پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۵۶۲۸
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۵

میشل فوکو و انقلاب اسلامی

دکتر سیدحجت مهدوی سعیدی
حافط ار دوست خطا کرد نگیریم بر او
گر به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ)
دوست عزیزم جناب آقای حجت جوادپور نقدی را در ارتباط با یادداشتم تحت عنوان "چرا دفاع مقدس؟" به رشته تحریر درآورده‌اند که به جهت این‌که احیاناً (در فضای موجود)، نقد نویسی جایگزین هجو نویسی می‌شود، بسی جای شکر و شادمانی است که گفت: که از بخت شکر دارم و از روزگار هم. اما با این‌همه، ملاحظاتی چند در مورد نقد ایشان وجود دارد که به پاره‌ای از موارد آن اشاره می‌کنم:
1- جناب آقای جوادپور برداشتی از گزاره‌های موجود در یادداشت فوق ذکر نموده‌اند که با مقصود اینجانب بینونیّت تام دارد. شاید این برداشت ناروا به این علت بوده است که ایشان همان توقعی را از یک یادداشت کوتاه دارند که در واقع باید از یک رساله آکادمیک داشت.
2- دعوی اینجانب در آن‌جا نه حدسیات و ظنیات شخصی، بلکه حدیثی است مستند از یک فیلسوف فرانسوی که اکنون در سر هر بازاری هست.
3- ممکن است پرسیده شود فوکو با آثاری چون "تاریخ دیوانگی"، "زایش درمانگاه"، "تاریخ جنسیت"، "مراقبت و مجازات"، "نظم اشیاء" و ده‌ها نوشته دیگر چه نسبتی با فرهنگ و تاریخیت ما دارد؟! ایده‌پردازی‌های او به چه کار ما می‌آید؟ در بادی نظر، نظریات فوکو شاید امروز در کلیت خود دخل و ربطی به سنت ما نداشته باشد، اما سخن هر فیلسوفی از این جهت که متفکر است، برای همه شنیدنی است؛ نمک صحبت هر قوم چشیدن دارد.
4- فوکو در کتاب "ایران روح یک جهان بی‌روح" که موضوع آن مصاحبه با متفکری به نام ژان پی‌یر می‌باشد، صفت ثبوتی انقلاب را بازگشت به معنویت می‌داند. این نظریه‌پرداز پست مدرن که آموزه‌های نگاه غربی به مفهوم قدرت را کاملاً درک کرده است، شیفتگی درخور توجهی را نسبت به دو مفهوم "مهدویت" و "شهادت" از خود نشان می‌دهد. جالب است که فوکو در اواخر زندگی خود درخصوص هیچ رویدادی به اندازه ایران و انقلاب معرفت‌اندوزی ننموده و مطلب ننوشته است؛ درحالی که در همان سال‌ها انقلابات دیگر در آمریکای لاتین و شمال آفریقا درحال روی دادن بوده است.
5- فوکو در پژوهش‌های خود خواسته ملت ایران را چنین ذکر نموده است: "توزیع مجدد درآمدهای نفتی، تعقیب عوامل فساد، فعال شدن اسلام، یک شیوه زندگی جدید، روابط جدید با غرب و با کشورهای عربی و آسیا و ... ."
6- فوکو می‌گوید: "وقتی از ایران آمدم، سئوالی که همه از من می‌کردند این بود که آیا این اعتراضات، انقلاب است؟ من جواب نمی‌دادم، اما دلم می‌خواست بگویم نه، به معنی ظاهری کلمه انقلاب نیست، بلکه قیام انسان‌های دست خالی است که می‌خواهند با رهبری آیت‌الله خمینی که پهلو به افسانه می‌زند، باری را که بر پشت همه کارگران نفت، کشاورزان و ... سنگینی می‌کند، از میان بردارد."
7- فوکو فیلسوفی بود که انقلاب ایران را نسبتاً شناخت؛ اما این‌که آیا پس از آن آراء و داوری‌ها بر نظرش باقی ماند یا خیر، خود بحث دیگری دارد. او گفته است: "از من مپرسید که، که هستم و از من نخواهید همان کس باقی بمانم."
