به همان نسبت که روند نوسازی در شهرهای ایران، در دوران جدید، متأثر از آمریت رضاخانی بود، پدیده شهرنشینی نیز از عوارض این آمریت بیبهره نبود. عوارضی که عمدتاً با شتابزدگی و نادیده انگاشتن زمان، سطحینگری و هدم ارزش مکانی، گسترش و رشد بیمنطق فضای شهری، توزیع نامناسب جمعیت ساکن و مهاجر و پدیدآیی حاشیهنشینی و روی هم رفته، بیتوجهی مطلق به منزلت انسانی شهروندان توأم بود.
معضلات یادشده ویژه توسعه دستوری ست؛ اگر بپذیریم انسان بر اساس خوی آزادیخواهی خود همواره درصدد واکنش در برابر هر امرِ دستوری است. حال اینکه قوانین نانوشتهای که شهرهای قدیم ایران بنا به ذات نجیب، خویشتندار و فروتن خود به آن متکی بود، در مقایسه با آنچه بعدها قانون بلدیه، آمریت رضاخانی و امروزه نیز قانون شهرداریها عرضه کرد، کارآیی بیشتری در حذف فاصله معنایی "شهرنشین" تا "شهروند" داشت. این را توسعه متوازن، نظم خیرهکننده و امکان بینظیری که بافتهای تاریخی و کهن در شهرهای ایران برای تعمیق و ژرفش ابعاد انسانی شهروندان، از احساس امنیت و هویت تا برآورده ساختن جزئیترین نیازها پدیدار ساخته بود، میتوان درک کرد.
نگاه گذرایی بر آنچه که امروزه بافت قدیم لاهیجان نامیده میشود، این ایده را به روشنی میشکافد: محلات چندگانه لاهیجان هریک به فراخور، همه امکانات زندگی را برای شهروند آن عصر فراهم میکرده است و رقابت و مناسبات بین محله نیز امکان بروزِ حس تعلق به شهر را، به شکلی عجیب، رشد میداد. باورکردنی نیست؛ این شهر با یک حاکم، چند مستوفی و کارگزار، یک نفر کلانتر و چند داروغه و گزمه از چنان نظمی برخوردار بود که حتی بسیاری از تجار و سیاحان دنیادیده اروپایی را در گذر از شهر تحت تأثیر قرار میداد.
لاهیجان قدیم بی گفتوگو، از یک هسته اولیه تشکیل شده است. هسته اولیه شهر بعد از رشد جمعیت و مواجهه با تراکم زیاد، محلات و مکانهای جدیدی را ایجاد میکرد. در واقع هر محله نو از مهاجرت جمعی از اهالی محله قدیمیتر، که به هر دلیل منزلت و موقعیت خود را به واسطه تراکم زیاد و امکان محدود در خطر میدیدند، و جمع محدودی از مهاجرین، که طبیعتاً ساخت اجتماعی امکان حضور آنها را در بطن محلات قدیمیتر نمیداد، تشکیل میشد.
دیوارها و باروهای شهر ساسانی هرچند بعدها از ترکیب شهرها حذف شد، ساخت منسجم اجتماعی، بارویی مستحکمتر پدید آورد. این ساخت پیچیده و مقاوم نه تنها در برابر مهاجرت و حضورِ جمعیتهای محدود شده و تحت ستم دیگر، که حتی در برابر تهاجم نظامی نیز امکان واکنشهای درخور و شایستهای را داشت.
تاریخ مکتوب لاهیجان، حملات نظامی متعددی را در شش ـ هفت قرن اخیر ثبت کرده است. حملاتی که در پارهای اوقات، خروج/ فرار موقت همه اهالی شهر را درپی داشت، اما در کوتاهترین فاصله زمانی، شهر هویت خود را باز مییافت و به حیات خود ادامه میداد.
