پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۱۳۹۴
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۸۸ - ۱۰:۰۳

گیلان؛ کانون پایدار مشروطه‌خواهی

محمد الهامی
1- جنبش مشروطه‌خواهی، سرفصلی تازه در حیات سیاسی و اجتماعی ملت ایران گشود. جنبشی که تحرکی به جان ملتی خفته در خواب سنگین چندصد ساله داد و خود منشاء تحولات و تحرکات آینده شد. هرچند درباره این نهضت، تفاسیر و نظریات متفاوتی وجود دارد و متأسفانه بعضاً از دایره انصاف هم خارج شده و منطبق با ذائقه فکری و سلیقه سیاسی افراد و البته بدون درنظر گرفتن مقتضیات زمانی آن دوره می‌باشد، ولی با تمامی این تفاوت‌ها نمی‌توان عظمت این حرکت را منکر شد. اگر خیمه‌های علم‌شده توسط برخی مشروطه‌خواهان در سفارت انگلیس یا وقوع هرج و مرج‌های متعدد بعد از ماجراهای فتح تهران و پیروزی مشروطه‌خواهان که نهایتاً منجر به بازتولید استبداد در هیأتی مدرن و نوین شد را به کلیت جنبش تعمیم داده و چشم بر آن‌همه تلاش و فداکاری مبارزین راه آزادی ببندیم و به دیده تحقیر به این جنبش ملی بنگریم، از مسیر انصاف خارج گشته‌ایم. در پیدایش و تثبیت این نهضت، گروه‌های مختلفی نقش داشتند. از روشنفکران و تکنوکرات‌های داخل و خارج از بدنه حاکمیت قاجار گرفته تا بخشی از روحانیون، تجار و نمایندگان اصناف، لوطیان و تفنگچیان، روزنامه‌نگاران و اهل قلم و وعظ و خطابه و ... همه و همه مؤثر بوده‌اند.
۲- اگر نظری به نقش شهرها و اقوام ایرانی در جنبش مشروطیت بیافکنیم، خواهیم دید که چند خطه نقش پررنگ‌تری داشته‌اند. در واقع بیشتر حوادث مشروطه و دوره استبداد صغیر (از زمان به توپ بستن مجلس به فرمان محمدعلی شاه تا فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان گیلانی و بختیاری و خلع محمدعلی شاه از سلطنت) و ماجراهای مربوط به آن حول و حوش چند نقطه دور می‌زند که عبارت‌اند از: تهران، آذربایجان، گیلان (به عنوان سه رکن اصلی) و نیز قزوین و اصفهان. احمد کسروی در "تاریخ مشروطه ایران"، می‌نویسد: از شهرهای دیگر، رشت و انزلی و قزوین به تبریز (از نظر پای‌بندی به مشروطیت) نزدیک بود. در رشت در آغاز آشفتگی‌هایی پیدا شد، ولی زود از میان رفت و در آن‌جا نیز جنبش و کوشش به راه خود افتاد و ما خواهیم دید که در پیش‌آمدهای آینده (حوادث مربوط به مشروطیت)، گیلان همیشه هم‌دست آذربایجان می‌باشد." (کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران. ص 264)
اگر جنبش مشروطه‌خواهی ایران با فلک بسته شدن سیدهاشم قندی و چند تن از تجار تهران توسط علاءالدوله ـ حکمران مستبد پایتخت ـ و عوامل محرکی چون ماجرای موسیو نوز بلژیکی ـ رئیس گمرک ـ در تهران آغاز شد و با خیزش تهران و تحصن مردم در سفارت انگلیس و حرم حضرت عبدالعظیم و قم و در تبریز و رشت هم با تحصن و اعتراضات مردمی، مظفرالدین شاه بیمار را واداشت تا در واپسین روزهای عمر فرمان تأسیس دارالشوری را صادر نماید و مرحله اول کار مشروطه‌خواهی به نیکی به پایان برسد، اما با پادشاهی محمدعلی میرزا که تحت تأثیر آموزه‌های معلم روسی خود ـ شاپشال ـ گرایش به همسایه شمالی داشت و مشروطه و مشروطه‌خواه به مزاجش سازگار نبود، اوضاع به گونه‌ای دیگر رقم خورد. چون محمدعلی شاه برای اداره و مهار اوضاع، اتابک (امین السلطان) را که در اروپا بود به تهران فراخواند، در انزلی اهالی شهر راه بر اتابک از فرنگ برگشته بستند و تا از مجلس تلگراف نیامد که راه بگشایند، اجازه پیاده شدن از کشتی را به وی ندادند. وقتی اتابک به تهران رسید و همراه با شاه، فضا را آماده مقابله با مجلس و مشروطیت نمود، اعتراضات آغاز شد.
