در حاشیه انتشار کتاب "دوران غربت" (فرازی از مبارزات سیاسی آیتالله زینالعابدین قربانی)
بازگشت به عصر انقلاب یا پایان تراژدی؟
پیمان عیسیزاده
لاهیجان و گیلان باید ممنون آیتالله زینالعابدین قربانی باشد که ضمن موافقت با شرکت در یک برنامه تلویزیونی و سپس اجازه چاپ و انتشار مطالب همان مصاحبه هشتاد دقیقهای به همراه بخشی از اسناد و مدارک ساواک در مورد خویش، فضای پر رمز و راز و پر ابهام و سکوت نسبت به سالهای انقلاب را شکست و تلویحاً مجوز سرگیری بحثها و مجادلات حل نشده بازمانده از عصر انقلاب، که بدجوری سایه سنگین خود را طی قریب سی سال بر اتمسفر سیاسی استان و لاهیجان انداخته بود، صادر کرد.
آیتالله قربانی در مقام یک روحانی بلندپایه در سطح ملی با سابقه سیاسی حدود نیم قرن قطعاً از چنان هوش و ذکاوتی برخوردار است که حجم و کیفیت واکنشها و آثار اجتماعی چاپ و انتشار مطالب مطرح شده در برنامه را پیشبینی کند. به دلیل همین آگاهی است که میگویم عرصه عمومی لاهیجان به واسطه انتشار مطالب "دوران غربت" میباید ممنون آیتالله باشد.
اینکه شخصی با آن سابقه مضبوط و مثبوت سیاسی، از نمایندگی دو مرجع تقلید و انجام سخنرانیهای مهیج در منابر لاهیجان و سایر شهرهای استان و برخی مساجد تهران و حضور در زندانهای پیش از انقلاب تا شرکت و حضور در حلقه رهبری انقلاب لاهیجان و گیلان و سپس پذیرش مسئولیت خطیر و حساس حاکم شرعی استان تا نمایندگی مجلس و عضویت در شورای خبرگان رهبری و امامت جمعه قریب دو دههای در لاهیجان و نمایندگی ولی فقیه در استان گیلان و امامت جمعه شهر رشت، در پیرانهسری و آغاز هفتاد و هشت سالگی چرا میبایست بار دیگر خود را در معرض داوری عرصه عمومی قرار دهد، نکته مهمی است. امری که بسیاری از فعالین سیاسی پیش و پس از انقلاب همواره از آن اکراه داشته و دارند. رفتاری که غریب نیست؛ در سایه آنچه این سالها بر میهنمان رفته، گویی بازخوانی تلاشها و جانفشانیهای مبارزین سیاسیای که در استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی کوشیدهاند نیز امری همواره شبههبرانگیز یا برانداز ـ پدیدهای در حد یک مچگیری بچهگانه یا بازی سیاسی هیچ اندر پی هیچ ـ تلقی خواهد شد.
پرسش همچنان باقی است: اینکه شخصی در مقام نمایندگی ولی فقیه در استان و به عنوان عالیترین مقام روحانی منطقه چه دلیلی داشت وقایع زندگی خود را در معرض بازخوانی و کندوکاو مشتاقان و فعالان سیاسی قرار دهد؟ داوریای که لابد با خردهگیری و بهانهجویی و حرفهای مفت نیز همراه است. حال اینکه فضای پر از یأس و رکود و بیتحرکی که تمام سه دهه اخیر بر اتمسفر سیاسی گیلان و بهویژه لاهیجان سایه انداخته، بیشک محصول همان اِبا و واهمه بیمعنیای است که کارگزاران انقلاب 1357 و کارگردانان سیاسی ـ اجتماعی سالهای دهه شصت منطقه از بازخوانی آراء و اعمال خویش دارند.
درک این نکته بدیهی که آنها که دستاندرکار بازخوانی و تحلیل وقایع گذشتهاند، قطعاً به درزمانی و ترتیب و ارتباط سلسله وقایع نیز توجه خواهند داشت و اصولاً برای رسیدن به شرایط بهتر، راهی جز دامن زدن به فضای آزاد و پر گفتوگو نسبت به مسائل گذشته نیست، کلید قفل آن واهمه بیدلیلی است که هنوز گیلان و لاهیجان را اسیر خود ساخته است.