آنچه در عمده شهرهای امروزی و بهویژه در لاهیجان امروز دستخوش تغییر قرار گرفته است، در نگاهی کلی، بهنظر میرسد برخاسته از مجموعه گستردهای از معضلات درهم تافته باشد. معضلاتی که ظهور آن، ذاتی دوران معاصر است. رشد جمعیت، حضور منسجمتر جمعیتهای آنومیک (مهاجم) در شهر، مواجهه انسان با پدیدههای مدرن که تغییراتی در حواس، خلق و خو، ایمان و باورهای او دارد، ایجاد قشرها یا طبقات منسجم و بسته اجتماعی که امکان واکنشها و دستهبندیهای جدید و منطبق بر مصرف را توسعه میدهد: یعنی در شهرهای جدید، رفتهرفته، طبقات اجتماعی هریک محلات خاص خود را تصاحب میکنند یا پدید میآورند که برجستهترین وجه تمایز این محلات به عنوان جایی برای زندگی یک طبقه مشخص، نوع و میزان مصرف است.
تحلیلهایی درباره میزان و کیفیت زبالههای برجامانده هر روزه از نقاط مختلف در شهرهای بزرگ ـ مثلاً تهران ـ به خوبی جایگاه طبقاتی ساکنان محله را نشان میدهد. این تحلیل حتی میتواند جایگاه اصیل یا اشغالشده هر خانواده در طبقه خاص را، به شکلی، نشان دهد. این طبقات بیش از آنکه به شهر احساس تعلق داشته باشند، به آرمانها و ایدهآلهای طبقه خود وفادارند. هرچند معضلات یادشده، چنانکه گفته شد، ذاتی دوران معاصر است، بحث بر سرِ نوع مواجهه با این معضلات شاخههای جدیدی از علوم را توسعه داده است.
مدیریت شهری علمی است که میکوشد با طبیعی جلوه دادن معضلات شهرنشینی، به مهار یا مدیریت آن بپردازد. واقعیت این است در برابرِ انبوه مسائلی که شهرهای امروزی با آن مواجه است، نمیتوان همان رفتاری را داشت که متولیان شهر در عصر قدیم انجام میدادند. آمریت رضاخانی و هرج و مرج پس از آن، ساخت منسجم شهری را در بیشتر شهرهای ایران به کلی از بین برده است. اینک در بیشتر شهرهای قدیمی، ساکنان اصیل و آنان که به نوعی در گذشته برسازنده انسجام و نظم شهری مورد نظر بودند، در برابر یکجور احساس در اقلیت بودن و مورد تهاجم واقع شدن قرار دارند. این پدیده اگر موازی شکلگیری یک اکثریت منسجم و منضبط پدیدار میشد، بیشک امروز نیز شهرهایی قابل دفاع و مطلوب برای زندگی داشتیم. حال اینکه به ازای تلاشی انسجام و نظم قدیم، هرج و مرج و تهاجم دائمی و همهجانبه پدید آمده است. این تهاجم تنها به جمعیتهای انسانی مقیم بسنده نکرده، بلکه ساختار و مرز محلهها و به همین ترتیب، هدم هویت و غرورِ محلی، نابودی میراث انسانی و طبیعی، اعم از نمادها و فضاهای قدسی و ناقدسی را درپی داشته است.
هر اندازه هر شهرِ خاص، تاریخ، نوع شکلگیری و مسائل خاص خود را دارد، مدیریت شهری نیز برای اداره شهر و بازگرداندن آن نظم بربادرفته، ناگزیر از بروز مهارتهای ویژه است. مهارتهایی که از بطن کوشش دائمی در شناخت وجوه گوناگون شهر از فراسوی تاریخ تا اکنونی که گذشته است را دربر میگیرد. مدیریت شهری بیپشتوانه یک جمعیت منسجم که حس تعلق و هویت شهری در آنان تقویت یا تحریک شده است، کاری از پیش نخواهد برد (تلاشهای عقیمی که شهرداریها در قالب طرح شعارهای بیاثری مثل "شهرِ ما خانه ما" دارد، در جهت دستیابی به همین پشتوانه است). بنابراین برای تحقق شرایطی که در آن نظام اجتماعی، بهطور طبیعی و در جریان مناسبات درهم تافته انسجام لازم و درپی آن، حس هویت را بازسازی کند باید کوشید. این بازسازی هم روشن است از گذارِ یک اجتماعی که با نمادها و نشانهها غریبه نیست، پدید میآید. از دریچه این تحلیل، ساخت و احیای نمادها، نشانهها و تقویت حس محلهای از مهمترین شرایط تحقق یک لاهیجان مطلوب برای زندگی است.
باری... از شهرنشینی تا شهروندی راهی است بس فراخ!
