پس از 28 سال دوری از لاهیجان، عکس میدان بنا شده در محل کتابخانه امجدالسلطان جزء نخستین عکسهایی است که دنیایی از خاطرات دورههای کودکی، نوجوانی و جوانیام را دگرباره زنده کرد.
من بهجای آنکه روی میدان جدید مکث کنم، بیشتر در ساختمانهای اطراف و تغییرات آن خیره شدم. ]...[سی سال، زمان زیادی نیست که شهروندان یک شهر کوچک نسبت به تغییراتی که در گوشه و کنار آن صورت گرفته، حافظه دقیقی نداشته باشند. هنر آقای رنجبر این بود که از طریق این عکس روی حافظه بازدیدکنندگان کلیک میکند، اما صفحاتی که در برابر چشمهای ما گشوده شدند، متأسفانه سفید بودند.
ساختمانی که قبلاً در این محدوده وجود داشت، در دهه بیست، متعلق به آقای امجدالسطان، پدربزرگ خانم فریده (مادر فرح پهلوی) بود. هم نام واقعی امجدالسطان (که متأسفانه در خاطرم نیست) چیز دیگر بود و هم خانم فریده هرگز به یاد نیاورد که پدربزرگش در این خانه دفن شده باشد. او آخرین باری که خانه پدربزرگش را دید، شش سال (و شاید هم هفت سال) داشت. در اواخر دهه بیست، خانه را به مرحوم چهاردهی میفروشند. بعد از مدتی این خانه را به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش امروز) برای تشکیل دبستان واگذار میکنند. میگویم واگذار به این دلیل که وزارت فرهنگ، نام دبستان را "مهین" (که نام دختر چهاردهی بود) گذاشت.
در دوره شهردار مسیح که نقشه جامع شهر زیرنظر مهندسی استانداری گیلان آماده شد و تعدادی از اهالی محل وقتی مطمئن شدند که نقشه در حال پیاده شدن است، داستان قبر امجدالسطان را ساختند و مانع شدند.
این نوع داستانسازی در لاهیجان سابقه داشت. مثلاً در سال 1336 وقتی میخواستند در صد متری همین میدان (دقیقاً روبهروی مسجد شعربافان، جنب مغازه نفت فروشی صادق حسنی که الآن چای فروشی است) دبیرستان بسازند، بعضیها که منافعشان به خطر افتاده بود، جنجال به راه انداختند که اینجا مکان مقدس و قبر فلان معصوم است. زندهیاد آقای محجوبی (پدر دکتر محجوبی) وقتی چنین افتضاحی را دید، بخشی از حیاط خانهاش را در اختیار اداره فرهنگ گذاشت تا دبیرستان عبدالرزاق را بسازند. خانم فریده هم بدش نیامد که دستکم نشانهای به عنوان یک لاهیجانی اصیل در این شهر داشته باشد. اما از آنجایی كه نه سند معتبری وجود داشت و نه اهالی شهر در مجموع تمایلی به ساختن گنبد و بارگاه داشتند (ساواک گیلان هم تمایلی به ساختن گنبد و بارگاه نداشت و معتقد بود که چنین کاری تحریککننده است)، ساختمانی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر در وسط میدان ساختند و نامش را "کتابخانه امجدالسطان" گذاشتند. فرح پهلوی نیز در سال 1356 به شهر لاهیجان آمد و آن را افتتاح کرد.
دکتر محمدرضا توکلی: مدرسه و تکیه کنارش را در کوچهای سنگفرش شده که از مسجد شعربافان به میدان راه داشت به خوبی به یاد دارم، چون منزل دختر عمویم مجاور مدرسه و تکیه بود و محل بازی ما با نوه عموهایم بود. بقیه ماجرا که فرمودهاید، من هم فکر میکنم ساختگی بهنظر میرسد و با جنابعالی موافقم.
رضا فهیم: ضلع شمالی ساختمان امجد السلطان اطاقکی وجود داشت که داخلش یک قبر بود و دوران انقلاب آنجا را به آتش کشیده بودند. پس بفرمایید آنجا قبر کی بود که به خاطر آن، آنجا را آتش زده بودند؟؟ نتیجه دیگر هم که از توضیحات شما میشه گرفت، همانطور که آن روز به خاطر مصلحت، آن دروغ گفته شده، امروز هم به خاطر مصلحت این ... را باور کنیم. عجب صبری بشر دارد...