در گیلان هم مردم شهرهای رشت و لاهیجان و انزلی و لنگرود بازارها را به نشانه اعتراض بستند و جمعی کفن‌پوش هم از فومن و کسما و اسالم برای همراهی با مشروطه‌خواهان به رشت آمدند. (یادداشت‌های رابینو. مشروطه گیلان. ص 10) سرانجام پس از مدتی کشمکش و جنگ غیرعلنی میان مشروطه‌خواهان با شاه و ایادی‌اش، ابتدا با ترور اتابک توسط عباس آقا صراف تبریزی و بعد با حادثه دوشان تپه و سوء قصد به جان شاه، ماجرا وارد مرحله تازه‌ای شد. تروری نافرجام که هنوز راز آن به‌طور قانع‌کننده‌ای مکشوف نشده و گروهی آن را دستپخت حیدر خان برقی (حیدر عمو اوغلی) ـ از مشروطه‌خواهان قفقاز (البته ایرانی‌الاصل) ـ می‌دانند و جمعی هم ماجرا را ساختگی و کار خود شاه و دربار برای فراهم آمدن بهانه جهت حمله به مجلس، ارزیابی می‌نمایند.
آیا اگر ترور اتابک و سپس سوء قصد به جان شاه رخ نمی‌داد، امکان آشتی بین شاه و آزادی‌خواهان و بازگشایی مجلس میسر بود؟ آیا تندزبانی‌های برخی مطبوعات (از جمله مساوات) به شاه و خانواده‌اش، مانع این آشتی شد یا محمدعلی میرزا کسی نبود که کوتاه بیاید؟ به هرحال هرچه بود، این حادثه پایان ماه عسل ظاهری شاه و مشروطه‌خواهان بود و سرانجام به فرمان شاه، مجلس شورای ملی به توپ بسته شد و در محوطه باغ شاه، طناب مجازات به گردن از مو باریک‌تر اصحاب قلم و اندیشه انداخته شد و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک المتکلمین و قاضی ارداقی به قتل رسیدند! این‌چنین شد که تهران زیر چکمه‌های بریگاد قزاق، بغض‌کرده و خاموش به انتظار نشست و تبریز هم که به‌پا خاست، توسط قوای دولتی به فرماندهی عین الدوله و سپهدار تنکابنی به محاصره درآمد و از دیگر شهرها هم هیچ صدایی برنخاست و همه خاموش شدند، غیر از رشت که در آن‌جا جنگی هم درگرفت، ولی در آن‌جا هم مستبدین بر مشروطه‌طلبان چیره شدند. بنابراین اگر مثلث مشروطه‌خواهی ایرانیان را در مرحله اول (از تلاش‌های صورت‌گرفته برای امضای فرمان مشروطیت تا قبل از به توپ بسته شدن مجلس)، تهران و تبریز و گیلان تشکیل می‌دادند و کانون اصلی در تهران بود، در مرحله بعدی (از به توپ بسته شدن مجلس تا فتح تهران)، اضلاع این مثلث به تبریز، گیلان و اصفهان تغییر نمود. تبریز که خود درگیر محاصره‌ای فرسایشی بود و از طرفی همه محلات آن هواخواه مشروطه نبودند. اگر امیرخیز و خیابان و نوبر و مارالان و ... یاور مشروطه بودند، در عوض دوچی و سرخاب و ششکلان و ... طرفدار محمدعلی شاه بودند و حتی در مرحله‌ای از جنگ، محله امیرخیز به رهبری ستارخان یک‌تنه در برابر قوای استبداد می‌جنگید و ستارخان بر آن عقیده بود که اگر در میان شهرها یکی به یاری تبریز به قیام برخیزد، تبریز از تنگنا خارج خواهد شد.
