فریدون پوررضا برداشتی متفاوت از موسیقی فولکلور ارائه داده است. او از ملودیهای دیلمان، گالش و گیلک در این راه استفاده کرد و با تحقیق در زمینه موسیقی، بسیاری از ظرفیتهای موسیقی گیلان را رشد داد و به گیلان و ایران معرفی نمود.
فریدون پوررضا ـ استاد بزرگ موسیقی و آواز فولکلوریک گیلان ـ امروز در سن 80 سالگی بدرود حیات گفت. به گزارش "لاهیگ"، این خنیاگر سرشناس موسیقی نواحی گیلان که حدود یک سال با بیماری تنفسی و مشکل ریوی دست و پنجه نرم میکرد، ساعتی پیش در منزل خود در رشت از دنیا رفت. فریدون پوررضا در ۳ مهر ۱۳۱۱ در لشت نشاء متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ناصر خسرو به پایان رساند و سپس در مغازه پدر به آرایشگری پرداخت. او از استادان آواز یونس دردشتی، سعادتمند قمی و غلامحسین بنان، آواز ایرانی را آموخت و در سال ۱۳۳۳ کار تعزیه را به همراه علی بهکیش آغاز نمود. او در همان سال، نمایشنامهای برای تئاتر و اجرای آن در سالن سینمای لشت نشاء نگاشت. شش سال بعد در آزمون خوانندگی رادیو گیلان رتبه اول را کسب کرد و بهطور رسمی به عنوان خواننده شروع به کار نمود. از اردیبهشت ۱۳۵۰ همکاری با تلویزیون را آغاز کرد و در همان سال به عنوان پژوهشگر آواهای بومی و با همراهی مشاهیر فرهنگی و هنری ایران ـ سیمین دانشور، محیط طباطبایی، منوچهر آتشی، محمود عنایت، ایرج افشار و دیگر استادان برجسته دانشگاه تهران ـ به لندن سفر کرد.
پوررضا در سال ۱۳۶۷ همکاریاش را با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان به عنوان کارشناس موسیقی آغاز و در همان سال کنسرتی را در رشت برگزار نمود. از آن تاریخ به بعد، به ترتیب در شیراز، همدان، آلمان، رشت و تهران به اجرای برنامه و کنسرت پرداخت. دو کاست "می گیلان" و "گیله لو" آثار بعد از انقلاب اوست. در سال ۱۳۷۹ تیتراژ و متن سریال "پس از باران" را اجرا و یک سال بعد مقام اول موسیقی در فیلم و سریالهای کشور را از آن خود کرد. فریدون پوررضا برداشتی متفاوت از موسیقی فولکلور ارائه داده است. او از ملودیهای دیلمان، گالش و گیلک در این راه استفاده کرد و با تحقیق در زمینه موسیقی، بسیاری از ظرفیتهای موسیقی گیلان را رشد داد و به گیلان و ایران معرفی نمود. از دیگر فعالیتهای او میتوان به چاپ مقالات تحقیقی در فصلنامه "گیلان نامه" و دیگر جراید، همکاری با جهانگیر اشرفی و دکتر علی عبدلی در گردآوری "موسیقی گیلان و مازندران" (اجرای کل آواهای گیلکی برعهده او بود و این پژوهش به وسیله انجمن موسیقی ایران در ۶ نوار تکثیر شد و در تمام فرهنگسراها موجود میباشد)، عضویت در شورای فنی و آموزشهای آزاد موسیقی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضو هیأت داوران و اجرای آواز در همایش دیلمان شناسی (تابستان ۱۳۸۴) و تألیف کتاب ارزشمند "موسیقی فولکلوریک گیلان" به عنوان طرح پژوهشی اشاره نمود. "لاهیگ" ضایعه درگذشت فریدون پوررضا ـ استاد پرآوازه موسیقی و آواز فولکلوریک گیلان ـ را به جامعه هنری و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض مینماید. خاطرات استاد فريدون پوررضا به قلم خودش با عنوان "از برکه به دریا" در شماره 86 ماهنامه گیلهوا را از اینجادریافت و مطالعه نمایید. ترانه "سيا ابران" با صدای ماندگار استاد فريدون پوررضا را هماینک میشنويد.
