سكنای حسین در زبان ایرانی
این نوشته، بخشی از فصل "سكنای حسین در زبان ایرانی" است كه خود فصل، جزئی از نوشته طولانی "حسین/ زبان و پل/ انسان [ماجرای جان جهان در زمان، زاده پدر/ خاك و مادر/ آسمان، زایش رفیق اعلی، ظهور اسم انسان]" است و همه نوشته، گفتوگویی است درباره اثری تأویلی و بیتا كه این روزها منتشر شده است به نام "حسین علی" نوشته م.مؤید و از انگشتشمار متون اصیل با هستی زبانی والایی و ظرفیت تأویلگری كمیاب.
م.مؤید (محمدحسین مهدوی سعیدی)، شاعر موج نویی دهه 1340 و 1350 است كه آثار مدرن او پس از انقلاب منتشر شده است. او شاعر كتابهای "مگر با لبخنده ماه"، "گلی ـ اما آفتابگردان"، "تو ـ كجاست؟"، "سیمابهای سیمین" و "پروانه بیخویشی من" است.
اهمیت "حسین علی(ع)" در چیست؟ نوشتن درباره پیشوای معصوم یك مذهب به وسیله پیروان آن مذهب، امری غریب و یكه بهشمار نمیآید، بلكه بدیهی است؛ بهویژه امام حسین(ع) دارای جاذبهای به شدت تكاندهنده است، نه زانرو كه پرومتهای است ایستاده برابر تقدیر برای اثبات یگانگی انسان، بلكه از آنرو كه به قول دكتر نصر، برعكس انسان پل گونهای است كه زمین و آسمان را یگانه میسازد و به هم پیوند میدهد. ما را در حس وحدت با هستی غرق میكند و در این نقش بیخدشه، بردبار بر مصائب هولناك است كه شرط به منتهاالیه بالا و برشدن او و آرام گرفتن در خشنودی دوسویه ناب و آرمیدن در بهشت رفیق اعلی، تحمل رنج و مشقتی هزار بار دردانگیزتر از پرومته است برای جدایی كامل از سویه تاریك و درنده انسان و رویارویی همهسویه و تمام و كمال با آن، وقتی كه داستان او صحنه نمایش انباشتهشدن فروپستیهای فروتر از درندگان در بیجان موجوداتی است انسیافته به دنیا و چرب و شیرین قدرت و مكنت و مكانت دنیوی و بیمهاری توسعه قدرت خودخواهانه و بیداد و منكر برابر آنهمه بیگناهی انبوه.
پس آیا یكهبودن حسین علی(ع)، به سبب یكهبودن متن آن است برآمده از قدرتهای زبانی و نگاه شاعری زبانآور و بلندبالا كه مثلاً در مقام شاعر برگزیده سال به وسیله داوران چپ و راست و میانه و اهل شعر و اهل غیرشعر چه در جشن "كارنامه" با داوری منوچهر آتشی و دیگر دوستان و یا در جشن سالیانه فجر با داوری داوران دیگر، شاعر برگزیده سال میشود؟ و چنین پیرامون قدرتهای شعریاش از نوا در توافقهای همگانی رخ میدهد كه داوری زیباییشناختی متین جانشین تقابلهای غالباً ایدئولوژیك و خصمانه میگردد؟
نمیخواهم بگویم این نشان تأیید خبرگان ناموافق و توافق بیقصد و غرض كه بر اصالت توانهای یك شعر گواهی میدهد بیاهمیت است، اما مهمتر از چنین ذوقزدگی، ظرفیت ادراك تویه و درونه خود شعر و خود متن است.
"حسین علی" م.مؤید تفردش را از متنش میگیرد؛ متنی كه صورت شعر (صورت به معنی فرم صوری شعر) در آن كم رخ میدهد و گاهگاه، و بیشتر نثر است، و اتفاق یكه در همین زبان میافتد. روح شعر دارد، روح الهام دارد و جسم پژوهش و دقتهای فراوان و بیان اطلاعات مهجور ماندهتر و نگاه تیزبین محققانه و منابع غنی، اما همه اینها یك طرف، خوانش دیگر و چشم دیگر متن یك طرف.