ایران خسته و زجردیده از شلاق استبداد، تهران غمزده و فسرده در چنگ یاران لیاخوف و تبریز هم در محاصره ای سخت گرفتار و دچار چنددستگی بین محلات، لذا باید حرکتی آغاز می‌شد. گیلان ظاهراً ساکت بود و به قول رابینو، اسم مشروطه دیگر در گیلان برده نمی‌شد، اما در خفا و در جلسات کمیته سری ستار رشت و دیگر انجمن‌های مشروطه‌خواه گیلان، خبر دیگری بود. اعضای کمیته سوسیال دموکرات قفقاز هم که در حوادث بعدی نقش مؤثری داشتند، با کمیته سری رشت مربوط شدند و از آن‌سو دوباره اعتراضات مردمی آغاز شد؛ از جمله در ماجرای روز عاشورا در رشت که به اعتراض مردمی و تجمع در برابر دارالحکومه انجامید و رفتار تند حاکم ـ آقا بالا خان سردار افخم ـ زمینه شورش را فراهم‌تر نمود، تا این‌که نقشه قتل حاکم گیلان و تصرف شهر طراحی شد.
۳- آن اتفاق که ستارخان منتظرش می‌بود، با هم‌دستی مشروطه‌خواهان گیلانی به سرکردگی میرزا کریم خان رشتی، معز السلطان، عمید السلطان و میرزا حسین خان کسمایی با اعضای فرقه سوسیال دموکرات قفقاز و داشناک‌های ارمنی به رهبری یفرمخان، در رشت فراهم آمد. ماجرا از قتل آقا بالا خان سردار افخم ـ حاکم مستبد گیلان و از دشمنان قسم‌خورده مشروطیت ـ در باغ مدیر الملک، با نقشه میرزا کریم خان رشتی، آغاز شد و در پی آن، جنگی در شهر درگرفت که رهبری‌اش را معز السلطان رشتی، میرزا حسین خان کسمایی، میرزا کوچک خان رشتی، یفرمخان و والیکوی گرجی به عهده داشتند. در این جنگ، رشت به دست مشروطه‌خواهان افتاد و نخستین شهری شد که کاملاً از زیر فرمان شاه خارج گشت. در این حین، پیروزی بزرگ دیگری هم برای مشروطه‌خواهان به‌دست آمد و آن همانا جدایی محمد ولی خان خلعتبری (سپهدار تنکابنی) از جمع مستبدین و پیوستن او به مشروطه‌طلبان بود. چند روز بعد از آزادی گیلان از دست ایادی شاه، سپهدار به دعوت مشروطه‌خواهان گیلان به رشت آمد و بار دیگر حکومت گیلان را به‌دست گرفت. از این‌جا به بعد، کانون اصلی مشروطه‌خواهی، گیلان بود و قلب جنبش در این خطه سرسبز می‌زد و سرنوشت‌اش به مردمان این سامان وابسته شده بود. محمدعلی شاه از توفیقات مشروطه‌طلبان گیلان و برگشتن سپهدار از خود، به خشم آمده و تلگرافی تهدیدآمیز برای او فرستاد. سپهدار هم جواب محکمی داد مبنی بر این‌که، گیلانیان احدی از قوای اعزامی را که شاه تهدید به گسیل آن‌ها نموده بود، زنده نخواهند گذاشت. به قول سید اشرف‌الدین حسینی که در "نسیم شمال" در همان زمان سرود:
