شهر برای مستندساز ایرانی، چیست؟ چه میتواند باشد؟ ظاهراً یك مستندساز جوان، شهر را در تجربه روزمرهاش دیدار میكند: در خانهای سكنی دارد كه در شهری قرار گرفته. او در آن شهر به دنیا آمده، در محله و كوچه و خیابانهایی از آن بزرگ شده و شهر با او از فضای خصوصی خانه به فضای عمومی محله و میدان و كل شهر یا شهرهای دیگر، گسترش یافته و وجودش با آن درآمیخته است. در مدرسه و مدارسی از شهر زیسته و حافظه او شخصیت و آموزش و پرورش او از محله و مدرسه شهر تأثیر پذیرفته، خیابانها، پیادهروها، باغها و پاركها و سینما و مساجد و قهوهخانه و كافیشاپ و مغازههای شهر هریك تصویری در ذهناش شكل دادهاند با یادها و زندگیها كه در هویت او و شخصیتاش اثر نازدودنی دارند، آسیبها و بحرانها، تباهیها و برعكس، امكانها و فضاهایی كه فرهنگ و فراغت و شادمانی و منش شهر را شكل میدهند با روح و ذهن او درآمیخته و بدینسان تا حدودی هویت فردی مستندساز ما، مثل هر شهروند دیگر با هویت شهر، درهم شده و درآمیخته است.
شهر برای مستندساز ایرانی ما، در وهله اول مثل هر شهر دیگری، یك زهدان تولد و رشد و كسب تجربه زیستهشده محسوب میشود. پس اضافه "ایرانی" در اینجا به چهكار میآید؟ شهرها چون یك كلیت انتزاعی وجود ندارند، شهرها در فضای دولت ـ ملت جدید، كه امری انضمامی است خود همچون مقولهای كنكرت (Concrett)، موجودیت دارند. تشخص شهر، به معنای شخصیتی است كه هویت مدنی ـ فرهنگیاش را با تاریخ، نظام قدرت، و دیگر عوامل اساسی هستی اجتماعی، مرتبط میسازد. چنین است كه مستندساز ایرانی ـ دستكم تا امروز و زمانهای كه هنوز یك نظم فراملی و جهانی و هویتی گلوبال انسانهای جهان را دربرنگرفته و دوران دولت ـ ملت جدید تماماً بهسر نیامده ـ چه از نظر ضمیر جمعی و چه تجربه فردی، دارای تجربهای ویژه از شهر است كه ضرورت اشاره به اضافه ایرانی را برای تعریف آن مشخصات پیش پا مینهد. این اضافه هرگز نافی وجه دیگر تجربه جهانی مستندسازان از زندگی شهر و داد و ستد آن آگاهی در مقیاس فراملی نیست.
مستندسازی كه در ایران و شهر ایرانی و مدنیت و تاریخ و فرهنگ ایرانی، شهر را تجربه كرده، چه بخواهد، چه نه، تحت تأثیر گذشتهای است كه نگذشته است. نسبت او با شهر، هرگز نمیتواند شبیه شهروندی باشد كه در شهری نوبنیاد تولد یافته است، یا صرفاً تاریخ شهریت او در محدوده یك قرن، یا تجربه مدرن، شكل بسته است. آگاهی و ناآگاهی مستندساز ایرانی درباره اطلاعات تاریخی حیات شهر ایرانی ربطی به تأثیر ریشهای واقعیت و هستی ریشهدار و مسبوق به سابقه طولانی زندگی شهری بر نگاه و شخصیت او ندارد. منشهای تربیت خانوادگی، تجربه مدنی، مناسبات فرهنگی، اخلاقیات شهری، تصور از شهر، نگاه به شهر، محدودیت و عدم محدودیت دیدگاه او از شهر، توقعات و نوع ارتباط دوسویه شهر و شهروند مستندساز، توجه به امور باطنی و درونی حیات شهر و سنتهای زندگی شهر و چالشهای خاص و معین، همه و همه در او ناخودآگاه عوامل تأثیرگذاری را جای دادهاند كه سبب میشود ناخودآگاه او مهار بسیاری از فرامین رفتار شهری و تصویری را كه از شهر میسازد، در چنگ داشته باشد.
البته این عوامل ضمیری و درونی، با انواع عوامل اجتماعی دیگر، انواع تأثیرها و آگاهیها درمیآمیزد و هرگز یكسویه عمل نمیكند. از اینرو برای برخورد آگاهانه به شهر جدا از اطلاعات و آگاهیهای مدرن، بازخوانی شهر برای مستندسازان ما امری حیاتی است. این خود قرائتی مدرن است، احضار گذشته تجربه ما از شهر و گذشته شهر برای ما. چنین آگاهی كه جزئی از انواع آگاهیهای ضروری و زنده است، به نگاه مستندساز، عمق، مسئولیت و متانت و گستردگی میدهد تا تصویر او از شهر، تصویری اندیشگون و چند صدایی بهشمار آید، عطش نوسازی آگاهانه ضمن ادراك و نقد و آگاهی بر سنتهای زندگی ایرانی شهر و مسائل آن و درك ریشهای بسیاری از مشكلاتی كه امروز در سطح با آن درگیریم و بن چالشها را نمیشناسیم، درحالی كه این شناخت برای هر مستندساز متفكر لازم و چشمپوشیناپذیر است. چیزی كه اغلب مستندسازان ما جز در موارد استثنایی آن را بیارتباط با تجربه فضای شهر بنا به نیازهای اثر مستند شهری میپندارند، تجربه سپریشده شهر در گذشته ایرانی ماست.
مستندسازان خود را درگیر امروز شهر، شهر زنده میدانند كه در آن میروند و میآیند و هریك بنا به علایق خود یا ضرورت سفارش، به وجهی از هستی كالبدی یا فرهنگی و اجتماعیاش مینگرند. آیا آنان تنها زمانی كه مستندی تاریخی درباره روزگار باستانی یا سپریشده میسازند، نیازمند تفكر به ریشههای شهر، تاریخ آن و هستی ایرانی سابقاش هستند؟
آیا ادراك شهر، راههایی كه شهر پشت سر نهاد، آنچه بود و آنچه شد، مسیر این تغییر، تخریب و نوپردازی و تفسیر این تحول، به مستندساز نگاهی پیشنهاد نخواهد كرد كه در كار امروزش، در نگاه به شهر كنونی و نیك و بد و آسیبها و دستاوردهایش اثری انكارنشدنی بهجا خواهد نهاد؟ بهنظر میرسد از تأثیر آن آگاهی بر نگاه و فهم و تصویر امروزی نمیتوان چشم پوشید. بدینسبب، یك مستندساز اهل اندیشه، ناگزیر به تفكر درباره گذشته و تجربه شهر ایرانی در زهدان آن است. این مطالعه، به نگاه امروزین مستندساز، بعد و عمق تازهای میبخشد. چنین ملاحظهای است كه ما را بر آن میدارد درباره مفهوم شهر در تجربه فراملی و سینمایی ایرانی بیشتر بیاندیشیم.
• روزنامه اعتماد ملی، شماره 897، 30 فروردین 1388