پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ با افتخار همراهی بیش از یک دهه در عرصه رسانه های مجازی در استان گیلان      
کد خبر: ۱۳۴۴
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۸۸ - ۱۰:۳۳

خرده فرهنگ‌های گیلان رو به نابودی

حفظ این خرده فرهنگ‌ها و دوام آن تا جایی که تمام این رسوم و سنن و لهجه‌ها و گفتارها به چاپ برسد، وظیفه هر ایرانی است تا این هویت باقی بماند؛ چرا که وقتی خرده فرهنگ‌ها رو به نابودی بنهند، زمانی است که ما باید‌ ایرانی بودن خویش را افسانه و آرزویی ناممکن بیابیم.
با پیشرفت جهان و تعامل و برخورد انسان‌ها و فرهنگ‌ها، خرده فرهنگ‌ها کم‌کم جایگاه خود را از دست می‌دهند و روی به نابودی می‌گذارند که این اتفاق به سرعت در گیلان درحال طی مسیر است.
به گزارش خبرگزاری مهر، حفظ این خرده فرهنگ‌ها و دوام آن تا جایی که تمام این رسوم و سنن و لهجه‌ها و گفتارها به چاپ برسد، وظیفه هر ایرانی است تا این هویت باقی بماند؛ چرا که وقتی خرده فرهنگ‌ها رو به نابودی بنهند، زمانی است که ما باید‌ ایرانی بودن خویش را افسانه و آرزویی ناممکن بیابیم.
"نوروز" بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است که مملو از رسم‌ها و نمایش‌ها در استان‌های مختلف است که اغلب این مراسم قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می‌شوند.
به هرحال عمده‌ترین رسم گیلان در ایام قبل از نوروز و تا پایان تعطیلات، همانی است که "حاجی فیروز" در تهران، "نوروز نثار" در قزوین، "بی بی نوروزک" در خراسان و افغانستان، "ننه نوروز" در اراک و خمین و مرکز ایران، "ماما نوروز" در کرانه‌های خلیج فارس، "ننه مریم" در آذربایجان، "ماما مروسه" در تاجیکستان و بخارا و آسیای میانه، "عمو نوروز" و "بابا نوروز" در جای جای ایران بازی می‌کنند.
بازی "آهو چره" یکی از رسم‌های کهن است که در شرق گیلان در شمار بازی‌ها و نمایش‌های مقدمه نوروز به‌شمار می‌رفت. گروه "آهو چره" سه نفر، شامل بازیگر آهو، شعرخوان و توبره کش بودند.
محور بازی، آهو بود. با وسایل مختلف چیزی شبیه کله آهو یا بز درست می‌کردند، برایش شاخ می‌گذاشتند، گل و سبزه به شاخش می‌زدند، با مهره شیشه‌ای برایش چشم می‌گذاشتند، زنگوله به آن می‌آویختند و آن را بر سر چوبی قرار می‌دادند.
بازیگر آهو، گونی یا کیسه‌ای پارچه‌ای را روی سر خود می‌کشید، به‌طوری که تمام بدنش را می‌پوشانید و از داخل آن، چوبی را که کله آهو بر سر آن قرار داشت به دست می‌گرفت، چنان‌که به هیأت حیوانی درمی‌آمد و با آن چوب می‌توانست سر خود را حرکت بدهد.
نفر دوم گروه، شعرهایی می‌خواند و با خواندن شعر و با چوبی که در دست داشت، نمایش را هدایت می‌کرد و نفر سوم، توبره کش بود.
هر سه با هم کوچه به کوچه به خانه‌های ده می‌رفتند، بازی آهو چره را اجرا می‌کردند، شعر می‌خواندند و از هر خانه چیزی می‌گرفتند.