هرکه با اهل گیلان در افتاد
نامش از لوح امکان بر افتاد
(فخرایی، ابراهیم. گیلان در جنبش مشروطیت. ص 146)
بعد از آن‌که نظام مشروطه در گیلان پا گرفت و نهادهای مدرنی چون بلدیه (شهرداری) تأسیس شد و کارها به سامان درآمد و گیلانیان توانستند الگویی جدید به هموطنان گرفتار استبداد خویش نشان دهند، حرکت سپاه گیلان به سوی پایتخت آغاز شد. رهبری این سپاه با یفرم خان ارمنی، معز السلطان، علی محمد خان تربیت، سالار فاتح و میرزا حسین خان کسمایی بود. در واقع مشروطه‌خواهان گیلانی با حرکت نظامی خود به سمت مرکز، تحرکی به اوضاع وامانده در بن‌بست دادند و با فتح قزوین، موجی از شادی و شور و امید به دل آزادی‌خواهان ایرانی راه یافت، چنان‌که "نسیم شمال" سرود:
فاش می‌گویم ره و رسم مسلمانی یکی است
مشرب مشروطه‌خواهی، جوش ایرانی یکی است
میل شیرازی و یزدی و صفاهانی یکی است
قصد قفقازی و تبریزی و گیلانی یکی است
متفق گشتند شیران جمله از بهر شکار
فتح قزوین ماند از شیران گیلان یادگار
(همان منبع، ص 151)
سیدمحمد مداح شریعتی هم که در این ایام جزوات هشت برگی از اشعار حماسی خود را بر کوی و برزن و منبر و مسجد و بازار برای مردمان می‌خواند، سرود:
صد هزاران آفرین بر همت گیلانیان
قلب دشمن آب شد از هیبت گیلانیان
راست شد پشت ملل از رایت گیلانیان
فتح قزوین سهل شد از سطوت گیلانیان
الحق ایران زنده شد از صولت گیلانیان
(میرابوالقاسمی، محمدتقی. گیلان؛ از آغاز تا انقلاب مشروطیت. ص 146)
درحالی که مجاهدین گیلان با فتح قزوین آماده‌تر شده و سودای تصرف پایتخت درسر می‌پروراندند، مجاهدین بختیاری هم که اصفهان را در ید تصرف خویش درآورده بودند، همگام آنان شدند و طرفین، هریک از سویی، به سمت پایتخت حرکت کردند. جالب آن‌که سپهدار تنکابنی که مماشات را بیشتر می‌پسندید و در همین ایام وعده‌هایی هم از عوامل شاه دریافت نموده بود، دفع‌الوقت می‌کرد. یک تن اما در این میان بی‌محابا به سمت پایتخت پیش می‌رفت و او، یفرم خان بود که فرماندهی مجاهدین گیلان را برعهده داشت و قوای او در دو نقطه ینگی امام و کرج، بر سپاه تهران غلبه کردند و در بادامک هم همراه بختیاری‌ها بار دیگر بر قشون شاه فائق آمدند و سرانجام در روز 24 تیرماه سال 1288 وارد پایتخت شدند. با فتح تهران توسط قوای گیلانی و بختیاری، محمدعلی شاه از سلطنت خلع و فرزندش احمد شاه به‌جای او بر تخت نشست و عضدالملک ـ رئیس ایل قاجار ـ به عنوان نائب‌السلطنه تعیین شد.