اگر هر روز عاشورا و هر روز كربلاست در جهان و در شأن خلق جدید و هوای آفرینش نو به نو میزید انسان، درك نو به نو از رویدادهایی كه متصل به ذات وجود و غیبالغیوب بیان ناپذیرند، خود مقامی است ویژه انسان خلاق.
"حسین علی" م.مؤید كه برتاب شده در بیخدشهترین سنتهای مقتلخوانی و تاریخبینی و وفادار به آن است و با حزم فراوان رویداد را از دستبردهای خودرأی و تأویلهای سطحینگرانه در لفافه مدرنیسم مبتنی بر عقلانیت مدرن محفوظ نگاه میدارد، ضمناً با هوش و سرمستی از بهترین دستاوردهای معاصر برای ارتقای گفتوگو از حسین سود میجوید.
بدینگونه است كه خوانش نوی حسین(ع) در زمان، تفسیر تازه رابطه او و قدرت و نیز قرار دادن او بر متن زبان ایرانی از سوی م.مؤید، جذابیتهای وصفناشدنی به خود میگیرد و به ما نشان میدهد تا چه حد تحجر و كلیشه و عادت و تكرار سخن سپری شده، نشان از كاهلی ذهنی و ناتوانی تولید نو و تفسیری تازه است و چگونه ذخائر بزرگ در تجربه شیعی، كتابی خوانده نشده و منتظر اذهان پویاست تا با زندگی سرشار و پویشگری زندهشان، شرایط تولید متنهای جدید را كه شایسته عصر ماست، فراهم آورند.
حسین / زبان
كسوت زمینی كتاب "حسین علی" بنا به سرشت زمین از اینسو به جلوه میآید: نخست كالبد: زبان (كه جان پنهانش، نهان جان كتاب است: حسین علی). م.مؤید گفته است: "گفتار ایرانی برگزیدم و بدان كوشیدم بر این پندار كه ایرانی بر خاندان بگریم كه خاندان خود با ما پارسی گفتند و پارسی شنفتند و با دیگران هر كدام زبانشان شنفتند و گفتند: چه همه زبانها میدانند و ناخوانا چونان خوانا میخوانند." و پرسش بر تارك این كتاب دیگر، كه زبان دیگر دارد، آن است كه چه سود پیشوایانی كه همه نوشتهها و نانوشتهها نخوانند و به همه زبانهای گویا و ناگویا سخن نرانند؟
و نقل از پیشوای نهم(ع): "رسول الله(ص) به هفتاد و دو زبان میخواند و مینوشت." و بوعبدالله(ع): "پیامبر(ص) میخواند و مینوشت و میخواند نانوشته را."
فریاد چو میگردد خاموشی گفتارم
ای كاش كه نام تو خاموش به گفت آرم
مایلم گفتمان "حسین / زبان" را بر ستون چهارگانهای برافرازم كه بهرهمند از گشودگیهای "هستی و زمان" است:
1- هستی به مثابه قول: از این منظر، پایه بحث نه افقهای هایدگری، بلكه افق عرفان اسلامی است. سرچشمه آن، سخن علیابن ابیطالب و معصومان(ع) است درخصوص ذات ناشناختنی در پس پرده نفوذناپذیر و بیانناپذیر غیبالغیوب دسترسیناپذیر برای هر موجود و بیرونافتادگی و گشودگی زیبایی او.
