پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۲۲۴۰
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۳۸۸ - ۱۱:۲۸

یلدا؛ جشن روشنایی و شادی

دکتر محمدعلی دادخواه
هنگامی که مادها و پارت‌ها به سرزمین ایران پای نهادند و سرانجام، پارس را محل استقرار و سکونت خود قرار دادند، آیین مهری یا میترائیسم در آن‌ جا فراگیر و گسترده بود، به گونه‌ای که همپای رشد و گسترش قدرت مهاجران، تمدن و باور و فرهنگ آنان نیز در جهان گسترش یافت. ایرانیان آیین مهر و خوشید را به عنوان نماد حیات، مادر زندگی و منبع قدرت و توانایی، ستایش و نیایش می‌کردند. در یک اقتصاد روستایی و شبانی، نقش خورشید بسیار تعیین‌کننده و معنادار است و از این‌رو، باورها و مراسم سرور و سوگ و اعتقاد و آیین جامعه ایران نیز به آن باز می‌گشت.
این زمینه تعامل اقتصاد و فرهنگ توأم با پذیرش ساکنان جدید و تحول معنایی آن، موجب شد همپای رشد و گسترش قدرت مهاجران، تمدن تازه تأسیس و باور و فرهنگ آنان نیز در جهان گسترش یابد. دیگر این‌که، ایرانیان پیوسته به هر بهانه و مناسبت هر رخدادی، شادی و پایکوبی و نشاط را برپا می‌داشتند و خمیرمایه اندیشه آنان بر این نهاده شده بود که: "ایام زمانه از کسی دارد ننگ/ کو در غم ایام نشیند دلتنگ."
در نگرش وسیع و انسانی آنان، تعصب به هیچ باور اختصاصی و مذهب منفردی حاکم نبود، بلکه رخدادهای طبیعی و گذر روزگار، مبنا و ملاک جشن‌ها و آیین‌های اجتماعی قرار می‌گرفت، به گونه‌ای که آمدن بهار و فرا رسیدن فروردین را با جشن نوروز میزبانی می‌کردند و برای جشن کاشت، راه صحرا پیش می‌گرفتند و در سیزده به‌در، در آغوش طبیعت، پیمانی نو برای کار و تولید و شادی می‌بستند و با این نگرش و روال، هیچ روز بد، نحس و تلخی را در تقویم تاریخ خود ثبت نمی‌کردند.
در تقویم ایرانیان کهن، آغاز دو فصل طبیعت جشن گرفته می‌شد و هر دو این جشن‌ها به نام اهورا مزدا و خداوند نامیده شده است. نخست، یکم فروردین که آغاز فصل بهار است و جشن جشن‌ها. بهار با پای نهادن نوروز به سفره هفت سین فراگیر و جاودانه می‌شود.
دومین جشنی که با آغاز فصل و ماه شروع و به نام خداوند گشوده می‌شود، یکم دی ماه است که جشن زایش خورشید، ستایش مهر، نیایش روشنی، پاکی، عدالت و درستی و نوعی مقابله با زشتی، تاریکی، ظلمت و ستم است. به همین علت، روز "یلدا" را جشن "خرم‌روز" نام نهاده‌اند که بی‌فاصله پس از شب یلدا آغاز می‌شود؛ زیرا مردم پس از بلندترین شب سال، شاهد زایش دوباره خورشیداند و نقطه ضعف و قدرت اندک خورشید که در روز کوتاه و شب بلند بیان شده است، اکنون با قوت گرفتن خورشید تغییر می‌یابد، چنان‌که ابوریحان بیرونی در کتاب "آثار الباقیه" بر آن پای فشرده است، در این روز پادشاه با جامه‌ای سفید بر فرشی سپید می‌نشست و همه خدم و حشم را کنار می‌زد تا دهقانان بتوانند بدون هیچ مانعی در کنار شاه بنشینند و خواسته خود را بیان دارند و اعلام می‌کرد که قوام ملک و دنیا به شما بسته است، قوام دولت و عمارت هم به پادشاه، و هیچ پادشاه را از برزگر و دهقان (که تولیدکنندگان هستند) گریزی نیست.