۴- خلاصه‌ای از وقایع مشروطه و جنبش گیلان را تیتروار مرور کردیم. اما چرا گیلان یکی از کانون‌های اصلی مشروطیت شد؟ ایده مشروطه‌خواهی البته با معانی و تفاسیر خاص آن، نزد گیلانیان به مدتی پیش از جنبش مشروطه برمی‌گردد. "فکر دموکراسی اجتماعی در گیلان (به‌ویژه شهرهای رشت و انزلی) نسبت به سایر قسمت‌های ایران در همان زمان به‌ خاطر سطح فرهنگ و بینش اجتماعی محسوس‌تر و بالاتر بود. از مرحوم میرزا غلامرضا صنیعی (مدیر دبیرستان اسلامی رشت) که مقام شایسته‌ای را در تاریخ فرهنگ این استان داراست، نقل می‌کنند که می‌گفت: دانشمندان شهرهای دیگر علاقه داشتند که در گیلان یا مدرسه تأسیس کنند یا فرزندان خود را برای کسب دانش به مدارس جدیدالتأسیس گیلان بفرستند." (همان منبع. ص 125 به نقل از: تدین، عطاء‌ا... . تاریخ گیلان ـ نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران ـ ص 226)
حتی در زمان حکومت عضد السلطان بر گیلان ـ که چندی قبل از جنبش مشروطیت بود ـ روشنفکران گیلانی به وی پیشنهاد تشکیل مجلسی مشورتی از نمایندگان ملاکین و پیشه‌وران در دارالحکومه گیلان را دادند تا امور اداری این سامان با صلاح‌اندیشی هیأت مزبور به موقع به اجرا درآید. هرچند عضد السلطان این پیشنهاد را نپذیرفت و پیشنهاددهندگان را مورد عتاب و توبیخ قرار داد. (فخرایی. گیلان در جنبش مشروطیت. ص 33) مطلب فوق به خوبی گویای اندیشه‌های بلند و مترقی گیلانیان ـ آن‌هم قبل از آغاز جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان ـ است.
مدارس نوین متعددی که در شهرهای مختلف گیلان، همچون رشت، لاهیجان، انزلی، آستارا، ماسوله، لنگرود و ... تأسیس شدند نیز نقش مهمی را در شکل‌گیری اندیشه‌های نوین (به‌ویژه در حرکت‌های بعدی) ایفا نمودند. از طرفی، گیلان به دلایل جغرافیایی و تاریخی دیگری هم، کانون اصلی مشروطه‌خواهی بود. در آن روزگاران، گیلان تنها دروازه ایران به اروپا به‌شمار می‌رفت و هرکس سودای سفر به فرنگستان داشت، می‌بایست به گیلان آمده و در بندر انزلی سوار بر کشتی، رهسپار مغرب زمین گردد. این مسأله از سوی دیگر موجب حضور اتباع کشورهای اروپایی و برقراری ارتباطات فرهنگی و اجتماعی بیشتر گیلانیان با دنیای مدرن هم می‌شد. این بود که در آستانه انقلاب مشروطه، گیلانیان به لحاظ فکری برای تحول و نوگرایی و رهایی از نظام فرسوده و کهن دیکتاتوری، آماده‌تر بودند. گیرم که این مشروطه‌خواهی ـ به‌ویژه در میان توده‌ها ـ بعضاً معانی متفاوتی با آن‌چه در غرب بدان اطلاق می‌شد، می‌داشت، ولی هرچه بود، میل به درهم شکستن نظام فئودالیستی در عرصه منطقه‌ای و حکومت دیکتاتوری در سطح ملی (به عنوان مسبب اصلی مشکلات منطقه‌ای ناشی از نظام ارباب ـ رعیتی) در گیلانیان به وفور یافت می‌شد. رابینو، می‌نویسد: "پانصد (تن) از رعایا در مسجد خواهر امام از تعدیات مالکین متحصن شدند، بلکه گفتند ما دیگر مال‌الاجاره نمی‌دهیم. بالاخره به آن‌ها اطمینان میثاق (؟) جدیدی دادند. آن‌ها متفرق شدند. اهالی شهر و ده معنی مشروطه را درست نمی‌دانند و در غیر مورد خود این کلمه را معنی می‌کنند و همین مسأله باعث اشکالات است." (روشن، محمد. مشروطه گیلان، یادداشت‌های رابینو. ص 6)