آهو چره آهو چره، ببین چقدر خوب می‌چره
م ِ آهو (آهوی من) از باغ آمده، چریده و چاق آمده
م ِ آهو مرغانه خوره، صد تا به کمتر نخوره
به این‌جا که می‌رسیدند، آهو غش می‌کرد و تا تخم مرغ یا چیز دیگری از صاحب‌خانه نمی‌گرفت، حالش به‌جا نمی‌آمد. بعد از خواندن هر بند، ترجیع‌بندی که گفته شد را می‌خواندند و سپس خواننده بند دیگری را شروع می‌کرد. به این ترتیب، به همه خانه‌های ده می‌رفتند و از هر خانه چیزهایی مثل برنج،‌ تخم مرغ و شیرینی می‌گرفتند. گروه آهو چره کارشان را از غروب آغاز می‌کردند و چند روستا و آبادی نزدیک را می‌گردیدند.
این مراسم از قدیم‌الایام در استان گیلان رواج داشته و امروزه از شرقی‌‌ترین نقاط گیلان تا حدود تنکابن و روستاهای آن کم و بیش معمول است.
همچنین در غرب گیلان و حدود شهرستان‌های آستارا و هشتپر، "تکم چی‌ها" از جمله پیام‌آوران نوروز بودند. تکم چی‌ها از اردبیل به گیلان می‌آمدند و گاهی نیز تا بندر انزلی و رشت هم می‌رفتند. کارشان گونه‌ای نمایش عروسکی آئینی بود به نام تکم (Takam) که هماهنگ با ترانه‌هایی که در استقبال از نوروز می‌خواندند، آن را به حرکت و رقص درمی‌آوردند.
تکم را به شکل بز و به اندازه‌ای در حدود دو کف دست انسان و از تخته چوب می‌ساختند، به‌طوری که پاهای آن قابلیت حرکت دادن داشت. در دو طرف آن، دو آینه کوچک می‌چسباندند و با تکه پارچه‌ها و منجوق‌ها و پرهای رنگین آن را می‌آراستند. به این لحاظ آن را "آینه تکم" هم می‌نامیدند.
تکم به وسیله چوبی به طول حدود نیم متر که به زیر تنه آن متصل بود، حرکت داده می‌شد. این چوب از سوراخ وسط یک تخته دایره‌ای شکل به شعاع حدود یک وجب، که سطح آن هم نقشین و رنگین می‌شد، می‌گذشت.
با حرکت دست تکم‌چی که چوب تکم را بالا و پایین می‌برد و با کف دست و انگشتان خود آن را می‌چرخاند، عروسک حرکت می‌کرد و برحسب سرعت حرکتی که تکم‌چی به آن می‌داد، آرام‌تر یا سریع‌تر و ایستاده یا نشسته، روی تخته گرد قرار می‌گرفت و صدای برخورد آن به تخته، با مقاطع آهنگ ترانه‌هایی که خوانده می‌شد هم‌آهنگ می‌شد.
خانواده‌های گیلانی مقدم‌شان را خوش و مبارک می‌دانستند و شگون کارشان را با دادن هدیه‌ای از همان جنس که به نوروزی‌خوان‌ها و آهو چره‌ها و عروس گولی‌ها می‌دادند، گرامی می‌داشتند.
"خرس آبونی" از مراسمی بود که در شرق گیلان و تا حدود تنکابن انجام می‌گرفت. در نزدیکی‌های نوروز چند نفر همراه با خرسی که از پیش دست‌آموز شده بود وارد روستا ‌شده و باعث می‌شدند تا مردم غم‌ها را از دل زدوده، شادی و خوشی را به خانه‌های خود ببرند.
عموماً خرس را دو نفر همراهی می‌کردند؛ یکی از آن‌ها، زنجیری را که به گردن خرس بسته شده بود در دست گرفته و در جلوی خرس به راه می‌افتاد و نفر دوم هم چند قدم پشت سر خرس حرکت می‌کرد.
