پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۲۷۹۳
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۸:۴۲

ده راهکار برای تبدیل یک شهر/مکان زیبا به یک قصبه/نامکان زشت و بی‌هویت

میراحمد میراحسان
مثل همه هیچ‌کس‌هایی که نمی‌تواند کسی مثل ما کاری کند کارستان، این یکی را هم هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند مثل ما به سرانجام برساند و آن، تبدیل یک شهر ریشه‌دار به یک ویرانکده بی سر و پا و زشت است. برای این کار طبق نسخه مجرب زیر عمل کنید:
1- میدان قدیمی و ارزشمندی را که به سادگی با اندکی شعور و تلاش و برنامه‌ریزی می‌تواند سرمایه عظیمی از یونیدو دریافت کند و احیاء شود، با سرعت فراوان به طرف نابودی سوق دهید.
2- هیچ نظارتی روی سیمای شهر، کالبد شهر و پوسته شهر نداشته باشید. اجازه دهید مثل رد پای قوم تاتار، چهره شهر پر لک و پیس شود، سلیقه‌های عقب‌مانده که بویی از مدنیت و فرهنگ نبرده‌اند، بناهای زشت و مهوع برپا دارند و حتی کسی از آن‌ها نپرسد خرت به چند و چند صد میلیون تومان خرج کنند و سود ببرند، اما برای ظاهر موزون ساختمان‌شان با هویت معماری شهر اجازه داشته باشند یک شاهی هزینه نکنند.
3- کاری کنید که شهر شما که هویت، بو و طعم ویژه خود را داشته و عطر چای و گل‌های بومی رازقی، اقاقی و گل محمدی باغ ملی‌اش در فصول مختلف هر رهگذری را مست می‌کرد، در همه محلات قدیمی‌اش بوی لجن داده و از بوی طاق مستراح پر شود!
4- کاری کنید که شهر پر از کامپوزیت پانل شود و انواع پرده‌های بی‌معنی و بی‌ربط و پانل‌های تجاری که با دوزار چشم مسئولان شهر را بسته، شهر را به بازار مکاره مبدل سازد... به‌ویژه نماهای سرامیکی که برای توالت‌ها به‌کار می‌رود در پوسته شهر سر برآورد.
5- شما می‌توانید مثل خانه کولی‌ها که تنبال و قاب دستمال دو طرف آویزان است، هرجا چیزی آویزان کنید و برای زشتی بیشتر، مجسمه‌های مسخره پرنده‌ها را با ابعاد بزرگ هر طرف بگذارید... از جنس همان مجسمه‌های گچی که نوع کوچک‌ترش را در "آستانه بازار" به فروش می‌رسانند.
6- این‌ها کافی نیست. فضای هر سایت گردشگری قابل توجه را که زمان‌های گذشته با سلیقه ساخته شده، نظیر دور استخر را تخریب کنید... با پلاستیک و ایجاد جمعه بازار روستایی در شهری که صدها سال سابقه دارد و بازار دائم آن هویت شهری داشته است.
7- طبیعت شهری را تخریب کنید. زیباترین منظرهای ورودی و دلگشاترین فضاهایش را به تاراج ببرید... نظیر ورودی از شرق به لاهیجان و آن فضای باز و خیابان قدیمی جاده شیخانور که حالا صحنه ساختمان‌سازی و سوداگری شده و تا زیر شیطان کوه که زمانی شاه‌ نشین کوه بوده امتداد یافته است.
8- از زباله غافل نباشید. در تبدیل فضای شهری به فضای عقب‌مانده و زشت، خیابان‌های کثیف، زباله‌های پخش و پلا نقش وافری دارد تا شهر قشنگ‌تان را مورد انزجار مسافران کند.
9- حتی بیست سال به بیست سال به مغازه‌دارانی که مغازه‌های‌شان 400-300 میلیون تومان می‌ارزد، پیشنهاد نکنید که با فرمی معین و هماهنگ با هویت معماری ریشه‌دار شهر، نمای مغازه‌ها و درهایش را نوسازی کنند.
10- تا می‌توانید بام سبز بسازید و بام سبز را تبدیل کنید به فضاهای "چهارشنبه بازار" با دکه‌هایی که از پلاستیک و گونی و چوب و چلک ساخته شده و حال گردشگران را بد می‌کند.
