آنانی که سیاست را در حیطه قدرت معنا میکنند، خوب میدانند که دهه چهارم انقلاب دارای معانی گسترده و عمیقی است و اگر نخواهیم خود را با محتوای مباحث مربوط به دهه چهارم انقلاب منطبق نماییم، مستحق برخورد با انواع و اقسام حوادث غیرمنتظره خواهیم شد.
برای درک بیشتر این موضوع کافی است تفاوتهای موجود بین دهههای نخست، دوم و سوم را بررسی و مورد شناسایی بیشتر قرار دهیم، آنگاه قادر خواهیم بود بر اساس قواعد تناسب و تصاعد، تفاوتهای موجود میان دهههای پیشین را با دهه چهارم دریابیم و مناظر زشت و زیبای آن را مجسم نماییم.
البته برای بسیاری از مخاطبان این نوشتار روشن است که تفاوتها در چیست؛ اما تردیدی ندارم این پرسش که چرا این تفاوتها بهوجود میآیند و چه مقدار از آنها طبیعی و چه بخشی بهطور تصنعی ظهور مییابند، برای بسیاری از افراد جامعه به صورت معما و مسأله درآمده است.
در طول تاریخ، قدرت و سیاست، برای صاحبان حکومتها، فرصتها و تهدیدهای بسیاری را فراهم ساخته است و تنها حکومتهایی سعادتمند شدند که توانستند از فرصتها بهره کافی ببرند و در مقابل، تهدیدها را یکی پس از دیگری کنار زده و راه پیشرفت و توسعه را برای مردم خود هموار سازند.
اگر به تاریخ و گذشته خودمان با دقت بنگریم، به روشنی میبینیم که مردم، زمانی روزگار خوشی را تجربه مینمودهاند که حکومتهای آنان بیش از همه از منطق و عقل پیروی میکردهاند و در نقطه مقابل، حکومتهایی که در رفتارهایشان اثری از گرایش به عقل و منطق دیده نمیشد، مردم آن سامان همیشه در رنج و عذاب زندگی را سپری میکردهاند.
این روزها برخورد قدرتهای کوچک و بزرگ درون کشور با یکدیگر، دارای بنمایههای فکری و تجربی قابل توجهی است که پرداختن به آنها نه تنها نمیتواند خالی از لطف باشد، بلکه آیندهساز زمینههای فکری سالم نیز خواهد بود که چهبسا افرادی در جامعه هستند که از تحلیل صحیح حوادث یا عاجزند و یا غافل. عاجز از آن جهت که علوم و فنون مربوط به تحلیل حوادث و وقایع را به درستی نیاموختهاند و دلیل غافل بودنشان نیز ناشی از داشتن تعصبات بیجا، بیمورد و بدون پشتوانه علمی و منطقی میباشد. بنابراین اگر کسی بخواهد جریانات روزهای اخیر کشور را به تحلیل درآورد، علاوه بر بهرهمندی از سواد کافی، باید آزادی فکری و بهدور از قفلهای غیرمنطقی نیز داشته باشد.
حال به یکی از بندهای این حوادث میپردازیم و بر اساس آنچه در مقدمه آوردهایم، آن را مورد نقد، بررسی و تحلیل قرار میدهیم.
میگویند وقایع اخیر چیزی جز جنگ قدرت نیست و درون این منازعات، کسانی صحنهگردان هستند که یا صاحب قدرتاند و نمیخواهند آن را از دست بدهند و یا صاحب قدرت نیستند و میخواهند آن را بهدست بیاورند و در این میان افرادی را که به مبانی فکری خاصی اعتقاد قوی دارند در اردوگاه خود قرار میدهند و علیه همدیگر میشورانند.
در ابتدا ما میتوانیم این موضوع را رد کنیم و از اساس چنین نظریهای را زیر سئوال ببریم و در نهایت چنین نتیجهگیری کنیم که مطالب مذکور برای خنثیسازی حرکتهای مردمی (چه جریان موافق و چه جریان مخالف) طراحی شده و انتشار مییابد.
