پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۴۲۵۵
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۰ - ۱۷:۵۰

لاهیجان برای فرزندان معلولش مدرسه ندارد!

مرتضی پیله‌ور جاوید

آدمی در هر شرایطی می‌تواند بهترین انسان‌ها باشد و مردم هم باید بدانند که معلولیت در کمین آن‌هاست. چند سال پیش، آن‌هنگام که پیش‌غراول تهیه سند توسعه لاهیجان شده بودم و قبلترش نویسنده طرح توجیهی منطقه ویژه اقتصادی این شهر و غرق در آرمان‌گرایی لاهیجانی و جوگیر از فضای موجود برگزارکننده و دبیر همایش توسعه‌اش، در پاسخ به سئوال همسرم که این چه توسعه‌ای است که لاهیجان یک سینما ندارد، دلیل‌ها می‌آوردم برایش که چنین است و چنان و ما لاهیجانی‌ها دیگر چیزی نمانده به قله قاف برسیم و همه را مستند می‌کردم به مقالات و گزارش‌هایم در سایت لاهیجانی‌ها.
حالا شش ـ هفت سالی از آن موقع گذشته و پسرم مهیار که با عنوان مظلومترین پسر دنیا با عارضه کروموزمی "سندرم داون" شهرتی ایرانی و شاید بین‌المللی دارد، با همه مشکلاتش، رسیده به سنی که باید در مقطع راهنمایی تحصیل کند و این‌بار نیز سئوال همسرم با شرمندگی بسیار برایم در پیش رو، که چرا لاهیجان یک مدرسه برای فرزند معلولش ندارد!؟
مانده‌ام که چه بگویم... مانده‌ام که چه کنم... دستم دیگر از اوضاع لاهیجان کوتاه است و هرچه می‌گردم و می‌پرسم و می‌بینم نیز، پس‌رفت است و کمبود. برای مدرسه مهیار و آن‌هنگام که به این باور رسیده‌ام که تلاش‌هایم دیگر نتیجه نمی‌دهد، برای آرام کردن خود مجبورم به همنوایی با او و بیان آن‌چه که در ذیل می‌خوانید.
"لاهیجان"؛ شهر نمونه گردشگری جهان اسلام! "لاهیجان"؛ عروس شهرهای ایران! "لاهیجان"؛ پذیرنده میلیون‌ها مسافر که شهردارش بدین واسطه در کشور اول می‌شود! "لاهیجان" که برای دیگران قربان صدقه می‌رود و تمام امکانات نداشته‌اش را بسیج می‌کند و خوب می‌داند رسم تبدیل مدارسش به هتل مدرسه را! "لاهیجان" که نمایندگان پهلوان پنبه‌ای دارد! "لاهیجان" که مدیران یک‌دست سیاهکلی و لنگرودی و غیربومی دارد و حتی حالا دیگر مدیران مدرسه‌هایش نیز باید از سیاهکل بیایند! "لاهیجان"... "لاهیجان"... "لاهیجان"... با ده‌ها عنوان پوچ و توخالی دیگر ـ که از قضا و (اکنون می‌گویم) متأسفانه خود من نیز در سال‌های گذشته بدعت‌گذار کثیری از آن‌ها بوده‌ام ـ حالا چنان ذلیل شده است که برای فرزند معلول کم‌توان ذهنی‌اش، مهیار من و ده‌ها مهیار دیگر، مدرسه‌ای برای تحصیل در مقطع راهنمایی تحصیلی استثنائی (یا به اصطلاح پیش حرفه‌ای) ندارد و من و بسیاری چون من می‌بایستی با هزار مشکل آن‌ها را برای تحصیل به شهرهای همجوار بفرستیم و گزینه‌های انتخاب‌مان در دوسوی غربی و شرقی لاهیجان، آستانه اشرفیه و لنگرود است. توجه داشته باشید آستانه و لنگرود، و نه لاهیجانی که سال‌ها پیش محور و مرکز شرق گیلان به حساب می‌آمده و حالا می‌گویم شهری که نتوانسته برای فرزند معلولش مدرسه‌ای بسازد، شایسته هیچ کدام از عنوان‌های فوق نیست و بر ماست که از مردمش عذر بخواهیم؛ خصوصاً از خانواده‌های دارای فرشتگان آسمانی.
آموزش و پرورش کشور سال‌هاست که از فرصت خیرین مدرسه‌ساز در حال استفاده است و همزمان پول‌های بی‌شمار صندوق ذخیره ارزی و چندین منبع اعتباری دیگر را صرف ساخت مدارس جدید می‌نماید و لاهیجان شاید از بهره‌مندترین شهرهای ایران در این زمینه باشد. مدارسی که اکنون خیلی‌هاشان در روستاها حتی دیگر به دلیل کمی دانش‌آموز تعطیل شده‌اند. مدارسی که در شهر سبک معماری بیرونی و نمای سنگی خاص و زیباشان، شهره شده‌اند و از بس زیادند که به دانشگاه‌های نوظهور، مانند اندیشه و دیلمان و هوشمند و ... اجاره داده شده‌اند. ذکرشان در این‌جا به نشانه قدرشناسی است؛ اما آیا این‌همه امکان و منبع اعتباری و خیر مدرسه‌ساز را نمی‌شد برای ساخت یک مدرسه راهنمایی پسرانه پیش حرفه‌ای برای فرزندان کم‌توان ذهنی و معلول این شهر اختصاص داد؟ این کم‌کاری است یا بی‌تدبیری!؟ هرچه باشد، دودش اکنون در چشم مظلومترین و معصومترین فرزندان این شهر رفته و خانواده‌هایی که بدین واسطه دل‌نازک‌ترند و رنجورتر. نتیجه این بی‌خیالی و بی‌تدبیری این است که مهیار و ده‌ها نفر دیگر به مانند او را، تویی که مسئولی، هر روز صبح در آفتاب و باران و سرما و گرما با خطرهای بسیار و سختی‌های زیاد از لاهیجان بیرون‌شان می‌کنی! این دوری علاوه بر سختی‌های معمول برای دانش‌آموز و خستگی مفرط و ...، اولیاء را نیز از فرصت تعقیب و پیگیری امور دانش‌آموز استثنائی‌شان که دارای شرایط خاص و دلهره‌انگیزی است دور می‌سازد و ... .