در حقیقت عصیان در برابر نظام فئودالیسم زورگوی حاکم بر روستاهای گیلان، به جنبش توده‌های روستایی، شوری دیگر می‌بخشید. البته جنبش دهقانی و روستایی مشروطیت گیلان ریشه در جنبش‌های روستایی گذشته، از جمله شورش‌های دهقانی گیلکان در عصر صفویه داشت و دنباله آن را در سایر ماجراهای سیاسی معاصر هم می‌توان مشاهده نمود. نماد این جنبش در عصر مشروطه، امثال سیدجلال شهرآشوب (سیف الشریعه) و رحیم شیشه‌بر به‌شمار می‌رفتند که خواهان عدم پرداخت مال‌الاجاره توسط رعایا به ملاکین و تقسیم عواید و محصولات بین آن‌ها بودند. این امر تضادها و درگیری‌هایی را هم بین این اشخاص و برخی از اعضای انجمن رشت که خود از ملاکین و ثروتمندان بودند نیز ایجاد می‌نمود. ماجرای سیدجلال شهرآشوب در لشت نشا در همین زمینه به روایت رابینو جالب توجه است: "سیدجلال شهرآشوب که یک‌وقت نماینده از طرف اصناف بود، با دو سه نفر دیگر به لشت نشا که ملک مختص امین الدوله است، فرستاده از برای تشکیل انجمن. از اعمال او شکایت بسیار رسید و او را به رشت احضار کردند. نیامد و معلوم می‌شود که صیغه امین الدوله (را) به عقد خود درآورده است و خود را سیدجلال‌الدین شاه موسوم کرد، و هفت سال مال‌الاجاره و مالیات را به رعایا بخشید، و به این بهانه دو سه هزار نفر رعایا دور خود جمع کرده، ادعای سلطنت می‌کرد و حکم انجمن نمی‌خواند." (همان منبع. ص 17) به گونه‌ای که از روایت رابینو از این ماجرا برمی‌آید، این طرفداری از طبقه محروم روستایی برای برخی از مدعیان آن (از جمله سیدجلال شهرآشوب) بی‌فایده هم نبوده است!
۵- از عوامل مؤثر در رشد و پیروزی و تثبیت جنبش مشروطیت، روزنامه‌ها بودند. تهران اگر با "صور اسرافیل" میرزا جهانگیرخان شیرازی و روزنامه "مجلس" میرزا محمد صادق طباطبایی و "روح القدس" سلطان العلمای خراسانی و "مساوات" سید محمدرضا مساوات و ...، سرگرم بود؛ اگر تبریز با جرایدی مانند "انجمن" و "آذربایجان" و "عدالت"، ندای مشروطه‌خواهی سر می‌داد؛ گیلان هم به عنوان یکی از قطب‌های اصلی مشروطه، "خیر الکلام" افصح المتکلمین، "نسیم شمال" سید اشرف‌الدین حسینی، "وقت" میرزا حسین خان کسمایی (البته کسمایی بعدها این جریده را در تهران منتشر نمود) را داشت. تعدد نشریات در گیلان نسبت به بسیاری از ایالات و ولایات، کم‌نظیر بود. غیر از نشریات یادشده که از مشهورترین‌ها بودند، ساحل نجات، گیلان، حبل‌المتین یومیه رشت (حبل‌المتین اصلی در کلکته هندوستان توسط مؤید الاسلام کاشانی منتشر می‌شد)، مدرسه تمدن، زمان وصال، نوع بشر، کنکاش، اخوت و ... که برخی در کوران مبارزات مشروطه‌خواهی و بعضی بعد از فتح تهران و ختم استبداد صغیر پا به عرصه نهادند. دو نشریه هم به نام‌های "موبد" و "هوا و هوس" در لاهیجان چاپ می‌شدند. از نشریات گیلان نام بردم و دریغ‌ام آمد که از یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین آن‌ها میان مردم، یادی نکنم؛ به‌ویژه آن‌که در همین مقال هم از اشعار آن استفاده شد: هفته‌نامه "نسیم شمال" سید اشرف‌الدین حسینی.
اگر به عناصر و عوامل گوناگون جنبش مشروطه خوب دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که تمامی عناصر و طبقاتی که له یا علیه این نهضت در تهران و آذربایجان حضور داشتند، در گیلان هم موجود بودند. از روحانیون مشروطه‌خواه در تهران سیدین شرفین (طباطبایی و بهبهانی) و در تبریز، سید المحققین و ملا حمزه و شیخ محمد خیابانی و ثقه الاسلام بودند و در گیلان هم امثال عبدالوهاب صالح، میرزا محمدرضا حکیمی و حاجی شیخ رضا چنین بودند. اگر رهبری روحانیت مخالف مشروطه‌خواهی در تهران با امثال ابوالقاسم امام جمعه و سیدعلی یزدی و بعدتر، شیخ فضل‌ا... نوری بود و اگر در تبریز این امر به عهده میرزا حسن مجتهد می‌بود، در گیلان هم حاج ملا محمد خمامی، از دشمنان مشروطه‌خواهی به‌شمار می‌رفت و در این میان، روحانیونی چون شیخ علی فومنی و میرزا مهدی شریعتمدار و ... هم‌فکرش بودند.
