وقتی فرد نتواند بهراحتی و با اعتماد به نفس "من" بگوید، لزوماً میل خویش را به طرزی مخدوش و فروخورده بیان میکند. چنین فردی به مرور زمان، منِ حقیقتجو، منِ متفکر، منِ پرسشگر و منِ معترض خود را آرام آرام فراموش کرده و به کنار میگذارد و در منِ نمادین دیگری که ساخته شرایط و وضعیت فرهنگی و اجتماعی است، مستحیل میشود. در این وضعیت آدمی چیزهایی را از خود بیرون میگذارد تا از این طریق مرزی ظاهراً مشخص بین خود و بیرون از خود بکشد. با این فروپاشی درونی و تکه پاره شدن وجوه شخصیت، موجودی قابل اعتماد، دوست داشتنی، رام و بیخطر ساخته میشود! از این پس چنین فردی دیگر زبانی شفاف ندارد و از صراحت که نشانه شجاعت است، دور و بیگانه میشود و لاجرم در مراحل بعدی به سادگی تن به زشتترین اشکال تملقگویی میدهد و بهجای پرسش یا نقد، با زبانی پرتکلف، پرچانه و پر از تشریفات و تعارفات، به ستایش و تأیید وضعیت پرتناقض موجود میپردازد. فرد از خود بیگانه، در مواجهه با پرسش یا نقد بهجای فکر کردن، از اعتقادات ایدئولوژیک مقبول خود که برگرفته از دیگران است استفاده کرده و جملات و عبارات آنان را طوطیوار بیان میکند. خود را صرفاً معتقد و تابع میداند و تفکر را در شأن و صلاحیت دیگرانی برتر از خود میبیند! چنین مردمان از خود بیگانه، به سخنانی گوش میدهند که عاری از هر تنش و چالشی باشد. کتابها و نوشتههایی را میخوانند که توسط مراجع و مرشدان فکری آنان دارای مهر استاندارد بوده و سلامت و بهداشت فکری و محتوایی آنها تأیید شده باشد! مراقباند که حتیالامکان سراغ متون و آثار خارجی و دگر اندیشان نروند تا اعتقادات و افکار پاستوریزه آنان در خطر نیفتد! بهجای استفاده از واژههای بیگانه که برای آنان در حکم ویروس و آفت است (حتی اگر معادل فارسی نداشته باشند)، از عبارات بیربط و اجغ وجغ و البته بیخطر و خنثی استفاده میکنند. اصولاً با هر آنچه رنگ و بوی مدرن و مدرنیته دارد، سر جنگ و عناد دارند! جایی که ندانستن در حکم قاعده است، اتهام به ندانستن مستقیماً معادل "توهین" است! آنان با فاصله گرفتن از منِ حقیقی و در اثر القائات ایدئولوژیک، دچار توهم استغناء و خودشیفتگی شده و خود را تافته جدا بافته میدانند! لذا دائماً در توهم تهاجم افکار دیگران و توطئههای پشت پرده دشمنان فرضی خود بهسر میبرند و هرگونه گفتار و نوشتار نقادانه و متفاوت با باورهای خود را توطئهای خطرناک علیه خود تلقی میکنند!؟ اساساً هرگونه نقدی، شئون و منزلتهای عینی و حقوقی آنان را در عرصه نمادین متزلزل و تهدید میکند. تکلیف همه عالم و آدم برای آنان از پیش مشخص و روشن است! اساساً برای آنان هیچ ابهام، پرسش، خلاء و تناقضی وجود ندارد؛ لذا هرگونه تلاش فکری و پژوهش یا خردورزی و پرسش و تشکیکی را بیحاصل و ناسودمند میدانند. به بیان دیگر، آنان اصولاً "کار فکری" را "کار" نمیدانند! تفکر و پژوهش از نظر آنان اصولاً مهم و ضروری نیست و اگر ضرورتی در کار باشد، برعهده و در صلاحیت "از ما بهتران" است! دیگران فقط باید در میدان عمل باشند؛ نوعی عملگرایی خام و بیواسطه! در مقابل، وقتی از شخصیتها و افکار مقبول خود سخن میگویند، غالباً از سخنانی تکراری، ملالآور، مبتذل و سطحی و در قالب زندگینامه گویی، تعریف و تمجید، اغراق، تذکره نویسی و تملق گویی استفاده میکنند و در این امر، ضعف و ناتوانی خود را در پس شاعرانگی (انواع و اقسام شعر و قطعات ادبی و احساسی) و کلمات قصار و برگزیده دیگران پنهان میکنند. از آنجا که آگاهیهای چنین افرادی غالباً کاذب است، هر پرسشی را با پرسش بیربط دیگری پاسخ میدهند؛ لذا گاهی سخنان و اظهار نظرهای آنان حالت طنزآمیزی به خود میگیرد. مثلاً گاهی تمام آگاهی آنان در این گزاره مضحک خلاصه میشود که: "چیزهای خوب، خوب است و چیزهای بد، بد!" همه چیز از نظر آنان یا کاملاً خوباند یا کاملاً بد؛ لذا افراد را با نمره صفر یا بیست، به "خودی" و "غیرخودی" تقسیم میکنند. از آنجا که حقیقت و دانایی را انحصار خود میدانند، در مورد همه چیز نظر میدهند و اغلب میخواهند تکلیف همه چیز را یکسره کنند؛ لذا جایی برای "نمیدانم" باقی نمیگذارند. هر "میخواهم" را بلافاصله تبدیل به "میدانم" میکنند و هر "میل دارم" را به جامه "باور دارم" یا بدتر از آن "یقین دارم" درمیآورند!
