نگرشی انتقادی به مصاحبه "مدیریت در ایران دچار آفت است"
سیاست به مثابه بند بازی!
دموکراسی به مثابه پوپولیسم!
حجت جوادپور
1
در این یادداشت قصد دارم تا با تحلیل محتوای انضمامی متن مصاحبه آقای ایرج ندیمی با "خبر آنلاین" و با عنایت به سایر مصاحبهها، سخنرانیها و نوشتههای ایشان، تصویری از برخی اهالی سیاست و قدرت ارائه نمایم که ندیمی میتواند بهعنوان نمادی از این طیف و گونه سیاسی ـ اجتماعی شناخته شود. مضامین و محتوای اینگونه سخنان که سرشار از آشفتگی فکری و نظری، طفره رفتن از پاسخ سرراست و مفید، قیاسهای بیربط و ناصواب، فقدان دانش و خرد سیاسی و محافظهکاری است، در مجموع چیزی بر اطلاعات و دانش مخاطبان نمیافزاید. پاسخها عموماً ناظر بر امور بدیهی و پیشوپا افتاده است که به وفور در گفتمان ژورنالیستی دست چندم و خطابههای تبلیغاتی یافت میشود.
اگر یک بار دیگر با دقت متن این مصاحبه را مطالعه کنید، بهروشنی در خواهید یافت که به هیچیک از پرسشها پاسخی داده نشده است! پاسخها ارتباط ذاتی و منطقی با پرسش ندارند و سویه دیگری را دنبال میکنند که همان پر کردن فضای خالی از حقیقت و پوشاندن تناقضها و معایب، با انبوهی از عبارات بیمعنا و بلاتکلیف است. گاه پاسخ دادن به پرسشی هرچند مهم و مبسوط با عبارت "نمیدانم"، بسیار بهتر و مفیدتر از پاسخهای مفصل، ولی مبهم و گیجکننده است. این شیوه پاسخگویی میتواند ناشی از دو علت اساسی باشد:
1- فقدان دانش و آگاهی لازم در تحلیل مسائل سیاسی ـ اجتماعی و ناتوانی در کشف روابط علی ـ معلولی آنها
2- رویکرد پوپولیستی با چاشنی نوعی محافظهکاری که البته پیوند وثیقی با شارلاتانیسم دارد
در اینگونه سخنان فرد مسئول و پاسخگو میکوشد که عجز خود در تحلیل درست مسائل و نیز فقدان شجاعت لازم برای ابراز نظر و بیان موضع خود را با ایجاد وحدت کاذب در مؤلفههای گوناگون و حتی متناقض، وضعیت و مشی سیاسی و کاری مورد حمایت خود را به وفاق و آرامشی ارضاء کننده برساند. اینگونه سبک و سیاق گفتاری و رفتاری در نتیجه، منجر به بیان سخنانی سطحی، نازل و گاه مضحک و حیرتآور میشود.
در ادامه برای اثبات مدعای خود به تحلیل بخشهایی از سخنان ایشان میپردازم که چنانچه گفته شد، نمونه مثالی بخش قابل توجهی از گفتار و رفتار برخی از اهل قدرت و سیاست است که متأسفانه در لایههای حساس و تأثیرگذار ساختار سیاسی و اجرایی کشور حضور دارند.
سیاست و دیگر هیچ!
در مقدمه این مصاحبه آمده است که "ایشان (ندیمی) میگوید آدم سیاسی نیست و تعبیری در مورد تکنوکرات بودن خودش را قبول دارد."(!؟) فارغ از اینکه آیا این عبارت طنزآمیز دقیقاً سخن ایشان است یا نه، میتوان از فحوای مجموعه سخنان و مواضع ایشان در مصاحبهها و سخنان وی به چنین مضمونی دست یافت.
یکی از مباحث بسیار مهم و بنیادی که متأسفانه تا کنون در حوزه فکر و فرهنگ ما به جد و کفایت در مورد آن بحث و کنکاش نشده است، مفهوم "سیاست" است. پرداختن به این مهم، مجال فراخ و مستوفایی را میطلبد که باید همه اهل فکر و قلم به آن عنایت ویژه کنند. در این فرصت به اختصار این مبحث بسیار مهم فلسفه و اندیشه سیاسی را به چالشی نظری میکشانم.
