پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۲۷۷۰
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۲:۵۶

مقدمه دیوان خائف لاهیجی

زنده‌یاد حسن صفاری
اشاره
اواخر زمستان سال گذشته، چاپ دوم "نغمه‌های حسینی" یا "دیوان خائف لاهیجی" به کوشش عبدالله ناصرشریف منتشر شد. دیوان خائف که دربرگیرنده شش مقدمه و اشعاری در مصیبت و مراثی حضرت سیدالشهداء و آل اطهار(ع) است، نخستین بار در سال 1343 در دو جلد چاپ و منتشر شد.
مرحوم محمدرضا ناصرشریف (ناصرالاسلام متخلص به خائف لاهیجی 1318-1251)، شاعر نغمه‌های کوچه و بازار ایام محرم لاهیجان است. از جمله معروف‌ترین اشعار وی، مرثیه شب یازدهم عاشورا ـ شام غریبان ـ است: "امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است، شام غریبان است... ." کتاب "نغمه‌های حسینی" در هزار و پانصد نسخه توسط نشر سایه چاپ و منتشر شده است.
متن کامل مقدمه چاپ نخست جلد نخست دیوان خائف، نوشته زنده‌یاد حسن صفاری (از خاندان امین دیوان و فرزند مهدی قلی خان اشرف‌السلطنه) به جهت جامعیت و اهمیتی که در معرفی مرحوم ناصرالاسلام و ارائه تصویری روشن و معتدلانه از لاهیجان اواخر عهد قاجار و اوایل دوران حکومت رضاخان دارد، ارائه می‌شود.