در این چند خط بی هیچ تبختری خواهم کوشید در حاشیه دو مفهوم شهرنشینی و شهروندی با مصداق شهر لاهیجان، چیزهایی بنویسم. از خلال راههای متفاوتی که در این سالها پیمودهام، شیوه گفتوگو را ـ به دلیل امکان بروز ویژگیهای دیالکتیکی ـ بیشتر میپسندم. از این میان، گفتوگوی هفتهنامه الکترونیک "فصل نو" با دکتر ناصر فکوهی (جامعهشناس و انسانشناس) را برگزیدهام. یعنی خواهم کوشید با درک دقیق آنچه دکتر فکوهی در پاسخ به پرسشهای "فصل نو" گفته است، پاسخهایی درخور برای همان پرسشها با قالب و ذهنیت و مصداق لاهیجان بیابم. بدیهی است به این دلیل که پرسشها درباره شهر تهران است، ناچار از تغییرات بسیار جزئی در برخی از پرسشها هستم. یادآور میشوم هرچند پاسخهای دکتر فکوهی قابل دسترسی است (www.fakouhi.com)، اما با این تحلیل که هر شهر مسائل و طبیعتاً راهکارهای ویژه خود را دارد، از مجموعه آگاهیها، دریچه ذهن و برداشتهایی که به شکلی شخصی از تاریخ، فرهنگ و هویت منحصر به فرد شهر لاهیجان دارم، با پرسشها مواجه شدهام. بنابراین میتوان مسأله را به این شکل سرهم آورد که با دستکاری ده پرسش "فصل نو" و جابهجایی لاهیجان و تهران، پاسخهایی درخورِ دانایی و اطلاعات خود دادهام. این پاسخها مطلق نیست و دریچه گفتوگو همچنان باز است.
یکم: آیا لاهیجان شهر است یا یک روستای بزرگ؟
بر اساس تعاریف وزارت کشور و حتی آنچه شهرپژوهان میگویند، لاهیجان، با جمعیتی قریب هفتاد و پنج هزار نفر، یکی از شهرهای متوسط کوچک کشور بهشمار میرود. جز این، لاهیجان، دستکم شش ـ هفت قرن حیات شهری منسجم داشته است و به هیچ وجه نمیتوان آن را با یک روستا مقایسه کرد. این شهر همه وجوه تمایز شهر و روستا که بهطور کلی شامل راهها، گرهها، نمادها، نشانهها، جمعیت، مناسبات اقتصادی، نوع روابط انسانی و ... میشود را داراست. البته از زاویه دیگر اگر به این پرسش بنگریم، میتوان گفت بخش بزرگ و متنفذی از جمعیت این شهر، خاستگاه و منشاء روستایی دارد و درک درست و بههنگامی از شهر و مقوله شهرنشینی و شهروندی ندارد. این جمعیت که بر اثر مهاجرتهای گوناگون وارد شهر شد، با از دست دادن ویژگیها و فرهنگ روستایی (که واجد صمیمیت، جمعاندیشی و انسانمداری رشکانگیزی است)، نتوانست خود را بهطور کامل با شهریگری تطبیق دهد. این ناتوانی منشاء بینظمی فراوانی شده است و بهنظر میرسد از عمدهترین مسائلی که مدیریت شهری تا دههها با آن مواجه است، همین استیلای یک فرهنگ بیهویت (نه روستایی/ نه شهری) است.
دوم: آیا شکل فضایی شهرها میتواند بر روابط درونی فضاها تأثیر بگذارد؟
اشکال غیرانسانی روابط غیرانسانی بهوجود میآورد (دکتر فکوهی). شکل فضایی شهر لاهیجان در قدیم، بی هیچ گفتوگویی، منطبق بر اقلیم، خصائص روحی شهروندان و مناسب نوع روابط اجتماعی آنان شکل یافته بود. اگر این امکان وجود داشته باشد که در بطن بافت قدیم (که به شکل بافت فرسوده درآمده) حضور یابید، این مسأله را به خوبی درک خواهید کرد. برای نمونه، به دلیل بارشهای مداوم و طولانی، آسمان عنصر پردردسری برای حیات شهری لاهیجان تلقی میشود. حال با حضور در محورهای تاریخی برجای مانده از بافت قدیم، درمییابید که معماری و شکل فضایی احجام، در قیاس با شهرهای کویری ایران، چه امکان محدودی را برای رؤیت آسمان فراهم میکند. واضح است امروز شکل فضایی شهر لاهیجان کاملاً بیبهره از این نوع محاسبات تکمیل میشود. یعنی در صورت عدم توجه فوری و جدی نهادهای مسئول، در آینده نزدیک همه شهرهای ایران شبیه هم خواهد بود؛ ملغمه بیمانندی از احجام و اشکال فضایی بیربط با زندگی.