در بسیاری از مصاحبهها و سخنرانیها و یا نوشتهها، از زبان افراد مشهور و سرشناس، بهویژه اهل فرهنگ و هنر و جالبتر از آن، از اهالی قدرت و سیاست میشنویم که با ژست و لحنی مظلومانه و معصومانه میگویند: "من سیاسی نیستم" یا "من با سیاست رابطه و کاری ندارم" و یا "من از سیاست خوشم نمیآید." متأسفانه بخش عمدهای از مردم، یکی از وجوه مثبت و ارزشمند در اخلاق و رفتار افراد سرشناس را غیرسیاسی بودن (اعم از دینی، فرهنگی، هنری، علمی و ...) آنان میدانند! اینگونه سخنان و اصولاً اینگونه تلقی از سیاست، گاه از روی جهل و سادهلوحی است و گاه "ریاکارانه" و "فریبکارانه"؛ لذا منجر به ابراز اینگونه عبارات کاذب و بیمعنا و کجفهمیهای ناتمام میشود.
تلقی و فهم عمومی از سیاست عموماً به معنای دولت (State)، قدرت (Power) و دولت و قدرت حاکم (Gowernment) است. این مفاهیم فرع بر مفهوم و معنای اصلی و جامع سیاست یا Politic و یا Politics است. سیاست در این معنای حقیقی، خود همان عرصه باز و عمومی برای حضور همگان است که نفس حضور و ارتباط هر فرد و سیاسی بودن، فراتر از هر مطالبه و منفعت و هویت خاص است. فضایی برای هرگونه کنش اجتماعی (Practic)؛ اعم از سادهترین تا پیچیدهترین رفتار انسانهای تشکیلدهنده هر جامعهای، اعم از خرد و کلان؛ یعنی همان وضعیتی که جمهور (Public) و جمهوریت را هویت میبخشد و امر عمومی و مشترک (the Common) را محقق میسازد. در این معنا، نفس حضور در دولتشهر (Polis)، یعنی همان سیاسی بودن که نیازمند هیچ هوشمندی و دانش خاص و هیچ رمز و رازی نیست. به گفته ارسطو، "انسان، حیوان سیاسی است." از این جهت، هر فرد انسانی که در متن جامعهای برخوردار از حداقل تمدن و فرهنگ و نیز قانون زیست میکند، علاوه بر اینکه خود برسازنده سیاست است، بلکه در ارتباط دائم و مستمر با امر سیاسی، در ماهیت اجتماعی خود کاملاً سیاسی است. به عبارت دیگر، جامعه بهصورت کل ارگانیک وجود ندارد، بلکه نتیجه هژمونی گروهی است که "کلّ" را تعریف میکند. امری که این کلیت را میسازد و حفظ میکند، همان سیاست است. این امر کلی را نمیتوان به هیچیک از سطوح اجتماعی و ساختار قدرت فرو کاست و صرفاً به بخشی از سطوح یا طبقات و اقشار جامعه نسبت داد و سایرین را برکنار و جدای از آن دانست.
در عرصه سیاست، علاوه بر نیروهای سازمان داده شده دولت، نباید نیروهای سازمان داده نشده تودههای مردم را نادیده گرفت. به عبارت دیگر، در سیاست بازیگران و تماشگران وجود ندارند؛ زیرا نمیتوان بدون درنظر گرفتن هر دو بخش مذکور، هیچ رخداد یا پدیده سیاسی را تصور کرد. یعنی دولت با وجود و حضور توده مردم هویت و معنا مییابد. سایر حوزهها، مانند اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و ...، در درون چنین پدیدهای شکل و معنا مییابند. اما سیاست را نمیتوان به مثابه حوزهای در کنار این حوزهها تلقی کرد. سیاست امر عمومی و مشترک در میان آحاد شهروندان و دربرگیرنده تمامی شئون حیات اجتماعی انسان است. در این معنا، اطلاق "علم" به سیاست بیمعناست. سیاست مانند سایر علوم با پسوند "روش علمی" و "...شناسی" (logy) جمع نمیشود. همچنین واژه "کارشناس سیاسی"، اصطلاحی کاذب و بیمعناست؛ زیرا امر عمومی نیازی به کارشناسی ندارد.