•••

در زمان کودکی، اغلب در محله خود، شیخ متین و خوش لباسی را مشاهده می‌کردم که ریش سیاه و توپی و عمامه کوچک و سر و وضع مرتب درحالی که چند نفر از ارباب رجوع در اطرافش بودند و مردم به او احترام می‌گذاشتند، رفت و آمد می‌کند. او را فقط به نام پدر محمدتقی و علی‌نقی که همبازی ما بودند می‌شناختم و به این جهت به او سلام می‌کردم. او اغلب در راه مقابل ما کودکان توقف می‌کرد و سلام ما را با گرمی پاسخ می‌داد و به این سبب در عالم کودکی حس می‌کردیم که شخصیتی داریم با کلمه سلام، سلام، سلام‌پیچش می‌نمودیم و او با تبسم و محبت جواب ما را می‌داد و پیر شوید را بدرقه او می‌کرد.
در آن ایام، مرکز رتق و فتق امور محله ما و شاید شهر لاهیجان در منزل حجت‌الاسلام حاج سید رضا امام رضوی، والد حضرت حجت‌الاسلام آقای حاج سید محمدصادق رضوی بود که از علمای بانفوذ و موجه زمان خود بود و پدر و جد و سایر بزرگان قومم به آن خانه رفت و آمد زیاد می‌کردند. نگارنده هم به علت ارتباط نزدیک خانواده ما با آن سید بزرگوار و بیشتر به هوای آن‌که در آن خانه به علت سعه صدر و حسن خلق صاحبخانه میدان عمل بیشتری برای بازی و شیطنت داشتم، رفت و آمد می‌کردم و مشاهده می‌نمودم که این مرد خوش برخورد بیشتر اوقات خود را در آن‌جا می‌گذراند و به علت طلاقت و سلاست لسان، متکلم وحده است و نبض مجلس را در دست دارد و همیشه نامه‌های مهم به قلم او می‌باشد و در محفل علماء و اشراف آن مجلس، ارج فوق‌العاده دارد و همواره رأی صائبش را قبول می‌کنند و وجه کلامش طوری بود که هر طفلی حس می‌نمود که مردی موجه و مورد احترام شیوخ قوم است. به تدریج شناختم که او شیخ محمدرضا (خائف) ناصرالاسلام می‌باشد و اغلب مراثی را که ما بچه‌ها به تقلید بزرگان، دسته‌های کوچک برای عزاداری تشکیل می‌دادیم و در کوی و برزن می‌خواندیم، از طبع سرشار اوست. در این وقت بیشتر به علت تخلص "خائف" به این نام مشهور بود.
مرحوم ناصرالاسلام (خائف) نامش محمدرضا و در سال 1251 شمسی از خانواده‌ای کشاورز در قریه تجن گوکه لاهیجان تولد یافت و به‌طوری که خود مکرر اظهار نموده است، تحصیلات مقدماتی را نزد مکتب‌داران طالقانی در ده فرا گرفته و پس از آن برای کسب دانش به لاهیجان آمد. فقه و اصول را در خدمت مرحوم شیخ احمد شیرجوپشتی و آقای حاج میرزا عبدالله شرف و آقای شیخ خلیل مجتهد که هریک در عصر خود از مدرسین زبردست و فقهای به‌نام بوده‌اند، تلمذ و فلسفه و کلام را در خدمت حجت‌الاسلام مرحوم حاج شیخ عبدالرحیم درگاهی (راجی) و رجال و خبر را در نزد دانشمند عظیم‌الشأن مرحوم آقا سید مهدی کیسمی، فرزند مرحوم حجت‌الاسلام آقا سید احمد کیسمی استفاضه نموده است و در عین تلمذ، حرفه آباء و اجدادی خود را که فلاحت بود رها نکرده و از آن راه معاش خود را تأمین می‌نموده و پیوسته در نزد حکام وقت دارای وجاهت بوده، اغلب دعاوی را برای فیصله به او مراجعه می‌نمودند. مخصوصاً در زمان حکومت مرحوم سالار مؤید (احمد صفاری، نماینده اسبق مجلس و اخوی بزرگ تیمسار صفاری) بیشتر اختلافات که به شکایت منجر می‌گردید و در آن ایام هم جز حکومت مرجعی برای رسیدگی نبود، به آن مرحوم احاله و او با نهایت بی‌طرفی حل و فصل می‌نمود. در تشکیلات عدلیه قبل از مرحوم داور در سلک وکلای دادگستری درآمد و احاطه کامل به قانون و منطق قوی وی که در نتیجه تحصیل نزد اساتید معظم و زبده بود، کاملاً از عهده احقاق حق موکلین خود برمی‌آمد و حتی‌المقدور سعی می‌نمود که در دعاوی اصلاح کند و طرفین را از جنگ و ستیز منصرف سازد و در عین حال ممر معاش خود را فلاحت قرار داده بود، نه وکالت و در حقیقت وکیل حرفه‌ای نبود.
در دوره مشروطیت و استبداد صغیر در سلک آزادی‌خواهان درآمد و در انجمن نصرت که با شرکت مرحوم حاج سید رضا امام رضوی و حاج زین‌العابدین امین الدیوان جد نگارنده و میرزا حسین امام جمعه لاهیجانی به‌وجود آمده بود شرکت جست و از سران آن جمعیت محسوب گردید و از تندروی‌های دسته صفا که آن‌ها نیز مردمانی آزادی‌خواه و باایمان بوده‌اند و رهبری آن دسته را مرحوم صدرالعلمای لاهیجانی که از علماء و احرار و خانواده‌های قدیم لاهیجان بود جلوگیری می‌نمود. در حقیقت هر دو دسته یک هدف داشتند، ولی به قول امروزی‌ها انجمن صفا چپ و انجمن نصرت معتدل و میانه‌رو بود.