یادداشت پرواز همای در سوگ درگذشت استاد فریدون پوررضا ای صدای همیشه بارانی، استاد فریدون پوررضا! اگرچه امروز برای نوشتن بسیار دیر کردهام، اما برای تسکین دل داغدارم برایت مینویسم. ای صدای کوه و دشت و شالیزار! از این پس صدای تو با بادها و درختها و برگها در کوهها و جنگلها خواهد پیچید. هنوز بهیاد میآورم نخستین روزی که 16 سالم بود و برای آموختن آواز نزد شما آمدم. هنوز بهیاد دارم که پدرانه مرا به گوشهای نشاندی و گفتی بخوان! خواندم... و از آنپس بارها و بارها میگفتی بخوان! بخوان! سعید کوچک بخوان...! باید جسارت خواندن را بیاموزی، بخوان! میگفتی یاد بگیرید و به هرجا که میخواهید بروید، ولی فراموش نکنید که از کجا آغاز کردهاید و من امروز خرسندم که نخستین پله خواندن را نزد شما طی کردم. خرسندم که از شما آموختم صدای مردم رنجدیده باشم. صدای شما، صدای مردم کوهستان و شالیزار، صدای کشاورزهای رنجدیده گیلان بود. شما گنجینهای از نغمههایی در سینهات داشتی و با خود بردی که پس از این در هیچ کجای روزگار نخواهیم شنید. سالها صدای شما با صدای مردم کوه و دشت و شالیزار گره خورده بود و به گوش میرسید و از این پس صدای مردم گیلان در خاک خواهد خفت. صدای شما جاودان خواهد ماند. مردم گیلان در سوگ شما خواهند گریست. آسمان گیلان در سوگ شما اشک خواهد ریخت و صدای شما پس از باران دوباره به گوش خواهد رسید. بخواب ای صدای همیشه بارانی!
یادداشت دکتر سید حجت مهدوی سعیدی مدیرکل اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان شاید آن روز که افلاطون، شاعران و ترانهسرایان را از اتوپیا و مدینه فاضله خود به بیرون میراند، در این فکر نبود که جهان در غیاب شاعران و نغمهپردازان، البته جهانی تاریک و مملو از ملالت خواهد بود. مرحوم استاد فریدون پوررضا ـ علی قدر مراتبهم ـ یکی از نغمهپردازان و ترانهسرایان این دیار بود که عمر بلند و پربرکت خود را بر سر رهایی و رستگاری از جهان تاریک و پرملال نهاد. آن مرحوم فقید در ابتدای بهار سال جاری رخ در نقاب خاک کشید و میدانیم که بهار همیشه در ذات خود، پیامآور بیرون جستن از تنگنای زندگی بوده است. حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم نویسنده این یادداشت نیز چون همه گیلانیان از همه دوران طفولیت با ترنم و نغمات دلنشین پوررضا آشنا شد و به مرور زمان به آن خو گرفت. موسیقی ـ خاصه موسیقی گیلان ـ با جان و جهان پوررضا درآمیخته بود و او آن را چون نسیمی لطیف و فرحبخش در هوای منتشر میکرد و بلکه با آن تفکر و تنفس مینمود. میتوان گفت که مهارت خلاق و دید تعلیم یافته او و مضافاً شاگردیاش در محضر استادانی چون غلامحسین بنان و سعادتمند قمی، فضای پویایی را برای موسیقی کشور گشود که به نوعی موجب احراز و ابراز هویت هنر گیلان شد. من دو خاطره از او به یاد دارم که ذکر آن خالی از لطف نیست. خاطره اول آنکه، آنگاه که مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان بودم، پوررضا را در جریان همایش بزرگ "دیلمان شناسی" برای اجرای چند آواز اصیل به سیاهکل دعوت نمودم و او با انکسار آن را پذیرفت و آمد و دیدم که چگونه مردم آن سامان ـ خرد و کلان ـ شادمان و خرامان به استقبال او شتافتند و او را در آغوش مهر خود