امروزه در نظامهای لیبرالیستی و سرمایهداری، به شیوههای مختلف، سیاست را به مفهوم "مدیریت" (Management) فرو کاستهاند تا از جامعه "سیاست زدایی" کنند و قدرت و کنش سیاسی را به دولت و نظام سیاسی حاکم منحصر سازند. در این وضعیت صرفاً تعداد مردم و آراء آنها شمرده میشود، ولی خود آنها هیچگاه به شمار نمیآیند، بلکه تودههای مردم صرفاً مدیریت میشوند تا مستقیماً دست به کنش سیاسی نزنند. این بحث بسیار مهم و بنیادی، مجال و فرصت مبسوطی را میطلبد که پژوهش و مطالعه در زمینه آن را به مخاطبان عزیز توصیه اکید میکنم. خود نیز در کتابی که در دست تألیف دارم به تفصیل به آن خواهم پرداخت.
با عنایت به آنچه عرض شد، ادعای مضحک و بلاهتآمیز "من سیاسی نیستم" یا "با سیاست کاری ندارم" و مانند آن، مثل این است که کسی بگوید: "من زندهام، اما با آب و هوا کار و ارتباطی ندارم!" حتی اگر گفته شود که منظور از این سخن، همان تلقی عمومی از سیاست، یعنی دولتمردی و در اختیار داشتن مناصب و مسئولیتهای دولتی و یا فعالیتهای حزبی و گروهی است، باز سخنی کاذب و متناقض خواهد بود؛ چون در ساختار امروزین جوامع انسانی، همه مردم حتی در سادهترین مسائل زندگی روزمره و معیشت خود با ساختار سیاسی و قدرت حاکمه گره خوردهاند، چه رسد به کسانی که سالها در سطوح بالای نظام واجد پست و مسئولیتاند!
بند بازی پس از موج سواری
جناب ندیمی در پاسخ به اولین سئوال مصاحبه مدعی میشوند که: "... بنده از سال 1356(!؟) در وزارتخانههای مختلف مشغول کار بودم و همیشه وجه اجراییام بر امور سیاسی غالب بوده است."(!؟) باید از ایشان پرسید:
1- چگونه کسی که غیرسیاسی است، بیش از 34 سال در سیستم دولتی کار کرده است؟!
2- چگونه میتوان فارغ از سیاست و سیاسی بودن، کار اجرایی کرد؟! (این اجرا مبتنی بر کدام بینش و توافق سیاسی صورت میگیرد؟)
3- چگونه کسی که دولتمردی و مسئولیت اجرایی داشتن را نیازمند "مدیریت صحیح" و "کارشناسی خبره" میداند، توانسته است فارغ از سیاست و همسویی با یک جریان سیاسی و عدم تحقق اهداف و مطالبات آن جریان، مدیر موفقی به حساب آید.
ایشان در ادامه در پاسخ به این سئوال که: "... ندیمی که در مجلس ششم یک اصلاحطلب بوده، چگونه در دولت نهم، با گرایش اصولگرایانه همراه میشود؟" میگوید: "من برای این کار توجیه دارم... ما وقتی میگوییم دموکراسی، معنای این حرف باید معلوم شود... عامل میثاق بنده با اشخاص و احزاب، عبارت است از اسلام، امام، رهبری، نظام، قانون اساسی، عدالت و مردم."(!؟) البته بهتر بود از ایشان پرسیده میشد که چگونه توانستهاند در طول 34 سال با همه دولتها و جریانهای سیاسی همسویی و همکاری داشته باشند و آب از آب هم تکان نخورد؟!
معنای دموکراسی بهزعم جناب ندیمی، یعنی با همه کنار آمدن و مطابق سلیقه و نظر همه عمل کردن، بدون توجه به تفاوتها، تعارضها و نیز نتایج و پیامدها!! چنین گفتاری، آدم را به یاد شخصیت "قاضی شارع" در سریال ارزشمند "سربداران" (با بازی بهیاد ماندنی علی نصیریان) میاندازد که بر حسب منافع و مقتضیات شخصی، با همه حکومتها و جریانهای مختلف، حتی با مغولان همکاری و مماشات میکرد و در توجیه این رفتار خود، ضمن استناد به شرع و مقبولات عرفی میگفت: "قضاوت کار آسانی است"! آری! میتوان با همه بود و در یک وضعیت تعلیقی علیه همه! چنانچه جناب ندیمی ضمن همراهی و همکاری با همه، به انتقاد علیه همه میپردازد و مدیریت کشور (البته به استثنای شخص خودشان) را آفتزده میداند!