پیش از این از آثار مکتوبی که در فضای سیاسی منطقه پیرامون برخی جنبههای مغفول یا مکتوم تحولات سالهای 1357 تا 1365 چاپ و منتشر شده است، میتوان به چاپ پنج کتاب/ جزوه در اواسط دهه هفتاد نظیر "اوضاع سیاسی ـ مذهبی گیلان"، "جلوهگاه درد" و "یادنامههای شهید مظلوم حاج شیخ ابوالحسن کریمی" در قالب مجموعه "فریاد مظلوم" اشاره کرد. برخی مطالب و اسناد جنجالی و افشاگر موجود در این آثار به دلیل فضای آن سالها و هیجانات سالهای پس از انتشار آن تا به امروز فرصت بازخوانی و تحلیل در فضای رسمی را نیافته است.
پس از مجموعه "فریاد مظلوم" میتوان به "خاطرات صادق" به قلم آیتالله صادق احسانبخش اشاره کرد. چاپ این کتاب که در قامتی برازنده و در تیراژی وسیع منتشر شده بود نیز هرچند در محافل و مراجع رسمی بازتاب خوبی داشت، نتوانست تشنگی عرصه عمومی منطقه نسبت به سالهای انقلاب را برطرف کند.
جز این در بهار 1387 مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی کتابی تحت عنوان "چریکهای فدایی خلق ـ از نخستین کنشها تا بهمن 1357" را در 984 صفحه منتشر کرد. بخش بزرگ و قابل توجهی از این کتاب، برتابنده فضای عمومی شهر لاهیجان و گرایش سیاسی غالب در منطقه طی دهه چهل و پنجاه بود. هرچند این کتاب که دربرگیرنده تصاویری از سیاسیون و حتی برگههای بازجویی و اعترافات برخی از آنان بود، توسط یک نهاد حکومتی و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در تیراژی وسیع منتشر شده بود، به دلیل همان واهمهای که اتمسفر سیاسی گیلان از بازخوانی مسائل آن سالها داشت، هیچ واکنش مکتوبی در فضای رسمی و رسانهای استان و شهر نداشت.
این قلم پیشتر به بهانه انتشار همین کتاب، جزوه "نقد سلاح و تنفر (تحلیلی کوتاه از جریان تحول آرمان در جامعه سیاسی لاهیجان)" را نوشته و در بخشی از آن تحلیل، تلویحاً به منش درست بخشی از کارگزاران وقت نظیر آیتالله قربانی در درک درزمان نسبت به مفهوم "سرکوب خونین نیروهای محارب" اشاره نموده بود. منشی که قطعاً بخشی از سردمداران مذهبی انقلاب، نظیر آیتالله مرتضی مطهری و آیتالله محمدحسین بهشتی نیز با اعتقاد به منطق درست و قابل دفاع خود در اهمیت حفظ آرامش و سرنهادن به خواست و تمایلات اکثریت توده مردم به آن معتقد بودند.
