پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 یکی از موضوعاتی که میبایست به آن پرداخته میشد، کارآمدی نظام بود که تاکنون در اینباره افراد زیادی از مواضع موافق و مخالف مطالب متنوعی را ارائه نمودهاند.
هر انقلابی در ابتدای راه با مشکلات مختلفی روبهرو خواهد شد و در مقابل آسیبهای مختلف ناشی از تغییرات و تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار خواهد گرفت و از اینها مهمتر، دشمنیهای کشورهای حامی رژیم سابق و وابستگان آنها را به جان خواهد خرید که در این مورد، جمهوری اسلامی ایران مستثنی نبوده و نیست، و از ابتدای راه تاکنون با انواع و اقسام چالشهای طبیعی و سازمانیافته از سوی مخالفان روبهرو بوده است، اما به لطف و حمایت خدا و با رهبری هوشمندانه و مقتدرانه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری و خواست و اراده مردم همیشه در صحنه، دسیسهها یکی پس از دیگری خنثی شد و ما اکنون وارد دهه چهارم انقلاب شدهایم.
درباره کارآمدی و ناکارآمدی میتوان مطالب بسیاری نوشت، اما قصد ما بر این است تا با اشاره به موارد اصلی، از طولانی شدن بیمورد نوشتار خودداری ورزیم.
در ابتدای امر این تذکر لازم است مطرح شود که کارآمدی و توانمندیهای نظام جمهوری اسلامی ایران در عرصههای مختلف به اندازهای شفاف و اثبات شده است که نمیتوان از منظر منطق و انصاف آنها را نادیده گرفت، اما از آنجایی که کشورمان همچون بسیاری از کشورهای جهان در مسیر توسعه پایدار و در تلاش شبانهروزی برای رسیدن به این هدف بزرگ قرار گرفته است، حل مشکلات و رفع موانع با روشهای کارآمدتر، همیشه از اولویتهای اصلی بوده است که برای رسیدن به این مقصود لازم است تا همه اندیشمندان و صاحبنظران با راستی و به دور از هر نوع کژِی و تنها برای بهبود آینده کشور، حقایق و واقعیتها را بهطور شفاف مطرح نمایند.
هدفمندسازی اندیشهها و ارادههای عملی مردم و مسئولان برای رسیدن به توسعه پایدار، راهی است که دیر یا زود بایستی از سوی ما پیموده شود و درنگ در اینباره جایز نیست. بیشک نگاه ما به توسعه پایدار باید به همه استانهای کشور مربوط شود و به قول معروف: "همه جای ایران سرای من است"، اما چون نگارنده در شمال کشور به دنیا آمده است و علاقه و وابستگی شدیدی به آنجا دارد و از طرفی نیز بر این عقیده است که طراحی و اجرای برنامههایی در مسیر توسعه پایدار به صورت پایلوت و در ابعاد کوچکتر میتواند در الگوسازی رفتارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردم کشورمان نقش اثرگذاری داشته باشد و علاوه بر آن باعث ایجاد و به جریان افتادن رقابت سالم در بین مردم و مسئولان استانهای کشور گردد، حوزه جغرافیایی بحث ما به استانهای شمالی مربوط است.
سرزمینهای شمالی کشورمان که در حال حاضر استانهای گیلان، مازندران و گلستان را شامل میشود، از بسیاری جهات در محرومیت و فقر شدید قرار گرفتهاند و این وضعیت در مقابل تنوع امکانات بالقوه و بالفعلی که در آنجا انباشت شده، بسیار دردناک و نگرانکننده است.
ورود به جاده توسعه استانهای سهگانه شمالی کشور بدون مطالعه و آگاهی به مراتب خطرناکتر از ادامه روند کنونی میباشد، زیرا متغیرهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری در این میان باید مورد شناسایی و بررسی قرار گیرند تا فاصله میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب تعیین شود و در گام بعد، راههای کاهش و حتی حذف فاصله مذکور به صورت برنامهای مدون، قابل اجرا درآید.