و فوران و جریان نو، نوی اسماءالله و هستی همچون زبان و زبان چون عكس رخ یار، و آینه یا پرده نمایش بیكرانگی وجود ناب، و نیز بحث مبسوط اسمشناختی و هستیشناسی اسمی، از ابن عربی تا ملاصدرا و شارحین حكمت معنوی از قونوی تا امام خمینی(ره) و ... تداوم افق معرفت الهی را در عرفان ایرانی روشنی میبخشد. آشكار است كه ساختار آگاهی در اینجا زبان است. اسم، دال و مدلول و قابلیتهای واگشایی اسمی مؤید همین نكته است و توجه به آن ریشه تحلیل مفهوم گفتار ایرانی و معنای گفتار ایرانی است كه در وهله اول به سادگی اشاره به كاربرد زبان فارسی تا حد ممكن سره و در باطن به نظرم ولو ناخودآگاه قرار دادن حسین علی(ع) بر گفتمان زبان / هستی حسین است؛ در جایی كه لاهوت اسم است، ملكوت اسم است، تراب اسم است، خورشید اسم است، حسین اسم است و ...
2- ستون دوم كه حسین / زبان بر پایه آن سربرافراشته، قرار گرفتن بحث پارسیگویی در طول زبان "پیامبرانه / معصومانه" است. زبان زبانها، زهدان زبان، زبانی كه زاینده همه زبانهاست. دربردارنده و فراگیرنده همه زبانها است. آن زبان، زبانی كه پیامبر آن را میدانست و دربرگیرنده همه زبانهای خوانا بود و پارسیگویی حسین علی(ع) در آغوش آن معنایش را تكوین میبخشد، ستونی استوار برای بحث ماست.
3- دیالكتیك زبان گویا و نوشته پارسی با زبان پیامبر كه قادر به خواندن ناخوانا و نانوشتههاست، كه حسین نمونهای از ناخوانده ماندن برای همگان است ـ الا معصومان(ع) ـ سومین ستون قابل تعمق است. زبان غیب، زبان باطن، زبان اصلهای اصیل و ریشههای توانا به خواندن زبان ناخوانا و نانوشتهها: حسین!
4- رابطه زبان و خاموشی و خاموش به گفت آمدن نامی به نام حسین علی(ع) در زمانها و زمین.
گفتمان حسین علی (حسین / زبان) بر این ستون چهار سر شكل میگیرد و بنا مییابد و رشد میكند و میگسترد و همه دو جهان را درمینوردد و به امالكتاب میرسد.
***
حسین، زبان است. حسین، هستی است؛ پس زبان است. عكس اوست، "هو" است منهای ذات. تلقی هستی همچون زبان، در متون اصیل عرفان ایرانی / اسلامی امر سابقهدار و ریشهدار و استراتژیك است و هیچ، اتفاقی نیست. شرح ساده و روشن و واضح این مفهوم هستی / زبان یا هستی/ نمایش همان شرح اسمای حمد به وسیله امام خمینی است كه پیشنهاد میكنم خوانده شود. و كاش میشد تمامش را همینجا نقل كنم كه روشنگر حرف من است.
***
بگذار بگویم وقتی از حسین / زبان حرف میزنم، منظورم آن است كه حسین "به اسم الله الحمدالله است" و دور باد اگر حسین را الله خوانده باشم. اما اگر الله اسم جامع حق تعالی است، حسین (نور یگانه با نور محمد(ص) و علی(ع)) هم اسم جامع اوست منهای (من های) اسم ذات او. و این زبان، زبان گفتوگوی خدا با انسان است! (زبان گفتوگوی انسان با خدا كه هست و آشكار است / هست). به تیمن و تبرك بهرهای كه از ابنعربی و امام(ره) بردهام و در كتاب "پدیدار و معنا" به ثبت رساندهام، باز میخوانم: از ضروریات عقول است كه همه موجودات عالم اسم خدا هستند... و همه عالم اسم الله هستند...
همه چیز اوست، اسم در مسمای خودش فانی است... اگر آنی آن شعاع وجود كه موجودات را با آن شعاع، با آن اراده، با آن تجلی موجود فرموده، اگر آنی آن تجلی برداشته شود، تمام موجودات از حالت وجودی لاشیاند و به حالت اولشان برمیگردند. برای آنكه ادامه موجودیت هم به همان تجلی است و با تجلی حق تعالی همه عالم وجود پیدا كرده است و آن تجلی و نور اصل حقیقت وجود است؛ یعنی اسم الله است (الله نور السموات والارض). نور سماوات والارض خداست؛ یعنی جلوه خداست، یعنی نور هرچی هست از خداست؛ یعنی هرچه یك تحققی دارد آن نور است. هرچه ظهوری دارد، نور است. ما به این نور میگوییم. چون ظهور انسان هم ظاهر است، انسان نور است...