8- مقصود من از به‌کارگیری واژه مدرن در سیاق عبارات، نه به معنای خاص و تنگ کلمه بوده، بلکه همان دریافتی است که از جمله فوکو داشته‌ام. او گفته است: "ایرانیان طالب نوسازی دیگری بدون مضرات و آسیب‌های نوسازی پهلوی می‌باشند."
9- نگارنده بر سر آن نبوده و نیست که برای تفنن و یا هر چیز دیگر به دنبال تشبث به فیلسوفان مدرن در اثبات مدعیات خود باشد. لذا به استاد ناقد اطمینان می‌دهم که دوران شیعه تراشی(!) دیرزمانی است که سپری شده است.
10- دوست من! شما بیش از من می‌دانید که عرصه فلسفه به مثابه دریای بی‌کرانه است که صد موج خون‌فشان دارد. پرداختن به فیلسوفانی چون فوکو که شخصیتی ذو وجوه دارند، امری است به‌غایت دشوار که البته هر کس به ظن خود یار آنان می‌شود، بدون آن‌که اسرار درون آنان را بجوید!
11- فوکو گفته است: "حدود معرفت مانند سکوت است که او صدای نفی آن است و مانند تاریکی است که پرتوی اندک از نور، زوال آن است. حدود امکانی معرفت نااندیشیده اندیشه است که فراتر از آگاهی این اندیشه خاص است." فوکو با پیگیری روش دیرینه، درپی آفتابی کردن این اندیشه است.
12- به طنز فرموده‌اید که من این معرفت‌ها را از کجای انقلاب درآورده‌ام؟ از کجا می‌آید این آواز دوست؟ تفوّه نموده‌اید که این معرفت‌ها را به دانشگاهیان عرضه نمایم. دوست عزیز! نیک می‌دانید که تلقی واحدی از معرفت در این جهان نسبیت وجود ندارد؛ پس چرا افسانه می‌گوییم و با افسانه‌ها شادیم؟! هر پارادایمی، معرفت خاص خود را تولید می‌کند. ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست که معرفت مولانا با معرفت کانت فرق می‌کند. مگر نه این است که هایدگر، فوکو و تنی چند از فیلسوفان دیگر بر سر معرفت کانتی به منازعه پرداخته‌اند؟! آری! اگر ما رخت خود بر آفتاب افکنیم، درمی‌یابیم که تعصب در هر شکل ممکن تعصب است و امری ناستوده. برای رهایی از تعصب یک راه بیشتر وجود ندارد و آن راه به تعبیر راسل، گشودن پنجره می‌باشد؛ پنجره ادراکات، که گفت: "یک پنجره برایم کافی است." آری! بگذاریم که احساس هوایی بخورد. آیا انقلابی به عظمت و قدمت انقلاب ایران (فارغ از رویکردهای ایجابی و سلبی نسبت به آن) هیچ معرفت و تجربتی با خود به همراه نداشته است؟! اگر چنین بوده است، پس این‌همه تحقیقات و پژوهش‌های دانشگاهی (از دوست و دشمن) چه معنای محصلی می‌تواند داشته باشد؟ اگر این‌ها معرفت نیست، پس معرفت چیست؟ تو بفرما که در فهم نداری ثانی.
13- از دفاع، فوکو و مابقی قضایا مضمون ساز نموده‌اید و مفاهیمی را درافکنده‌اید. گفته‌ام این سخن، بار دگر می‌گویم: همواره در مقابل هر قیلی، قالی وجود دارد و هر سخنی نیز برای خود قائلی دارد؛ هرچند سخنی ضعیف یا سخیف باشد. در غایت غریب نمی‌ماند و چون آب و آتش راه خود را به جان و جهان آدمی می‌گشاید. این تقدیر سخن است. پس باید درک سخن نمود و همدلی را بر هم‌زبانی رجحان داد و با یک درم رفع خصومت‌های بی‌حاصل و جدل‌های بی‌بنیاد نمود. آن‌چه گفته شد، برای شما توضیح واضحات بود، اما چه می‌توان کرد که به قول سعدی: گاه شود از حکیم روشن رأی بر نیاید درست تدبیری!

• عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان
جوادپور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۴
0
0
حجت جوادپور: جناب مهدوی عزیز! با عرض سلام و سپاس. دوست گرامی! کاش به‌جای افکندن گره‌های بیشتر بر مباحث خود، یادداشت بنده را با دقت بیشتری می‌خواندید و بحث را به سامان می‌رساندید، یا مباحث جدید و مفیدی را پیش می‌کشیدید. تمام مفردات یادداشت شما جای نقد و مناقشه دارد که از پرداخت مبسوط به آن خودداری کرده و تنها به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم.
1- برای نقد یک مسأله، تفاوتی بین یادداشت کوتاه و یک رساله آکادمیک وجود ندارد. (ارجاع می‌دهم به انبوه یادداشت‌های متفکران بزرگ جهان) هرچند معتقدم امروزه در فضای آکادمیک ما امکان و قابلیت نقد حقیقی وجود ندارد.
2- عرض بنده این بود که برای اثبات و استناد مباحث مرتبط با فرهنگ بومی خود چه دخل و تناسبی دارد که از متفکری چون فوکو نقل قول کنیم؛ آن‌هم از میان خیل عظیم اندیشمندان و فیلسوفان جهان! از سوی دیگر، در این‌گونه استناد کردن نمی‌توان از کلیت و ابعاد تاریخی و انضمامی تفکر فلسفی او چشم‌پوشی کرد. معنویتی که شما درنظر دارید، در تفکر فوکو جایی ندارد. توصیه می‌کنم کتاب "تاریخ جنون" فوکو را به دقت بخوانید. شما در پاسخ بنده می‌فرمایید: "سخن هر فیلسوفی از این جهت که متفکر است(!)، برای همه شنیدنی است؛ نمک صحبت هر قوم چشیدن دارد."(!؟) همین؟!
3- فوکویی که شما از آن سخن می‌گویید را نمی‌شناسم! نکند شما هم می‌خواهید مانند برخی از آقایان فردیدی پس از نیچه و هایدگر ایرانی ـ اسلامی، فوکو را نیز بومی و مصادره به فرهنگ خودی کنید؟! آن‌چه فوکو می‌گوید، باید صرفاً در چارچوب "تبارشناسی قدرت" فوکویی درک و تفسیر شود، و لاغیر. نکته طنزآمیز و شگفت‌آور در یادداشت شما، سخن از بروز شیفتگی(!!) فوکو نسبت به دو مفهوم مهدویت و شهادت است!!! و یا معرفت‌اندوزی فوکو از انقلاب اسلامی! سربسته و به اشاره از شما می‌پرسم که آیا می‌دانید چکیده مضمون کتاب "تاریخ جنسیت" فوکو چیست؟
3- مدرن به معنای نوسازی یا حتی تجدد ظاهری نیست. برای این معنا می‌توان با تسامح از واژه مدرنیزاسیون استفاده کرد.
4- اتفاقاً فلسفه به معنای عام بی‌کران نیست، بلکه عقل نقاد در هر زمانی کرانی را برای آن تصویر می‌کند که این کران‌مندی به دلیل ناتوانایی‌های ذهن در ادراک فلسفی امور هستی است، اما اندیشه را وادار به ارتجاع و خمودگی نمی‌کند. موج خون‌فشان را هم بنده نمی‌شناسم. شاید اهل عرفان از آن سر در می‌آورند!
5- فوکو شخصیتی ذووجوه نیست و دستگاه فلسفی او پیچیدگی هم ندارد. در ایران به قدر کفایت درباره او نوشته شده است. در ضمن با اسرار درون هیچ‌کس، از جمله فوکو کاری نداریم. ما را چه به اسرار درون؟! اصولاً تفکر فلسفی با اسرار و رمز و راز سر و کاری ندارد.