سوم: آیا المانهای موجود در سطح شهر، اضطراب و استرس را از شهروندان دور میکند؟
مدیریت شهری در لاهیجان متأسفانه در تمام طول تاریخ نوسازی این شهر، تنها در برهههای بسیار محدودی از زمان، یک بار در اواخرِ دهه 1310 تا 1320 و بار دیگر در اواخرِ دهه سی، ارزش بیش از پیش نمادها و نشانههای شهری را درک و برای ایجاد آن تلاش کرده است (احداث باغ ملی، تلاش برای سامان دادن میانپشته و حاشیه استخر و احداث بنای یادمانی برای کاشف السلطنه). جز این جالب است اگر المانهای موجود در شهر را محدود به نمادها و نشانهها ندانیم و برداشتی کلی از المانهای شهری داشته باشیم. در دوران اخیر بیشتر به میادین عجیب، ساختمانها و احجام مذهبی، مسکونی یا تجاریای برمیخوریم که بیشتر آن ـ چه جداگانه و چه در قالب کلیت شهر ـ فاقد زیباییشناختی و عناصر نخستین این علم است. توالی (مانند آنچه در خشتهای 20*20 و سفالهای سنتی لاهیجان و حتی تکرار سقفهای سفالین وجود دارد)، همدستی یا کنتراست رنگها، حذف و هدم پرسپکتیو، از یاد بردن عنصر حرکت، عدم تطبیق با اقلیم و منطق طبیعی شهر و بیتوجهی مطلق به معماری بومی، و حتی نیمهکاره رها کردن تخریبها و ساخت و سازهای دولتی، نه تنها حس اضطراب و استرس را از شهروندان دور نمیکند، که به نظرم، این حس را در کنار سختی معیشت، فشار اقتصادی و فرسایش تنها، که ویژگی این سالهاست، تقویت و باعث فرسایش روح شهروندان میشود.
چهارم: آیا درخصوص نیاز شهروندان، شهرداری توانسته است به وظایف خود به نحو احسن بپردازد؟
اگر نیاز شهروندان را حتی فقط تا حد صدور پروانه ساختمان و پایان کار و جمعآوری زبالههای شهری هم تقلیل دهیم، با نشانههای متعددی که از نارضایتی عمومی شهروندان در مسأله ساخت و ساز (جدای مسائلی که در سطح کشور مطرح است) و جمعآوری هر چند روز یک بار زبالهها، دستکم در بافت قدیم خود شاهدم، در دست است، شهرداری کوچکترین موفقیتی در اجرای وظایف خود بهدست نیاورده است. حال اینکه شهرداریها بنا بر قانون و حتی بنا بر آنچه عرف جامعه تلقی میشود، وظایف پیچیدهتری دارند.
باری! شهرداری لاهیجان بر اساس نشانههایی که از گفتوگوهای متعدد شهردار و اعضای شورای شهر با رسانهها برمیآید، خود را وارث خرابیهای گذشته میداند. بنا بر این ادعا، بیشتر توان و امکانات مالی شهرداری، صرف پرداخت حقوق ماهیانه به تعدادی نیروی ناکارآمد و غرامت یا مابهازاء به شهروندان متضرر در گذشته میشود. بنابراین در حال حاضر عمده توان شهرداری صرف ایراد گرفتن از گذشته میشود، درحالی که شهرداری با یک مدیریت کارآمد، حتی با همین نیروهایی که در اختیار دارد، فقط با تغییر نگرش و زاویه دید، میتواند تحولاتی را در وضعیت عمومی شهر و فرهنگ شهرنشینی بهوجود آورد. شهر لاهیجان از نظر پشتوانه مطالعات تاریخی، جامعهشناسی و شهرپژوهی بسیار غنی است و متفکران و نظریهپردازان بومی زیادی میتوانند مدیریت شهری را در زمینه انجام این مطالعات و تدوین استراتژیهای لازم تقویت کنند.