عزتالله انتظامی در نمایی از فیلم "گاو"
اینگونه انسانها به دلیل فاصله گرفتن از خودِ انسانی و حقیقی، با زدن نقابی ایدئولوژیک، ناهنجاریها و بیعدالتیها و مشکلات را به اموری موهوم یا تقدیر و جبر و سرنوشت و مصلحت و مانند آن حوالت میدهند و یا در نهایت برای فرار از واقعیتهای عریان و ناهنجاریهای وضعیت، علتها و دلایل اصلی را به اموری در حیطه خود پدیدهها یا افراد مورد نظر ارجاع میدهند، نه جایی بیرون از آنها! در مواجهه با مباحث و متون علمی و یا مباحث عام و جهانشمول، به دلیل ناتوانی از درک و فهم آنها، تلاش میکنند آن را تا حد اندازه قامت خود، کوچک و نحیف سازند؛ لذا برخی نویسندگان را متهم به دشوارگویی و یا خودباختگی و علمزدگی و مانند آن میکنند و توصیه آنان به دیگران، استفاده از مطالب دم دستی و همه فهم و رایج است. به عبارت دیگر، بهجای اینکه زحمت بالا رفتن را به خودشان بدهند، دیگران را توصیه به پایین آمدن میکنند! وقتی فرد نتواند از جایگاه نمادین خود فاصله بگیرد و وضعیت دیگری را تصور کند، "آزادی" برای او بیمعناست؛ لذا به محض مواجهه با مقوله آزادی، میپرسد: "کدام آزادی"؟! به دلیل همین بیگانگی با مقوله آزادیِ حقیقیِ فردی، بلافاصله انواع و اقسام آزادی را برمیشمارد و در نهایت نوعی از آزادی را توصیه میکند که بیشتر سازگار و منطبق با انقیاد و تابعیت است. چنین فردی به دلیل فقدان آزادی هیچگاه خودش نیست! آنچنان در جایگاه نمادین خود استحاله یافته یا "مسخ" شده است که حتی نمیداند کی باید بخندد! کی باید بگرید! کی باید حرف بزند و کی باید سکوت کند! وضعیت شخصیتهای استحاله یافته، اندک اندک دچار از خود بیگانگی (الیناسیون) شده و منِ حقیقی آنان مسخ میشود و در نهایت کاملاً در وضعیتها و شخصیتهای نمادین استحاله مییابند. این حالت به کمک امور مبتذل و پستترین چیزهاست که تداوم مییابد. در این وضعیت فرد به دلیل وحشت از مواجهه با امور ناشناخته و دشوار، همواره با تمام توان برای حفظ وضع موجود میکوشد. انسان در این حالت همواره چیزی را که ندارد، با فرافکنی به امور موهوم و یا دیگران نسبت میدهد.
* * *
در فیلم "گاو" ساخته داریوش مهرجویی (بر اساس داستان "عزاداران بیل" نوشته غلامحسین ساعدی)، شخصیت "مش حسن" (با بازی درخشان عزتالله انتظامی) نماد فردی است که تمام زندگی را دایره تنگ و محدود خودیت و فردیت انتزاعی میبیند. برای او واقعیتهای زندگی خلاصه میشود در "خودش"، "گاوش" و "دشمنیِ بلوریها" (افراد روستای دیگر). او به همسر و همولایتیها و رویدادهای محیط خود بیتوجه و بیتفاوت است. با مرگ مشکوک و ناگهانی گاو، شخصیت مش حسن دچار فروپاشی درونی میشود. او که توان مواجهه با این واقعیت را ندارد و از سوی دیگر، مالکیت و وابستگی به گاو بخش عمدهای از شخصیت نمادین او را ساخته است، آرامآرام دچار از خود بیگانگی شده و با برجسته کردن دشمنی "بلوریها" و نسبت دادن مرگ گاو به آنان، دچار مسخ شخصیت و استحاله در تنها دارایی خود، یعنی "گاو" شده و حقیقتاً خود را گاو میپندارد تا به این وسیله وضعیت را همچنان حفظ کند. این رویه در نهایت منجر به فروپاشی و استحاله کامل و نابودی او میشود. "مش حسن" بدون توجه به رویدادها اطراف خود و بیاعتنا به تلاش دیگران برای ارتباط با او، در پاسخ به خطابهای آنان که او را به نامش میخوانند، درحالی که خود را در طویله محبوس کرده و مانند گاو یونجهها را میجود، میگوید: "من مش حسن نیستم! من گاو مش حسنم!"