6- فرمودید: "فوکو با پیگیری روش دیرینه، درپی آفتابی کردن این اندیشه است."(!؟) بیچاره فوکو! شما دیدگاه فوکو را که در یک سطر بالاتر آوردید، با این جمله نقض و تباه نمودید! فوکو به تبعیت از نیچه برای معرفت ماهیتی تاریک و صامت قائل است که در بی‌معنایی نیچه‌ای در پیوند با حقیقت همچنان تاریک خواهد ماند و شما می‌خواهید که او این اندیشه را آفتابی کند؟! (توصیه می‌کنم نقد اینجانب بر فیلم "اسب تورین" با عنوان "رویکرد نیچه‌ای به معنای زندگی" را در سایت montaghed.ir مطالعه فرمایید.)
7- فرمودید: "تلقی واحدی از معرفت در این جهان نسبیت وجود ندارد." تا جایی که می‌دانم، با شکست و عقب‌نشینی فلسفه تحلیلی، بحث نسبیت در جهان، بی‌معنا و ناکارآمد شده است.
8- مرقوم فرمودید: "مگر نه این است که هایدگر، فوکو و تنی چند از فیلسوفان دیگر بر سر معرفت کانتی به منازعه پرداخته‌اند؟!" منازعه جناب مهدوی؟!! شما مباحث نقادانه و پیش‌برنده این بزرگان را منازعه می‌نامید؟ در صورت وجود چنین منازعه‌ای، می‌خواهید از این نمد چه کلاهی برای ما ببافید؟ آیا اصولاً بدون کانت، نیچه و هایدگر، فوکویی وجود داشت؟ سخنی که از راسل نقل نمودید (گزاره پوزیتیویستی) با عنایت به بند 7 عرایض بنده منسوخ و بی‌معناست.
9- نیک می‌دانید که من با تعصب و جدل و مانند آن نسبتی ندارم و در این‌گونه مباحث نیز اهل به هواخوری بردن احساس(!؟) هم نیستم. زبان زرگری شبه عرفانی را نیز مناسب این‌گونه مباحث نمی‌دانم. زیرا تنها راه خردورزی و روشنگری در این وضعیت، نقد صریح و بی‌رحمانه همه چیز است.
موفق باشید.
تقي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۴
0
0
تقی: هر دو حجت! دوستان قديمي و هم‌حزبي هم هستيد. من مي‌دانم كه در اوايل انقلاب در لاهيجان هر دو كنار هم بوديد. پس به اين منازعات؟!!!! كلامي پايان دهيد برادران عزيزم.
جوادپور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۴
0
0
حجت جوادپور: سلام تقی عزیز. اشتباه نکنید! این نامش منازعه (آن‌هم منازعه کلامی!!) نیست، بلکه نقد و تحلیل و گفتمان نظری است که موجب ارتقاء سطح دانش و تفکر و مفاهمه فلسفی است. و البته و متأسفانه سال‌هاست که چراغ آن در گیلان و لاهیجان خاموش است!؟ چرا طرح چنین مباحثی موجب آشفتگی و نگرانی برخی می‌شود. دوستی من با جناب مهدوی (البته بدون حزب) بسیار صمیمانه‌تر و مستحکم‌تر از گذشته است و نشانه آن همین گفت‌وگوی شفاف و صریح ماست. بهتر است شما نیز در این امر مشارکت فرموده و به همراه دیگر دوستان یخ خمودگی و جمود موجود را آب کنید تا عرصه علمی و فرهنگی شهر و استان جولانگاه عده‌ای شارلاتان و بی‌مایه و فرصت‌طلب نشود. موفق باشید.
