به بهانه برگزاری هفته هنر گیلان در فرهنگسرای نیاوران
ساربان این روش قافلهسالاری نیست!
آرش شعاع شرق
هفته هنر گیلان از ششم آبان ماه درحالی در فرهنگسرای نیاوران تهران برگزار شد که با نقدها و حاشیههای فراوانی همراه بود. نخستین نقدی که بر آن میتوان وارد دانست، مدت زمان برگزاری آن است؛ چرا که وقتی صحبت از "هفته" شد، حداقل باید معنای "هفته" رعایت شود، نه اینکه از ششم تا دهم (یعنی 5 روز دست و پا شکسته!) به برگزاری آن مبادرت ورزند و بگویند هفته! آیا بهراستی 14 استانی که قبل از گیلان، هفته فرهنگی خود را در پایتخت جشن گرفتند هم برگزاری آن مانند گیلان بود؟ در روز سهشنبه نهم آبان ماه عدهای از شاعران گیلان توسط اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان رشت و بنیاد بینالمللی غدیر گیلان به فرهنگسرای نیاوران اعزام شدند تا ضمن شرکت در همایش "عصر شعر وارش غدیر" از غرفههای نمایشگاه بازدید کنند. قرار بود که این همایش با حضور شاعران برجسته استانی و کشوری برگزار شود، اما علیرغم وعدههایی که داده بودند، بهجز گروهی از شاعران جوان استانی و تعداد اندکی از شاعران پیشکسوت گیلان، کسی حضور نداشت و جالبتر اینکه وقتی جلسه شعرخوانی برگزار شد، هیچ شاعری از تهران در این مراسم حضور نداشت! و جالبتر اینکه از بنیاد بینالمللی غدیر گیلان که برگزارکننده این مراسم بود هم هیچکس در این جلسه شعرخوانی حضور نداشت! و در انتها بهخاطر ضیق وقت، حدود نیمی از شاعران موفق به شعرخوانی نشدند(!) که این امر سبب رنجش برخی از شاعران شد!
بینظمی در برگزاری نمایشگاه! در مجموع برگزاری مراسم از ابتدای امر دارای ناهماهنگی و بینظمی زیادی بود. بهطور مثال، علیرغم اینکه قرار بود رأس ساعت 8 صبح اتوبوس از رشت حرکت کند، بهخاطر دیر رسیدن برخی از دعوتشدگان محترم به ناچار با 45 دقیقه تأخیر حرکت نمود! و از طرفی با وجود اینکه مراسم شعرخوانی رأس ساعت 16 آغاز میشد، راننده اتوبوس بهخاطر آشنا نبودن به مسیر، ساعت پانزده و چهل و پنج دقیقه به محل فرهنگسرای نیاوران رسید! که بعد از صرف ناهار ـ آنهم با اعمال شاقه (در محوطه حیاط مانند یتیمان بیخانمان!) ـ ساعت شانزده و سی دقیقه مراسم شعرخوانی همزمان با برگزاری مراسم "لافند بازی" برگزار شد! یکی دیگر از نکات قابل ذکر این بود که در برخی از غرفههای محلی گیلان، فروشندگانی با لهجه غلیظ فارسی و یا ترکی ـ آنهم ملبس به پوشش محلی گیلان ـ حضور داشتند!
گیلان را به وسعت گیلان معنا کنید! یکی دیگر از مسائلی که راقم بالشخصه از دیدن آن، هم خوشحال و هم ناراحت شدم این بود که در سراسر فضای نمایشگاه، تصاویر بزرگی از اماکن دیدنی شرق گیلان نصب شده بود و دو نفر با ظاهری بسیار آراسته از شهرداری لاهیجان همواره درحال سرویسدهی و پخش سوغات لاهیجان بهصورت رایگان به بازدیدکنندگان بودند (و این موضوع جای تقدیر ویژهای از شهردار لاهیجان و مذمت شهردار رشت دارد)... با دیدن این صحنهها و اجرای نمایش آیینی و سنتی "عروس باران" که کاری از هنرمندان سیاهکل بود، بسیار خوشحال شدم که شرق گیلان تا این اندازه در امور فرهنگی فعال است و بعد غبطه خوردم که ای کاش گیلان را به وسعت گیلان معنا میکردند. با خود گفتم که چرا شهرداری رشت و سایر شهرستانها چنین همتی به خرج ندادند؟ آیا هفته هنر گیلان بود یا هفته هنر لاهیجان؟!
ماجرای شاعری که برجسته بود! یکی دیگر از مسائلی که میتوان بر آن ایراد گرفت، ماجرای شاعر جوان اهل تهران "عِمران میری" بود که در اواسط برنامه در جلسه حاضر شد. این شاعر برجسته(!) وقتی پشت تریبون قرار گرفت، مدعی شد که گیلان شعرای برجسته زیادی دارد و بعد شروع به ذکر نام عدهای از شعرای آیینی و مدیحهسرای جوان گیلانی (که در سالن حضور داشتند) نمود. یعنی شاعر برجسته تهرانی آنقدر از گیلان و شعرای آن بیاطلاع بود که نام اساتید برجسته شعر گیلان که برخی از آنها شهرت و محبوبیتی فراتر از ایران دارند، مانند هوشنگ ابتهاج، شمس لنگرودی، اکبر اکسیر، رحمت موسوی گیلانی، محمد فارسی، محمد بشرا، مرحوم شیون فومنی و ... را نمیدانست! که به عقیده راقم این کار، توهین بزرگی به شعور تمام شاعران و هنرمندان پیشکسوت گیلانی بود.
یکی از اشکالات بزرگ این جشنواره، مکان برگزاری آن بود. بهجای اینکه چنین جشنوارههای بومی و محلی پرمخاطبی را در مناطق مرکزی شهر تهران، مثل پارک لاله برگزار کنند، با کج سلیقگی و بیبرنامگی تمام، آن را در جایی در شمالیترین نقطه تهران برگزار کردند که تمام راههای منتهی به آن پرترافیک و به شدت اعصاب خردکن است!!!
زمان این برنامه، زمان مناسبی نبود و هیچگونه تبلیغات و اطلاعرسانی خوبی برای آن صورت نگرفته بود. این مراسم دقیقاً در هفتهای برگزار شده بود که هفته تعطیلی مجلس و سرکشی نمایندگان به حوزههای انتخابیهشان بود. اما با این وجود، آقایان رهبری املشی و جعفرزاده در مراسم افتتاحیه و آقای ندیمی هم در روز پایانی آن حضور داشتند. همچنین همانطور که این دوست عزیز نوشتند، هفته نبود، بلکه تنها 5 روز بود و آنهم اول و وسط هفته، نه بیشتر که به تعطیلات پنجشنبه و جمعه تهرانیها و بهخصوص عید غدیر در روز شنبه ختم شود!