آثار هنری بهیاد ماندنی هم از (پ.ص) بهجا مانده است! او همه پول ما را میگرفت! اما حداقل خنده بر چهره مردم میانداخت! اما در فیلم "گاو" ما همه پول خود را دادیم و سراسر فیلم هم گریه و اشک ما را درآورد!!!
صالحی: واقعاً حق مطلب ادا شد. متأسفانه امروزه افراد زیادی رو میبینیم که این ویژگیها رو دارند. تابع و مرید دیگران بودن، آدمی رو کر و کور میکنه و راه هرگونه رشد و کمال رو بر انسان میبنده. با تشکر از نویسنده مقاله.
بیطرف: باطرف بافرهنگ! جنگلی که جواب نمیدن! اگه مطلب بدی دیدی، جواب منطقی بده. ضمناً شما پاسخگوی مقاله نویس نباش و فرهنگ رو هم نمیخواد تو معنی کنی. از ادبیاتت معلومه که سطح فرهنگ و ادب و علم و شخصیتت چقدره؟ برو به دنبال خودسازی و دنبال کات کردن نباش باادب.
حجت ندیمی: آقای بیطرف عزیز! چریکهای فدایی خلق و منافقین خلق که خود را مجاهد مردم میدانستند نیز همینگونه برخورد حذفی با افکار و اندیشهها داشتند. لطفاً یه مدت تماشا کن، شاید این دو سه نفر تواب شدند، توبه کردند. ممنون.
آقای بیطرف فرهنگساز! یک کمی به کامنتهای خودت توجه کن!!! اصلاً معلومه دنبال چی هستی؟ چند نکته جهت اطلاع جنابعالی:
1- گویش گیلکی را جهت جوک گویی بهوجود نیاوردهاند. شما عادت داری هر وقت به گویش فارسی کم میآوری، به گیلکی لودگی میکنید و سعی در استهزاء دیگران. یا فارسی بگو یا گیلگی گب بزن.
2- کلاً این واجب نیست که آدم پای هر مطلبی کامنت بگذارد، یا توی هر سوراخی سر فرو کند، مخصوصاً اینکه مطلبدانش خالی باشد.
3- شما با اینهمه مسئولیت در شهر و اینهمه مشکل مربوط به شما، بهتر نیست کمی بیشتر وقت صرف انجام وظیفه کنی تا اینهمه وقت صرف اعتلای نام "بیطرف"؟
4- از بس بیطرفی، در دفاع بی حد و حصر از یک نفر که لابد حق بزرگی به گردن شما دارد و حمله به همه منتقدان همان یک نفر، آبروی هرچه بیطرف را بردهای برادر من!
علی: مطمئنم که امثال بیطرف حتی یک بار هم با دقت اینگونه مقالات رو نمیخوانند. چون نه ازش سر درمیآورند و نه بهدنبال تفکر و تحقیق و نوفهمیاند. در مقاله به نکته جالبی اشاره شده: اینجور افراد اصولاً کار فکری را کار نمیدانند. این افراد اگر فکر و نقد رو تعطیل کردند، حداقل میتوانند حرمت اهل فکر و قلم را نگهدارند. اینکه به نویسنده توصیه میشود که برو به گرفتاریات برس، یعنی منشاء گرفتاریها که همون جهل و بیسوادیه، مهم نیست، بلکه باید مشغول گرفتاریهای روزمره شد و میدان را به نفع جهل و شارلاتان بازی و ریاکاری بعضیها خالی کرد!!! جالب اینه که حرفای خودشون رو که فقط تمسخر کردن و حرفای بینتیجه است رو منطقی هم میدونند!؟
بیش از 9 میلیون و 700 هزار نفر بیسواد مطلق در کشور وجود دارد! به گفته نمایندگان کشور، بیش از 70 درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند!!! به گفته روانپزشکان، هر روز پنج شادی باید جانشین یک غم شود، تا کودکانمان مبتلا به ناراحتی روحی و روانی نشوند! به گفته همه روانکاوان و روانپزشکان، فقر و فلاکت و گرسنگی و بیخانمانی و ازدیاد کار روزانه برای لقمه نانی، سوء تغذیه و خستگی مفرط و اضطراب و نگرانی و ناراحتی و فقدان اوقات فراغت و بیحوصلگی، عامل اصلی فرار از کتاب و مدرسه است!