پنجم: شهر لاهیجان جزء شهرهای بزرگ گیلان است. آیا شهرداری توانسته است مسأله حاشیهنشینی آن را به نحوی ساماندهی کند؟
حاشیهنشینی اگر به معنای زاغهنشینی و حلبی آبادهایی باشد که مظهر رژیم گذشته و تصویر کلان شهرهایی چون مکزیکوسیتی و کلکته و بمبئی شمرده میشود، به دلیل درآمدهای سرشار نفتی در کشورِ ما وجود خارجی ندارد (تحلیل دکتر فکوهی). این مسأله در گیلان و به همین ترتیب در لاهیجان به دلیل شرایط جغرافیایی و اقلیم مناسب که امکان کشاورزی و بهرهمندی از مواعید طبیعی را برای تهیدستترین افراد جامعه فراهم میکند، به آن شکل وجود خارجی ندارد. این مدعا البته به آن معنی نیست که محلات فقیر، پرجمعیت، پرشرارت و فسادپذیرِ نقاط حاشیهای شهر لاهیجان را درنظر نداشته باشیم. ساکنین این محلات که عموماً از کارگران و دستاندرکاران صنعت ساختمان بهشمار میروند، با رکود این صنعت، روزهای سختی را میگذرانند.
البته همه مشکلات مربوط به رکود صنعت ساختمان در لاهیجان مربوط به شهرداری نیست. توقف پرداخت وامهای بانکی و گرانی عمومی، گرانی مصالح و افزایش دستمزدها را درپی داشته است و همین مسائل باعث رکود صنعت ساختمان در مقیاس کشوری شده است. اما واقعیت این است که وفاداری به طرح جامع لاهیجان (که حاصل مطالعات سردستی ده سال پیش است) موجب سختگیریهای اخیر شهرداری لاهیجان در زمینه سطح اشغال، تراکم، تعداد طبقات و در کل واژگونی ناگهانی عرف ساختوساز موجب خروج سرمایه بخشی از سرمایهگزاران این صنعت از شهر و حضور آنها در مرکز استان و دو سه شهر اطراف شده و این درحالی است که شهردار لاهیجان بارها از ناکارآمدی طرح جامع سخن گفته است. بهنظر میرسد شهرداریهایی در مقیاس شهرداری لاهیجان امکان و توان ساماندهی به مسائل حاشیهنشینی را ندارد، اما این انتظار هم چندان دور از منطق نیست که نباید با اجرای سیاستهای مدیریتی، معضلات اجتماعی این نقاط را گسترش دهد.
ششم: مردم ما چقدر با حقوق شهروندی خود آشنا هستند؟ در صورت عدم آشنایی با این حقوق، بهترین راه برای تبلیغ این حقوق در بین شهروندان چیست؟
آشنایی با تکالیف و حقوق شهروندی در لاهیجان البته تاریخ طولانی دارد، چون بدون وجود این آشنایی، امکان یک حیات شهری چند قرنه ممکن نیست. اما اگر در بطن این پرسش طعنهای وجود دارد که چرا مردم نسبت به نهادهای اجتماعی و بهویژه شهرداری که این حقوق را بهطور کامل رعایت نمیکند واکنش نشان نمیدهند، واضح است منشاء آن، سرپیچی از انجام تکالیف شهروندی است. بهنظر میرسد هر چقدر هم روابط عمومی شهرداری برای آشنایی شهرنشینان تلاش کند، نتیجهای بهدست نمیآید، چون مسأله اصلاً عدم آشنایی شهروندان با حقوق و تکالیف شهروندی نیست. مسأله، ریشه در روابط دولت ـ ملت در فرهنگ ایرانی دارد.
هفتم: آیا در لاهیجان مقولهای تحت عنوان شهروندمداری وجود دارد؟
یکی از شهروندان که پرونده ساختمانیاش در سیر خود به کمیسیون ماده صد رسیده بود، به منظور پیگیری به شورای شهر مراجعه میکند. پس از مواجهه با یکی از اعضای شورا که اتفاقاً روزی دبیر او در یکی از دبیرستانها بود، در قبال سئوال درباره پرونده و چند و چون مسائل این کمیسیون با این پرسش مواجه میشود: آیا من در مدرسه به شما دزدی آموختم؟! نمونههایی از این نوع برخورد را فراوان میتوان شنید. اتفاق جالبی که ویژه جوامعی مثل ایران است اینکه بیشتر اعضای انجمن شهر هم که با رأی و انتخاب مستقیم مردم برگزیده میشوند، بلافاصله هیأتی دولتی مییابند و در برخوردهای روزانه مدافع ناکارآمدی بروکراسی میشوند.
