بحثهای طولانی در عرصه تئوریهای اقتصادی حول محور رانت اقتصادی شده است. حداقل در دو قرن پیش دیوید ریكاردو به صورت سیستماتیك تئوری رانت را در متن و بطن اقتصاد كشاورزی بهكار گرفت. بحث اساسی ریكاردو در حوزه رانت از این قرار است که با توجه به اینكه "نیروی كار" و "زمین" دو فاكتور اصلی تولید است و عمدتاً زمین، فاكتور اساسی سرمایه بوده و با توجه به افزایش جمعیت فعال از یكطرف و ثابت بودن اندازه زمین برای تولید در طول زمان در مقیاس واحد زمین تعداد بیشتری از نیروهای فعال را جذب میكند. این به آن معناست كه همواره رانت زمین در اقتصاد كشاورزی افزایش مییابد، چرا كه عرضه نیروی انسانی فزاینده و زمین كم است. بنابراین باید تئوری خود را در این حول و حوش تنظیم كرد. البته ریكاردو انواع مختلف رانت را برای بخش كشاورزی قائل است.
از زمان پیدایش نفت از اواخر دوره قاجار سیطره نفت را بر تمامی عرصههای اقتصادی میبینید. در حوزه تراز پرداختها زمانی كه قیمت نفت در ادوار تاریخی بالا بوده، سیطرهاش بیشتر و زمانی كه قیمت آن پایین بوده، سیطرهاش به نحو دیگری بوده است. نشانهها حاكی از آن است كه دولت نمیتواند به روشهای تأمین مالی تمسك جوید، چرا كه به درآمد و بودجه بالا عادت كرده و نمیتواند سیاست انقباضی را بهكار گیرد. تمام نوسازیهای اقتصادی و فعالیت و جریان صنعتیشدن در اقتصاد ایران متكی به نفت بود كه اگر نبود، از بخش قابل توجه این توسعه و مناسبتها و احداث زیرساختها و صنایع جدید در كشور خبری نبود.
به هر حال اثر نفت از اقتصاد شروع میشود، اما به اقتصاد ختم نمیشود، بلكه به حوزههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هم نفوذ میكند. حتی در حوزه فرهنگ هم اثر دارد، چرا كه نفت فرهنگ وابستگی ایجاد كرده و به عنوان یك مانع رشد، خود را نشان داده است. در عرصه سیاسی، دولتها در ادوار مختلف خود را مصون از پیادهسازی نظامات مدرن دیدند و تمام اینها از محل درآمدهای نفتی و منابع بادآورده خاص بوده است. اگر نفت نبود، دولتها برای تأمین منابع لازم برای توسعه زیرساختها حتماً نیازمند طراحی و اجرای ساختار نوین بودند كه میتوانست در عرصه مالیات اثرگذار باشد. این اتفاقات نیفتاد، چون اساس استغنا و بینیازی قویتر بود.
در گفتوگو با دكتر موسی غنینژاد، بحث توسعه و دموكراسی با وجود دولت نفتی بحث شده است.

• نقش درآمدهای نفتی به عنوان یکی از عوامل توسعهنیافتگی ایران بسیار پررنگ شده و به همین دلیل راهکارهای متفاوتی هم در مورد چگونگی هزینه شدن این درآمدها مطرح میشود. به نظر شما، نفت چقدر موجب مختل شدن حرکت ایران به سمت توسعه شده است؟
یکی از بزرگترین معضلات اقتصاد، دولتی بودن است که البته وجود درآمدهای نفتی آن را تشدید کرده است؛ یعنی دولت رانتی شکل گرفته که مستقل از مالیات به حیات خودش ادامه میدهد. یعنی وجود درآمدهای نفتی از نظر سیاسی موجب شکلگیری دولت غیرپاسخگو شده و از نظر اقتصادی هم منابع اقتصادی را در اختیار دولت قرار داده که پایههای اقتصاد دولتی را مستحکم کند. اقتصاد دولتی از نظر من، دو معنا دارد؛ یکی اینکه، دولت مستقیماً در فعالیتهای اقتصادی شرکت میکند و خودش کارفرما میشود. به همین دلیل است که امروز تقریباً تمام زیرساختهای اقتصادی ما از نفت و فولاد تا پتروشیمی و ... در اختیار دولت است. اما جنبه دیگر اقتصاد دولتی، دخالت دولت در مکانیسم بازار است، یعنی دولت با یارانه و حمایتهای اقتصادی و سیاسی و وضع مقررات، نظام اقتصادی را متأثر میکند و این بخش از اقتصاد دولتی الزاماً با بنگاهدار بودن دولت یکی نیست. درآمدهای نفتی به هر دو جنبه دولتیشدن اقتصاد کمک میکند که هم دولت بنگاهدار بزرگ شود و هم مکانیسم بازار را دستکاری کند.
• كدام دلیل در رفتارهایهای كنونی دولت نقش دارد؟
دلیل مهم، بخش اول است. چون دولت بنگاهدار بزرگ است، قدرت هم دارد، بنابراین علاقهای به از دست دادن این قدرت ندارد؛ یعنی دخالت دولت در مکانیسم بازار هم به دلیل حفظ بنگاهداری است. نفت به دولتی شدن کمک کرده، منظور هر دو جنبه اقتصاد دولتی است و تا زمانی که پول نفت داریم، به سختی میشود وزن دولت را در اقتصاد کاهش داد، چون دولت با پول نفت قدرتش را تحکیم میکند. پول نفت و اقتصاد دولتی موجب تثبیت قدرت سیاستمداران میشود.