البته واژه "دی" در زبان پهلوی و پارسی عهد هخامنشی به مفهوم "آفریننده" و "هستی‌بخش" ذکر شده است. برخی جشن شب چله را تا 40 روز گفته‌اند که مصادف است با دهم بهمن که جشن "سده" است. جشن سده را هم به آن علت سده گفته‌اند که 50 روز و 50 شب به نوروز مانده است و باید به انتظار نشست. مجموع این شب و روز را صد نیمه وقت پنداشته‌اند و آن را جشن سده گفته‌اند.
اما همان‌گونه که می‌دانیم، زمین دو نوع گردش دارد: یکی گردش وضعی و دیگری حرکت انتقالی و دو اعتدال بر آن حادث می‌شود؛ نخست اعتدال بهاری که در آغاز نوروز است و دو دیگر اعتدال پاییزی که در آغاز مهر است. اما پس از مهر، روزها کوتاه‌تر می‌شود و شب‌ها بلندتر تا پایان آذر که خورشید از جنوب شرقی کمترین تابش را بر زمین دارد و نتیجه آن، بلندترین شب و کوتاه‌ترین روز است. از آغاز زمستان، یعنی یکم دی ماه، خورشید به سوی شمال شرقی حرکت می‌کند و روزها بلندتر و شب‌ها کوتاه‌تر می‌شود. ایرانیان این نقطه آغاز بلندتر شدن روز و کوتاه‌تر شدن شب را در آیین مهر جشن می‌گرفتند؛ ضمن این‌که آن را آغاز زایش دوباره خورشید می‌دانستند. یک جشن تمام عیار را سامان داده و تا 40 روز که سرمای شدیدی بود، این شادی را با تنقلات و شب چره و آجیل که از لوازم بیداری و شادی و گفت‌وگو بود، ادامه می‌دادند.
در آیین مهر، نخستین روز سال، یکم دی ماه بود که آن را "خوره روز" (روز خورشید) نامگذاری کرده بودند و به عنوان آغاز سال گرامی می‌داشتند. تأثیر و فراگیری این فرهنگ تا آن‌جا است که می‌بینیم اکنون در همه اروپا آغاز سال را در دی ماه جشن می‌گیرند و مبداء سال جدید قرار می‌دهند. 30 آذر خورشیدی، یعنی 21 دسامبر میلادی در فرهنگ اوستایی به نام "نوسرده" ذکر شده است که آغاز سال و سرما از آن استنباط می‌شود. در آیین میترا، اعتقاد بر این بوده که خورشید، مظهری از یزدان بزرگ است و میترا، نجات‌دهنده‌ای است که خورشید را از چنگال شب‌های تاریک و طولانی و اهریمنی رها می‌کند و نور و روشنایی و شادی را از نو بنیان می‌نهد.
واژه یلدا نیز سریانی است و به معنای تولد است؛ یعنی تولد دوباره خورشید و آغاز سال و زمان نو. ابوریحان نیز بر این موضع پای فشرده است که سال‌شماری کهن سیستانی، آغاز زمستان بوده و نام نخستین ماه نیز کریست بوده است.
اما نگرش فلسفی و فرهنگ عامیانه یلدا نیز بسیار زیبا و دوست‌داشتنی است و بارقه امید، نوید و اعتماد را در جان و دل ایرانیان زنده و جاودانه ساخته است. ضرب‌المثل "پایان شب سیه، سفید است" یا "خون ناحق پروانه، شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند"، هر کدام دلالت و روایتی از این باور و پندار است.
چنان‌ که سعدی گوید: "روز رویش چون برانداخت نقاب از سر ذوق/ گویی از روز قیامت شب یلدا برخاست"، یا در "سندبادنامه" آمده است: "در شب‌های یلدای ظلم، آفتاب ملک من به مغرب زوال افول نماید" و باز خداوندِ سخن آورده است: "یاد آسایش گیتی نبرند بر دل ریش/ صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود."
این باور برای ایرانیان انگیزه شده است که در سختی و مرارت و ستم، پیکار با تبهکار را از دست ننهند و بر پایه این امید که به یقین، تاریکی را سرانجامی است، در پی دستیابی به روز روشنایی، خیمه از خیل خیال خواب برکنند و نمادها و نشانه‌هایی از خورشید، روشنی و شادی را در برابر ظلم و ظلمت و جهل و جور برافروزند.