در سال 1306 حکومت میرزا رضا خان افشار در گیلان که خواست به بی‌سر و سامانی رودخانه سفیدرود سر و سامانی دهد، اقدام به تشکیل کمیسیون میاء نمود و از شاربین آن‌ها در رشت و لاهیجان نمایندگانی خواست. مرحوم ناصرالاسلام به نمایندگی مردم لاهیجان انتخاب شد و در جلسات کمیسیون میاء افتخاراً شرکت می‌نمود و به واسطه احاطه در امور آبیاری همیشه از تجاوزات مالکین متنفذ ـ که چون اغلب بدرود حیات گفته‌اند و دست‌شان از این جهان کوتاه است نام نمی‌برم ـ جلوگیری می‌نمود و حق کشاورزان و مالکان لاهیجان را از آب رودخانه سفیدرود می‌گرفت. چون اهل منطق بود، اغلب برهان قوی او در مقابل حکام گیلان، از قبیل مرحوم افشار و مرحوم عمادالسلطنه فاطمی و مرحوم صوراسرافیل و دیگران مورد توجه قرار می‌گرفت و نفوذ مالکین متجاوز را درهم می‌شکست. با این‌که خود علاقه مزروعی زیادی نداشت، تمام برنج‌زار حقابه بر سفیدرود لاهیجانی‌ها را از آن خود می‌دانست، تا آن‌جا دفاع می‌کرد که مالکین بزرگ حاضر شدند محرمانه مقدار محصول او را در خارج تأمین کنند، شاید اضافه هم بدهند؛ آن مرحوم با نهایت مناعت و سعه صدر رد می‌نموده و هدف آنان را به گوش خاص و عام می‌رسانید. در اواخر عمر از امور اجتماعی دست کشید و فقط به فلاحت پرداخت.
مرحوم ناصرالاسلام از اوان کودکی طبع وافر داشته، چنان‌چه در عین فلاحت ابریشم که علاقه مفرطی بدو داشت، بعضی اوقات ابیاتی از طبع او تراوش می‌نموده، چنان‌چه در پاسخ آموزگار طالقانی که از وی استفسار حال نمود، گفته است: "داس به دست زیر درختان توت اِنقَطَعَ ینقَطَعَ اِنقَطاع."
ولی طبع سرشار و وقاد خود را صرف مراثی آل پیغمبر نموده و مخصوصاً علاقه وافری به ذکر مصائب سرور شهیدان داشته است. هرچند مجال نشد که دیوان مراثی او را دقیقاً مطالعه نمایم، ولی با یک نظر اجمالی می‌توان پی به سبک متین آن فقید برد. اغلب کسانی که مراثی حضرت سیدالشهداء را سروده‌اند، از آثار آنان یک حالت انکسار و بیچارگی در حالات مجاهدین راه حق مشهود است. زبان حال‌ها پر است از عجز و لابه و از مصیبت‌های وارده. ولی ناصرالاسلام در عین ذکر عظمت مصیبت و جانخراش بودن وقایع، هدف را که مبارزه با فساد دستگاه یزیدی و از بین بردن کفر و ظلم و اعتلای کلمه حق است، بزرگ‌تر از آن مصائب جانگداز تجلی می‌دهد و در تمام موارد، متانت و صبر و شکیبایی شهداء و اهل بیت عصمت را آن‌چنان گنجانیده است که هر خواننده را مجذوب می‌کند و در اکثر موارد در موقع جنگ، حالات شوق و جذبه شهدا را چنان بیان می‌سازد که به عوض گریه، حالت انبساط و شوقی توأم با تأثر به شنونده دست می‌دهد.
مرحوم ناصرالاسلام از برکت خدمت به خانواده طهارت تا آخر عمر با نهایت عزت و احترام زیسته و همیشه مورد مشورت مردم بوده و با سرمایه مادی کمی که داشت، فرزندان لایقی به جامعه تحویل نمود که هریک در مقامات خود خوشنام و مورد احترام مردم هستند و این صله‌هایی است که سرور مجاهدین حضرت سیدالشهداء خامس آل کساء به او عنایت فرموده.
مرحوم ناصرالاسلام در لیله جمعه یازدهم آبان ماه یک هزار و سیصد و هیجده شمسی، مطابق با بیستم رمضان المبارک یک هزار و سیصد و پنجاه و هشت قمری بعد از یک بیماری طولانی در لاهیجان درگذشته و با نهایت تجلیل از طرف قاطبه مردم تشییع گردید و برحسب وصیتش در جوار مزار شیخ تاج‌الدین زاهد گیلانی واقع در قریه شیخان‌ور که در حیاتش به زیارت مرقد آن شیخ بزرگوار همیشه علاقه‌مند بوده مدفون گردیده است.

• ماهنامه بام سبز، دوره جدید، شماره 1، فروردین 1389
hadi
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۵
0
0
خدایش بیامرزد. واقعاً مدیحه‌سرای خیلی خوبی بود. دوست دارم کتابش رو داشته باشم، چون من هم مرثیه‌خوان ابا عبدا... هستم.
نظرات بینندگان