نیروهای فکری و اجرایی مقیم و غیرمقیم مازندرانی، گیلانی و گلستانی هماکنون نگران آینده سرزمین آبا و اجدادی خود هستند و با تمام وجود خود میخواهند برای بهبود اوضاع این منطقه، از جان و مال خود هزینه کنند تا شاهد رشد و شکوفایی روزافزون فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بومیان سرزمینهای خود باشند.
برای دستیابی به این هدف بزرگ، همت و اراده جمعی لازم است که پیشنیاز آن، آمادگی فرهنگی و اجتماعی مردم منطقه میباشد که با کمی تلاش و کوشش میتوان به آن دست یافت و صد البته ایجاد وحدت رویه در اندیشهها و کارهای مدیران و مردم برای رسیدن به توسعه پایدار هم شرط موفقیت خواهد بود.
لابد فراموش نکردهاید که رفتارهای مردم و مسئولان دیروز استان مازندران باعث تجزیه استان و تأسیس استانی جدید با نام گلستان شد و ادامه این روند، اخبار ناگوار دیگری را به گوش خواهد رساند که برای روشنگری میتوان به خواسته مردمان غرب مازندران و گیلان برای تجزیه استانهای مذکور و تأسیس استانهای جدید به نامهای البرز غربی و تالشستان اشاره کرد. هرچند تأسیس استانهای جدید همیشه خواست مردمان منطقه نیست، بلکه برخی افراد پیگیر مسائل اینچنینیاند و مردم را نیز با خود به این جهت میبرند، درحالی که اگر توان خود را در مسیر بهبود اوضاع برای همه بهکار گیرند زودتر به نتیجه میرسند.
اندیشه شکلگیری "جبهه متحد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شمال" که وظیفه اصلی آن، ایجاد و برقراری اتحاد برای رسیدن به اهداف مشترک فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در سرزمینهای شمالی کشور تحت سیاستهای کلی نظام است، از مدتها قبل مطرح بود و در این زمینه کارهای خوبی هم صورت گرفته است.
سرسبزی سرزمینهای شمالی کشور همواره مانع از دیده شدن رنجها و دردهای مردمانش شده و برای پایان دادن به این مشکلات، راهی جز حرکتهای جمعی باقی نمانده است، چرا که حاکمیت تفکر فردی بر رفتار افراد جامعه باعث و بانی این پیامدهای شوم شده و میرود تا فقر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مرگباری را حاکم بر اوضاع و احوال مردم گرداند.
در مقابل، حاکمیت تفکر اجتماعی بر رفتارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردم منطقه باعث پدیداری شرایط مطلوب و سازنده خواهد شد و تکروی را در میان جمعیت شمالیها به حداقل ممکن کاهش خواهد داد.
در این جبهه، طراحی و اجرای برنامههای فرهنگی در اولویت نخست قرار دارد و توجه ویژه به آیینهای دینی، مذهبی و ملی ـ منطقهای برای استحکامبخشی باورهای فرهنگی مردم و کاهش زیانهای ناشی از تهاجم فرهنگی فرهنگها و خرده فرهنگهای غیرایرانی و بعضاً جعلی، از اعتبار خاصی برخوردار است.
توجه ویژه به پایبستهای اجتماعی که در طول زمانهای کهن تاکنون شکل گرفته است، میتواند استحکام اجتماعی مردمان شمال را به دنبال داشته باشد و در سایه این دستاوردها، رفتارهای بد اجتماعی تصحیح شود و به جریان عملی مردم در اجتماع راه یابد.
آیینهای فرهنگی و اجتماعی بومی که مبتنی بر اعتقادات شکلگرفته از سوی نیاکانمان است و هریک معرف ارزشهای بهوجود آمده در اعصار مختلف میباشد، اکنون از سوی برخی رسانهها در معرض تهدید و تخریب قرار گرفته است و لازم است تا با بهرهگیری از توانمندیهای فرهنگی و اجتماعی مازندرانیها، گیلانیها و گلستانیهای مقیم و غیرمقیم سرزمینهای شمالی، اصالتها نجات یابند.
اقتصاد که یکی از محرکهای اصلی زندگی فردی و اجتماعی انسانها بهشمار میآید، اکنون در سرزمینهای شمالی دچار چالشی بزرگ شده است و منابع درآمدی آنها که اغلب از طریق کشاورزی، دامداری، صنعتی، بازرگانی و گردشگری تأمین میگردد، به رکود افتاده است و اگر از این روند جلوگیری نشود، بحران فرهنگی و اجتماعی موجود بیش از پیش شدت خواهد یافت.