گیله مرد: ببین برادر من! اصلاً گاو مش حسن منم. به خدا با این مشکلات فکر بفرما گاو مش حسن منم... بهجای اینکه اینقدر به جان هم بیفتید و با زبانها و گویشهای مختلف به هم متلک پرانی کنید و به قول گیلکها همدیگر را "دست پر بگیرید"، بیایید دست به دست هم بدهید و مشکل روستاییان را حل بفرمایید. ببین برادر من! من یک شالیکاری هستم که در تمام مقالهها حضور دارم و مشکلات نسل جدید گیله مردها را بیان میکنم و به قول امروزیها ورژن جدیدی از گیله مردان، من و ماها هستیم... به این علت گفتم ورژن جدید، چون که ماهایی که از دیار خود دست شستیم و بهخاطر آینده فرزندانمان به شهر مراجعه کردیم و خواستیم فرزندانمان از فرزانگان بشوند و روستازادگان به جایی برسند، به شهر سرازیر شدیم و اندک زمینی را در روستا برای کشت و کار گذاشتیم. حال اوضاع اقتصادی ما بهقدری خراب شده که کشاورزی دیگر جواب نمیدهد و ما شدیم چوب هر دو سر طلا... نه در شهر میتوانیم بمانیم و نه در قریه ما جایگاهی داریم. شما را به خدا بهجای این حرفهای حاشیهای، بیایید فکری بکنیم تا مشکل ما گیله مردها حل بشود... تکنولوژی را به روستا بردیم به نام تسطیح اراضی، ولی همین تسطیح اراضی چون ابتر انجام شد، بهجای قاتق نان شد قاتل جان... چون ما موفق به زراعت در فصل کشاورزی نشدیم. از مسئولین زحمتکش و خدمتگزار میخواهیم به مشکلات ما رسیدگی بفرمایند. خداوند به تمامی مسئولین این کشور پهناور سلامتی عنایت بفرماید. درد دل یک روستایی گیله مرد.
شهروند لاهیجانی: آقای گیله مرد عزیز! خوب به حرفهایم گوش بفرمایید... شما اگر در همان روستای خودتان میماندید و به شغل شریف بیجارکاری قانع بودی و رحل اقامت در شهر را نمینمودی، کارت به اینجا نمیرسید. فرزندان شما از همان روستای شما هم میتوانستند فرزانه و دانشمند بشوند؛ کمااینکه در گذشته هم همینطور بود. اما شما به دلایل مختلف به شهر سرازیر شدید و کار کشاورزی که حیات شما در آن بود را رها کردید و به شغلهای کاذب مثل ... روی آوردید و فرزندان فرزانه شما معلم و مدیر و ... شدند و حالا میگویید چوب هر دو سر طلا شدید!؟ اینجاست که باید گفت خود کرده را تدبیر نیست... اما باز راه وجود دارد... بهتر است تمام واحدهای مسکونی و تجاری را که در شهر ساختید، بفروشید و به روستاها باز گردید و به شغل شریف کشاورزی که کار اول شما بوده و هست بپردازید و فرزندان فرزانه شما هم بشوند کمک حال شما... تا بتوانیم هم روستایی داشته باشیم آباد و هم شهری گردد آباد... خداوند به شما گیله مرد روستایی عزیز سلامتی و اراده عطا فرماید تا با دست پرتوان شما روستایی عزیز کشاورزی کشورمان رونق یابد. خداوند به مسئولین محترم که تلاش روزافزون برای موفقیت کشورمان دارند، توفیق عنایت نماید و از مسئولین محترم شهرستان لاهیجان، از نماینده محترم و پرتلاش شهرستان لاهیجان که برای اعتلای نام لاهیجان در کشور تلاش و مجاهدت مینمایند، تشکر ویژه دارم.
بیطرف: آن عزیزی که فرمود بنده فقط از یک نفر حمایت میکنم و وامدارش هستم و آبروی بیطرفی رو بردم! جهت اطلاعت عرض کنم، اگر منظورت نماینده عزیز است، شما چرا ناراحتی؟ مگر واقعیت را گفتن جرم است؟ درخصوص آن عزیز هرچه گفتم عین واقعیت است. ضمناً شرافتاً نماینده بنده را نمیشناسد و بنده هم مسئول و یا مقام و جایگاه اداری دولتی ندارم. یک شهروندم. اظهار نظر درخصوص مقالات هم اگر میشود، نویسنده باید ناراحت شود، نه شما. این درحالی است که بنده در دو رشته مجزا تحصیلات دانشگاهی دارم و دانش و سوادم آنقدری هست که امثال شماها نتوانید بنده را به نادانی محکوم کنید. جداً بروید درک شهودیتان را بالا ببرید.