اسم الله همان جلوه به تمام معنی است.این اسم جامع است. یك اسمی است كه باز جلوه است. خود ذات حق تعالی اسم ندارد. لااسم له و لا رسم له. اسمش اسم الله و اسم رحمان و اسم رحیم. همه اینها اسمای جلوهها هستند و با این اسم الله كه جامع است، از باب اینكه رحمت است و رحمانیت است، رحیمیت است و اوصاف غضب و انتقام، اینها تبعی است. رحمت به ذات است و رحمانیت و رحیمیت است و رحمانیت و رحیمیت به ذات است. آنهای دیگر تبعی است. اسم الله و رحمان و رحیم الحمدالله تمام محامد و هر كمال و حمدی و هر ستایشی كه در عالم باشد به او واقع میشود. برای اوست. آدم وقتی یك غذایی بخورد و از آن تعریف میكند كه چه غذای لذیذی بود، بدون آنكه خود آدم بداند این حمد خداست. باز بدون اینكه بدانیم میگوید چه آدم خوبی است، چه فیلسوف دانشمندی است. این یك حمد است، ثناست. این ثنا برای خداست. خود آدم این را نمیداند. برای چه؟ برای اینكه فیلسوف دانشمند از خودش هیچ ندارد، هرچه هست جلوه اوست. آن كس هم كه ادراك كرده، با عقلی ادراك كرده كه جلوه اوست. خود ادراك جلوه اوست، خود مدرك (ادراك شده) جلوه اوست. همه چیز از اوست. و این است كه حسین جلوه اوست. زبان اوست، اسم اوست، كلام اوست، قرآن اوست و هر كس به شیوه خود او را میخواند و ایرانی به گفتار ایرانی.
***
روش دیگر "حسین علی" گفتار شاعرانه است. م.مؤید در گفتار شاعرانه و در شعر به شیوه خود اظهاركنندگی خویش، به صحبت با حسین(ع) میپردازد: "در گفتار شاعرانه چهبسا كه همپیوندی امكانات اگزیستانسیالیافتگی یا به معنای دیگر، آشكارگی اگزیستانس خود غایت فینفسه گفتار گردد." و این تجلی وجود ایرانی است در زبان در تقابل با قاتلان حسین. امویان و عربهای نهانروش.
***
صورت دیگر سخن نقل قولها است: از كلام خدا تا كلام معصومان(ع) و از گفتار اولیاء و راویان و محدثان تا تاریخنگاران و ... و از این بابت "حسین علی" جامعالاطراف و غنی و مرجعهای آن، مرجوعیت اصلدار است مبتنی بر مراجعه پژوهشگرانه و مراجع معتبر كه پارهای را نام میبرم: قرآن مجید، سخن پیشوایان معصوم (محمد رسولالله(ص))، علی ولیالله (و فرزندان یازدهگانه و سرچشمه همه، مادر(س)) و مراجعاتی به بصائرالدرجات الكبری (محمدحسین الصفار)، نقل علی مهزیار اهوازی (رجال طوسی) محمدبن احمدبن عجلی كوفی، طبقات ابن سعد، تجاربالامم، الكامل، مرآهالجنان ـ الملهوف ـ مقتل الحسین (از عبدالرزاق الموسوی المقرم، به نقل از تهذیب، تاریخ ابن عساكر)، تاریخ طبری، بحارالانوار، اختیار معرفهالرجال الكشی، فرائد المسمطین، مفاتیح الجنان، شرح نهجالبلاغه، اخبار الطوال و دهها كتاب روایت و حدیث و اخبار و تاریخ و مقتل نوشته اهل تسنن و شیعیان عالم.