بیان چالشها هیچگاه به منزله نبود فرصتها نیست و اگر با دقت به داشتههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شمالیها بنگریم، خواهیم دید که چالشها در مقابل فرصتها بسیار ناچیز هستند و با اندکی تدبیر و دلسوزی برای منابع بیشماری که خداوند به ما ارزانی داشته است، چالشهای موجود نیز به فرصتهای ویژه تبدیل خواهد شد.
پس بیان چالشها تنها به خاطر جلوگیری از غفلتزدگی جمعیت شهری و روستایی سرزمینهای شمالی است و توجه دادن آنها به مشکلات پیش رو همراه با راهکارهای درمانی در کوتاه مدت آثار مثبتی را برجا خواهد گذاشت.
ساماندهی و سازماندهی، دو واژهای هستند که در این جبهه بیش از هر چیز دارای ارزش و اعتبار میباشند و ما از آن هراس داریم که نکند روزی این آرزو را (که مردم بتوانند با حمایت و هدایت مسئولان و نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا، منابع طبیعی و انسانی خود را ساماندهی و سازماندهی کنند) با خود به گور ببریم.
خداوند به ساکنان این سرزمینها بیشترین نعمتها را داده است. در شمال دریا، در جنوب کوههای جنگلی و ییلاقی زیبا و بهرهمند از منابع بیشمار معدنی، در مناطق مابین دریا و رشته کوههای البرز، جلگههای حاصلخیز و سرسبز با آب و هوای معتدل و به مردم این سامان هوش و استعدادی عجیب که وجود این همه نعمت انکارناپذیر است.
بهرهمندی از نعمتهای بیشمار اشاره شده، سنگینی مسئولیت مردمان این سرزمینها را نیز به دنبال خواهد داشت و ما نمیتوانیم منکر این مسأله شویم که سئوال و جواب در روز حساب از شمالیها سختتر از دیگران خواهد بود و البته قبل از دنیای آخرت، محاکمه در این دنیا از طرف وجدان درونی و آیندگان ما که در واقع فرزندان ما هستند به مراتب رنجآورتر خواهد بود.
استراتژِی حرکت برای رسیدن به اهداف توسعه پایدار حکم میکند تا ما بیش از پیش نسبت به هم مهربان باشیم و از انجام کارهای غیردوستانه پرهیز نموده و همواره همدیگر را به همدلی و همراهی سفارش نماییم و مطمئن باشیم که رفتار فردی و اجتماعی دوستانه با محوریت منطق و عقل، هیچگاه به ما زیان وارد نخواهد ساخت، بلکه برعکس، پیشنیازهای اساسی برای مفید بودنمان را فراهم خواهد کرد.
همه ما میراثدار گذشتگان خود هستیم و میراثهای بهجا مانده از گذشتگان ما دارای جنبههای خوب و بد نیز میباشند که باید تلاش کنیم همه موارد مثبت را تقویت کرده و میراثهای بد را معدوم کنیم. میراثهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بهجا مانده از گذشتگان ما در انتظارند تا با همفکری و همدلی، فرآیندهای پربارتری را برای خود فراهم آوریم و آینده آیندگان خود را نیز تضمین نماییم.
شکاف میان قومها و قومیتها را که به ظاهر برای ما ساختهاند و بیاساسی از آنها مشهود است، باید از میان برداریم و بهجای آنها با هم بودن را تمرین کنیم و بدانیم که در دورهای که ما در آن قرار گرفتهایم، مسائل تفرقهافکنانه موجود بین برخی شهرها و روستاهای استانهای سهگانه شمالی، بسیار آزاردهنده و بیمورد است و اگر با دقت بیشتری به این مسائل بنگریم، این باور در ما ایجاد خواهد شد که این مسائل نمیتواند در میان مردمی که پایههای فکری و عملی آنها بر اساس عقل و منطق شکل گرفته باقی بماند و برای رفع این اتهام همه باید تلاش کنند تا چالشها هرچه سریعتر به فرصتهای طلایی تبدیل شوند.