این بره شیرین
این بره شیرین
که فروردین نام اوست
دیدم چگونه دو ماهی او را حمل میکنند
و بیرون خانه ما میگذارند
این بره شیرین که دور دهانش نور رسته است
و مثل چراغهای دریایی بعبع در گلویش برق میزند
راه میرود و فصلها صف کشیده به دنبالش میدوند
این بره که چشمانش سبز، کفلش سفید، کف پایش قرمز است
شیرهای دریایی زمستان را دور میزنند
بر سر راهش مینشینند و به رهگذران فندک میفروشند
بعد خانههامان را میبینیم که چقدر روشن میشوند
با دسته گلی که هوا در جیب کتش میگذارد
چقدر زخم بر زخم مینهادیم و ثمری نداشت
شب باید میگذشت
انگار هیچ چراغی قادر به پایان بردن شب نیست
شب باید میگذشت
ما فقر را دیدهایم
سوار اتوبوسی مخفی در خیابانها میگشت
سم به صورت بچهها میپاشید
و النگویی دستش بود که برق میزد
و سر آدمها را میربود
دلداریمان بده سال نو
ما فقر را دیدهایم
یخ در کف گرفته بر صورت ما میکشید
زرافه آفتاب
که تاریکی نامت را از یادت برده است
و گمان میکنی که اسمت سنجاب است
و میان علف دنبال غذا میگردی
خورشیدی تو
با جوراب ناب طلایی که دست خدایی بافته است
خورشیدی تو
و هزاران سال طول میکشد تا برگردی
و صورت سنجابی را ببینی
دلداریمان بده سال نو
زیر پلک این بره پر از آسمان است
راه میرود
و تکه تکه
هوا، برگ، سایه در جاده فرو میریزد
و کسی پیروز است که
بلند میشود
راه میافتد
میبیند
و فروردین را به خانه خود میبرد.