البته جز این ده پیشنهاد، پیشنهادهای فراوانی وجود دارد که مدیریتی که در دنیا هیچ مدیریتی مثل آن نیست قادر است با خیال جمع و بدون کوچکترین دغدغه از پرسش و ضرورت پاسخ به مردم، آن اعمال را انجام دهد و شهر را به شهری وِل شده که نه تنها توسعه نمی‌یابد، بلکه زشت و زشت‌تر می‌شود بدل کند.
این انتقام چه کسانی از شهریت لاهیجان است؟ انتقام بی‌فرهنگی، جهالت، ناتوانی، فقدان مدیریت و درک و دانش و ریشه شهری از شهری که همیشه بن‌مایه‌های غنی خود را دارا بوده است؟
این نوشته یک فریاد است، نه یک بحث علمی درباره نابودی درک فضای شهری لاهیجان در تصمیمات مدیریت و تخریب شهر/ خاطره و نابودی زبان طراحی شهری لاهیجان و تجربه به قهقرا کشیده شده فرم و توسعه شهری و آسیب‌های جدی به سیمای شهر، پوسته شهر، کالبد شهر و ویرانی طبیعت شهر و بافت‌های ارزشمند و گسست زمان از فرهنگ. و این‌ها سر جای خود و من صحبت‌شان را قبلاً کرده‌ام. حالا حرف‌های ساده‌ای دارم: وقتی پای حرف مسئولان می‌نشینی، وضع مضحک و هجو و آبسورد و جفنگ آن است که می‌بینی حضرات که وظیفه‌شان کار و بهبود و عمل و تغییر و تحول و حفظ هویت و توسعه درست شهر است، خود بیش از شهروندان معترض‌اند! و حرف دارند! معلوم نیست چه کسی مسئول این‌همه زشتی در کالبد شهر است. بام سبز را چه کسی به جمعه بازار روستاها بدل کرده؟ چه کسی نمادهای بی‌هویت به تصویب رسانده و لاهیجان را دارد به رودبنه و "آستانه بازار" تبدیل کرده و اجازه داده شهرهای پیرامونی لاهیجان به سرعت آن را جا بگذارند؟ چه کسانی ـ درحالی که جلسه‌های پایان‌ناپذیر و لایبرنت‌های کافکاوار بروکراسی شهری و لفاظی و حرف و پیشنهاد و قول و قرار و هزار نمونه پایان‌ناپذیر بی‌عملی و گفتار جدا از کردار ادامه دارد ـ در همان حال شهر لاهیجان را چون یک قربانی، به حراج گذاشته‌اند؟ شهر وِل شده، هرکس زخم خود را بر چهره آن می‌زند، هرکس جزئی از پیکره آن را به تاراج می‌برد و شهر زشت و زشت‌تر می‌شود و کسی عین خیالش نیست!
جانم به لب رسیده از بس که شاهد فروپاشی ساختارهای فرهنگی، معنوی و کالبدی شهری در لاهیجانم و کسی از این سقوط و عقب‌گرد حرف نمی‌زند یا کاری نمی‌کند.
تاکنون پرهیزم از شرکت در مباحث بومی و محلی بیش از هر چیز، به سبب و به علت کارهایم بود. نبود وقت بهانه‌ای کافی است. شرکت در مجادلات بومی، مجال و پیگیری و حوصله می‌خواهد که هیچ‌یک را ندارم... اما راستش دیگر کارد به استخوانم رسیده است، از بس که آشکارا وادادگی و زشتکاری ساختار شهر را پر لک و پیس کرده است.
من درگیر یک حس پایدار و پیوسته آزردگی از وضع سقوط شهرم هستم. این حس و حال نامش چیست؟ درد مستمر؟ شکست روح در محبس ابدی جسمی که کالبد شهرش هم خود قفس آزار مدام او شده است؟ ستمباری مکان که مکانت و هویت و خاطرات تو را دچار مخاطره کرده و آرامشت را ربوده؟ از بس که شاهد زشتی و فروپاشی و اغتشاشی؟ و نیز دلزدگی از غرولند و نق و نوق که دیگر سکه رایج این روزهاست؟ مدام از پیاده‌روهای این شهر لعنتی که این‌قدر، خانه و خودمانی و بهشت و سلام و صلح من بوده است عبور می‌کنم. خیابانی را پشت سر می‌نهم، از خم و پیچ کوچه‌ای می‌گذرم و بر باد رفتن خانه‌ای دیگر، به ول‌شدگی میدانی که از میدان نقش جهان اصفهان هم قدیمی‌تر است، به سیمای مغشوش و کالبد درهم ریخته و زشت و پوست ور آماسیده و پر لک و پیس و جذامی شهر/ مادری می‌نگریم که جلوی چشم تو، پیر و پیرتر و زشت و نفرت‌انگیز می‌شود و گویی آزمایشگاه همه بی‌سلیقگی و بدسلیقگی و تنزل و سقوط زیبایی‌شناسی و اضمحلال خرد شهرسازی و آشفتگی مدیریتی و فقدان هر درک، اخلاق، عقلانیت، تدبیر، تخصص، سلیقه و استتیک و معماری و نیز نشان عدم انضباط و عدم حسابرسی و انتظام و فکر و عدم خلاقیت است.