کشاندند و با شور و شعف هرچه تمامتر، آوا و آواز این استاد حنجره طلایی را به کام جان خود فرو ریختند. خاطره دیگر اینکه، باز در این مسئولیت، روزی در اتاق کارم، او با استدعا و اشتیاقی وصفناپذیر استدلال مینمود که استان ما به تنهایی از گنجینهای عظیم در موسیقی فولکوریک برخوردار است که با تخصیص بودجه و امکاناتی مناسب، منشاء تحولی عظیم در میراث موسیقی ما خواهد شد. ناگفته نماند که استاد پوررضا نیز مانند هر هنرمندی از این سرزمین، مصائبی را در زندگی خود تحمل نمود. هرچند آنان که او را با تنه و طعنهای مینواختند، بعضاً شرمسارانه عذر تقصیر پیش آوردند، اما این خواننده توانا و مهربان هیچگاه بهانهجویانه از آزار طاعنان و نامهربانان رنجیده خاطر نگشت و پشت به مردم، انقلاب و استان خود ننمود. پوررضا همه زندگی خود را به پای هنر و آموزههایش ریخت. آنچه که در رفتار و سلوک پوررضا عیان و عریان بود، نجابت و مبالی آداب بودن او بود. به این لحاظ، مرگ این فقید سعید نه امری خرد، بلکه با سوگی مضاعف همراه است. او همدل و همدرد با مردم چنان خواند و خواند که در خاطرات همه زنده است و تا دیرزمان، یاد او در خاطرهها سروری خواهد کرد. آری! هرچند که اکنون مرغ جان او از قفس زندگی پر کشیده است، اما ساز و نوای این مطرب عشق یادگاری است که در گنبد دوار بماند. به تعبیر زیبای دوست شاعرم علیرضا پنجهای (که هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش): پس از باران دیگر صدایی نیست، نمیخواند فریدون از شاهنامه رفت
شعری از رضا علیزاده معاون سابق گردشگری اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گیلان تقدیم به بزرگ هنرمند خطه گیل و دیلم فریدون پوررضا ـ روحش شاد اینجا یکی مردی بر روی شانهها سبز میشود اینجا یکی مردی در بغض گلوی جمعی سازش دوباره کوک میشود اینجا یکی مردی نغمه خوان رو به سوی خاک میرود ساز و نقاره و سورنا و دف و نی این مرد خسته عجب شاد میرود دل خسته از زمانه و دلتنگ روزگار این راز سر به مهر هنر بین چه غوغا و فاش میرود.
یادداشت تهمینه شمشادی عضو هيأت مديره جمعيت مبارزه با آلودگی محيط زيست گيلان استاد فریدون پوررضا جاودانه شد. سیا ابرانای باد و بورانای ستاره دنه ای آسمان... استاد فریدون پوررضا خواننده پرآوازه و محقق بزرگ ترانههای فولکلور گیلان حدوداً سه ساعتی میشود که از ما جدا شده و به طبیعت پیوست. چند سالی بود هرگاه که به ملاقاتش میرفتم، با روی خوش و لبخند قشنگی در را باز میکرد، بعدش شروع میکرد به بازگو نمودن خاطراتش و از جوانی و تلاشی که برای جمعآوری ترانههای فولکلور کرده بود میگفت: "همواره برای مردم و برای زحمتکشان کار و کشاورزی و برای همدردی با غمها و شادیهای مردم گیلان که به جان دوست میدارمشان، میخوانم" و میخواند. به قول زندهیاد احمد شاملو: "آنچه پوررضا برای ما خواند، روایت فاجعه تلخ حیات ملتی بود که تاروپود غم و شادیاش از جنس واحدی است." آخرین باری که تلفنی باهاش صحبت کردم، احساس کردم دیگر صدایش آن شوق و ذوق قبلی که صدایش را آهنگین میکرد ندارد و انگاری داشت خداحافظی میکرد و خطابش همیشه "زای جان" بود و "دختر" و میگفت: "زای جان! به هر مرحلهای در زندگی رسیدی، هیچگاه مردم را از یاد نبر." بهحق که مردمی بود و مردمی ماند. یاد و خاطرهاش جاودانه باد. (ساعت ۶ عصر چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱، رشت)
