روزشمار تقویم را كه مینگرم، بیاختیار روی یك تاریخ كه برایم غریبه نیست توقف میكنم؛ 17 اردیبهشت، روز اسناد ملی. باز هم جلوتر میروم و چند ورقی از آن میگذرم، اما چیزی مرا دوباره به سوی خود میكشد. گویا التماس میكند كه من دیگر از او نگذرم. با خود میاندیشم كه اسناد برای مسئولین مراكز علمی، محققین، مجموعهداران و مردم چه جایگاهی دارد.
گیلان، مهد دانش، فرهنگ، تمدن و گیلان... همه و همه حرفها زمانی معنی و مفهوم مییابد كه در كنار هر حرفی، اسنادی هم داشته باشیم. البته از گوشه و كنار شنیدهایم كه ما اسناد زیادی داریم. من در اینكه بسیاری از اسناد باقیمانده از گیلان، نشان از قدمت فرهنگ آن دارد شك ندارم، زیرا در جایی دورتر در مركز اسناد ایران، اسنادی از گیلان روی هم انبار شده و خاك فراموشی بر روی آن نشسته است.
گیلان كه در روزگاران گذشته، گهواره جنبشهای مختلفی بود و مردمان آن هرگز در مقابل هیچ ظلم و ستمی كمر خم نكردند، امروز زمان آن رسیده و ماییم كه باید سینه سپر كنیم و از حق خود دفاع كنیم و با نشان دادن اسنادی كه كارنامههای درخشانی از فرهنگ و هنر ما هستند، خود را به جهانیان معرفی كنیم.
ما میتوانیم حلقههای گمشده را پیدا كرده و همانند یك زنجیر بههم متصل كنیم. هر كدام از ما چند حلقه را در دست داریم و برای آنكه حلقههای بیشتری را به نام خود كنیم، از هیچ كوششی نباید دریغ نماییم و این امر یكی از دلایل عقبماندگی گیلان با این پتانسیل بالا و فرهنگ غنی است، زیرا هیچیك از ما برای گیلان و پیشرفت و توسعه آن عرق نمیریزیم. به ظاهر همه دلسوزیم، اما در عمل همچون دوندگان دو ماراتون تلاش میكنیم كه گوی سبقت و سرعت را از دیگری برباییم و نمیدانیم كه این مسابقه، خط پایانی ندارد، زیرا هر كدام به یك شیوه تلاش داریم تا راه را برای عبور دیگران مسدود كنیم و بیخبریم از آنكه انتهای این راه طویل به تركستان میرود.
ما با قدمت فرهنگی بالا متأسفانه روز به روز از فرهنگمان میكاهیم، زیرا همه ما نمیدانیم كه گذشتهمان چه بوده، پس چطور انتظار داریم كه حافظان فرهنگی داشته باشیم تا از فرهنگ و هویت گیلان دفاع كنند و با وجود همه این ناملایمات، باز هم در گیلان حداقل از لحاظ كمی میتوان بیشترین تعداد نشریات، نخبگان، خبرنگاران، پژوهشگران، محققین ملی و بینالمللی را یافت كه نام خود را در عرصههای مختلف جهانی و كشوری مطرح كردهاند و با همت و تلاشهای شخصی، نامی از خود را در عرصههای علمی و فرهنگی كشور ثبت كرده و همواره در كار تولید فكر، اندیشه و آگاهیبخشی به اقشار مختلف مردم فعال و پرتلاش بودهاند.
این جای تأسف دارد كه وقتی افرادی از جان و سرمایه و گاهی از لذایذ دنیوی خود را محروم كرده تا كارهای فرهنگی انجام دهند، در دریافت بودجههای فرهنگی و جذب این اعتبارات برای خرجکرد واقعی دچار مشکل میشوند.
و بالاتر از آن جای تأسف دارد كه در شهرهایی مانند تبریز، اصفهان، كرمان و شیراز، هر كدام از چندین سال دارای مركز اسناد هستند، اما در گیلان با این سابقه درخشان فرهنگی و تاریخی هنوز از داشتن چنین مركزی محروم باشیم و هر كدام از ما پشت میزهای خود نشسته و از فرهنگ و فرهنگمداری سخن میرانیم، درحالی كه اسناد این مرز و بوم كه نشان از فرهنگ گذشته ما دارند، در جایی هزاران كیلومتر دورتر از استان به روی هم انباشته شده و در انتظار آن باشند كه دوباره به جایی كه به آن تعلق دارند بازگردانده شوند.
شایان ذكر است، بیتوجهی در زمینه حفظ و نگهداری اسناد استان گیلان با دارا بودن تاریخ و تمدنی كهنسال كه ایجاد نخستین دوایر دولتی آن همزمان با تهران بوده و تاكنون انتشار روزنامه و مجلات بیشماری از انقلاب مشروطه تا حال حاضر را به خود دیده است، به دلیل نبود مركز نگهداری از اسناد شرایط استفاده از اسناد باقیمانده را برای محققان و حتی دانشجویان علاقهمند به تاریخ گیلان غیرممكن كرده است كه نتایج این امر موجبات فقر تحقیقات، افت در پژوهش، كم شدن معیار علمی و انتشار كتب جدید و مقالات پژوهشگران گیلانی را فراهم كرده است و این درحالی است كه علاوه بر وجود اسناد بیشمار در مركز اسناد ایران، بسیاری از اسناد فرهنگی و تاریخی ما در شرایطی بد به دلیل نبود امكانات در صندوقچهها و مجموعههای شخصی افراد نگهداری میشود و وجود این مركز میتواند نه تنها مورد توجه مردم فرهنگدوست و فرهیخته گیلان باشد، بلكه میتواند موجب تشویق آنان شود تا اسناد خود را برای استفاده عموم مردم در اختیار این مركز قرار دهند.
امیدواریم مسئولین استان به فكر جمعآوری فرهنگ و تمدن گیلان زمین بوده و برای رفع این مشكل چارهای بیاندیشند و كاری شایسته برای این استان انجام دهند تا مورد انتقاد از طرف آیندگان قرار نگیرند، زیرا ما اگر آنان را ببخشیم، آیندگان آنان را به خاطر نابودی اسناد فرهنگی و تاریخی كه نشان از گذشتهشان است، هرگز نخواهند بخشید.