برای دختران چایکار آن روزها که عطر موهایشان خیال باد را آشفته میکند.
یادش به خیر آن روزها، بهار، از اینکه نزدیک امتحانات نهایی هستیم، خوشحال بودم و این خوشحالی بیش از آنکه برای نزدیک شدن تعطیلات تابستانه باشد، برای عطر چای بود که در شهرمان میپیچید.
در بسیاری از شهرها، بهار خود را با سبز شدن درختان لخت و گل دادن گلدانهای کوچک نشان میدهد، اما بهار شهر من پیش از آنکه خودش را به شهر برساند، عطر چای را به دست باد میسپارد تا نوید آمدنش باشد.
آن روزها اینگونه بود. امروز بهار شهر من مریض است!؟ حالش خوب نیست. گاهی خیلی دیر میآید و گاهی باد یادش میرود پیغام آمدنش را بیاورد.
قصه آشنایی شهر من با چای قصه عاشقانه قدیمی است. میگویند سالها پیش مردی بود مسافر، محمد میرزا نام، که روزی در هند، در بهار، عطر چای، خیال عاشقش را برای همیشه آشفته کرد. میگویند رد باد را گرفت و رفت. به دامنهای رسید که در آن زنان دامن پر از عطر چای میکردند.
سالها گذشت و من، یونس، نواده لاهیجان، فرزند چای، سوار سرویس داوود آقا، استیشن سبز، کوچه پس کوچههای لاهیجان، انتظار آمدن بچهها و عطر چای که همراه ما بود، هر روز تا مدرسه، تا خانه، و عطرش سبزتر بود حتی از استیشن سبز رنگ داوود آقا.
شهر شلوغ بود، ماشینهای بزرگ در کار جابهجا کردن کوه زنبیل چای با مردانی، زنانی که دستهاشان بزرگ بود، بزرگتر بود حتی از دستهای...
کارخانههای باز، سقفهای سالم، کورههای روشن و دودکشهای بلند.
آن روزها عطر چای، درون مشام شهر تزریق میشد و کارگران مشغول کارند. کشاورز زنبیل برگ سبز چای را با مشتی کاغذ سبز تعویض میکند.
بازار جان میگیرد و روستایی هر آنچه را که ماهها بود در انتظارش بود: کودک عروسکش را، مادربزرگ دوای نسخه قدیمیاش را و مادر قند و شکر میگیرد.
اما پدر؛ امسال او برای خودش چیزی نمیخواهد. برای دخترش عروسی میگیرد. و باز هم چند سال دیگر گذشت... کارگران دیگر مشغول به کار نیستند. بازار جان نمیگیرد و کشاورزان تک محصولی چای بسیارشان حتی دیگر کشاورز نیستند.
باغهای زیادی به جنگل تبدیل شد. باغهای زیادی دیگر باغ نیستند.
بچههای چایکار عازم کلانشهرها شدند و در شهرهای صنعتی مشغول کارند و آنهایی که ماندند، رمقی برایشان نمانده. در واقع آنها فرزندان چای هستند.
بسیاری از کارخانجات موجود در شهر تعطیل شدند. برخی به مناطق چایخیز منتقل شده و برخی با خاک یکسان. تعداد معدودی از کارخانجاتی که آن روزها در شهر مشغول به کار بودند، فعالاند.
سال 1379 به یکباره صنعت از انحصار دولت خارج و سازمان چای به صورت نیمه تعطیل درآمد. از آنپس هرج و مرج عجیبی دامنگیر چایکاران و کارخانهداران گردید. بسیاری از کارگران بیکار شدند.
از سویی دیگر، واردات بیرویه چای خارجی که هنوز هم ادامه دارد، سبب شد تا ذائقه مردم تغییر یابد. تولید سالانه چای خشک به کمتر از نصف در مقایسه با دو دهه قبل کاهش یافت. اوج اتفاقات ناگوار سال 1383 بود که هیچ ارگانی حمایت از کشاورزان را برعهده نگرفت.
کارخانجاتی که حدود ده سال هیچگونه تسهیلاتی بابت تنخواه گردان دریافت ننمودهاند، به مرز ورشکستگی رسیدند و دچار صدمات اقتصادی فراوان شدند. از آن پس کشاورزان مجبور شدند کود شیمیایی را با هزینه شخصی خریداری نمایند و هیچگونه تسهیلانی دریافت نداشتند.
در این دوران به دلیل مشکلات اقتصادی کارخانجات مجبور شدند چای خشک را به قیمت کمتر از خرید یک کیلو برگ سبز چای (ثمن بخس) بفروشند و این بستری شد برای رشد انگلی به نام دلال. دلالها با سوءاستفاده از وضعیت بد چایکاران و کارخانجات دست به سودای عظیمی زده و یکشبه به قیمت به خاک نشستن عده بسیاری، ره صد ساله پیموده، صاحب ثروتهای بادآورده شدند.
آنها با افزودن رنگ و اسانسهای شیمیایی به چای داخلی و بستهبندی آن چایها به فرم و شکل چای خارجی، رنگ از رخسار آن برداشته و محصول داخلی را به عنوان محصول خارجی به مصرفکننده میفروختند. با این کار چای خشک داخلی بسیار از قیمت واقعی خود فاصله گرفته و صدمات جبرانناپذیری به پیکره صنعت چای وارد گردید که آثار سوء برجا مانده را اکنون نیز میتوان مشاهده نمود. به دلیل سوء مدیریت در صنعت چای، در طول سالها، هزاران تن چای خشک در انبارهای دولتی و خصوصی انباشت گردیده و درصدی از آنها غیرقابل شرب میباشند.
آن روزها رفتند و این روزها میروند. ما ماندیم و ارثیه محمد میرزا، دامن خالی از چای و سرنوشت نامعلوم نوادگان لاهیجان. از محمد میرزا مقبرهای مانده و از چای میدانی. به راستی چه آیندهای در انتظار این محصول است؟! چه کسی باید پاسخگوی این همه زیان باشد؟
لاهیجان شهر چای و کلوچه است و مردمی که شهرشان را دوست دارند، نگران آینده نامعلوم این محصول استراتژیک هستند و نسبت به آن دیدگاهی تعصبگونه دارند.
به امید روزی که شاهد باشیم صنعت چای و چایکاری به ثبات رسیده و زحمات بیشائبه کسانی که به هر شکل در این راستا از جان و مال خود گذشتند، بیثمر نماند.
• مدیر کارخانه تعطیل "حقیقت چای"
•• ماهنامه بام سبز، دوره جدید، شماره 2، اردیبهشت 1389