بیدار کردن شخصی که به خواب عمیق رفته است، بسی آسان است! اما بیدار کردن شخصی که خود را به خواب میزند، بسی مشکل!!! آنهایی که حقیقت را میدانند و آن را دروغ میپندارند، تبهکاری بیش نیستند!!!
بیطرف: جناب آقای حجت ندیمی! خیلی دوست دارم سکوت کنم و چیزی نگویم و تماشا نمایم، ولی یقین دارم تمام مباحث مطرح شده چه از سوی مقالهنویس و چه سایر منتقدین یه جورهایی خطاب به نماینده است و بنده هم چون دیدم که در چهار سال گذشته چه بلایی سر ما و شهر آمده، از این برخوردهای نابخردانه و غیرمنطقی مجبور به پاسخ میشوم. البته شما میدانید که نماینده محترم هیچ نیازی به حمایت من و امثال من ندارد و کار قانونی و شرعی خود را بهعنوان نماینده مردم انجام میدهد و بنده هم فرمان دلم را میبرم و قلباً نماینده را دوست دارم. نه شما و نه آن عزیز هم بنده را نمیشناسید. اواخر سال چهارم خودم را معرفی خواهم کرد که خدای ناکرده گمان چاپلوسی و خودشیرینی از سوی اینجانب به مغز کسی خطور نکند. قدر ابوذر را که به لاهیجان، بلکه گیلان اعتبار میبخشد را باید دانست. واقعاً مردی است با جامعیت کامل، از هر موضوعی سر در میآورد و دانش دارد و جالب آنکه آدم عملیاتی است. از این مرد قویتر کجای گیلان است. اینها را میگویم تا دشمنان بدانند با دشمنی کاری از پیش نمیرود. این محبت و خوب دلی است که جامعه را میسازد. خوب دیدن است و خوب فکر کردن. فکر کنید که هیچ کاری برتر از تفکر نیست و انسان را به کمال میرساند.
برای مجموعه دانشگاه آزاد متأسفم که کارکنانی دارد که بهجای کار کردن و خدمت به مردم، وقت خود را صرف علی و نقی و تقی و ... در سایتها میکنند و همه عشق و صفایشان کامنت گذاشتن است. بروید و مدیریت کنید بهجای کامنت گذاشتن!!!
شهروند لاهیجانی: آقا و خانم محترمی که بهعلت ناراحتی و یا نمیدانم دلخوری از دانشگاه، اسم دانشگاه آزاد اسلامی را به میان میکشید! دقت بفرمایید که این مجموعه بزرگ فرهنگی، اساتید و کارکنانی دارد شریف و متعهد که هیچ وقت وارد بازیهایی که شما بدان اشاره فرمودید وارد نمیشود. شما اگر دلخوری از دانشگاه دارید که حتماً هم دارید، بهتر است سایتهای محترم، بهویژه سایت وزین لاهیگ را وارد بازیهای کودکانه و قهوهخانهای نفرمایید. دانشگاه آزاد اسلامی یک مکان بزرگ فرهنگی است که حسابش از سایر جاها...!!! جداست. خونسردی خودتان را حفظ بفرمایید و توصیه میکنم هیچ وقت در عصبانیت کامنت نگذارید و نهادهای مقدس نظام اسلامی را متهم به ... نفرمایید. شما اگر با هم شوخی دارید و یا دق دلی از هم دارید، محیط پاک و سالم سایتها را آلوده نفرمایید... در ثانی کسی به کسی توهین نکرده و قیاس به نفس نفرمایید... روزی مورچهای را آب میبرد، میگفت دنیا را آب برده... بهتر است درک شهودی خودتان را بالا ببرید... حرمت نهادهای مقدس نظام اسلامی را حفظ بفرمایید؛ آنهم دانشگاهی که با عنایت حضرت امام خمینی(ره) تأسیس شد... هشدار میدهیم که بهخاطر حسادتها و عقدهگشاییها و انتقامگیریها، نهادهای انقلاب اسلامی را به چالش نکشید.
صادق: درود خداوند بر تمامی نهادهای ارزشمند نظام مقدس جمهوری اسلامی، از جمله دانشگاه آزاد اسلامی... خداوند شر حاسدان را به خودشان برگرداند... پاینده باد نظام مقدس جمهوری اسلامی... خوار و ذلیل باد دشمنان جمهوری اسلامی...