در بخشی از این جزوه آمده بود: "باری تأمل در بنیادیترین مواضع سازمان (بهطور خاص در جناح اکثریت) از طرح در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد در کوتاه زمانی از پذیرش و تأمل در آن به رویکرد به تحول سوسیال دموکراسی پیوست و این تأمل و تحول خود بیانگر این واقعیت است که با تحولات سالهای 1359 تا 1362 و در ازای اقدامات گسترده و قدرتمندانه حاکمیت، هیچ اتفاقی برای چپ نیفتاد، بلکه فقط نقد جریان چریکی چپ بود که سرکوب شد. چپ بهطور کلی بر اثر آن ضربات همهجانبه نه متحول شد، نه متنبه! چپ چریکی از لحظه پیروزی انقلاب تا آغاز برخوردها در برزخی سیر میکرد که گذر از آن لابد بود. با صفبندی آشکاری که در نتیجه سیر تحولات اتفاق افتاد، چپ به ماهیت وجودی خود بازگشت، اما این نقد سلاح بود که به منزله یک تحول تاریخی برای سازمانهای دلبسته به اقدامات چریکی که هنوز تحت هژمونی عملیات (به تعبیر جزنی: رستاخیز) جنگل و بنیادگزاران شهید خود بودند به تعویقی سه دههای افتاد. فراگشتی که شاید میبایست در لحظه پیروزی انقلاب 1357 به کمک درکی درزمان با قدرت انجام میشد، اما چپروی و راستروی نیروها در سطح ملی و اقدامات عجیب نیروهای فراملی آن را به فراموشی سپرد." (پیمان عیسیزاده، نقد سلاح و تنفر، مهر 1387)

دوران غربت
(فرازی از مبارزات سیاسی حضرت آیتالله زینالعابدین قربانی)
امور فرهنگی دفتر نماینده ولی فقیه در گیلان
تدوین: حسین لطفی
انتشارات سلار
حال نکته مهم و قابل توجهی که اهمیت انتشار "دوران غربت" را چند برابر میکند، موضع بهنظر منطقی راوی این کتاب است. درک منطق ـ به نظر این قلم، درست ـ آیتالله قربانی در آن سالها جز با گفتوگویی مستقیم ممکن نبود و ایشان این گفتوگو را ـ علیرغم بینیازی نسبت به این پدیده ـ آغاز کرده است. در واقع بررسی سردستی واکنش اهالی منطقه نسبت به مطالب بیان شده در آن برنامه، درستی این ادعا که واکنشها نسبت به بازخوانی وقایع انقلاب هنوز متأثر از هیجانات و شور و شوق و خامی و افترا و تهمتزنی و شتابزدگی عصر انقلاب است آشکار میشود.
مدت کوتاهی پس از پخش آن برنامه و سپس چاپ کتاب، در فضای غیررسمی و غیررسانهای، گفتوگوهای زیادی پیرامون کتاب درگرفت. برخی چاپ کتاب و اصولاً انجام مصاحبه را خودخواهانه میدانند. برخی ناتوانی و حتی شیفتگی مصاحبهکننده را در برابر حضرت آیتالله یک نقطه ضعف بزرگ در مصاحبه میدانند. برخی به مطالب اشاره نشده زندگی سیاسی آیتالله اشاره دارند و با بزرگنمایی بخشی از فعالیتهای سیاسی و نمایندگی یکی از مراجع که بعدها از در مخالفت با نهادهای انقلابی و بنیانگذار انقلاب برآمد انگشت نهادهاند. برخی به زیرعنوان "فرازی از مبارزات سیاسی حضرت آیتالله قربانی" نقد دارند. برخی چاپ فقط بخشی از اسناد و مدارک ساواک در مورد ایشان را به دیده انتقاد و تعجب مینگرند و حتی برخی دیگر به مطالب و محتوای گزارشات و اسناد منتشر شده اشاره میکنند. برخی به سرسختی و بیانصافی ایشان درباره جمعی از زعمای روحانیت سنتی لاهیجان و سایر نقاط گیلان که روی خوش به انقلابیون و فعالیتهای انقلابی نشان نمیدادند اشاره دارند. برخی به منش ایشان طی روزهای پیروزی انقلاب و سپس دوران حاکم شرعی استان انتقاد دارند. برخی به روش برخورد آیتالله در یکی دو سال آخر دهه پنجاه و سالهای ابتدایی دهه شصت در حفظ جان و پرهیز از کشتار وسیع نیروهای خام و جوان و احساساتی و کماطلاعی که عضو برخی گروههای مسلح بودند به دیده انتقاد مینگرند. برخی حتی پا فراتر گذاشته، به بیان بعضی واقعیتهای تاریخی ـ اجتماعی شهر لاهیجان در مصاحبه و کتاب، نظیر تسلط چپ لنینیستی و مائوئیستی طی اواخر دهه چهل و همه دهه پنجاه و امکان برگزاری راهپیماییهای پنج هزار نفره و بیشتر توسط طرفداران این گروهها اعتراض میکنند. برخی "دوران غربت" نامیدن سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب را برنمیتابند. برخی هنوز به نبش قبر تاریخ مشغولاند و برخی واکنشهای آیتالله در روزهای پر از التهاب پیروزی انقلاب و درگیری مابین نیروهای انقلابی، نظیر صدور اعلامیه سازمان مجاهدین خلق در 15 اسفند 1359 یا ماجرای درگیری نیروهای حزباللهی با چریکهای فدایی خلق در یکی از خیابانهای لاهیجان ماندهاند.
