چشم و گوش ما از طریق رسانهها با واژهها، اصطلاحات و عباراتی همچون توسعه، توسعهنیافتگی، كشورهای توسعهیافته، ممالك درحال توسعه و ... آشناست و با شنیدن یا دیدن آنها، وضعیت و موقعیت اقتصادی و اجتماعی یك كشور برایمان تداعی میشود.
از طرف دیگر، اینطور جا افتاده كه منظور از توسعه همان توسعه اقتصادی است؛ درحالی كه هر نوع توسعهای، الزاماً تغییرات و دگرگونیای را در همه عرصهها به دنبال دارد و نمیتوان چنین پنداشت كه توسعه اقتصادی تنها در ابعاد اقتصادی منجر به تحول و تغییر میشود. به این دلیل گام نهادن هر جامعهای در مسیر توسعه، ضرورتهایی دارد كه اگر مراعات نشود، تحولات به صورت ناموزون رخ نموده و پیامدهای منفیای به دنبال خواهد داشت.
یكی از مهمترین ضرورتهای توسعه، وجود نقد است. حركت در مسیر توسعه، مثل قدم گذاشتن در مسیری ناشناخته است و به همین علت هر گام با آزمون و خطاهای بسیار همراه خواهد بود. در چنین شرایطی، نقدهای رهگشا به مثابه چراغ، روشنگر مسیر توسعه خواهند بود و اگر به هر دلیل راه نقد بسته شود، آزمون و خطاهای بسیار و پرهزینه، عرصه را بر جامعه تنگ میكند یا توسعه به بیراهه كشانده میشود.
وقتی روند توسعه در كشوری آغاز میشود، مجموعه نیروهای انسانی، ابزارها و امكانات باید هماهنگ و هدفمند در بستر توسعه حركت كنند و در كنار این هماهنگی، چراغ نقد توسط كارشناسان خبره همواره روشن باشد تا از آزمون و خطاهای بسیار با هزینههای سنگین پیشگیری كند.
به تجربه ثابت شده است كه در كشورهای درحال توسعه، دو كاستی مهم و آشكار به صورت آفت توسعه رخ مینمایند:
اول، بخشینگری در نظام اجرایی است. به این ترتیب كه هر دستگاه اجرایی فقط اهداف خودش را تعقیب میكند و خود را از هماهنگی با سایر بخشها بینیاز میداند.
دوم، پایین بودن آستانه تحمل در برابر نقدهای رهگشاست كه گاهی به عصبیتهای تند منتهی میشود و به مرور راه نقد را میبندد.
شایان یادآوری است كه در غیاب نقد رهگشا و در چنین شرایطی، بهجای نقدهای رهگشا و برخوردهای جزمی از یكسو و انتقادهای كور و پرخاشگرانه از سوی دیگر رواج مییابند كه هر دو از آفات خطرناك توسعه محسوب میشوند.
بخشینگری همچنین باعث پدید آمدن قشری از عناصر اجرایی و حتی فنآوریای میشود كه فقط عاشق دیدگاهها و سلیقههای خود هستند و هرگونه انتقادی را به عنوان یك مانع و چوب لای چرخ گذاشتن تلقی میكنند و در نتیجه بستر توسعه پایدار به افراط و تفریط سپرده میشود؛ همچنان كه بعضی از سدسازان، دیدگاههای كارشناسی، دلسوزانه، آیندهنگر و رهگشای كارشناسان محیط زیست را برنمیتابند و ممكن است آن را تنها به صورت مانع تلقی كنند. یا برخی از راهسازان، چنین میپندارند كه فقط طرحها و دیدگاههای آنها به صلاح مملكت و مردم است و بس.
در چنین شرایطی ارزش افزوده هر طرح در روند توسعه نه بر مبنای منافع كلان و حقوق نسلهای آینده، بلكه بر مبنای هدفهای كوتاه مدت دیده میشود. در نتیجه، بسیار اتفاق میافتد كه پس از اجرای یك پروژه سنگین با هزینههای هنگفت، ناكارآمدی آن آشكار میشود.
به دلایل پیشگفته، در روند توسعه، هماهنگی میان تمام بخشها و برخورداری نظام اجرایی از نقدهای رهگشای كارشناسان امری حیاتی است و به هر دلیل اگر نادیده گرفته شود، روند توسعه در دستاندازهای پرهزینه و نافرجام گرفتار خواهد شد.
• روزنامه همشهری، شماره 5144، 24 خرداد 1389