یادداشت خبرگزاری ایرنا ـ دفتر استان گیلان "مجال،
بیرحمانه اندك بود و واقعه سخت نامنتظر ..."؛ فریدون پوررضا ـ اسطوره آواز
گیلان ـ هم رفت، اما آوازی به زلالی باران برای همیشه ماندگار شد. همیشه
خندان بود و لحن گفتارش حال و هوایی مملو از همان موسیقی برآمده از دل
شالیكاران، صیادان خشنود از تور پرماهی، هیاهوی چایكاران هنگام چینش برگ
سبز بوتههای چای و صدای شكستن كنده زیر ضربههای تبر جنگلنشینان را داشت. خاطرم
هیاهویی است از حرفهایش؛ پیر آواز گیلان هراسناك بود مبادا موسیقی بیگانه
كه حتی در خانه خودشان هم به اختناق مبتلا شده، به خورد مردم داده شود و
بی هیچ سلام و علیكی با گذشته سرآخر هیچ شویم. پیكرش بیجان شده، اما صدایش در گوشم جاودان؛ "فضای رسانهها را بایستی با موسیقی مردمی و ملی دمساز نمود و به پرواز درآورد." میگفت:
"در تعزیه خوانی در رشت، نوایی به گوشم خورد كه با آن آشنا نبودم. به نزد
استاد بنان رفتم و موضوع را برایش باز گفتم و استاد بنان گفت: از اینپس هر
موسیقی با هر نامی كه ایرانی باشد را در هر كجا كه شنیدید، ثبت كنید.
موسیقی ایرانی بسیار دامنه وسیعی دارد كه هیچكس به تنهایی از آن باخبر
نیست." پوررضا بازگشت به سرزمینش و در طول بیش از نیم قرن فعالیت هنری
خود در عرصه موسیقی فولكلور گیلان، حدود 469 ترانه فولكلور و شبه فولكلور
گیلكی را با لهجههای شرق و غرب گیلان اجرا، بازسازی و بازخوانی كرد. از
میان این ترانهها، 280 ترانه فولكلور را بازسازی و دوباره خوانی، و ملودی
یكصد ترانه را خود تنظیم نمود. این ترانهها مایههای مختلف زندگی گیل
مردان و گیل زنان از شادی و اندوه، كار و تلاش، تاریخ و حماسه، عشق و وفا و
... را منعكس كرد. می گیلان، رعنا، سیا ابران، تی تی، بارش، بوشو بوشو،
جان گیلان، ای وارون ای وارون، شالیزار، بزن چوپان، عروس گوله و چه بسیار
دیگر برای همیشه نسلها ماندگار شد. صدای استاد با صدایی به غم نشسته در سریال "پس از باران" به خانههای تمام ایرانیان راه یافت و جامعهای را با خویش همراه ساخت. اسطوره
آواز گیلان تنها به خواندن بسنده نكرد و رگههای موسیقی فولكلور را در
ارتفاعاتی مه آلود و جنگل گون و یا در دل شالیزارهایی به وسعت گیلان یك به
یك در كلبهها میجست و ثمر تحقیقش كتابی شد با عنوان "موسیقی فولكلوریك
گیلان" كه اتفاق بزرگی در عرصه پژوهشهای موسیقی فولكلوریك ایران است. استاد
داریوش علیزاده كه خود در جهان موسیقی گیلان پیشكسوت است، میگوید: در
تمامی وجود استاد فریدون پوررضا عمارت موسیقی سنتی بنا شده بود و حقیقتی در
بروز لحن با صدای خوش استاد به گوش میرسید. وی ادامه داد: ایشان با آوای سنتی تنفسی مینمودند؛ در جامهاش، رفتارش و حركاتش بوی و طعم شرافت گیلان پیچیده بود. استاد
فریدون پوررضا ـ خواننده خوش آوا، استاد و كارشناس موسیقی فولكلور، مدرس و
پژوهشگر موسیقی بومی گیلان ـ سوم مهر 1311 خورشیدی در بخش لشت نشاء رشت
دیده به هستی گشود و غروب بیست و سوم فروردین 1391 خلیج ژرف نگاهش را
فروبست. و اینك تمنای ادامه راهی روشن از دانشآموختگانش... روانش آرام و دیگرانی چنانش پر ارج در زندگی...