در این وقت‌ها، بیش از پیش به عظمت، معصومیت، یکه بودن و بزرگی پیامبران، پاکان و خردمندان و حکیمان پی می‌برم. آنان در جوامعی آن‌همه آمیخته ستمبارگی و عقب‌ماندگی و جهالت و خشونت و ویران‌گری و ظلم و نادانی قدرت‌مندان و خرافه و لاشعوری و اداره نادرست، چه رنج‌ها که نمی‌بردند. با این‌همه بردباری بزرگ‌شان مایه تداوم و ایمان بود و همچنان بر حقیقت پای می‌فشردند در آن تاریخ پر از ظلمات!
عیب و ایراد اصلی قدرت‌مندان غیرمسئول از جایگاه‌شان، آن است که فکر می‌کنند، همه کوراند و کراند و عوام‌اند و نمی‌فهمند و چون باوری هم به شعور لایزال الهی ندارند، خود نابینا و ناشنوایند و نمی‌بینند، ذره‌ذره اعمال نادرست‌شان بر جریده عالم ثبت می‌شود. و باید جواب سئوال حق متعال را بدهند.
فعلاً من به هیچ چیز کار ندارم، جز به افراد مسئول شهر، در مورد نحوه اداره لاهیجان. نه قصد درس تاریخ تمدن لاهیجان و تمدنی چندین صد ساله زندگی مدنی و فرهنگی آن دارم و نه منظورم گروکشی برای تخریب این دسته و فرا بردن آن دسته دیگر است. حتی مردم‌شناسی تخریب شهر و بررسی ریشه‌های تنزل مدیریت شهری و استانداردها و معیارهای اداره شهر نیست. من پرسشی ساده دارم. علی‌رغم همه شرایط عمومی یکسان، یعنی زندگی شهرها در یک نظام سیاسی/ اجتماعی، در یک شرایط کلی اقتصادی و به عنوان اجزاء استان‌های یک کشور، چرا و چگونه در شهرهایی، توجه به شهر و نحوه مدیریت آن حتی رضایت‌بخش و در شهرهایی کاملاً مأیوس‌کننده است؟
چرا وقتی از خیابان‌های کاشان و یزد عبور می‌کنید، آن‌همه موزونی و وحدت در حفظ پوسته هماهنگ شهر می‌بینید؟ چرا در اصفهان، خیابان‌ها آن‌همه تمیز است؟ چرا لنگرود و رودسر در این سال‌های اخیر این جهش نوسازی را شاهد بوده است، اما لاهیجان که گویی در معرض یک اراده معکوس زیسته و تخریب همه‌سویه، میان‌مایگی، ویرانی، رها شدگی سراپای آن را در اشغال خود درآورده و جز لفاظی و حرافی و جلسه و در عمل بدقوارگی بیشتر، ناتوانی آشکارتر و زشتی دامن‌گسترتر هیچ نمی‌بینید. و چنان بی‌مسئولیتی فراگیری را شاهدید که گویی هیچ حساب و کتابی در میان نیست، و همه چیز هجو و مهمل و جفنگ و مزاح است.
لاهیجان ـ دست‌کم ـ در همه دوران از زندیه تا امروز، به‌ویژه از صفویه به بعد حتی در دوران مشروطه و خصوصاً دیکتاتوری پهلوی، علی‌رغم همه فحش و فضیحتی که به آن مدیریت مدیران حکومتی می‌دهیم، همواره درحال رشد معیارهای زندگی شهروندی بوده و شهر از هویت‌های خود دفاع کرده و مدام اتفاقات خوبی در ارتباط با بسط شهری‌گری از خدمات شهری تا آموزش و پرورش، بهبود کالبد شهر و پوسته شهر و سیمای شهر و ایجاد اتفاقات نو در آن رخ داده است.