صالحی: نویسنده محترم چندی پیش نظر خود را درباره نماینده شهر در مقاله "سیاست به مثابه بند بازی..." بیان کرد و ایشان را فاقد دانش و تبحر کافی در مسائل سیاسی و اقتصادی دانست و از سوی دفتر یا طرفداران ایشان جوابیه یا پاسخ مناسبی دیده نشد! ولی مقالات بعدی به مسائل کلان و مهمی پرداخته است که مشکل و مسأله بخش عمدهای از جامعه ماست و ربطی به فقط نماینده یا فلان مسئول ندارد. ای کاش دیگران نیز با ورود به این مباحث عالمانه و ریشهای، به رشد و ارتقاء آن کمک کنند و از مباحث حاشیهای و بیفایده دست بردارند. اینکه چرا اصولاً در شهر و استان ما از سوی مراکز علمی و فرهنگی و از جمله دانشگاه یا افراد اهل فکر و قلم به اینگونه مباحث پرداخته نمیشود، جای سئوال و ابهام دارد! اگر غیر از این بود، دیگر اینگونه نوشتهها با عبارات افراد بیمایه و بیفضیلتی چون بیطرف و باطرف و این طرف و اون طرف مخدوش نمیشد! آیا این از فقر و بیسوادی در شهر و استان ماست؟ یا ناشی از محافظهکاری و ترس و یا سطحینگری است؟ نظر شما چیست؟
یک دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی: از سایت محترم لاهیگ تقاضامندیم اجازه ندهند افرادی مجهول الهویه نام نهادهای فرهنگی را لکهدار نموده و به اساتید و کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی اهانت نماید و آنان را به فقدان مدیریت متهم نمایند. دانشگاه آزاد اسلامی یکی از برکات انقلاب اسلامی است که واحد لاهیجان با کارکنان متعهد، اساتید فرهیخته و مسئولین مدبر زبانزد واحدهای کشور هست و رئیس دانشگاه لاهیجان از مدیران لایق بوده که ما افتخار میکنیم در دانشگاه آزاد اسلامی لاهیجان تحصیل مینماییم. آقا یا خانمی که جز اتهام وارد کردن، کاری بلد نیستی! انصاف داشته باش! شما را به خدا واگذار میکنیم!
تعداد عوام در ایران:
آمار سال 1391: 10 میلیون بیسواد مطلق
10 میلیون زیر 4 کلاس سواد
85 درصد از 3 میلیون دانشجویی که هرگز مطالعه غیردرسی ندارند.
میلیونها باسوادی که هرگز مطالعه ندارند. حداکثر در هر 10 سال یک برگ کتاب.
این لشگر و این خیل برای هر کاری زمینه دارند!!!
علی: جناب شهروند! مگر بیطرف تا حالا یک حرف درست و درمان زده که نویسنده بخواد بهش جواب بده؟! اینجور آدمها مصداق همان چیزی هستند که نویسنده میگوید: مرید و تابع محض دیگران. فکر و مطالعه هم تعطیل. به قول شاملو، اینجور آدمها فقط به درد این میخورند که یکی اونا رو به خط کنه و بهشون فرمان بده!
بیطرف: آقای صالحی! بیمایه تو هستی که ادب نداری. اگر ادب داشتی، مقاله "سیاست به مثابه بندبازی..." رو که به نماینده محترم نسبت دادی رو تأیید نمیکردی. بیمایهگی، یعنی دلیلی برای نقد نداشتن و فقط از روی بغض حرف زدن. یقین داشته باشید نه تو و نه هیچکس دیگه نمیتواند با بیان مطالب پوچ، دیدگاه و اندیشه درست را تغییر بدهد. شما و امثال شما که از نماینده دلتان پر است، اگر به یک سئوال من جواب بدهید، منطقی و بدون بغض، بنده به بیمایهگی خود اعتراف میکنم. آیا در این چند دوره گذشته که بیشتر از 16 سال میشود، از شهرستان لاهیجان کسی در اندازههای نماینده فعلی توانسته در مقام رقابت با ایشان باشد و خود را اثبات نماید؟ آیا این ضعف نبود آدم سیاسی واجد شرایط شهرستانهای لاهیجان و سیاهکل است، یا نه، توان و بزرگی نماینده فعلی؟ آنهایی که نقادی میکنند، وارد عرصه کارزار شوند و خود را محک بزنند. شاید توانستند موفق شوند و از مقاله نویسی دست بردارند.
یک شهروند: وقتی که قیمت تمام شده پلی 10 تومان باشد، ساخت چنین پلی با 100 تومان هنر نیست. وقتی که آقای دانشیان دانشگاه را تحویل گرفتند، 12 میلیارد پول نقد در حساب وجود داشت، ولی در حال حاضر برای حقوق دی ماه پرسنل و اساتید بودجه وجود ندارد!؟ در شرایطی که افت شدید جذب دانشجو در سال 1391 وجود دارد، احداث ساختمان علوم انسانی (اصلاً رشتههای علوم انسانی در دانشگاه لاهیجان وجود ندارد) با 9 میلیارد تومان، خرید 5 هکتار زمین با 1.3 میلیارد تومان و ... محلی از اعراب ندارد. بهراستی نماینده و مسئولین شهری تا کی باید شاهد حضور بیگانگانی همچون رئیس دانشگاه آزاد و شهردار باشند؟! شهرداری که فقط شعاع 200 متر مرکز شهر و استخر را هدف خود قرار داده و بسیاری از کوچهها و خیابانهای شهر بدتر از جاده شوسه (مثال کوچه کاروانسرابر) هستند. نمیدانم شاید سیستم چنین مدیرانی میخواهد که به بالادستی باج دهند و حق پاییندستی را پایمال کنند!!!