دکتر بهمن مشفقی: خاموشی هنرمند پرآوازه فریدون پوررضا! لحظاتی پیش با نهایت تأسف و تأثر از خبر خاموشی شادروان فریدون پوررضا هنرمند پرآوازه گیلان زمین مطلع شدم! این مصیبت بزرگ را به مردم گیلان و جامعه هنر ایران و خانوادههای داغدار و بهخصوص به استاد دکتر فرشید پوررضا تسلیت عرض مینمایم.
یک ایرانی: بسم الله الرحمن الرحيم. خدايش رحمت کند. از بزرگان عرصه موسيقي بود. موسيقي گيل را ايشان احياء کرده و به سوي پيشرفت سوق داد. خدا از سر تقصيرات همه ما درگذرد. هرچند در معدودي از ترانههاي اجرا شدهاش در زمان پهلوي ننگين حرمت ميرزا کوچک خان شهيد را نگه نداشت، وليکن خداي سبحان، بخشايشگر است و زود راضي ميشود. در مجموع گيلان يکي از بزرگان و بهترينهاي موسيقي خويش را براي هميشه از دست داد. مجدد آرزو ميکنيم خدای سبحان وي را قرين رحمت فرمايد.
انتشارات گپ: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما. استاد فريدون پوررضا از جمله شخصيتهاي تأثيرگذار در جلاي زبان گيلكي محسوب ميگردد كه موسيقي و ترانهسرايي گيلكي را در ميان گيلانيان و حتي فراتر گسترش داد. از جمله ويژگي استاد اين بود كه آواز را بر اساس پژوهشهاي علمي ـ موسيقيايي به صحنه ميآورد. در هر صورت استاد پوررضا پس از چند دهه فعاليتهاي هنري ـ اجتماعي و 8 دهه عمر، ياد و نام خود را در ميان گيلانيان جاودانه نمود. انتشارات گپ، ياد و نام اين استاد را گرامي ميدارد.
محمد رضا توسلی: درگذشت استاد فریدون پوررضا خوانندهای که در زندگی، مردم قدرشناس و زحمتکش گیلان را هیچگاه از یاد نبرد تسلیت باد. او بهحق مردمی بود و مردمی ماند.
سایت خبری روستای کلجار: با تشکر از سایت خوب شما. درگذشت هنرمند گیلانی را به تمام هنردوستان ایران زمین، علیالخصوص گیلانیهای دوست داشتنی تسلیت عرض مینمایم.
صادق عباسی: بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران/ کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران. معراج هنرمند و استاد پرآوزه گیلان به تمامی مردم عزیز ایران، خصوصاً جامعه هنری تسلیت باد.
رحمان رحمانپور (مدیرمسئول هفتهنامه صدای لاهیج): درگذشت بزرگمرد موسیقی کشور استاد بزرگ موسیقی فولکلور گیلان زمین را به خانواده محترم و بزرگ و ستاره پرور پوررضا، بهویژه استاد دکتر پوررضا و به جامعه هنری و فرهنگی گیلان و از جمله مدیریت محترم سایت خبری و تحلیلی لاهیگ که خبررسانی خوبی بهعمل آوردند تسلیت عرض نموده و برای آن بزرگ علو درجات آرزومندیم.
دلارام: من هم غم سفر ابدی استاد را به تمامی کسانی که دوستش داشتند تسلیت میگویم... همیشه قلبش مانند نگاهش در این عکس و تمام نگاههایش مهربان و پدرانه بود... روحش شاد و قرین رحمت الهی... امشب تو دعاهاتون فراموشش نکنید عزیزان... یا حق!
راحله تهمک: اندوه ما در غم از دست دادن آن عزیز بزرگوار در واژهها نمیگنجد. تنها میتوانیم از خداوند برای مردم شریف گیلان صبری عظیم و برای آن مرحوم روحی شاد و آرام طلب کنیم.