ایشان باید بدانند که تحقق دموکراسی مستلزم بسترها و سازوکارهای خاص خود است که از جمله آن میتوان به وجود احزاب و نهادهای سیاسی مردمنهاد، رسانههای مستقل و آزاد، مشارکت عمومی در قالب شوراها، تجمعات و گفتوگوهای آزاد و مهمتر از همه، وجود پارلمان قدرتمند با تمام ویژگیهای ماهوی آن است، نه رفتارهای فرصتطلبانه و محافظهکارانه و رفتار و گفتار برحسب موقعیت و مصلحتهای شخصی! اگر جناب ندیمی دموکراسی را مبنا قرار میدهند، باید به ایشان گفت که در یک فضای دموکراتیک، مطالبات و دیدگاههای مردم در قالب جانبداری آنان از مواضع و برنامههای حزب و گروه یا جریان خاص بروز و ظهور مییابد که میزان رأی به هریک از آنها تجلی این رویکرد و سلیقه خواهد بود، نه موافقت و همراهی با همه(!) و به هنگام پاسخگویی، گریختن به حاشیه امنیت با کلیگوییهای مبهم و شعارگونه! البته شاید ایشان به دلیل هوش و ذکاوت سیاسی بالای خود، تفاوتی بین اصلاحطلبی و اصولگرایی و سایر جریانها و سلیقهها نمیبینند!
جناب ندیمی! امروزه همه مسئولین و متولیان امر قانون و اجرا همین ادعای شما را دارند؛ یعنی همان عامل میثاقی که عبارت از اسلام، امام، رهبری و ... است. اما همه بحث و اختلاف نظر بر سر تفسیر و مصادیق این مفاهیم کلی است. بهتر بود جنابعالی بهجای چنین پاسخ دادنی، با صداقت و شهامت تکلیف و موضع خود را با تعداد فراوانی از مسائل و دغدغههای کلان و عمومی و وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور مشخص میکردید. مثلاً مشخص میکردید که کدام عملکرد فلان جریان یا شخص سیاسی، منطبق با عدالت و آرمانهای امام و انقلاب است و کدام ناقض آن است؟
تفسیر جناب ندیمی از دموکراسی و روش و منش ایشان در گفتار و رفتار، همان رویکرد پوپولیستی با چاشنی محافظهکاری است که آن را "بند بازی" در عین "موج سواری" مینامم. یعنی حذف و نادیده گرفتن نهادهای سیاسی و مدنی و آرمانها و مطالبات حزبی و سازمانی برخواسته از آرمانها و مطالبات مردمی، که میتواند فرد را با همه گرایشها و سلیقهها، موافق و همراه سازد و بقای او را در عرصه قدرت و سیاست ممکن سازد. و درپی آن، به هنگام بروز تعارضات بین ایدهها و عملکرد یک جریان سیاسی، چنین فردی با مراجعه مستقیم به توده مردم و اغلب سطوح پایین جامعه، با ایراد سخنرانیهای احساسی و تحریکآمیز و البته انبوهی از وعده و وعیدها و شعارهای کلی و مبهم میتواند ضمن تثبیت موقعیت خود، با جریان بعدی و فضای پیش رو همسویی کند.
2
سویه افشاگرانه در مصاحبه جناب ندیمی که مؤید مطالب بنده در بخش قبلی نیز میباشد، تلقی ایشان از رفتار سیاسی و دولتمردی بهعنوان "بازی" و درپی آن تشبیه امر سیاسی و اجرایی با فوتبال و کشتی است! در پاسخ به همان سئوالی که دلیل همراهی وی با دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی را جویا میشود، میگوید: "من قاعده بازی و سوت داور را قبول میکنم. بنابراین آنچه من میگویم این است که ما یک نظام هستیم و داخل یک نظام باید با هم تعامل کنیم. در بازی فوتبال، ما با هم حرفهایی داریم، ولی بعد از پایان بازی...."(!؟) بهعبارت دیگر، همسویی با دو جریان، یعنی رعایت قواعد بازی!!!