پیام شادمان: آقای درویشپور! هرچه که بود، آنحا کتابخانهای بود با بنای بسیار زیبا. اگر فقط یک بار به داخل این کتابخانه زیبا میرفتید، شما نیز با خراب کردن آن مخالف میشدید. نمیدانم شاید از نظر بعضیها بهتر است کتابخانهها خراب، یادگاریها ویران و ...
نیما محمدی: آقای شادمان! در هیچ جای نوشته آقای درویشپور حرفی از مخالفت و یا موافقت با تخریب آن بنا به چشم نمیخورد. آقای درویشپور فقط بخشی از تاریخچه آن بنا را بیان نمودند.
مهیار باوقار: هیچ جای دنیا تاریخ، گذشته و هویتشونو هرچی که باشه خوب یا بد، از بین نمیبره، اما ما... یک سمبل معماری رو از بین بردیم... متأسفم! این یک بنا بود نه ساختمان! کاش بعضیها درک داشتن و میدونستن تفاوت بنا و ساختمون رو!!!
اگر اینجا قبر یک [...] بود که اجداد ما را به خاک و خون کشیده و به زنان و بچههای ما رحم نکرده بود، الآن ما شاهد همچین میدانی نبودیم که هیچ، بلکه اون مقبره را توسعهیافته میدیدیم. مثل سفید آستانه لنگرود و تکیهبر لاهیجان که بهجای عقبنشینی، جلونشینی کرده.
تخت جمشید رو دارن خراب میکنن... پاسارگاد رو، نقش جهان و ... تمام یادگار این کشور رو دارن از بین میبرن. اینجا رو هم مثل بقیه خراب میکنن. امیدوارم روزی نرسیم که از یادگارهای ملی فقط عکسشون مونده باشه. بستگی به خودمون داره که چیکار کنیم...
امید شهاب ضمیری: اینجا قبلاً منزل (تکیه) امجدالسلطان بود. بعدها که ایشون فوت میکنند، همونجا دفنش میکنند. بعدها اینجا تبدیل به مدرسه میشه و قبر امجدالسطان در یک اتاقک که کسی حق ورود به اون رو نداشت نگهداری میشد. مدرسه تبدیل میشه به کتابخانه و انجمن خوشنویسی. با توجه به اینکه آخرین ساختمونی که اینجا ساخته بودند مربوط به کتابخونه بود، اینجا معروف شد به ساختمون کتابخونه.
مسعود اصمعی: متأسفانه کلیه مطالب بالا را که دیدم، هیچکدام در ارتباط با این مکان مطلب درستی نداشت. منتظر میمانم تا شاید کسی از اینجا متن درستی بنویسد.
امید شهاب ضمیری: جناب اصمعی! من ساختن این المان رو در اینجا تأیید نمیکنم (خود ساخت المان خوبه، اما نه جای ساختمون کتابخونه). اما اینکه بگیم اسم یه لاهیجانی اونجا نیست، حرف اشتباهیه. مگه اینکه بخواین بگین امثال دکتر مجتهدی، لاهیجانی نبودند!!!
کتاب سوزان رسمی قدیمی است که عدهای به شدت آن را پاس میدارند و هر آنچه که به کتاب مربوط است نیز شامل آن. البته منظور از کتاب، حجمی است که آگاهی میدهد. شما جای عدهای نوکیسه و هراسان از دانستن اگر بودید، انتخابتان کدام بود؟ ویرانی کتابخانهای (که هنوز نامش را بر آن میدان دارد) یا آنچه بر شهر شما آوردهاند؟
منبع اظهارات این آقا چیست؟ از کجا اینقدر قاطعانه در مورد این مسائل نظر میدهند؟ حاج عبدالله ناصرشریف ـ محقق لاهیجانی ـ تأیید کردند اینجا مقبره دانشمند فقید قطبالدین شریف لاهیجی است.
اینجا مقبره قطبالدین شریف لاهیجی از علمای امامیه قرن یازدهم هجری و از ریاضیدانان مسلمان است. او مؤلف شرح صحیفه لاهیجی یا تفسیر شریف لاهیجی یکی از شرحهای صحیفه سجادیه است. او نیای فریده قطبی (مادر فرح پهلوی) است.
مرجان: خود فرح دیبا هم این اصل و نسب را باور ندارد! بعضیها بی جیره و مواجب برای بعضیها خدمت میکنند... خوش به حالشون. خاطرات فریده دیبا را بخوانید بد نیست.