تهمینه شمشادی: استاد فریدون پوررضا جاودانه شد. سیا ابرانای باد و بورانای/ ستاره دنه ای آسمان... استاد فریدون پوررضا خواننده پرآوازه و محقق بزرگ ترانههای فولکلور گیلان حدوداً سه ساعتی میشود که از ما جدا شده و به طبیعت پیوست. چند سالی بود هرگاه که به ملاقاتش میرفتم، با روی خوش و لبخند قشنگی در را باز میکرد، بعدش شروع میکرد به بازگو نمودن خاطراتش و از جوانی و تلاشی که برای جمعآوری ترانههای فولکلور کرده بود میگفت: "همواره برای مردم و برای زحمتکشان کار و کشاورزی و برای همدردی با غمها و شادیهای مردم گیلان که به جان دوست میدارمشان، میخوانم" و میخواند. به قول زندهیاد احمد شاملو: "آنچه پوررضا برای ما خواند، روایت فاجعه تلخ حیات ملتی بود که تاروپود غم و شادیاش از جنس واحدی است." آخرین باری که تلفنی باهاش صحبت کردم، احساس کردم دیگر صدایش آن شوق و ذوق قبلی که صدایش را آهنگین میکرد ندارد و انگاری داشت خداحافظی میکرد و خطابش همیشه "زای جان" بود و "دختر" و میگفت: "زای جان! به هر مرحلهای در زندگی رسیدی، هیچگاه مردم را از یاد نبر." بهحق که مردمی بود و مردمی ماند. یاد و خاطرهاش جاودانه باد. (ساعت ۶ عصر چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱، رشت)
مازيار و محمد اميدي ملومه: پرواز بلبل خوش آواز موسيقي سنتي گيل و ديلم به سوي آسمان همه ما را رنجيده كرد. از طرف هنرمندان و دوستدارن استاد پوررضا در منطقه ديلمان اين مصيبت را به خانواده ارجمند استاد و جامعه هنري ايران عزيز تسليت عرض مينماييم. صداي دلنشين استاد بهترين يادگاري براي ما خواهد ماند. او موسيقي گيلان و ديلمان را دوباره زنده كرد. او با عشق كار ميكرد، پس: هرگز نميرد آنكه دلش زنده هست به عشق.
گیلانه: الحق که انسانی بزرگ را از دست دادهایم. حق است اگر ملک گیل و دیلم امروز خون گریه کند. درگذشت جانسوز ایشان، ضایعه بسیار بزرگی برای زبان زیبای گیلکی و کلاً فرهنگ سترگ گیل و دیلم رقم زده است. روحش شاد. روحش شاد. روحش شاد.
مجتمع باغچهبان پسران: استاد پوررضا از دنیا رفت... رفت تا برای آسمان نغمه ساز کند... از "سیاه ابرانش" بالاتر رفت تا ستارهها را ببیند... این ضایعه اسفناک را به مردم هنردوست گیلان تسلیت عرض میکنیم.
مسلم اكبري گورنداني: واقعاً جاي تأسف دارد که ما همچنان به روند مرده پرستي ادامه ميدهيم. ديروز اباذر غلامي، امروز پوررضا. بيایيد زندگان را دريابيم. متأسفانه پوررضا در تنهايي مطلق فوت نمود. ما بايد بدانيم بخش اعظم شاديهايمان (ديروز و امروز) مرهون آوازخوانيهاي پوررضا و ديگران ميباشد. با همه احترامي كه براي آوازخوانيهاي امروزي قائل هستم، ولي اينها كجا و پوررضا كجا؟ بياييد به داشتههايمان بباليم و به نسل امروز بياموزيم ما چه افرادي داشتيم و داريم.
مهدی عبادتطلب بارکوسرایی: آن مرد در باران آمد... آن مرد در باران آواز خواند... آن مرد در باران رفت... آن مرد در دل همه دوستدارانش تا ابد جاودانه شد. روح بزرگوارش همیشه شاد باد.