این نگرش و تلقی از سیاست و امر قانون و اجرا در کشور ـ که متأسفانه در فرهنگ و گفتمان عمومی تعابیر غلطی از این دست رایج است ـ تفکری انحرافی و خطرناک است؛ زیرا بین فضای نمادین و حتی فضای فانتزی بازی از یکسو، و امر واقعی سیاست و دولتمردی، در ماهیت، روشها و پیامدها تفاوت بسیار است.
بازی چیست؟ برای ورود به بازی، ما از وضعیت روزمره و مأنوس خود فاصله میگیریم و بر اساس قراردادها و شرایطی، با یک سوت و Start وارد فضای نمادین، مجازی یا حتی فانتزی بازی میشویم و در ادامه: رقابت، قدرت نمایی، هیجان، شکست یا پیروزی و سوت پایان! پس از آن از فضا و چارچوب بازی خارج میشویم و به زندگی عادی و روزمره خود بازمیگردیم. فرم، محتوا و پیامدهای بازی، هیچ امر دیگری غیر از خود بازی و حداکثر دو سوی بازیکنان را هدف نمیگیرد و تنها خاطرهای تلخ یا شیرین از بازی برجای میماند. اما در امر سیاست و قدرت، قضیه کاملاً متفاوت است. ما همچون بازی وارد یک جریان یا وضعیت جدید و ساختگی نمیشویم؛ بلکه همه ما همیشه در متن آن قرار داریم. قواعد و چارچوبهای آن نیز، مقررات و قواعد فرمالیته و حتی گاه بچهگانه و مضحک بازی نیستند که نقض یا تعطیل کردن آن به سعادت و شقاوت کسی منجر نشود، بلکه با مهمترین سوژهها و ابژهها و امور واقعی سروکار دارد و با تمام شئون و منافع فردی و اجتماعی آحاد مردم گره خورده است. بهعبارت دیگر، تعیینکننده اموری چون حیات و سرنوشت آحاد جامعه، برقراری عدالت، رفع ظلم و تبعیض، دفع شر و آسیبها و مانند آن است. در سیاست، فرد باید با کنار گذاشتن انبوه شبه مسائل دروغین و راه حلهای دروغینتر (بازیگرانه) با مسائل اصلی جامعه و راه حلهای روشن و واضح و حتی دشوار مواجه و درگیر شود.
در امر خطیر سیاست، برخلاف بازی، هیچگاه نمیتوان از این فضا خارج شد و آن را تمام شده تلقی کرد. رفتار سیاسی فرد میتواند تبعات و آثار بسیار سازنده و مثبت و گاه مخرب و ویرانگر در دراز مدت بهدنبال داشته باشد. این رویکرد جناب ندیمی به امر سیاستورزی و دولتمردی، حاوی معانی و مضامین نادرست و پیامدهای سوئی است که مستقیماً به آن نمیپردازم.
تا جایی که میدانم، تا کنون هیچ اندیشمند سیاسی و فلسفی و جامعهشناختی در جهان، چنین تلقی و رویکردی به سیاست را ارائه نکرده است. حتی در فرهنگ و معارف دینی و مذهبی نیز چنین چنین نگرشی به این مسأله وجود ندارد. بله؛ البته میتوان با چنین دریافت و رویکردی وارد عرصههای مختلف سیاسی و اجرایی شد و با تقلب، دوپینگ، جار و جنجال، تمارض، خطای عمد، ساخت و پاخت، تبانی، حاشیهسازی و مانند آن، نتیجه را به سود خود تغییر داد!!!
جاذبه و دافعه با تاکتیک محافظهکاری
جناب ندیمی در ادامه مصاحبه، بار دیگر برای توجیه همسویی خود با دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی، و البته در مواجهه با عدم اقناع شدن مخاطب خود، با محافظهکاری ناشیانهای که منشاء آن فقدان بینش صحیح سیاسی در تحلیل مسائل است، دلیل ناموجه و غیرمنطقی دیگری را ارائه میکند و در ادامه برای توجیه مسأله، رفتار خود را با رفتار امام، در جریان عزل بنیصدر منطبق و مقایسه میکند! وی میگوید: "ما یک روزی از بعضی از اشخاص دفاع کردیم، ولی بعداً حتی مرگ هم در نظام فکری خودمان به آنها گفتیم؛ یعنی تعریف فرق میکند... یک روزی بنیصدر با یک رأی قابل اعتنایی، منتخب مردم ایران شد؛ همه ما تابع نظام شدیم. رهبر ما که امام ما بود، قبول کرد، ولی همین امام هم فرمود: "من به او رأی ندادم." ولی آیا چون رأی نداده، جلویش را گرفت؟ نه، اتفاقاً به او از همان اول اختیارات داد. اما یک روزی هم آن را پس گرفت. آیا شما میتوانید امام را متهم بکنید؟"(!!!)