***
فرو كشیده شدن اینهمه مرجع و خود ماجرا به گفتار ایرانی، حال با ارجاع به آنچه در باب رابطه آشكارگی، باشندگی، هستی و زبان گفته شد، معنای ژرف میسازد. این گفتاری است كه گوینده خود را اظهار میكند؛ برونافتادگی درون، به نمایش نهادن خویش ـ كه مردی ایرانی است ـ و زیباییهایی درون خویش كه همان مكمن گفتوگو با حسین علی(ع) است و این چگونه جز زبان "خود" اظهاركننده، زبان ایرانی میتوانست رخ دهد كه زبان در اینجا نشانهای است بر حقایقی بس بزرگ و نهانتر كه ارتباط خاندان و ایران را گواهی میدهد به زبان ایرانی و این بستگی دارد به حشر زبان و احیای اسلام و دین جدیدی كه آخرالزمانی است و روبیدن راه خداست از خدعههای اموی و عباسی و هر سلطنت و شاهی و پردهافكن بركلام خدا و راه خدا ـ حسین(ع) ـ و بر دین و تمنای خلوص و یگانگی است به صورت كنایی و در اصل زبان ایرانی چیزی نیست جز آرزوی به چنگ آوردن روح نهفته در عربی مبین قرآنی، رها از همه دستاندازیهای عرب و عجم بر حقیقت آنچه حسین بود و حسین چه بود جز احیای حقیقت دین جدش و تجلی زبان عشق و عقل متحدشده در پدر و مادرش در گشایش یگانه جان جهان در زمان. این است كه در اینجا هرگز زبان ایرانی برابر لسان عرب نیست كه برابر تحریف اموی است و امویان و محرفان باطناً رومی و عربفروش بودند.
***
ستون سوم "حسین علی" اتكا و گواهی دادن بر تقدم غیب است بر حضور و عالم شهادت و در نتیجه توان آگاهی از پیشا-زبان و به گفتنیامدنی و گفتهنشدنی و گفته نشده است و حسین / زبان، نقش گواهی دادن بر این پیشاگویایی را دارد و خود بیانی است از بیانناپذیری و بیانناپذیر. كتاب با توسل به شعر، این ستون را میسازد و یا این چهره با دستاویز شعر در كتاب ساخته شده كه دربارهاش سخن خواهم گفت.
***
و بالاخره خاموشی است؛ ستون چهارمی كه حسین علی(ع) چون ستون ستونها بر آن فرا رفته و پنجگانه برپا شده بر زمین با این خاموشی، اینطور سیاه و مأوا و سكنی در سكوت تمام میشود. خاموشی چون زبان! بیانناپذیری چون بیان! و بلكه گویاترین زبان: چون فریاد، زیرا كه زبان تاب حسین و رویداد حسین را و بیكرانگی او را ندارد. پس سكوت چون سكونتگاه وجود در پس توفانها، اشارهای است بر نفس مطمئنه بازگشتكننده به "جنتی" كه ما را از آن هیچ خبر هرگز نخواهد شد كه آن بهشت با شناخت حسین ممكن است و شناخت حسین ممكن نیست، جز برای ماهان چهاردهگانه دور از دست همگان ولو هالههای دور و بر ماهان. این هستنده كه هست، كیستی پاسخنیافتنیای هست برای ما. و خاموشی حسین علی اشارهای است بر همین ظریفه.