بر چنین بنیادی در خوان شب چله، نخست هندوانه گرد را نهاده‌اند که نشانه‌ای از خورشید دایره‌وار و دوار و رنگ آتشین آن است.
جشن‌های ایرانی به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند: دسته‌ای جشن‌های آب‌اند و برخی جشن‌های آتش. جشن‌های آتش از مهرگان آغاز می‌شود و با چهارشنبه‌سوری پایان می‌پذیرد و جشن‌های آب به همراه جشن آب‌پاشان از نوروز آغاز می‌شود و نقطه پایان آن، مهرگان است. شب چله در زمره جشن‌های آتش است و ایرانیان به عنوان نماد گرمی و روشنی و نور، آتش نیز برمی‌افروختند. اکنون در بسیاری از نقاط ایران، همانند شهر ممقان یا روستای آذرشهر، در شب چله آتش نیز برمی‌افروزند.
در این شب، غذاها و تنقلات ویژه‌ای بر سفره یلدا می‌نهند که بیشتر آن‌ها رنگ قرمز دارد و شربتی نیز که از زمان کمبوجیه رواج یافته است، شربت شاتوت است که آن‌هم رنگی ارغوانی دارد. انار در زمره اولین اسباب پذیرایی محسوب می‌شود و لبو دیگر همگام سفره ایرانی است که با سنجد قرمز همنشین می‌شود. با زردک از نوع قرمز آن نیز حلوایی می‌پختند که بسیار شیرین و خوش طعم بوده و باعث تقویت اعضاء و قوت بدن می‌شده است.
سخن را با داستان افسانه‌ای بسیار زیبایی که سینه به سینه و دهان به دهان از غارهای نوسره تا سردابه ورجوی ـ در 10 کیلومتری مراغه ـ نقل شده، پایان می‌دهم. در آن‌جا ساختمانی را می‌بینیم که متعلق به هفت هزار سال پیش است و بر مبنای نگرش و اندیشه مهری و میترایی ساخته شده است.
اما آن داستان عامیانه‌ چنین است که کهنسالان به نونهالان می‌گفتند، ماه مرد بود و خورشید زن. ماه عاشق خورشید بود و تمنای پیوند با او را داشت. اما خورشید ناز و کرشمه بنیاد کرده بود و به ماه که سرگشته و عاشق‌وار به دنبال او می‌رفت، هیچ توجهی روا نمی‌داشت. در اواخر آذر، ماه خسته‌دل و افسرده به نزد زهره می‌رود که نزدیک‌ترین همسایه خورشید بود و راز درون را بر او باز می‌گوید. زهره به ماه عاشق می‌گوید که دیری است خورشید را افسرده دیده، به گونه‌ای که تابش و گرمی و شور پیشین‌اش را از دست داده و چندی است روزها زود به خانه می‌آید و دیر خانه را ترک می‌کند. زهره به ماه اعتماد به نفس و خوشدلی می‌دهد که امشب به خانه خورشید رود و از او خواستگاری کند. ماه با دلی خندان و امیدوار در غروب آخرین روز آذر در خانه خورشید را می‌کوبد، به خانه او پای می‌نهد و راز درون را بر خورشید فاش می‌کند و چنان شد که خورشید با آغوشی باز از پیشنهاد خواستگاری ماه استقبال می‌کند و همان شب، عروسی ماه و خورشید برگزار می‌شود.
این است که شب یلدا شب عروسی ماه و خورشید بود و به علت گرفتاری‌های شب عروسی، ملکه آسمان، فردای آن شب (خورشید خانم) دیرتر به محل کارش رفت و روز یلدا کوتاه‌ترین روز سال شد. بنابراین ایرانیان شب چله را به فرخندگی جشن عروسی ملکه آسمان به شادی طی می‌کنند و از آن‌رو که قدرت‌گیری دوباره نور و روشنایی است، شاهنامه می‌خوانند. امید آن‌که این نور و روشنایی و شادی و قوت و قدرت، همچنان در جان و تن یکایک ایرانیان جاری باشد.
سخنم را به نام خدا خاتمه می‌دهم: "به نام آن خداوندی که هستی/ از او دارد نشاط و شور و مستی."
 
• روزنامه اعتماد، شماره 2133، 1 دی 1388
نظرات بینندگان