کانون فیلم "دوربین؛ حرکت..." وابسته به سازمان مردمنهاد دانشگستر لاهیجان روز جمعه چهارم بهمن با حضور هومن بهمنش ـ فیلمبردار موفق سینمای ایران ـ فعالیت رسمی خود را آغاز کرد.
به گزارش "لاهیگ"، این کانون، فعالیت خود را در جهت نشان دادن فیلمهای برجسته و هنری متمرکز ساخته است و هر بار با دعوت از صاحبنظران این رشته، به معرفی و تحلیل آثار خواهد پرداخت. همچنین در دومین هفته، فیلم "بازگشت" اثر آندری زویا گنیتسف به نمایش درخواهد آمد.
متن زیر، سخنرانی مهدی دانشرفتار ـ مدیر بخش سینمایی مؤسسه دانشگستر لاهیجان ـ است که در ابتدای برنامه، توسط وی برای جمع حاضر خوانده شد.
•••
چرا با هم فیلم میبینیم؟ پاسخهای فراوانی برای این پرسش وجود دارد. اما قبل از طرح پاسخی میتوان این پرسش را مطرح کرد که همه ما این روزها چندبار به صورت تنها و انفرادی فیلم دیدهایم؟
اشاره به آمار و ارقام فاجعهبار درباره تعطیلی و نابودی سینماها در دهههای اخیر، دیگر مضحک بهنظر میرسد. اما چه کنیم؟! در این شهر که از سینما خبری نیست! ولی خوشبختانه امکانات پدیده DVD در این مملکت رونق دارد و قانون کپیرایت هم که یقه کسی را نمیگیرد. پس این روزهای سرد زمستانی در اتاق گرم مینشینیم، تخمه میشکنیم، چای مینوشیم، سیگاری دود میکنیم و فیلم میبینیم!
چند وقت پیش که نیما حسندخت جریان پخش فیلم را در یک مؤسسه فرهنگی ـ هنری غیردولتی مطرح و از من خواست که مسئولیت آن را برعهده بگیرم، گفتم: من این روزها در لاهیجان به حرکتها و جریانهای فرهنگی و هنری به شکل و شیوه گروهی، دستهجمعی و قبیلهای اعتقادی ندارم! اگر هم خرده هوش و سر سوزن ذوقی باشد، حوصلهاش را ندارم! ما خیلیها را در این شهر جمع کردیم! جلسه، گردهمآیی، سخنرانی، گروه و جریانهای هنری و فرهنگی بهپا کردیم! نمیخواهم بگویم چه شد؟ که خیلی چیزها شده است... و بحثهای دیگر!
اما بهتر است دست از خیالپردازی برداریم. سینماها بسته میشوند؛ به دلیل فرسودگی، کمرونقی، نداشتن مشتری! در این شهر که سالهاست سینماهایش به مسافرت رفتهاند و بعضی هم در حاشیه بسته شدن سینماها، اظهار افسوس و دریغ و حسرت و آه کردند. آقا یادته این سینما "مولن روژ"، راه نبود تا اون ورِ باغ ملی (البته باغ ملی سابق). این سینما استخر، آره! دو تا مینیبوس آدم سوار میکردند و میآوردند! شهر موشها تو همین "شهر سبز"، مردم صف بستهاند، چندین ساعت!
مدتهاست گناه سینماگریزی مردم را به گردن تلویزیون انداختهاند و یا با کشف این فرمول خود را راحت کردهاند که پخش انبوه CD و DVD فیلمهای هالیوودی و بالیوودی راه تماشاگران را به سوی سینماها بستهاند. به هرحال اگر چنین فرضی درست باشد، هیچکدام از شهروندان اروپایی یا آمریکایی نباید به سینما بروند، چون صدها شبکه تلویزیونی محلی، ماهواره و کابلی و اینترنت پرسرعت در اختیار آنهاست که میتوانند بهترین نسخه از فیلمها را تهیه کنند! چه کنیم؟ چیزی که قرار است دود شود و به هوا برود، میرود! و اصلاً لازم و ضروری است انگار! سینما بسته میشود!
چرا آن رستوران قدیمی و مشهور شهرمان بسته نمیشود؟ چرا رستوران سنتی و قلیان رونق دارد. یعنی مردم نمیدانند که بین غذا و هنر کدام را انتخاب کنند! یعنی "خوردن یا دیدن" مسأله کدام است؟! بیچاره این مردم! که ما نفهمیدیم کی هستند و ...
مردم هرجور که دوست دارند زندگی میکنند! پس بگذاریم حالش را ببرند! حتماً درست است که آن کار را میکنند! من و تو چی کارهایم؟ من و تو میتوانیم سینما راه بیاندازیم؟ مردم را ببریم تو صف سینما بگذاریم؟ پول کجاست؟ مرغ کیلویی 2500 تومان است! چی کار کنیم؟ بهترین کار این است که فقط یک کار کنیم! شاید هم چند کار! همین کاری که امروز کردیم. آمدیم اینجا دور هم جمع شدیم. گفتند ویدئو پروجکشنی هست! مکانی هست! صندلی هست! بخاری و گرما دارد. و از همه مهمتر امکان احیای نوستالوژیِ "با هم فیلم دیدن" نیز هست! چیزی شبیه سینما! لااقل در این جمعههای بیمزه و تکراریِ لاهیجان، عدهای در کنار هم در توهم و مالیخولیای سینما شریک میشویم! شاید به یاد آوریم یا بیاموزیم که تنها امتیاز با هم فیلم دیدن این باشد که تنها فیلم نمیبینیم! ما نمیخواهیم جریان سینمایی به راه اندازیم! قصد نداریم مدرسه سینمایی تأسیس کنیم. ما از همه بیشتر به این نیاز داریم که دوباره به یاد آوریم، سینما جایی است که افراد در کنار هم و با هم فیلم میبینند. شاید فرداها به تعداد "سینما پارادیزوهای" محله زندگی من و ما و شما افزوده شود! نمیدانم!
در این نخستین جلسه میخواهم که قبل از تماشای فیلم، موبایلها را خاموش کنیم. کمتر از این اتاق بیرون برویم، تا در جلسه دوم، با همه مخالفتم با آییننامهها و اساسنامهها بنشینیم و آییننامه "چهطور با هم فیلم ببینیم" را تهیه و تدوین کنیم. شاید خوشتان نیامد و ترجیح دادید بروید و دوباره تنها فیلم ببینید. یا جای دیگری برای دستهجمعی فیلم دیدن انتخاب کنید!
مردهای که در صحنهای از فیلم "چهره" برگمان زنده میشود، به بازیگر تئاتر دورهگرد میگوید: "ما قدم به قدم به تاریکی نزدیک میشویم. تنها حقیقتی که وجود دارد، حرکت است."
تا لحظاتی دیگر به سمت تاریکی میرویم و اولین جلسه تماشای فیلم را که به نام "دوربین؛ حرکت..." نامگذاری شده است شروع میکنیم. با هم فیلم "چهار ماه و سه هفته و دو روز" ساخته مونگیو را میبینیم. پس، دوربین؛ حرکت...!