علی: جناب صالحی! نکته درستی را مطرح کردید که بیطرف اینچنین عصبانی شد! واقعاً در مقاله به نکات جالبی اشاره شده و ما در این نظرات با نمونهها و مثالهای آن مواجه هستیم. چنانچه در مقاله آمده، برای اینگونه افراد اصلاً کار فکری و نوشتن مهم نیست! باید وارد عرصه کارزار شد! البته اگر در این عرصه جایی برای کسی وجود داشته باشد! اگر کسی مانند مرشد این حضرات با همه سلیقهها و جریانات سیاسی بسازد و هر روز به شکلی درآید (به قول نویسنده بند باز و موج سوار باشد) البته بیرقیب خواهد بود!؟
کسانی که اینچنین بیپروا از افرد اسم میبرند، همان کسانی هستند که با پنهان شدن پشت نماینده محترم شهر و بهدست گرفتن دفتر ایشان در شهر سعی در تحمیل دوباره خود به دانشگاه و بهدست گرفتن دوباره پستهای کلیدی مالی و مدیریتی را دارند. لطفاً این آقایان که از هدر رفتن اموال دانشگاه سخن میگویند، بفرمایند چطور در زمان مدیریت خودشان صاحب چند باب خانه و چند قواره زمین در لاهیجان و سیاهکل و چند ماشین شدند؟ هزینه تحصیل در خارج از کشور را چگونه تأمین کردند؟ از راه حقوق دانشگاه یا ارث و میراث پدری؟ اگر آقایان جوابی دارند، بگویند. اگر تکذیب کنند، آدرس خانهها و زمینها را تکتک بگوییم. خوب است آدم یک ذره شرم و حیا داشته باشد. فکر میکنید مردم کور و کر هستند و گذشته و حال شما را نمیبینند؟ شما تا پست داشتید، زن و فامیل و آشنایانتان را در دانشگاه بند کردید، حالا شدید مدعی عدالت؟ با آبروی زن و فرزند مردم به هزار اتهام اثبات نشده با پخش شبنامه و شایعه بازی کردید، تنها به جرم اینکه یک نفر به حکم وظیفهاش، مردانه مقابل تخلفات و سوء استفادههای شما ایستاد و حالا فریاد وا عدالتا برای اموال دانشگاه سر میدهید؟ تا کی عوام فریبی؟ شما دندان برای همین اموال تیز کردهاید و نگرانید تا به پست برسید، چیزی برای شما باقی نمانده باشد. مردم که کور نیستند، زمان مدیریت شما را هم دیدهاند که باند اختاپوسیتان چه بر سر دانشگاه آورد. کمی فقط، کمی خجالت و حیا هم چیز خوبی است.
بیطرف: نمایندگی آیا تابع حزب و جریان سیاسی است؟ آیا نماینده برای انجام وظیفه به جایگاه و سطح و طبقه و خط فکری مردم خود مینگرد، یا نه فرقی برایش ندارد، جز خدمت به همه مردم در امر نمایندگی؟ اگر یک نماینده درگیر خط و خطوط سیاسی که مد نظر منتقدین است بشود، آیا میتواند بهراحتی خدمت رسانی کند؟ آیا احزاب با خطوط فکری متفاوت در چهارچوب قانون اساسی و نظام اسلامی حرکت نمیکنند؟ اگر میکنند، چه فرقی میکند که با هر دولتی و جریان فکری در راستای نظام کار کردن و خدمت رساندن. اگر منصف باشید، به ضعف خود اعتراف میکنید، چون جز این بهانه، بهانه دیگری برای زیر سئوال بردن ندارید. بروید موردی منطقی برای نقد پیدا کنید که ما هم سکوت اختیار نماییم.
نوری: در فرهنگ ما هنوز که هنوز است، فرقی بین طنز و مسخره کردن مرزی وجود ندارد. برخی مسخره کردن را طنز میدانند و سالها همانطور سینه به سینه منتقل میشود. میخواهم خاطرهای را برایتان تعریف کنم. سال گذشته ماشینم پنچر شد و به یکی از همکاران پانصد تومان دادم و گفتم پنچری ماشینم را بگیر و همه برایم خندیدند و گفتند: آخر نوری! با پانصد تومان هم مگر میشود پنچری ماشین را گرفت؟ و این شد سوژهای برای دست انداختن من. الآن که الآن است، هر بار که مرا میبینند، میگویند نوری پانصد تومان داری؟ در تأیید نگارنده مقاله خواستم عرض کنم که تفاوت طنز با تمسخر بسیار زیاد است!!!
