دولت سرباز میخواهد، دعاگو نمیخواهد. (قائممقام فراهانی)
روزها به جلو در حال حرکت هستند و روزی که انتخاب هر گیلانی بسیار مهم است نزدیک میشود. تا چند ماه دیگر باید انتخابهای خود را درون صندوق بیاندازیم تا مردی را به عنوان پرچمدار گیلان به بهارستان بفرستیم. اما سئوال اساسی اینجاست: آیا اینبار گذشته و تجربه در تصمیم ما تأثیرگذار خواهند بود؟ آیا بعد از گرفتن تصمیم و انتخاب کاندیدای مورد نظر از او حمایت خواهیم کرد؟
متأسفانه باید قبول کنیم که ما در گذشته، به سالهای بعد از هر انتخاب و اتفاقات آن آسان گرفتیم و به خود سخت. سکوت در هر شرایطی را سازگاری و میهنپرستی نامیدیم و خیلی راحت اجازه دادیم تا مردان بزرگ استان از ما جدا شوند. دور نیست که مردی بزرگ از ما جدا شد، اما از جمعیت چند میلیونی گیلان تنها چند نفر به رفتنش اعتراض کردند یا حداقل ناراحتی خود را نشان دادند.
فکر میکنم تنها تصمیمات قبل از انتخابات و رأی دادن کافی نیست و وظیفه هر گیلانی است تا بعد از انتخابات هم پشت کاندیدای مورد نظر خود بایستد و از او حمایت کند.
اتفاقات از آن چیزی که فکر میکنیم بزرگتر است. هنوز به آه امیرکبیر گرفتاریم و هنوز خیلی راه است تا دل او را بهدست آوریم و جبران کنیم. او که در آخرین لحظات عمر گفت: "خیال کنسطیطوسیون داشتم، مجالم ندادند"، و بعد آهی کشید که هنوز دامن ما را گرفته است.
شعار ما پیشرفت گیلان است و مطمئناً همه میدانیم که پیشرفت بدون تلاش و کوشش و پشتکار و همچنین اتحاد و همدلی میسر نیست.
در پایان باید به سئوالاتی که شاید ذهن شما را بعد از خواندن این متن درگیر کرده است پاسخ بگویم و آنهم اینکه، امیرکبیر را چه ربطی داشت به گیلان؟
در پاسخ باید بگویم، امیرکبیر نفر اول اصلاحات اجتماعی در ایران بود، اما دستهای وطنفروش و نان به نرخ روز خور نگذاشتند و او را حمایت نکردند تا قطار پیشرفت ایران که در زمان او میرفت تا راه خود را پیدا کند، از مسیر خود دوباره خارج شود و در ناکجا آبادهای تاریخمان سرگردان شود. جالب اینجاست که او درست بعد از ماهها انتخاب و شروع به کار، کمکم تنها بودن خود را احساس کرد و متوجه شد که دوستان دیروز، دشمنان امروز شدهاند و از آن جمع حالا کسی را در کنار خود ندارد.