جناب آقای ندیمی باید بدانند که اولاً: در عرصه سیاست هیچ پدیدهای دفعتاً و به یکباره و بهعبارت دیگر، بدون زمینه، مقدمات، آثار و پیامدهای تدریجی رخ نمیدهد. از اینرو قانونگذار (اعم از قانون اساسی و قوانین مصوب مجلس و سایر مراجع مربوطه) با تدبیر و تدوین قوانین و ایجاد فضای لازم و مناسب برای پیشنهاد لوایح، تبصرههای الحاقی، متممهای قانونی، استیضاح مسئولین، نظارت بر اجرای قوانین و مانند آن، تلاش کرده تا بروز مشکلات و آسیبها را به حداقل ممکن برساند و نیز همه سازوکارهای حسن اجرای قوانین و تدابیر کلان کشور را در قوای سهگانه و توابع آن پیشبینی کرده است. بنابراین یک مسئول سیاسی و قانونی در سطح بالای نظام نمیتواند مانند یک فرد بسیار عادی و عامی در مرز میان سیاه و سفید به انتظار بنشیند و آنگاه که کارد به استخوان رسید، همسو با همگان فریاد برآورد که "من از فلانی بیزارم"! "موضع من تغییر کرده است"! و یا در نهایت "مرگ بر فلانی"! مسئولیت عواقب این تساهل محافظهکارانه و قصور عامدانه یا جاهلانه برعهده کیست؟ تاوان خسارات و آسیبهای ناشی از آن را چه کسانی خواهند پرداخت؟
ثانیاً: امام و رهبری در قانون اساسی، علاوه بر وظایف کلان مقرره، نقش "فصل الخطابی" و "حاکم" و "داور" در نقطه اوج بروز مشکلات و بحرانها را دارد و در مسائل موردی و جزئی مراحل قانونگذاری و اجرا و قضاوت، دخالت مستقیم نمیکند. ایشان چگونه و بر چه مبنایی رفتار خود را که باید برخاسته از وظایف ذاتی و قانونیشان باشد، با امام و رهبری مقایسه میکنند؟! اگر چنین توجیهی ملاک رفتار سیاسی قرار بگیرد، دیگر فلسفه وجودی خیل کثیر دولتمردان و قانونگذاران و کارگزاران نظام چیست؟
ایشان در ادامه نتیجه میگیرند که چون نمیتوان امام را در مسأله بنیصدر متهم کرد، پس امثال بنده را در اینگونه رفتارهای یک پا در هوا و یک بام و چند هوا متهم کرد!!! عجب برهان و قیاسی!!!
توسعه متوازن و بینش اقتصادی جناب وکیل!