روشن است این تنها نمونه کوچکی از تلقی پردامنهای است که نه تنها در شورا و شهرداری، که در کل بروکراسی ما ریشه دوانده است. در این تلقی، همه شهروندان غیرخودی دزد هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. بنابراین تلقی شهروندمداری یکسره توهمی است که اگر نگوییم هرگز، دستکم به این زودیها محقق نمیشود.
هشتم: آیا وجود فرهنگسرای وابسته به شهرداری در سطح شهر میتواند مسائل شهری و فرهنگ شهرنشینی را در بین اقشار مردم گسترش دهد؟
در شهری که اصلاً فرهنگسرا وجود ندارد، البته وجود فرهنگسرای شهرداری میتواند بخشی از مشکلات مربوط به عرضه فرهنگ را رفع کند. اما واقعیت این است که فرهنگسرای شهرداری که در انتهای باغ ملی قرار دارد و درصد قابل توجهی از عملیات ساختمانی آن در سالهای گذشته انجام شده است، به حالت نیمهتمام رها شده و حتی در برنامههای اعلام شده شهردار فعلی، جزء اولویتهای کاری در سال جاری نیست. جز این همانطور که پیشتر گفته شد، مسأله اصلاً آشنایی یا عدم آشنایی ساکنین لاهیجان با مسائل شهری و فرهنگ شهرنشینی نیست؛ مسأله، ادبیات نادرست و ناکارآمدی سیستم مدیریت شهری در جلب اعتماد عمومی برای پیشبرد برنامههای پیشبینی شده است.
نهم: آیا میتوان از یک مدل خاص شهری برای شهرهای ایران صحبت کرد؟
بهنظر میرسد یک مدل خاص شهری که مطلق هم باشد و برای همه شهرها کاربرد داشته باشد، وجود خارجی ندارد؛ چرا که هر شهری با توجه به پیشینه، سیر تحول، فرهنگ و خصائص مردمش، ویژگیهای منحصر به فردی دارد که برای درنظر داشتن و تعمیق کرامت انسانی ساکنان آن میبایست به این خصائص توجه داشت. برای شهری چون لاهیجان که محلات متعدد و ساکنان آن نیز حتی خصائص متفاوتی دارند، کار شکل پیچیدهتری مییابد. در نهایت بهنظر میرسد، بهترین شیوه برای مدیریت شهری، گسترش توان و امکان مدیریتی سازمانهای مردمی مستقر در محلات چندگانه باشد؛ سازمانهایی که از هر قیدی رها باشند.
دهم: با توجه به اینکه رشد شهرنشینی در لاهیجان با نقایصی همراه بوده، این شهر در حوزه شهرنشینی و توسعه شهری با چه مشکلاتی روبهرو بوده و روبهرو خواهد شد؟
مباحثی که در رابطه با شتاب بیش از اندازه جامعه ایرانی برای شهری شدن به واسطه وجود درآمدهای نفتی وجود دارد (دکتر فکوهی)، در لاهیجان به دلیل وجود تاریخمدار منابع و محصولات طبیعی ـ از ابریشم و کنف و خشخاش بگیرید تا چای و برنج ـ ریشههای پردامنهتری دارد. لاهیجان در یک قرن گذشته با چند موج مهاجرت مواجه بوده که همین مسأله باعث توقف یا رکود فرهنگ شهریگری شده است. این شتاب فزاینده در رشد شهرنشینی معضلاتی نظیر جاماندن مدیریت شهری از ایجاد بسترهای لازم برای زندگی شهری را پدید آورده است که در همپوشانی با همان فرهنگ استیلایافته نه شهری/ نه روستایی مشکلات لاینحلی در زمینه مباحث توسعه شهری نصیب این شهر کرده است.
توسعه شهری بدون حضور شهروندان واقعی مفهومی ندارد.
• ماهنامه بام سبز، شماره 8، آبان 1389