• آیا در حال حاضر بر سر چنین مسائلی اجماع وجود دارد و دیگر آنكه به نظر شما اصلاً این عبارت "اقتصاد غیردولتی" چقدر شفاف و مطابق با تعریفهای واقعی آن است؟
من در صحبتهایم فرض را بر این گرفتهام که اقتصاد دولتی خوب نیست و الآن اجماع هم در مورد آن وجود دارد. اما از این فرض باید به این نتیجه برسیم که نفت در شکل دادن به اقتصاد ما نقش داشته، اما نقش منفی.
• اجازه بدهید از زوایه دیگر بحث كنیم. برخی نظریهپردازان به كرات از تئوری "استبداد نفتی" بهره گرفته، تعریض دولت به واسطه ورود مؤلفه نفت به آن را نافی گسترش وضعیت دموكراتیك دانستهاند. عقیده شما در این رابطه چیست؟
به گمان من یك همبستگی یك به یك میان درآمدهای نفتی و فضای دموكراتیك وجود ندارد. فضای سیاسی یك فرآیند طویلالمدت را پشت سر دارد. رویكرد ایدئولوژیك و فرآیند تاریخی در رخدادهای سیاسی، دست در دست هم دارند و البته فاكتورهای پیشبینی نشده دیگر. ولی در آنچه كه شما اشاره كردید، بهنظر میرسد كه نوعی ارتباط و همبستگی وجود دارد. به این معنا كه هرگاه حاكمان درآمدهایشان بالاتر رفته، میل به گریز از جامعه مدنی و نظارت شدن از سوی آن هم بیشتر شده، بله چنین گرایشی بوده و بحثتان صحیح است. اشارههایتان واقعبینانه است. پیش از انقلاب در ایران شاه با افزایش درآمدها به سوی نفی جامعه مدنی و جامعه علمی ـ كارشناسی میرود.
• تصورتان از این نسبت در ایران چیست؟
دولت فعلی هم دچار همین خود بزرگبینی است. این دولت با اتكاء به درآمدهای نفتی، وعدههای زیادی میدهد كه از دید كارشناسان موجه نیست. این دولت هم رفتاری غیرواقعی در قبال جامعه مدنی و جامعه كارشناسی دارد و نقدها را برنمیتابد. وعدههایی میدهد كه موجه نیست، ولی كسی هم جلودار آن نمیتواند باشد. البته مردم هم خوششان میآید. شروع میكنند به تبلیغات و ایجاد فضای رسانهای ـ روانی. مردم هم استقبال میكنند و تأثیرگذاری روشنفكران و كارشناسان و اساساً حوزه عمومی در چنین فضای پوپولیستیای به حداقل میرسد.
• روایت اروپایی و آمریكایی از داستان نفت چه میشود؟!
حساب نروژ، بریتانیا و آمریكای شمالی را باید جدا كنیم. نروژ وقتی به درآمدهای نفتی گسترده دست یافت، كشور پیشرفته و دموكراتیكی بود. درآمدهای نفتی دولت نروژ به حیات و ممات این دولت مستقیماً و ابتدائاً مربوط نبود. مشخصاً ویژگی مهم اقتصادی نروژ این است كه درآمدهای نفتی آن وارد بودجه دولت نمیشود و در خارج از كشور به صورت سرمایهگذاری مالی درمیآید. مجموع داراییهای نروژ در حسابها و بورسهای جهان بیش از 300 میلیارد دلار است. حداكثر بعضاً از سودهای كلان آن (و نه از اصل سرمایهگذاری) وارد بودجه جاری میكنند. ولی در كل، اقتصادشان اصلاً نفتی نیست. آمریكا هم بهطور كلی متفاوت است. نفت آمریكای شمالی یك منبع خصوصی است كه فقط به دولت مالیات میدهند. دولت آمریكا دسترسی به منابع نفت ندارد و تنها ـ حداكثر ـ مالیات میگیرد. در آمریكای لاتین هم از دهه 90 شاهد رشد دموكراسی هستیم و برزیل و بسیاری از كشورهای آمریكای لاتین رشد خوبی در روند دموكراسی داشتهاند.
• و وضعیت ونزوئلا؟
رئیس دولت ونزوئلا شرایط سركوب سیاسی و پوپولیسم اجتماعی را در سنت پرونیستی آمریكای لاتین درهم آمیخته است... در هر حال، بحث ما این است كه درآمد نفتی نه تنها كمكی به دموكراتیكتر شدن ما نكرده، بلكه ابزاری برای ممانعت و سنگاندازی مقابل دموكراسی ایرانی بوده است. اگر روزی در ایران قرار بر تأمل باشد، باید به این بیاندیشیم كه چهكار كنیم كه درآمدهای نفتی، ابزاری برای محدودیت دموكراسی نباشد!
• روزنامه اعتماد ملی، شماره 952، 3 تیر 1388