اگرچه مدرنیزاسیون از بالا، همیشه بلای جان شهر بوده است، و اگرچه از دست رفتن منظری شهری وقتی از شرق ـ لنگرود و شیخانور ـ وارد لاهیجان می‌شدی، از خیلی پیش شروع شده است و در سمت چپ جاده، نه زمانی طولانی قبل مسحورکننده‌ترین دامنه کوه را تا شیطان کوه می‌دیدی و گویی به اقیانوسی سبز و آغوش بازِ یک دریا طراوت دعوت می‌شوی، به سبب همان ساخت و سازها و نوسازی نادرست، این مناظر از بین رفته است و خدا نبخشد کسانی را که همه سال‌های اخیر کمترین توجهی به طبیعت کمیاب شهری لاهیجان و پیرامون آن نکردند و ثروت گرانبهایی را بدون ذره‌ای تدبیر وا دادند تا به وسیله ساختمان‌های زشت بلعیده شود و هنوز هم خطر هولناک و جنون‌آمیز نابودی باغات چای حاشیه جاده قدیمی لاهیجان ـ شیخانور ادامه دارد.
با این‌همه اتفاقی که این روزها می‌افتد، تبدیل لاهیجان به یک فضای روستایی و "آستانه بازار" و افت و تنزل شهر، دردناک است. حواشی دیروز لاهیجان به سرعت هویت‌های شهری‌شان را می‌گسترند و چهره قابل تحمل‌تری می‌گیرند. در عوض لاهیجان بنا به سلیقه روستایی حضرات به یک بازار مکاره زشت بدل می‌شود. باز می‌گویم اگر به بام سبز رفتید، پلاستیک‌ها و دکه‌هایی که با چوب و چلک و گونی و کیسه ساخته شده و کوچک‌ترین مدیریت و سلیقه و شعوری در برپایی‌شان دیده نمی‌شود، بنگرید... و توجه کنید چگونه یک سایت گردشگری تبدیل به چهارشنبه بازار روستایی مهوع شده است. این انتقام میان‌مایگی و بی‌فرهنگی از شهر لاهیجان است. من از عدم وجود ده‌ها و صدها نهاد ضروری توسعه شهری حرف نمی‌زنم؛ در مقاله "خطاب به مردم لاهیجان" از آن سخن گفته‌ام. حالا فقط دارم از ساده‌ترین نکات، از رابطه پلاستیک و شهر حرف می‌زنم.

• ماهنامه بام سبز، دوره جدید، شماره 2، اردیبهشت 1389
ناشناس
|
Finland
|
۱۱:۰۱ - ۱۳۸۹/۰۳/۲۵
0
0
چه بگوییم؟ که سکوت بهترین فریاد است و لبخند و سلام بهترین حرف متین برای آن‌هایی که می‌دانند. چه بگوییم؟ که حسی باقی نمانده تا ابرازش کنیم. چه بگوییم؟ که اوضاع خراب‌تر از آن است تا بخواهیم به ... اصلاً ولش عاقلان دانند!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۱ - ۱۳۸۹/۰۳/۲۷
0
0
به نظر، نویسنده بیشتر قصد عرضه متن خود را داشت تا حساسیت به تخریب فضای شهری. البته به ظن من، فاجعه نقل شده چندین برابر بزرگتر از نوشته حاضر است، اما فقط زشتی‌ها را دیدن و نالیدن و چشم بر زیبایی‌ها بستن، هیچ کمکی به اوضاع نخواهد کرد. اگر لاهیجانی مفتخر به قدمت و پیشینه تاریخی خود است، پس حداقل بایستی برای این شخصیت فعلی خود که ارثیه گذشتگان است هزینه نماید. باید از خود شروع کرد، ارائه راهکار نمود و مسئولینی را که بدون تردید از همین کشورند و صد البته ایراد هم دارند، یاوری نمود. لاهیجان هم‌اکنون مورد رشک و حسادت بسیاری از شهرها به دلیل زیبایی و فرهیختگی است و سیاه دیدن و سیاه نوشتن صرف، دور از انصاف است. همچنین مثال‌های به‌کار گرفته در متن فوق در حد توهین و دور از انتظار از یک نویسنده‌ای است که من نمی‌شناسم او را، اما می‌بینم که نویسنده است.
نظرات بینندگان