تعجبم از اين است كه چطور آقايان بعد از كامنت مرتبط با مسائل مالي گذشته و قديم دانشگاه ساكت شدهاند!؟ صداي رساي آقايان ناگهان دچار خروسك شده و حتي جرأت تكذيب هم ندارند. آدم شك ميكند، نكند خداي ناكرده واقعاً چيزهايي بوده كه بعضيها براي جلوگيري از درنيامدن گند كار به يكباره سكوت اختيار كرده و پاسخي ندارند!!!
شهروند: بنده خدا! اگر شما سندی دال بر دزدی و سایر سوء استفاده مسئولین حال و گذشته دانشگاه آزاد دارید، به مراجع ذیصلاح مبارزه با مفاسد مالی و اقتصادی ارائه دهید تا هم متخلفین رسوا شوند و هم شما به حق خودت برسی. بیان مطالب بهصورت کلی شبهه شایعهپراکنی را ایجاد میکند. ضمناً دانشگاه و سایر تشکیلات اینقدر هم بی در و پیکر نیست که اگر راست و صادقی اطلاعات دقیق بده، ما پیگیر شویم. شما هم زحمت نکشید.
خواستم به آن آقایی که شهردار را بیگانه میداند بگویم که اولاً شهردار برای یکی از شهرهای همجوار است و دوم اینکه این بنده خدا حداقل چند نکته از شهر را درحال بازسازی و مرمت است. این شهردار باکفایت را باید با این آقای رئیس دانشگاه که از شهری در نزدیکیهای ارمنستان است، مقایسه نکرد؛ چرا اینکه آقای دانشیان جز مجیزگویی کار دیگری بلد نیست. من اگر نماینده بودم، اول تکلیف این آقا را مشخص میکردم تا مردم واقعاً من را زبان گویای خودشان بدانند. گیلانیها و لاهیجانیها همه جا در دنیا حرف اول را میزنند. واقعاً معلوم نیست چه مصلحتی در میان یا چه منافعی در کار است که این آقا از شهری در نزدیکی ارمنستان آمده و اینجا به ریش ما میخندد!!!
عبدالرضا (یک مدیر گروه سابق): دوستان لطفاً انصاف را رعایت کنید! آقای دکتر دانشیان از فرهیختگان هستند و تعاملشان را با مسئولین به حساب مجیزگویی نگذارید. خدا خیرش بدهد. ایشان ارتباط نزدیکی با حضرت آیتا... قربانی و حجتالاسلام رنجبر دارند. قبلاً از کمکهای آقای قاسمی بهرهمند بودند و حال هم رابطه خوبشان با جناب ندیمی مثال زدنی است. به گفته برخی افراد، ایشان چوب بیکفایتی معاونانش را میخورد و مجبور است یکتنه دانشگاه را به پیش ببرد. البته افراد دیگری هم هستند که به ظاهر دوستند، اما بیشتر به فکر منافع خودشان هستند و امیدوارم تا دیر نشده، ایشان متوجه شوند. همچنین لازم به ذکر است که واحد رشت بهدلیل بیکفایتی برخی مسئولین، فاقد رئیس است، ولی دکتر دانشیان با قدرت تنها به پیشرفت دانشگاه فکر میکنند.
1- گویش گیلکی را جهت جوک گویی بهوجود نیاوردهاند. شما عادت داری هر وقت به گویش فارسی کم میآوری، به گیلکی لودگی میکنید و سعی در استهزاء دیگران. یا فارسی بگو یا گیلگی گب بزن.
2- کلاً این واجب نیست که آدم پای هر مطلبی کامنت بگذارد، یا توی هر سوراخی سر فرو کند، مخصوصاً اینکه مطلبدانش خالی باشد.
3- شما با اینهمه مسئولیت در شهر و اینهمه مشکل مربوط به شما، بهتر نیست کمی بیشتر وقت صرف انجام وظیفه کنی تا اینهمه وقت صرف اعتلای نام "بیطرف"؟
4- از بس بیطرفی، در دفاع بی حد و حصر از یک نفر که لابد حق بزرگی به گردن شما دارد و حمله به همه منتقدان همان یک نفر، آبروی هرچه بیطرف را بردهای برادر من!
آمار سال 1391: 10 میلیون بیسواد مطلق
10 میلیون زیر 4 کلاس سواد
85 درصد از 3 میلیون دانشجویی که هرگز مطالعه غیردرسی ندارند.
میلیونها باسوادی که هرگز مطالعه ندارند. حداکثر در هر 10 سال یک برگ کتاب.
این لشگر و این خیل برای هر کاری زمینه دارند!!!