بر این یادداشت ممکن است دلیل‌ها بیاورند که فلانی بی‌خود می‌گوید و خسته است و نگران و احتمالاً احساسی می‌نگرد. اما از هم‌اکنون به خواننده این سطور ـ علی‌الخصوص به تو که مسئولی ـ می‌گویم همه دلایلت هیچ است و هیچ است و هیچ. تعداد کم دانش‌آموز، تعداد کم معلم، کمبود امکانات آموزش، تمرکز دانش‌آموزان و بسیاری دیگر از این نوع که می‌دانم فقط در چارت اداری می‌گویی و برای رفع مسئولیت، حتی خودت را نیز راضی نمی‌کند و آن‌وقت چه اصراری داری من بپذیرم آن را!؟ در عوض این‌گونه بیاندیشید که اگر رئیس آموزش و پرورش لاهیجان یا فرماندار لاهیجان یا آقای امام جمعه‌اش، مهیاری می‌داشتند، باز وضع این‌گونه بود که هست؟!
باورتان نمی‌شود که دو شهر همجوار با جمع بچه‌های معلول و کم‌توان ذهنی لاهیجان مجوز دارند و خروج بچه‌های لاهیجان از دو مدرسه مذکور، شاید آن‌ها را از حد نصاب نیز خارج کند؛ اما نباید این‌گونه شود. مگر این کشور از امکانات و پول چه کم دارد؟ مگر در رمضان امسال آقای وزیر میلیاردها تومان را صرف افطاری همکارانش و خانواده‌هاشان نکرد؟ این‌هم حق‌شان است، اما فرزندان معلول که کمترین سربار هزینه را بر بودجه عمومی کشور دارند، واقعاً سهم‌شان داشتن یک مدرسه در شهرشان نیست؟! پس سهم آن‌ها در این کشور چیست؟
با همه این‌ها اما، نسبت مشکل امروز مهیارهای لاهیجان، به کشور و وزیر و حتی استان را بی‌معنا می‌دانم و تنها دلیل محروم ماندن فرزندان معلول این شهر از یک مدرسه، بی‌خیالی مسئولان لاهیجی است؛ علی‌الخصوص آموزش و پرورش این شهرستان. این بی‌خیالی اما البته فقط برای فرزندان ماست و در عوض، آن‌ها خود برای حفظ منافع و امورات‌شان بسیار باهوش و حساس‌اند و تیز.
در آموزش و پرورش استثنایی، آن‌ها که تحصیلات خاص این رشته و تجارب بسیار دارند، در آموزش این فرشتگان آسمانی، همکاران مدارس عادی خود را که به هر دلیل به این‌سو می‌آیند ـ حتی اگر بسیار باتجربه و پردانش باشند ـ به نوعی غیرخودی می‌دانند. آن‌ها می‌گویند بد است معلم بچه‌های استثنایی بگوید من دلم می‌گیرد وقتی این بچه‌ها را می‌بینم. جرم است معلمی، مدیری یا ناظمی، بپندارد بچه‌اش با دیدن این بچه‌ها، ممکن است چه شوند. در آموزش استثنایی با معلمان فداکارش که من چهار ـ پنج سالی آن‌ها را می‌شناسم، دلسوزی و ترحم جایش را به آموزش و تربیت داده است. در چنین فضایی حال اگر مدیر یک مدرسه استثنایی ـ آن‌هم در مقطع ابتدایی غیرخودی باشد ـ ببینید چگونه می‌شود حال سایر همکاران و چه نگرانی‌ها ایجاد می‌کند برای خانواده‌ها و ناراحت‌کننده‌تر آن‌که بگویند فلانی همسر آقای رئیس است دیگر، شش ماه مانده به بازنشستگی‌اش. هیچ تجربه‌ای برای فرزندان معلول و کم‌توان ذهنی ندارد، اما برای این‌که به تبع همسر، رحل اقامت به لاهیجان آورد و توشه‌اندوزی برای بازنشستگی، حتماً باید مدیر باشد؛ آن‌هم به گمان‌شان در جایی بی‌دردسر و آرام. جایی که بچه‌ها بی‌جان‌اند و کم‌توان‌اند و کمتر می‌فهمند احتمالاً. اولیاء‌شان به دلیل رابطه بی‌رحمانه و مسخره محرومیت و معلولیت، پیگیر امورات نیستند و آن‌جا جایی نیست جز مدرسه استثنایی ایوب لاهیجان.
بیایید دعا کنیم و همه تدبیرها را به‌کار اندازیم تا هیچ فرزند معلولی در هیچ کجای دنیا، به دنیا نیاید؛ علی‌الخصوص در لاهیجان. اما آدمی در هر شرایطی می‌تواند بهترین انسان‌ها باشد و مردم هم باید بدانند که معلولیت در کمین آن‌هاست. این جمله را باور کنید و جدای از هر موضوعی به خاطر خود نیز که شده، بچه‌های کم‌توان ذهنی لاهیجان در مقطع راهنمایی را دریابید.

down.blogfa.com

یک همسان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۷
0
0
یک همسان: شما چه زیبا حق مطلب را ادا کردید. اما کو گوش شنوا؟ کیست که ما را دریابد؟
نظرات بینندگان