آن‌ها بعضی از حرکات را که از پیش به خرس آموخته بودند به حیوان می‌گفتند و خرس آن حرکات را انجام می‌داد. مثلاً موقعی که وارد خانه کسی می‌شدند، اگر در خانه درختی بود، خرس را وامی‌داشتند که به بالای درخت برود و فردی که زنجیر خرس را در دست داشت به خرس می‌گفت: "برو بالا خنم جونی/ سال چند تا ورزا خارنی/ اسب آقا تیمار کارنی/ برو بالا خنم جونی" (برو بالای درخت خانم جان، در سال چند تا گاو نر می‌خوری، اسب آقا را مواظبت می‌کنی، برو بالای درخت خانم جان)، و خرس را وادار می‌کرد که به بالای درخت برود.
یا صاحب خرس، می‌گفت: "برو به آینه نگاه کن" و خرس هم سنگی را که در آن حوالی بود برمی‌داشت و تظاهر می‌کرد که به آینه نگاه می‌کند و یا موارد زیر را می‌گفت: "ای بی‌ادب، شرم می‌کند عروس در پیش داماد، قلیون قنادی بکش. سوار بر اسب شو، برو پیش صاحب‌خانه ببین چه انعام داری." صاحب‌خانه هم به فراخور خود چیزی به صاحب خرس هدیه می‌داد.
برخی از افراد اگر مریضی در خانه داشتند، بر اساس اعتقاد خود پس از این‌که پولی به صاحب خرس می‌دادند، مقداری کته (برنج) پیش خرس می‌گذاشتند و خرس پس از این‌که نصف آن را می‌خورد بقیه آن را به فرد مریض می‌دادند و اعتقادشان بر این بود که مریض شفا پیدا می‌کند.
"میمون بازی" نیز از جمله مراسم‌های پیشواز نوروز بود. میمون بازها بیشتر از کولیان اطراف رشت بودند و در اطراف و گوشه و کنار رشت بیشتر این مراسم را اجرا می‌کردند و گاهی نیز به داخل شهر آمده و در شهر مراسمی برگزار می‌کردند.
میمون باز که دور او را مردم فرا می‌گرفتند، شروع به حرکات نمایشی و آکروباتی می‌کرد و نفر همراه او شروع به خواندن آواز و ترانه‌های شاد و نوروزی می‌کرد. خود میمون باز نیز این‌گونه ترانه‌ها را همراهی می‌کرد و مردم نیز در جواب این حرکات خنده‌آور و ترانه‌های شادکننده، بدیشان هدیه‌هایی می‌دادند.
علاوه بر این، "آتش بازها" نیز با سیاه کردن صورت توسط دوده در کوی و برزن به آتش‌ بازی می‌پرداختند و در شادی این شب‌ها سهمی داشتند.
آتش باز، کلاهی بوقی بر سر می‌گذاشت، یک ظرف نفت و چند مشعل به‌دست می‌گرفت، مشعل‌ها را آتش می‌زد و در دهان فرو می‌برد و خاموش می‌کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیأت می‌آراست، دو تخته چوب به‌دست می‌گرفت و برهم می‌کوفت. آن‌ها در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و می‌خواندند: "عیار آتش بازم، میل به آتش دارم."
آتش باز گاهی مقداری نفت در دهان می‌ریخت و درحالی که آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می‌پاشید، چنان وانمود می‌کرد که انبوهی از شعله را از دهان خارج می‌سازد.
آتش بازها بیشتر در بازار و جلوی دکان‌ها به هنرنمایی می‌پرداختند و نیازشان را از مغازه‌داران می‌گرفتند. در هر محله و کویی گروهی از بچه‌ها نیز جست‌وخیز کنان همراهشان بودند و برایشان شعر می‌خواندند.
امروز اغلب بازی‌ها و آدابی که گفته شد، رو به نابودی است و هر از چند گاهی در نقطه‌ای از استان ممکن است یکی از رسوم اجرایی شوند که این واقعیت ضرورت برنامه‌ریزی برای جلوگیری از نابودی این آداب که جزء خرده فرهنگ‌ها و نمادهای ایرانی هستند را بیشتر آشکار می‌سازد.
نظرات بینندگان