***
بقیه نوشته تفصیل همین نكتههاست كه خواهم گفت. در دنیای مدرن، حرف زدن از مرگ مذموم و ترسناك است. مرگ را باید مخفی كرد و تا سر برسد از آن دوری گزید و به یادش نیاورد، زیرا مرگ است و بعد هیچ. اما دینداران جهان چنین نمیاندیشند و در میان تمام دینداران، شیعیان كه حسین دارند، اصلاً چنین نمیاندیشند كه فاجعهبارترین مرگها در خود خیرهكنندگی بودنی جاودانی و جانداری فرا دوجهانی را شهادت میدهد. جانداری ممكن و جاگرفته و متمكن در جنت "او". این شعار و شعر به معنای خیل خیال منفصل از حقیقت و همپروری نابخردانه نیست، شعور و شعر جاری است كه در حسین علی، مرگ گواهی است و تنها امكان، جاگرفتن در رفیق اعلی، آن شهادت و آن كشتن و كشتهشدن است كه در فهم و یافتگی موجود كمرنگشده وجود در موجودیتش درنمییابد. این مرگ توست كه به قول بوبن مانند زندگی، ضربآهنگها، فصلها و نمو خودش را دارد: امروز ما در بهار هستیم، فردا سوسنها و درختهای گیلاس جشن خود را برپا خواهند كرد (و من با طاهره سخن میگویم و او را دعوت به حسین علی میكنم و هیچ خرافههای خشك جانان را و خدای كوچكشان را باور ندارم كه تو را راهی به او پس از مرگ نمانده باشد). وقتی من رویم را برمیگردانم تا تو را در مرگ تازهات ببینم، هرچند كلمه برگشتن كلمه مناسبی نیست، زیرا تو همیشه جلوتر، همیشه پیشتر از من بودی. تو را ـ خواهركم ـ در این مراسم اولین شكوفههای سفید به صورت زن جوانی میبینم كه زیر رگبار باران قهقهه میزند. دلم برای خندهات تنگ شده است. در فقدان یا میتوان پوسید یا میتوان به اوج زندگی دست یافت. در پاییز و زمستان پس از مرگ است، من باغچه كوچك را برای كشت آماده كردم. برای ورودت به این باغچه دو در وجود دارد، در آواز و در حسین علی. من آوازها را پیش از این سرودهام و اكنون چشم به راه ورودت از در حسین علی هستم. شاید زخمهای چهاردهگانه پیكرت، روزنههایی است كه این ورود را ممكن میكند. این است كه من حرف زدن از حسین علی را به نذر سكنی گزیدنت در بهشت حسین علی و بخشایش تو سرگفتهام، ورنه من كجا و حسین كجا؟ اذان میزنند طاهره، برخیز وقت نماز ظهر است. و حوائج انبوه شده است و باب او، برادر بالابلند اوست كه ما همه چه بسیار دوستش داشتهایم. پدر و مادر و همچون عشقی ناگفته محمد و طیبه و همه را ناگفتهتر تا علی و از همه مجید از دیباچه كه عبور كنی، فصل نخست حسین علی درباره هموست: "یا الله/ این زمینیهای زمین نیست كه برادر بالابلند و والاگر حسین ـ سلامالله علیه ـ گاهی ماه است، قمر بنیهاشم، گاهی عباس است و گاهی برای نیازمندان بابالحوائج است و چون نیاز گونهگون و انبوه شود، آن را حوائج خوانند. درگاه همه حاجتها." و فصل اشاره دارد به دهكده دنیا و مگر نه ما با غوطه خوردن در این گمان دهكده جهانی چشم فروبسته، چشم فروبسته شدیم و نیازمند بابالحوائج شدیم تا باز بینایی به دست آیدمان و خشك شویم و سوخته شویم و عطشان و نیازمند آب و آب و آب شدیم تا سبز شویم و درد آهن چشیدیم كه نمودار سكنیگزیدن در دهكده جهانی بود، ورنه اگر راه راه بود، جسم درد آهن نمیشناخت. و من به آن چهارده زخم پیكر تو فكر میكنم وقتی بند یك، پایان مییابد. مرا چه به تصور آن زخمهای آن بالابلند آن دور از دست گمان من؟!