در ادامه مصاحبه، پرسشگر که مانند بنده و دیگران از پاسخهای جناب ندیمی چیزی عایدش نمیشود، از ایشان میپرسد که بین این دو دولت از کدام خروجی دفاع میکنید؟ ایشان در پاسخ میفرمایند: "ما دو کارکرد داریم. رویکرد دولت آقای خاتمی بیشتر توسعه سیاسی بود و دولت آقای احمدینژاد بیشتر اقتصادی است. این دو اصلاً از جهت ماهیت متفاوت هستند. من مکرر در مجلس ششم میگفتم ما به "توسعه متوازن" نیازمندیم، نه توسعه یکبعدی. توسعه متوازن چه هست؟ کشور هم به آزادی نیاز دارد، هم به اقتصاد و هم به فرهنگ. بنابراین از جهت تنوع و تکثر نیازها نمیشود انتخاب کرد. اما..."(!؟)
با مطالعهای هرچند سطحی و اجمالی در مباحث "توسعه" (Development) و "اقتصاد توسعه" (Development Economics) با توجه به "اقتصاد نوین جهانی" به وضوح درخواهیم یافت که توسعه در وهله اول، یعنی "توسعه اقتصادی"، زیرا هرگونه توسعه دیگر در بستر و زمینه توسعه اقتصادی معنا و ظهور مییابد و "توسعه متوازن" نیز یعنی توسعه همگام و همسان در همه بخشهای اقتصادی، نه (به استنباط نادرست و تعجببرانگیز و غیرعلمی جناب ندیمی) توسعه متوازن آزادی، اقتصاد، فرهنگ و ...! در حیرتم که با این سطح آگاهی و دانش اقتصادی چگونه میتوان در امر قانونگذاری کشور مشارکت کرد؟! بدیهی است که توسعه متوازن به معنایی که آقای ندیمی درنظر دارد، بیمعنا و در نتیجه غیرمحتمل است؛ زیرا اولاً: امروزه دیگر نمیتوان سیستم اقتصادی کشور را از سیستم اقتصاد جهانی جدا دانست، بلکه باید آن را جزئی از مجموعه ارگانیکی بزرگتر و دارای رابطه گسترده با جهان پیرامون خود دانست. بدون چنین پیشفهمی البته برنامهریزی توسعه در در سطح کلان (ملی) و سطح خرد، عبث و بینتیجه خواهد بود. توسعه اقتصادی هم یعنی رشد تولید ناخالص ملی، رشد صنعت و بازرگانی مبتنی بر محصولات صنعتی و کشاورزی که منجر به افزایش سطح درآمد سرانه مردم و افزایش قدرت خرید آنان و تعدیل موازنه عرضه و تقاضا میشود و ناگفته نماند که آنچه در امر توسعه اهمیت دارد "توسعه پایدار" است، نه "توسعه متوازن". بنابراین برداشت و تلقی جناب ندیمی از مفهوم "توسعه متوازن" کاملاً بیربط و نادرست است. هیچ کارشناس و خبره در مباحث اقتصاد و سیاست چنین توسعهای را طرح و توصیه نمیکند.
در این یادداشت مجال پرداختن مبسوط و مکفی به این بحث ممکن نیست و باید در فرصت دیگری به آن پرداخت. به جناب ندیمی توصیه میکنم که در این باب مطالعه و تفحص جدی و بیشتری بنمایند.
دیپلماسی برخورد با سگ درنده با استراتژی عدم تحریک و تاکتیک نشستن!
بخش بسیار جالب پاسخهای جناب ندیمی، در بحث خروجی عملکرد دو دولت، بخش توصیه ایشان به رئیس جمهور در دیپلماسی برخورد با آمریکاست! میفرمایند: "به آقای رئیس جمهور عرض کردم: "از سگ درنده ایمن میشود هرکس نشست." یعنی اینکه آمریکا از نظر دین و اخلاق و وجدان و ... اصلاً محل بحث نیست و کاملاً مورد تردید و انکار است، اما رفتار ما نباید طوری باشد که تحریکآمیز باشد. چون آنها شیطان هستند و توانمندیهایی دارند."(!؟) این طرح مشعشع دیپلماتیک جناب ندیمی را میتوان به این شکل صورتبندی نمود:
1- ماهیت آمریکا: سگ درنده شیطان و البته توانمند!
2- دیپلماسی برخورد با آمریکا: عدم تحریک آن!
3- استراتژی برخورد با آمریکا: ایمنسازی خود از شرّ این سگ درنده و شیطان!
4- تاکتیک در برخورد با آمریکا: نشستن! (یا همان کاری نکردن!)
این میزان و سطح نگرش و اعتقاد یک وکیل مجلس و دولتمرد درباره پدیده غیرقابل انکار آمریکا و نحوه رفتار دیپلماتیک با اوست! آیا میتوان اموری مانند: ماهیت نظام سلطه و استکبار، اهداف کوتاه مدت و دراز مدت نظام سرمایهداری جهانی، سیاستهای کلان جناح نومحافظهکار یا نئولیبرال آمریکا، نظام جدید سرمایهداری لیبرال دموکرات که تأمین منافع و رفاه داخلی را در خارج از آمریکا، بهویژه در خاورمیانه جستوجو میکند، طرح خاورمیانه بزرگ، همسویی آمریکا با اسرائیل در اهداف خرد و کلان، ایجاد بحران و تنش در خاورمیانه به بهانه مقابله با بنیادگرایی و تروریسم، کنترل استخراج و فروش نفت خاورمیانه و دهها مسأله دیگر را که مبنای برسازنده مجموعه دیدگاهها و موضعگیریهای رایج و پذیرفتهشده کشور ما درباره ماهیت و عملکرد آمریکاست، نادیده گرفت؟ اگر رئیس جمهور به این ایده و راهکار شما نخندید، حتماً باید مانند ما دچار بهت و حیرت شده باشد!
