دفتر نمایندگی و خبرنگاری روزنامه کیهان در لاهیجان در مرکز شهر و در ضلع جنوب غربی میدان اصلی شهر قرار دارد. چند روز پیش درحالی که قصد داشتم انتشار ده هزارمین شماره روزنامه کیهان و آغاز سی و پنجمین سال انتشار آن را به نمایندگی کیهان در لاهیجان تبریک بگویم، به سوی دفتر نمایندگی حرکت کردم، ولی متأسفانه رفتن به آنجا ممکن نشد! علت امر هم این بود که سرتاسر میدان اصلی شهر و پیادهروهای ضلع جنوبی میدان را آب فرا گرفته بود! ناچار به سوی دیگر میدان رفتم و تلفنی با نماینده کیهان به گفتوگو پرداختم.
در این مکالمه تلفنی ابتدا انتشار ده هزارمین شماره کیهان و سی و پنجمین سال انتشار آن را تبریک گفتم، ولی او میل داشت من از این مقوله سریع بگذرم و به آنچه که سبب شده بود که من نتوانم خودم را به دفتر نمایندگی کیهان برسانم و همین حالت را دیگران و بهخصوص کودکان و دانشآموزان داشتند بپردازم! برای این بود که گفت: فلانی! صحنه را میبینی؟! آیا نمیتوانی از این برای خودت سوژه درست کنی؟... گفتم: مخلص تکراریها را سوژه قرار نمیدهد! و در ثانی مگر این واقعه و این صحنه تازگی دارد؟!
گفت: مرحبا! مرحبا! نه! سالهاست که با کوچکترین باران این وضع پیش میآید و با همه تذکراتی که به مسئولین داده شده، تا حال فکر اساسی در این مورد نشده و ادامه دارد! خدا بیامرزد اوستا آقا جان بنا را. آن مرحوم بیست سال پیش وقتی در همین مکان شهرداری میخواست اگو بزند، رفت توی گودال نشست و داد زد: ای خدا! این جور راه آب سازی به درد این قسمت از میدان شهر نمیخورد! پیرمرد اصرار عجیبی داشت که حرف او را قبول کنند، ولی نه تنها اعتنایی به حرفش نکردند، بلکه مسخرهاش هم کردند! الآن هر سال که این وضع با ریزش کمترین باران بروز میکند، بیاختیار به یاد اوستا آقا جان بنا میافتم و میگویم: خدایت بیامرزد اوستا آقا جان بنا! که ببینی حرفت درست از اب درآمد که هیچ، بلکه داد همه ما هم از آب درآمد!
• روزنامه کیهان، شماره 10008، 15 آبان 1355