آیا این است طریق گریستن من برای او كه از تو میگذرد طاهره؟ و آرزو میكند در دوزخ هم به زیر خیمه روضه او بگذرد تا جان آمادگی دیدارش بیاید و من بیتردیدم كه ما را وانمینهد به آتشمان و تا خود در بهشتش آسوده سركند و كدام پدر، فرزند رها میكند كه اگر پدر كند، مادر نمیكند و ما آدمیان همه فرزندان آن بانوی آب و آن پدر خاكیم و حسین جد ماست خواهركم، طاهره. و من نگران نیستم كه اگر تمام نامعصومان خبر دهند، باور نمیكنم بسمالله الرحمن الرحیم بیهوده بوده و خدا از آدم انتقام بگیرد و بازی، دلم گواهی میدهد دیگر است؛ یافتگی و گشودگی دیگر! و خوشا به حسین علی كه آغازین گاه این امید و نجات است و خود سفینه است.
***
حال بگذار تا فوران گفتوگوی مرا با او ادامه دهم ـ كه كتابی مكنون در من است ـ از تو جدا شوم و درباره كتاب حسین علی و ویژگیهایش بگویم كه چگونه حسین را بازتاب میدهد. به همان حسین / زبان بازگردیم.
گفتم زبان كتاب، اشارهای است كه پس از معنای گفتار ایرانی، لایه باطنیتر او اشاره به آن است كه حسین خود زبان است. و هستی در آن مأوا دارد. او زبان گفتوگوی انسان با خدا و مهمتر از آن، زبان گفتوگوی خدا با انسان است. پس اتفاقی یا شاعرانه نیست، اگر گفته شود كه او با هركس به زبان خود آنان سخن میگوید (به زبان هفتاد و دو ملت)! و این معجزهای الهی است. كتاب حسین علی در درخشانترین وجهش، گشودن همین حقیقت حسین / زبان برای جهان مدرنی است كه به همان میزان كه از وحی دور شده، اما نباید به گفتمانهای جدیدش شایستگی و امكان بالقوه تأمل بر مفاهیم ژرف باطنی حسین را دارد. از جمله اندیشیدن به معنای حسین / زبان كه م.مؤید بر آن انگشت نهاده است و این یعنی چه؟ دیگر چه زبانی است حسین؟ زبان فشرده تاریخ بشر بر زمین.
***
حال رسیدهایم به دومین موقف صفحه 13 "حسین علی" كه چنین آغاز میشود: "شادروان جلالالدین همایی مینگارد: اساس دولت بنیامیه مبتنی بر تحقیر ملل غیرعرب بود. ایرانیان و سایر ملل در عصر حكومت خالص عربی اموی، [كه خالص نبود به نظر من و تویه آن همانگونه كه كتاب خواهد گفت، رومی بود] عموماً موالی به معنی بندگان و بردگان خوانده میشود. موالی در عصر اموی ذلیل و خوار و خدمتگزار عرب بودند..."
حسین / زبان، به هیأت گفتار ایرانی حسین علی را مینگارد و نگارگر روح یك ایرانی حسین نام میشود و گفتش و قالش و تعالش و قال و مقالش را جریان میدهد در او؛ چرا؟ تا تجلی زبانی، رویارویی با تحریفگران كلامالله در عرصه تاریخ باشد و فاش كند گمراهی ذلیل و خوارگران امت. محمد رسولالله(ص) را. حسین/ زبان، در گفتار ایرانی حسین علی اكنون در عرصه تاریخ ظهور مییابد و در هستی همچون یك زبان گویا و شهادتدهنده سكنی و مأوا میگزیند كه گواهی میدهد گمراهی تحقیركنندگان ملل غیرعرب را و برتری بر قرار تقوی را و گواهی دهد كوشندگان و كششداران خاندان و سوگواران ایرانی حسین بنعلی و دوستداران اهل بیت را. حسین/ زبان، اكنون به زبان ایرانی تجلی میكند در ستیز با دولت بنیامیه و قدرت به كثرراهی كشاننده دین اسلام. چنانكه حسین(ع) در ستیز با تحریف راه خدا و برای امر به معروف و نهی از منكر و گردن ننهادن و عدم بیعت با یزید، زبانی جهانی شده و ادامه یافته و این بار ماجرای بنیامیه را بازخوانی میكند با نشانه گفتار ایرانی علیه تحقیر ملل غیرعرب.
• روزنامه اعتماد ملی، شماره 716، 24 مرداد 1387