3
در این مختصر صرفاً به طرح و نقد مباحث عمده و محوری در مصاحبه جناب ندیمی پرداخته شد و چنانچه عرض شد هدف از آن به چالش کشیدن دیدگاهها و مواضع برخی از اهل سیاست و قدرت و به تبع آن، سنجش میزان و سطح بینش و قدرت درک و تحلیل آنان در مباحث مهم و حیاتی سیاسی و اقتصادی است. امید است که با گشودن فضای سالم و عقلانی در نقد و تحلیل گفتار و رفتار مسئولین عرصه سیاست و قانون، بهبود و ارتقاء دانش و فهم سیاسی عمومی را ممکن ساخته و زمینه و توانمندی در انتخاب شایسته و مطالبات قانونی آحاد مردم مهیا گردد.
مباحث جزئی و ادعاهای ایشان در این مصاحبه نیازمند نقد و تحلیل جدی است که آن را به نوشتار دیگری موکول میکنم و در پایان برخی از گفتههای ایشان را عیناً نقل میکنم و قضاوت را بهعهده مخاطبان گرامی میگذارم:
- معتقدم در حکومت اگر سیاست را اصل قرار دهیم، ممکن است تصمیماتمان کارشناسی نباشد.
- من رکورددار طرح تذکر، سئوال و ... هستم.
- عملزدگی دولت باعث شده بسیاری اوقات برنامه پنجم تحتالشعاع قرار گیرد. این را هم نمیشود انکار کرد.
- خصوصیات فردی از جهت اشخاص یک تعریف است. خصوصیات علمی یک تعریف است و خصوصیات اجرایی یک تعریف، نتیجه هم یک تعریف است.
- حوزه اداری و مدیریتی کشور را نگاه کنید! کثیری از مسائل مدیریت در ایران تحتالشعاع مسائل سیاست است.
- مدیریت در ایران دچار آفت است و با شاخصهای دینی و علمی فاصله زیادی داریم.
- دولت و مجلس توأمان با هم مقصر هستند. مجلس هم بر آنچه تقنین میکند، اصرار نمیکند و همه رفتارهای غیرهمسو را ابطالش را اعلام میکند یا درباره اعداد و ارقام و عددگذاری نمیکند.
- آقای احمدینژاد چند ویژگی دارد که محل تأمل است. اولینش استقامت در هدف است و هدفش برای او از همه چیز مهمتر است که حرف درستی است... وقتی به نتیجهای میرسد، تغییر رویه نمیدهد... به نظر من ثبات و پایداری در اهدافش تحسینبرانگیز است... اگر به امری باور داشته باشد، نمیشود نظر او را تغییر داد و سخت است، مگر اینکه باورش را تغییر دهید. این تغییر باور هم زمانبر است... اما از جهت ادبیات و رفتارش برخی ایراد میگیرند که ایشان ادبیات ساده و کوچه بازاری استفاده میکند. البته امام(ره) هم نه در جزئیات، بلکه در کلان سعی میکرد از واژهها و ادبیات مردمی استفاده کند. لذا هیچگاه نفرمود: "جت فانتوم حمله کرد." میفرمود: "یک طیاره حمله کرده است." خیلی بین این دو واژه فرق است.
- فکر میکنم گزینه دولت یک چهره اجرایی باشد.
- در بین گروههای مرجع میزان محبوبیت آقای احمدینژاد کاهش قابل ملاحظهای پیدا کرده است، ولی در میان مردم اینطور نیست. به تودههای رایانه بگیر و خدماتی توجه کنید! مردم و خصوصاً طبقات مادون متوسط را نمیتوانید با شاخصهای طبقه متوسط تحلیل کنید! تحلیلهای روزنامهنگارها مربوط به طبقات متوسط به بالاست، ولی رأی آقای احمدینژاد مربوط به طبقه متوسط به پایین بود.
- آقای احمدینژاد یکجوری حرفش را میزند؛ باید فهمید چه میگوید!