکر تغییری در سفرهای بعدی که می خواهیم برویم را به ذهن خود خطور دهیم.
اما اگر بخواهیم به نیمه پر لیوان نگاه کنیم باید گفت که مزیتی که گرانی های چند ماه گذشته برای ما داشته این بوده که همه ما را صرفه جوتر، مقتصدتر و عاقبت اندیش تر کرده است. هر قدر که صحبت های بابا برقی برای "خاموش کردن لامپ اضافه" بی فایده بود اما به نظر می رسد که جهش ناگهانی قیمت ها باعث شده که لامپ های اضافی یک به یک خاموش شوند. بحث های قدیمی مبنی بر اینکه اگر ما نفت نداشتیم شاید امروز وضعمان خیلی بهتر بود و یا حتی نظریاتی که در چند سال اخیر شنیده ایم مبنی بر اینکه تحریم ها ما را قویتر کرده و باعث شده که مستقل شویم در این مورد هم به نظر می رسد که صدق کند: گرانی ها و تورم بی سابقه چند ماه اخیر کمی از بریز و بپاش های ما کم کرده و ما را تبدیل به انسان های بهتر و صرفه جوتری کرده است.
اما اگر از فواید! گرانی ها در زمینه های مختلف زندگی مان بخواهیم عبور کنیم -البته با سپاسی ویژه از مسئولین- می رسیم به این پرسش که تکلیف صنعت گردشگری متزلزل ما که لوکوموتیو آن تازه داشت در چند سال گذشته تکان هایی می خورد و به حرکت در می آمد، چه می شود؟ این یک سوی داستان و سوی دیگر هم اینکه تکلیف اعصاب های پریشان و متشنجی که به شدت نیازمند یک تجدید قوا و آرامش و سکون یافتن است چه می شود؟ در چند هفته منتهی به سال نو، مردم پریشان تر و آشفته تر از قبل هم به نظر می رسند، هر کس تبدیل به بشکه باروتی شده است که تنها انتظار یک کبریت بی خطر ناقابل را می کشد تا به یکباره منفجر شود و هر چه در شعاع چند کیلومتری اش قرار دارد را هم تار و مار کند.
۲- "چرا سفر میکنیم"، عنوان مقاله ای بود که در سال گذشته میلادی توانست عنوان پربازدیدترین مقاله بخش گردشگری سایت نیویورک تایمز را از آن خود کند. در این مقاله، از کلمات و اصطلاحات پر تمتراق تخصصی و غیر تخصصی خبری نیست. تنها نکته ای که نویسنده این مطلب سعی داشت که آن را روشن کند این بود که سفرهایی که در آنها کمی مشقت و رنج سفر وجود داشته باشد، سفرهایی هستند که در ذهن باقی می مانند و باعث می شوند که انسان به یک بلوغ و تکامل دست یافته و زندگی اش دچار تحول (البته از نوع خوب آن) بشود. نویسنده، خود از این دست سفرهایی که در آن پستی و بلندی و مشقت و دشواری زیاد بوده است، را در طول زندگی اش زیاد تجربه کرده است و معتقد است که تنها این دست سفرها بوده اند که برای او به مانند یک وحی و الهام در طول زندگی اش بوده و مثل نقاطی درخشان در ذهن او باقی مانده اند.
دوباره بر می گردیم به گردشگری که امروز در ایران رواج دارد. چند درصد از سفرهایی که امروز در ایران صورت می گیرد، این قابلیت را دارند که بتوانند دریچه ای را در ذهن ما باز کنند و یک بینش و درک جدید را پیش رویمان قرار دهند؟ و یا اگر پا را یک قدم فراتر بگذاریم، اصلا چند درصد از مردم ما به این نیت سفر می کنند که چیزی به داشته هایشان اضافه شود و تجربه ای به دست بیاورند که تا مدت ها زندگی آنها و نگاهشان به زندگی را تحت الشعاع قرار دهد؟
برای اینکه به صحت و سقم هر چه بیشتر و بهتر گفته های نویسنده این مقاله پی ببریم، شاید بد نباشد که به یکی از مباحث جدید مطرح شده در حوزه بخش بندی بازار گردشگری، سری بزنیم.