ناشناس
|
Sweden
|
۰۱:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۵
0
0
من کم‌سواد از مباحثه و تبادل نظر دوستانه دو روشنفکر جامعه که مرا در مسیر نور و روشنایی و جامعه‌ای انسانی و سعادتمند راهنمایی می‌کند تا تاریکی را از نظام فکری خود بزدایم، هم لذت می‌برم و هم سپاسگزارم! نباید از چنین تبادل نظرهای دوستانه و زیبا و روشنگرانه وحشت داشته باشیم! سپاس فراوان از شما که مرا با آثار بزرگانی همچو کانت و دکارت و ولتر و مارکس و انگلس و نیچه و فوکو و ... آشنا می‌کنید! تفاوت پیشرفت و توسعه کشورهای پیشرفته جهان با کشورهای درحال توسعه و جهان سوم در همین‌جاست! آرزو دارم که روزی چنین مباحثه و مناظره در رسانه‌های گروهی بیشتر و بیشتر شود، به‌ویژه در صدا و سیما و بعد از مناظره در کنار هم برادرانه و دوستانه و رفیقانه بنشینیم و قهوه یا چای لاهیجان بنوشیم، مانند همه کشورهای متمدن و پیشرفته دنیا!!!
ناشناس
|
Sweden
|
۱۴:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۵
0
0
این آرزوی نابخردان است. نخوانیم و ندانیم و نفهمیم! آن‌قدر بخوانیم و بخوانیم و بدانیم تا در جهل مرکب نمانیم، گر که نخوانیم و نخوانیم و ندانیم همچو ... در دست شبانیم!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۵
0
0
یوسفی: از این‌که سایت لاهیگ امروز محل مباحث فلسفی شده است، جای خوشحالی برایم است. از مسئول سایت تشکر می‌کنم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۵
0
0
کبیری: من این دو نویسنده را نمی‌شناسم، اما به جرأت می‌توانم بگویم جای این دو در کرسی‌های نظریه‌پردازی دانشگاه‌های معتبر است؛ چون از اطلاعات این دو نفر مشخص است که سال‌هاست مطالعه کرده‌اند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
0
0
جناب آقای کبیری عزیز! کمی تا قسمتی تند رفته‌اید. آن‌چه که خوانده‌اید، شاید برای ذهن ناآشنا با مفاهیم فلسفی، پیچیده و عمیق به‌نظر بیاید. اما چیزی جز مجموعه‌ای از گزینه‌گویی‌ها و رژه نام‌های بزرگ فلسفه همراه با تعارف و کنایه و صد البته نمایش نیست.
جوادپور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
0
0
حجت جوادپور: دوست عزیز! قصد ما طرح مباحث عمیق و پیچیده نیست. اتفاقاً با این شیوه مخالفم. بلکه مقصود، ایجاد بستر بحث و گفت‌وگو در فضای مجازی است که متأسفانه با انبوهی از ابتذال و سطحی‌نگری، فضایی خفقان‌آور را برای خردورزی و عقلانیت پدید آورده است. در یادداشت بنده، نام‌های بزرگ رژه نمی‌روند! می‌توانم در یادداشت دیگری حتی یک نام هم از این موجودات مزاحم نیاورم. چرا به‌جای ورود به این مباحث و برشمردن مستدل خطاهای نگارنده، تلاش می‌شود که با یک جمله، تکلیف همه چیز را یکسره کنیم؟! در یادداشت بنده گزین‌گویی هم وجود ندارد. خوشحال می‌شوم که بفرمایید باید چه کنیم؟! با سپاس.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
0
0
کبیری: اتفاقاً آقای بی‌نام، بنده قریب به ده سال است که فلسفه می‌خوانم. متأسفانه تا صدای فلسفه از جایی بیرون می‌آید، دوستان ناآشنایی چون شما آن را رژه یا نمایش می‌نامند!!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
0
0
ده سال فلسفه خوانده‌اید و از این متن مشعوفید و "صدای" فلسفه(!) از آن شنیده‌اید! آیا متنی که از آن صدا دربیاید (آن‌هم فلسفی) نمایش نیست؟! ضمناً بعضی‌ها ده‌ها سال فلسفیدند و در انتها...!
نظرات بینندگان