مسلم اكبري گورنداني: انصافاً گیله مردان ما، خصوصاً گیلک زبان جهان در تکریم و بزرگداشت مرحوم پوررضا و عزیزان دیگر مطالب خوبی بیان میکنند. متأسفانه ما همیشه بعداز مرگشان به سوگ مینشینیم. ولی در زنده بودنشان در کمال ناباوری و مریضی و بیتوجهی روزگار میگذرانند. کیست در این چهل سال اخیر صدای پوررضا، مسعودی، دعایی، عاشورپور و ... را نشنیده باشد. صیادان در دریا، زنان نشاءکار در بیجار، چایچینان در باغات چای، نوغانداران در باغهای توت و تلمبارها و ... ترانههای دلنواز گیلک سرایان را زمزمه میکردند. کدام عروسی گیلکان و جشنها را سراغ دارید که از ترانههای گیلکان استفاده نکنند؟ پس همه ما باید قدر زندگان را بدانیم و بر مشاهیرمان افتخار کنیم. محال نام پوررضا و عاشورپور از ذهن ما پاک شود. بنابراین تمامی گیلکان ما، اعم از محصل، بازاری، معلم و نویسندگان ما در غم فقدان ایشان متأثر هستند. پوررضاي عزيز ما و ديگران در اين چند سال اخير چه بيمهريهایي كه نديدند. اگر هم با كمال بيميلي، بعضيها تقدير شدند، بهخاطر مردم تحمل سختي كردند و در دل مردم جاودانه شدند. شادي و نشاط جشنهاي ما با صداي دلانگيز پوررضاها بارور ميشود، نه خوانندگان جوان امروزي ما كه با چندين ابزار خوانندگي و نوازندگي شاگرد پوررضا هم نميشوند. مرحوم پوررضا با مردم زيست و با آواز طربانگيز خود ياد گيلان و گيلاني را جاودانه نمود. خدايش رحمت كند. روحش شاد و نامشان جاودانه باد.
پوررضا نمرد. گنجی بهباد رفت. گنجی که در زمان حیاتش آنطور که باید قدرش را ندانستیم. آقای پوررضا کوههای دیلمان و اشکور و دو هزار و سه هزار تا سرچشمههای چالوس هرگز تو را از یاد نمیبرند. آری! یک ستاره دیگر از آسمان شمال غروب کرد... اشک امانم نمیدهد، وگرنه مرا با تو ماجراها بود.
مسلم اكبري گورنداني: با سلام و درود فراوان. عزيزان گيلك زبان، معلمان، كشاورزان، دانشجويان، دانشآموزان، كارگران و ...! چهره بزرگي را از دست داديم و بر اين باوريم كه مرگ حق است و همه ما بايد مسير مرگ را طي كنيم و مهم چگونه زيستن و چگونه مردن است. پوررضاي مهربان ما مردانه زيست و مردانه مرد و در حافظهها جاودانه است. پس بيایيد با بزرگداشت اين عزيز از دست رفته ياد و خاطره او را گرامي داريم و بر پوررضاهاي زنده افتخار كنيم. با نوشتارمان آنها را به ديگران بشناسانيم. خواهش ميكنم CD تصويري تالار وحدت سال 1386 را ببينيم كه چگونه اين پيرمرد 75 ساله اول به معرفي شعرش ميپردازد و بعد با چه عشقي ترانه ميخواند! انگار يك جوان 20 ساله است و گيلكي ميخواند و خم به ابرو نميآورد. بر پوررضا و پوررضاها ميبالم و بر آنها افتخار ميكنم.
علينژاد: لنگان لنگان در كوره راه زندگي قدم برميداريم. عصا به دست سرگردان ماندهايم. روح استاد شاد كه تكرار نشدني گيلان است و نسلهايي با او زندگي خواهند كرد.
محسن واقع طلب: چند سالی است که دور از دامان بهشت گیلان زندگی میکنم. هنوز نوای آسمانی و ملکوتی استاد پوررضا با خاطرات قدیمیمان گره خورده است. از "ئی شب بوشوم کونوس کله" گرفته تا "رعنا" و این اواخر "پس از باران" که بسیاری از غیرگیلکان هم شیفته صدای زخمی استاد شده بودند، بدون اینکه معنی درست ترانه را بدانند. من بیخبر از همه جا روزی در اینترنت بهدنبال موسیقی گیلکی میگشتم که متأسفانه دیدم که حنجره زخمی گیلان چشم از جهان فرو بست. ناگهان اشک در چشمانم حلقه زد و بهیاد تمام خاطراتی میگشتم که با صدای جاودانه او در کوچه پس کوچههای رشت گم کرده بودم. هرچند خبر مرگش ان هم چند ماه پس از وقوع آن بسیار ناراحت کننده بود، اما دیدن تصاویر مردم مهربانی که با ترانههای جاودانش عاشقی کرده بودند، کمی از بار این اندوه بزرگ کاست و نشان داد که مردم قدر هنر را خوب میدانند... و اینگونه جاودانه شد.