به طور کلی بخش بندی بازار به این معنا است که محصول خود را هر چه که هست از یک کالای ساده مثل دستمال کاغذی گرفته تا محصولی بسیار پیچیده و حتی ناملموس نظیر یک بسته گردشگری، بر اساس سن، جنس، سلیقه، موقعیت و... مشتری مان دسته بندی کنیم.
سابقه بخش بندی بازار در حوزه های مختلف اقتصادی، به زمان پیدایش انقلاب صنعتی، باز می گردد.
موضوع بخش بندی بازار در حوزه گردشگری هم چند سالی می شود که در کشورهای توسعه یافته و یا حتی کشورهای توسعه نیافته ای که دغدغه توسعه گردشگری دارند، شکلی جدی تر به خود گرفته و مطالعات و تحقیقات زیادی هم دارد بر روی آن انجام می شود. "بخش بندی بازار بر اساس تجربه گردشگر"، از جدیدترین دسته بندی هایی است که برای بخش بندی بازار گردشگری ارائه شده است. به این معنا که حالت فکری گردشگر در حین سفر و همچنین بعد از سفر و نوع تجربه ای که گردشگر از سفری که رفته عایدش می شود، به عنوان اصلی ترین ملاک برای دسته بندی بازار گردشگری در نظر گرفته می شود. تئوریسین های این نوع از بخش بندی معتقدند از آنجاییکه به طور کلی مقاصد گردشگری هیچ محصول قابل لمسی تولید نمی کنند و در حقیقت خاطرات سفر و تجربیات کسب شده در طی سفر تنها محصولات این صنعت هستند، پس می بایستی که به عنوان مهمترین فاکتور برای بخش بندی آنها در نظر گرفته شوند. البته این نوع از بخش بندی در عین ایده آل بودن، به دلیل اینکه کاملا ذهنی و درونی است، بسیار هم پیچیده و دشوار می شود.
تشخیص اینکه گردشگر از سفری که می رود چه انتظاری داشته و در پی چه چیزی است قدم اول این بخش بندی است که اتفاقا دشوارترین قدم هم محسوب می شود. اینکه گردشگر در پی تفریح کردن صِرف است، به دنبال پرستیژ و اعتباری است که سفر برای او کسب می کند، در پی فرار از روزمرگی های زندگی شهری است، می خواهد که تجارب جدید کسب کند، در پی دست یافتن به یک منظر و نگاه جدید است و... می توانند از انگیزه های متعدد یک گرشگر محسوب شود.
نکته قابل تاملی که در این بین مطرح می شود این است که تجربه هایی که صرفا جنبه تفریحی، جسمانی و استراحتی داشته، تکراری و قابل پیش بینی هستند و گردشگر کمابیش می داند که چه چیزهایی را تجربه خواهد کرد و مقصدی که می رود "امتحان شده و مطمئن است"، در حقیقت از ارزش و اعتبار زیادی برخوردار نیستند. چرا که اثر آنها بر ذهن گردشگر بسیار کمرنگ و کوتاه مدت بوده و هیچ رشد فکری و خودشناسی را برای گردشگر به همراه ندارند. سفر در همه حالتی لذت بخش و التیام آور است، اما اینکه این لذت تا چه حدی عمیق باشد و فرد را به خود حقیقی اش نزدیک تر کند، چیزی است که آنها را با هم متمایز می کند.
دست یافتن به یک رشد شخصیتی شاید آنقدرها که در ظاهر به نظر می رسد هم پیچیده و دشوار نیست. همین که وقتی به یک مقصد گردشگری سفر می کنیم که مردم آنجا خلقیات و آداب و رسومی متفاوت با ما دارند، ما به جای اینکه سعی کنیم خود را برتر از آنها جلوه داده و فرهنگ و نوع لباس پوشیدن و ... خود را به رخ آنها بکشیم، خود را با هر آنچه در آنجا وجود دارد تطبیق دهیم، هم رنگ و هم سان آن مردم می شویم، کمی از دید آنها به زندگی نگاه کنیم و از دغدغه ها و روزمرگی های خود فاصله بگیریم، خود نوعی رشد و بلوغ شخصیتی است.