از روشنفکران قبل و حین مشروطیت در تهران و تبریز و خارج از کشور امثال میرزا ملکم خان، آقا خان کرمانی، آخوندزاده و طالبوف نقشی فعال داشتند و در گیلان هم منورالفکرانی چون حسین کسمایی و دکتر نقی‌زاده لاهیجانی (فربد) کاملاً به اصول مشروطیت و فلسفه آن آشنا می‌بودند.
اگر در بدنه اشراف و ملاکین و متنفذین تهران، افرادی ـ هریک به انگیزه‌ای و در برهه‌ای ـ به صف مشروطه‌خواهان درآمدند، یکی ظل السلطان مستبد ـ پسر ناصرالدین شاه قاجار و حاکم بی‌رحم اصفهان ـ بود که شد طرفدار مشروطه و البته در نقطه مقابل، یکی هم ناصرالملک همدانی ـ روشنفکر فرنگ درس خوانده ـ می‌شد مخالف مشروطه‌خواهی، با توجیه این‌که برای مردم ایران زود است و نامه معروفی که برای طباطبایی نوشت و مشروطیت را برای ایرانیان مثل این دانست که ران سرخ شده شتری را در دهان فردی که به مرضی سخت دچار آمده، فرو برند! (کسروی. ص 91) یا یکی چون صنیع الدوله تکنوکرات به شوق عمران و آبادانی، راه توسعه صنعتی کشور را از مسیر مشروطیت و آزادی می‌دید، در گیلان هم از میان متنفذین و رجال، میرزا کریم خان رشتی و برادرانش (معز السلطان، عمید السلطان، احمد علی خان، مجیب السلطنه و عباس خان)، سردار منصور، میرزا یوسف خان معاون دیوان، سپهدار تنکابنی و ... هریک به علتی و انگیزه‌ای در جرگه مشروطه‌طلبان بودند.
اگر تبریز به جنگاوری و دلیری ستارخان و باقرخان، پشت‌گرم بود، اگر اصفهان چشم به تفنگچیان بختیاری داشت، گیلان هم برای صحنه نبرد، میرزا کوچک خان رشتی و یفرم خان ارمنی و معز السلطان و میرزا حسین خان کسمایی را در اختیار داشت.
در عرصه قلم و مطبوعات هم همان‌طور که در سطور پیشین قیاس کردیم، گیلان هیچ از سایر شهرهای مهم ایران کم نمی‌داشت. آری! گیلان این‌همه را داشت و البته عنصر گرانبهاتری هم در اختیار داشت که در جای دیگر مانندش کمتر می‌بود. فردی که به زبان شعر، انقلاب مشروطه را در میان توده‌های جامعه معنا می‌بخشید: سید اشرف‌الدین گیلانی.