شاید کشف همه واقعیت و درستی مطالب مطرح شده در مصاحبه و کتاب، سوای خردهگیریهای بیانصافانهای که به روش و منش آیتالله قربانی میشود، به واسطه شتاب حوادث و اتفاقات گاه عجیب عصر انقلاب، تنها در پس گفتوگوهای آزاد افراد و گروههای مختلف درگیر در انقلاب ممکن باشد. شرایطی که بهنظر میرسد به زودی بهدست نخواهد آمد، اما با اینهمه واقعیتهای غیرقابل انکاری نیز وجود دارد.
آیتالله قربانی پس از خروج از "پینچاه" ـ دهی در هفت کیلومتری لاهیجان ـ از همان سالهای نخستین حضور در عرصه اجتماعی لاهیجان در قامت یک شیخ جوان؛ از نزدیکی به خانواده محصصی و سپس حضور در بیت آیتالله غروی کوشالی به عنوان داماد خانواده و حضور در عرصه عمومی شهر به عنوان عضوِ جدید یک خانواده اصیل و متنفذ تا حضور در قم و تهران و شرکت در حلقه فداییان اسلام و بعد حضور در درس "صلوة" آیتالله بروجردی و حضور هشت ساله در درس "اصول" آیتالله خمینی در مسجد سلماسی و سپس نزدیکی و دوستی با کسانی چون آیتالله خامنهای، آیتالله بهشتی، استاد مطهری، امام موسی صدر، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله منتظری، آیتالله مشکینی و ... حضور در هیأت تحریریه مؤسسه "راه حق" آیتالله خرازی و "معارف جعفری" و "نجات نسل جوان" و مجله "مکتب اسلام" تا بازگشت به لاهیجان ـ بهویژه طی همه سالهای دهه پنجاه ـ فرد بسیار مطرح و مؤثری در فضای سیاسی شهر بوده است. این واقعیتی انکارناشدنی است. واقعیتی که همان محدود اسناد منتشر شده در کتاب نیز به روشنی مبین آن است.
با اینهمه نکته بسیار ظریفی در رابطه با مهمترین نقد وارده بر کتاب، یعنی مرکزیتی که آیتالله قربانی برای خودشان و شهر لاهیجان در انقلاب گیلان قائلاند وجود دارد. فارغ از برخی جنبههای شوونیستی یا شهرپرستی ـ که همواره یک اتهام دم دستی به کسانی است که درباره لاهیجان میاندیشند ـ میدانیم دستکم پیش از مشروطه، لاهیجان به دلیل مرکزیت تاریخی در گیلان و به واسطه ثروت انباشت شده حاصل از تجارت جهانی چند قرنه ابریشم و رونق همیشگی برنج و نزدیکی حاکمان موروثی شهر به خاندان قاجار و سپس وقوع تمام و کمال (عرفی) مشروطه: تأسیس انجمن ولایتی، بلدیه، عدلیه، نظمیه، صحیه، نشریات و جراید شهری، محدود شدن قدرت و اختیارات وسیع سالار مؤید (احمد خان صفاری) به عنوان آخرین حکمران موروثی خاندان امین دیوان و سپس برگزاری انتخابات برای معرفی نماینده در نخستین دوره مجلس شورای ملی، تعیین حاکم جدید توسط انجمن شهر و سپس ناامنیها و آشوبهای وسیعی که پس از افول مشروطه به دلیل حضور نیروهای روسیه تزاری و اشغال شهر بهوقوع پیوست و سپس ظهور شرایط سراسر آشوب و ناامنی هفت هشت ساله که ضرورت برپایی جنبش جنگل را لابد ساخته بود، وضعیت سیاسی خاصی را برای لاهیجانی که به مدد تحولات جدید امکان توسعه شهر و بالتبع اتمسفر سیاسی خود را بازیافته بود فراهم ساخت.