باز دوباره و برای آخرین بر می گردیم به گردشگری کشور خودمان. شاید الان راحت تر و واضح تر بتوانید درک کنید که وقتی می پرسیم که: "چند درصد از مردم ما به دنبال گردشگری هستند که در آن تجربه جدیدی به دست آورده و دریچه ای جدید در ذهنشان باز شود هستند" دقیقا چه منظور و نظری داریم. اینجاست که متوجه می شوید چرا می گوییم که گردشگری ما متزلزل است و با استاندارهای گردشگری روز دنیا فرسنگ ها فاصله دارد. اما همیشه و همه جا نمی شود همه تقصیرات را به گردن مسئولین و دولت و ... انداخت. در این مورد خاص اگر ۵۰درصد تقصیر با مسئولین باشد، ۵۰درصد آن هم به عهده خود ما مردم است.



۳- در قیاس با کشورهای اروپایی و غربی، کشور ما، از منابع زیادی برای گردشگری که مبتنی بر تجربه های جدید بوده و گردشگر در آن به کشف چیزهای جدید دست زده و به نوعی در زمان و مکان گم شده و ادراک جدیدی در او بوجود آید، برخوردار است. طیف گسترده اقلیمی و فرهنگی و آب و هوایی و ... که در ایران وجود دارد به هر کس این اجازه را می دهد که بتواند کوله باری از تجربه های جدید را بدست بیاورد و به مراحل بالایی از خود شناسی، زیبایی شناسی، هستی شناسی و... دست یابد.
اما در عمل شاهد هستیم که هر ساله زنجیره ترافیک منتهی به جاده های شمال کشور طولانی تر می شود. ترافیک هایی که از 6ساعت شروع شده و پارسال به رکورد 13ساعت هم رسید. از آن طرف چندشهر توریستی نظیر اصفهان، شیراز و یزد و جزیره کیش هستند که از شدت ازدحام به سختی می توان در آن به آرامش مورد انتظار دست یافت. نهایتا هم دو تا شهر مذهبی قم و مشهد هستند که تکلیف شان مشخص است. شهرهای دیگر ایران عملا یا سهمی از گردشگران نوروزی نمی برند و یا سهمشان آنقدر ناچیز و محدود به ساکنین شهرهای دور و اطراف آن است که خیلی بود و نبودشان برای صنعت گردشگری ما فرقی نمی کند.
اینکه چرا وضعیت گردشگری ما تا به این حد اسفبار است دلایل متعددی دارد. اما دلیلی که من در این مقاله قصد دارم که روی آن تاکید بیشتری داشته باشم، و آن را پر رنگ تر جلوه بدهم همان روحیه راحت طلبی و ریسک ناپذیری است که در ما وجود دارد و به نظر هم می رسد که با گذشت زمان، سرعت رشد آنها هم اوج می گیرد. حتی اگر قرار باشد که یک مسیر ۴-۵ ساعته برایمان ۱۲-۱۳ ساعت طول بکشد و مجبور شویم که ساعت ها در در یک نقطه از جاده بمانیم و حالا مشکلات مربوط به سوخت گیری و غذا خوردن و قضای حاجت و... بماند، این را ترجیح می دهیم به اینکه به یک شهر ناشناخته (البته ناشناخته برای ما) نظیر سنندج، کرمانشاه، ایلام، شهرکرد، کهگیلویه و بویر احمد، نطنز و صدها شهر دیگری که شاید رسیدن به آنها بیشتر از همان ۱۰، ۱۲ ساعت طول نکشد، سفر کنیم.
بله قطعا قصور مسئولان را هم چه در زمینه فرهنگ سازی و تبلیغات و چه در رابطه با بوجود آوردن تسهیلات اقامتی و تفریحی و ... نمی توان نادیده گرفت. امروز در خیلی از شهرهای ما نظیر دزفول، نائین و... تنها محلی که برای اقامت مسافران وجود دارد همان مهمانسراهای جهانگردی است که احداثشان به قبل از برمی گردد و بعضی از آنها آنقدر قدیمی و مستهلک شده اند که دیگر بوی نم و کهنگی از در و دیوارشان می بارد.