سید اشرف‌الدین حسینی قزوینی (معروف به گیلانی)، انتشار هفته‌نامه نسیم شمال را در شعبان سال 1325 هـ.ق در رشت آغاز نمود. حضور در محیط سیاسی گیلان ـ آن‌هم در کوران مبارزات سیاسی گیلانیان برای مشروطه ـ فرصتی طلایی برای سید اشرف‌الدین فراهم نمود تا استعداد شگرف خویش در سرودن اشعار طنز سیاسی را به ظهور برساند. البته سید اشرف‌الدین گیلانی، اشعار و نوشته‌های زیادی در رد باورهای اجتماعی و فرهنگی غلط حاکم بر جامعه ایرانی هم دارد، ولی در این‌جا بیشتر اشعار سیاسی‌اش مد نظر است که مهمترین شاخصه این اشعار، زبان ساده و بی‌پیرایه و درک و فهم آن توسط توده‌ها است. از جمله اشعار جالب توجه سید اشرف‌الدین، شعر معروف "آخ عجب ایام خوشی داشتیم" است که از زبان شاه و ایادی‌اش نسبت به روزگار گذشته حسرت می‌خورد و در آن به‌طور جالبی ویژگی‌های یک نظام دیکتاتوری را تشریح می‌کند:
آخ عجب ایام خوشی داشتیم
صحبت مشروطه و دولت نبود
شورش و بیداری ملت نبود
نقل خط آهن و سرعت نبود
در احدی حق جسارت نبود
گله و اغنام خوشی داشتیم...
(فخرایی، ابراهیم. گیلان در جنبش مشروطیت. ص 138)
یا در آن زمان که قزوین توسط مجاهدین گیلان به تصرف درآمد و محمدعلی شاه به هول و هراس افتاد و در دستخطی، وعده بازگشایی مجلس را داد، "نسیم شمال" سرود:
الا ای ملت گیلان من از دربار می‌آیم
ز پیش ممدلی شه، خسرو قاجار می‌آیم
اگرچه قاصدم اما مسافروار می‌آیم
بدیدم مستبدین را به حال زار می‌آیم...
به شاقاجی رسیدم نیمه شب با پای فرسوده
خبر آمد که سلطان وعده مشروطه فرموده
ولی مشروطه مطلق نباشد، هست محدوده
از این الفاظ بی‌معنی به استغفار می‌آیم...
(همان منبع. ص 154)
۶- مشروطه‌خواهان سرزمین سبزمان ـ گیلان ـ در بی‌توجهی و بی‌اعتنایی، گرفتار آمده‌اند و یادی درخور و شأن ایشان ـ چه در سطح ملی و چه استانی ـ از آنان نمی‌شود و هم تریبون‌های رسمی و هم فرهنگ غیررسمی حاکم بر توده‌ها، حق مطلب را درباره آنان ادا نمی‌کند. نه این‌که سراسر آن‌چه در مشروطه گیلان رخ داده، درست و برحق بوده که بعضاً اشتباهاتی هم رخ داده، ولی سخن از یادآوری تاریخ و تلاش برای جلوگیری از نشستن غبار فراموشی بر تلاش‌های گذشتگان برای برافروخته ماندن چراغ راه آیندگان است. جای تأسف است که نقش گیلانیان در جنبش مشروطه به شایستگی مورد تقدیر قرار نگرفته و آن‌طور که به تبریز و وقایع آن پرداخته شده و نقش آذربایجان پررنگ جلوه‌گر شده، به گیلان پرداخته نشده است.
کسی منکر مجاهدت‌های تبریزیان در مشروطه نیست، ولی ارج ننهادن و کم‌اعتنایی به نقش اساسی گیلانیان در پیروزی جنبش مشروطه را هم نمی‌دانم به چه می‌توان تعبیر کرد؟ آیا ناشی از بی‌اطلاعی تاریخی است؟! چنان‌که دیدیم، گیلان از کانون‌های پایدار مشروطه‌خواهی بود و گیلانیان هم در عرصه سیاسی با اعتراضات مردمی و تحصن‌ها و تلگراف زدن‌ها و بستن بازارها و هم در عرصه نظامی با تصرف کامل رشت و لشکرکشی به قزوین و تهران و انجام چندین جنگ، و نیز بعد از فتح تهران با مبارزه با طغیانگران ضد مشروطه و ایادی محمدعلی میرزا از جمله در ترکمن صحرا و آذربایجان (قضیه طغیان شاهسون‌ها)، زحمات بسیار زیادی برای پاگرفتن نهال نوپای آزادی در این سرزمین، متحمل شدند. بکوشیم تا این زحمات را ارج نهیم و پلی برای ارتباط آیندگان با این گذشته‌های طلایی بسازیم.

mohammadelhami.blogfa.com
نظرات بینندگان