اما در سویی دیگر، میتوانیم برای تأیید آن چندین مفهوم و مصداق مرتبط را کنار هم قرار دهیم و نتیجهگیری نهایی را که دال بر تأیید نظریه باشد استخراج نماییم و در این صورت به پرسشی ابهامآلود و بیمناک میرسیم که اگر این جریانات (چه موافقان و چه مخالفان) تنها برای حفظ یا بهدست آوردن قدرت به میدان آمدهاند، پس اینهمه دم از مردم، منافع ملی و دینی زدن به خاطر چیست؟
در پاسخ به این سئوال، نخست باید با قاطعیت بگوییم که قدرت به خودی خود بد نیست و برای رسیدن به هر هدفی باید سوار بر قدرت شد؛ اما آنچه باعث میشود که ما به قدرت با نگاه مثبت و یا منفی بنگریم، اهداف و انگیزههای صاحبان قدرتها است و در غیر این صورت قدرت نه تنها بد نیست، بلکه بسیار خوب و لازم است.
کاربرد قدرت در زندگی انسانها همواره از ابعاد مختلفی دیده شده است و کلیترین نگاه شاید میتواند این باشد که استفاده از قدرت برای بهبود اوضاع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عامه مردم دارای منظری زیبا و دلنشین است و در غیر این صورت بهکارگیری قدرت بهطور قطع و یقین فسادآور است.
نگاه مردم کشور ما به کاربران قدرت اگر مثبت باشد، هم قدرت و هم قدرتمندان را دوست خواهند داشت و در غیر این صورت، هم قدرت و هم قدرتمندان را منفور میدانند و در این میان اطلاعرسانی بهموقع و درست قدرتمندان و آگاهی دادن مردم از اوضاع و احوال دقیق مملکت میتواند باعث افزایش توان قدرتمندان گردد، ولی اگر این اطلاعرسانی درست انجام نشود و مردم از راههای دیگر به اخبار و اطلاعات صحیح دست یابند و متوجه اختلافات فاحش میان آنها شوند، بیشک اعتماد خود نسبت به قدرتمندان را از دست خواهند داد و این نقطهای خواهد شد بر آغاز مخالفتها و ... .
بنابراین نتیجه میگیریم که اگر قدرت از راه مردم بهدست آمده باشد، باید برای مصالح مردم نیز استفاده شود و در میانه راه اگر قدرتمندان با مردم خود به درستی رفتار نمایند و اطلاعات صحیح را منتشر کنند، هیچ آسیبی نمیتواند بر بدنه این قدرت کارساز باشد. اما اگر در نقطه مخالف این قاعده جریان قدرت حیات یابد، جای هیچ تردیدی نیست که انقراض قدرت حتمی است.
مناظر زشت و زیبای قدرت تنها بهدست قدرتمندان ساخته نمیشود، بلکه در این زمینه مردم نیز نقش اساسی را ایفا مینمایند؛ بهویژه آنکه اگر در ساختار قدرت برای مردم نقشی قائل شده باشند، مکانیزم صحیح بهرهبرداری از آن نقش بسیار حائز اهمیت است و اگر مردم نتوانند بهره کافی را از آنچه به آنها واگذار شده ببرند، باید منتظر برخوردهای زشت و زیبای قدرتمندان باشند که اگر خوش اقبال باشند، چربش زیباییها بیشتر از زشتیها خواهد بود و در غیر این صورت... .
حال باید نقش و سهم صاحبان قدرت و مردم را در این رخدادها جستوجو کرد و این پرسش را مورد بررسی قرار داد که اتفاقاتی که در ماهها و روزهای اخیر بروز یافته است، ناشی از کوتاهی مردم بوده یا صاحبان قدرت؟ و آیا اساساً میتوان چنین مرزبندی را میان مردم و صاحبان قدرت قرار داد؟ یا به عبارت دیگر، آیا مردم به واقع خود صاحب قدرت نیستند و مسئولیت حفظ قدرت را برعهده ندارند؟
نیک میدانم که شما نیز موافق پاسخگویی به این پرسشها در مجالی دیگر هستید. پس تا بعد.
• رئیس انجمن فنآوریهای بومی ایران (شاخه خزر)
drmohaqeq@gmail.com