البته اگر بخواهیم که از انصاف نگذریم، باید گفت حدودا دو سه سالی می شود که بحث گردشگری داخلی و در حقیقت تنوع بخشی به مقاصد گردشگری که افراد در زمان تعطیلات و یا هر زمان دیگری انتخاب می کنند، رونق قابل توجهی گرفته است. تلاش های زیادی هم البته نه از جانب سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که انتظار می رود بیشترین تلاش و تقلا را برای سر و سامان بخشیدن به گردشگری متزلزل و تک بعدی کشورمان داشته باشد، بلکه از جانب بخش خصوصی و آژانس های گردشگری که با تنوع بخشیدن به بسته های گردشگری پیشنهادی شان و همچنین جا انداختن فرهنگ "استفاده کردن از تور برای سفر" عملکرد قابل تقدیری در این خصوص داشته اند. اما کافی نیست.
حالا که با جهش بلند قیمت ارز، کمی تورهای خارجی از سکه افتاده اند و در مقابل تورهای داخلی و فراتر از آن، گردشگری داخلی ما فرصتی برای عرض اندام یافته است، بایستی که دو دستی این موقعیت را چسبید و حداکثر استفاده را از آن برد. می بایستی که این توان بالقوه عظیمی که در صنعت گردشگری ما وجود دارد، ولو بخشی از آن را تبدیل به فعل کرد. از سویی این نوع از سفر کردن شاید خیلی کم هزینه تر هم برای ما تمام شود، کم نیستند شهرهایی که تشنه گردشگر هستند به امید اینکه اقتصاد از کار افتاده و مفلوکشان رونقی ولو ناچیز بگیرد. و مردمانی که حاضرند اتاق هایی در خانه هایشان را با قیمت های کم و ناچیز در اختیار مسافران قرار داده و زندگی شان را چند روزی با آنها به اشتراک بگذارند.
باز سری به مقوله "بخش بندی بازار بر اساس تجربه" می زنیم. در این بخش بندی نصف مسیر تشخیص این است که مردم به دنبال چه نوعی از گردشگری هستند. و اگر نمودار فرضی رسم کنیم و بخواهیم مشخص کنیم که چند درصد از مردم به دنبال گردشگری "معنا گرا و اکتشافی" و چند درصد به دنبال گردشگری "تفریحی-استراحتی" هستند، وضعیت آن نمودار به چه صورتی خواهد بود و نصفه باقی مانده مسیر این است که سعی کنیم به طرق مختف از قبیل فرهنگ سازی، فراهم کردن بستر مناسب و... گرایش افراد را سوق دهیم به سمتی که بیشتر و بیشتر به دنبال کسب تجربه های جدید و گردشگری "معناگرا و اکتشافی" باشند. تجربه هایی که در برگیرنده دو فعل "بودن" و "شدن" باشند.
در مورد گردشگری ما البته به شکل ناآگاهانه و از روی خوش شانسی (البته اگر بتوان آن را خوش شانسی دانست)، قدم اول برداشته شده است و وضعیت نمودار فوق الذکر در کشور ما کاملا معلوم و مبرهن است. ترافیک ۱۲-۱۳ ساعته جاده های شمال و ازدحام شهرهای مشهد و اصفهان و ... همگی شاهد و گواهی هستند بر اینکه مردم ما به دنبال چه نوعی از گردشگری هستند. حالا باید برای برداشتن گام بعدی نیز مسئولین و مردم، تا آنجا که می توانیم تلاش کنیم.
ما این تلاش را نه فقط به کشور و مردمان کشورمان بلکه بیشتر و فراتر از همه به خودمان مدیون هستیم و نهایتا مقاله را با جمله آخر پاول تروکس، نویسنده مقاله "چرا سفر می کنیم"، به پایان می رسانیم: " برای من تا به امروز هیچ چیز مهمتر، حیاتی تر و آموزنده تر از سفر نبوده است. خصوصا سفری که به سبک و سیاق سفرهای قدیم، پر مشقت و دشوار باشد".

www.alef.ir
نظرات بینندگان