حضور دکتر حشمت و بعدها فعالیت همهجانبه احسانالله خان ـ با گرایش چپ سوسیالیستی ـ در لاهیجان شرایط منحصر به فردی را برای این شهر ایجاد کرد که به عقیده این قلم، هرچند پدیده انقلاب 1357 و مسائل پیشآمده تا سال 1362 حضور رسمی تفکرات بهجا مانده از این تأثیر را ملغی کرد، هنوز عرصه عمومی لاهیجان درگیر آن تفکرات ـ که عموماً بسیار نادرزمان، غیرمنطقی و ارتجاعی است ـ میباشد.
رضا رادمنش از اعضای 53 نفر و از نوادگان خوانین موروثی لاهیجان و سیاهکل، تنها بهانهای برای فعالیت وسیعتر نیروهای چپ ـ خصوصاً حزب توده ـ در سالهای دهه بیست بود. چرا که به همان نسبت، فرزندان دیگر لاهیجان، نظیر سرتیپ محمدعلی صفاری یا مشار اعظم ـ که اتفاقاً آنها نیز از نوادگان همان خوانین موروثی شهر و از فامیل رادمنش بودند ـ نه تنها گرایشی به چپ نداشتند، بلکه به عالیترین مناصب حکومتی و دولتی نیز دست یافتند.
بنابراین در نگاهی شتابزده، عرصه عمومی لاهیجان در عصر جدید را میتوان به دلایل متعددی که عمدهتریناش میتواند انباشت فراوان سرمایه حاصل از تجارت ابریشم و برنج و رونق مثالزدنی تجارت و بازارها و کاروانسراهای شهر و به همین واسطه نفوذ خاندان امین دیوان در دربار قاجار و بعدها پهلوی اول و سپس حضور گهگاهی و نفوذ پرقدرت چندین ساله قوامالسلطنه در شهر و نیز در دوران پهلوی دوم، لاهیجانی بودن مادر فرح دانست. همه این مسائل در کنار وجود احزاب متعدد از بدو مشروطه، آشنایی عرصه عمومی شهر را با پدیده سیاست، به معنای پسامشروطهایاش دوام و قوامی بخشید که هرچه به انقلاب 1357 نزدیکتر شد، لاهیجان را به مثابه یک مادر ـ شهر سیاسی و فرهنگی منطقهای معرفی کرد تا آنجا که در اواخر دهه چهل و تمام دهه پنجاه تا روزهای پیروزی انقلاب، شهر به واسطه همان سوابق، واجد مرکزیت برای هر نوع فعالیت سیاسی تلقی میشد. لاهیجان به تمام معنا سیاستزده بود و نشانه آشکار آن سیاستزدگی، زمینه پرخونی است که انقلاب در بستر آن به پیروزی رسید. تنها فضای به شدت امنیتی لاهیجان طی اواخر دهه چهل تا پیروزی انقلاب و فهرست بلندبالای کشتهشدگان و زندانیان سیاسی پیش از انقلاب، به نسبت جمعیت شهر، روشنگر محوریت لاهیجان در مبارزات و کنشهای سیاسی منطقه تا عصر انقلاب و حتی چند سالی پس از آن است.
آنچه مدعای "دوران غربت" تلقی شده، چیزی جز ابراز این واقعیت آشکار نیست. طبیعی است آیتالله قربانی به عنوان مطرحترین و شناختهشده ترین روحانی و واعظ انقلابی شهر ـ به تأیید اسناد و حتی اقوال و افواه عمومی ـ چارهای جز ایفای نقش مرکزیت انقلاب در منطقه را نداشت.
•••
گریزی نیست!
برای عبور از دورانی که هنوز سایه سنگیناش اتمسفر سیاسی گیلان و لاهیجان را از تحرک و پویایی و توان درک درزمان نسبت به وقایع جهانی و ملی و بومی ناتوان ساخته، هنوز برسازنده و مشوق نوعی نگاه موسوم به "چپ روی کودکانه" و نگرش قهرطلبانه نسبت به پدیدههای رسمی و عمومی است، بازخوانی و نقد آزاد و منطقی و روشمند کتاب "دوران غربت"، دستکم بری از روحیه و رفتار مملو از دروغپردازی، شتابزدگی، هیجان و تهمتزنی واجب است.