نگاهی اجمالی به مباحث اقتصاد توسعه، نشان از شکافی بارز میان متد جریان رایج اقتصادی و اقتصاددانان توسعه دارد. در بند نبودن به مدلسازی، خارج شدن از مرزهای کمی و ورود به مباحث کلی، عدم رعایت روششناسی فردگرایانه و پیشنهادهای سیاستی با پشتوانههای توصیفی، همه و همه نشان از چارچوبی در اقتصاد توسعه دارد که با پیکره اصلی علم اقتصاد فاصله محسوس دارد.
امروز مباحث علم اقتصاد مرزهای دیگر علوم را شکسته و به توسعه آنها کمک کرده است. از حوزه سیاست گرفته تا روانشناسی و آموزش و پرورش همه و همه از علم اقتصاد تأسی گرفته و اقتصاددانان بسیاری هستند که وارد این حوزهها شدهاند. اما بحث بر سر این است که آیا روش این اقتصاددانان برای ورود به این مباحث، منطبق بر روششناسی اقتصاد است؟ در واقع، متد علمی اقتصاد، ابزاری شده است برای عالمان این حوزه که وارد حیطههای دیگر علم شوند. این فرآیند اگرچه برای اقتصاد تازه مینماید، اما این اولین بار در تاریخ علم نیست که چنین اتفاقی افتاده است. ریاضیات، اولین حیطه علمی بود که وارد حوزههای دیگر شد و هنوز که هنوز است هیچ علمی اینگونه تبدیل به مادر علوم نشده است؛ اما علم اقتصاد نیز نشان داده که دارای چنین پتانسیل توانمندی هست.
در واقع، روش عام اقتصاد برای تحلیل وقایع مبتنی بر تمرکز روی چگونگی تصمیم فرد با توجه به تابع مطلوبیت وی و وجود محدودیتها است و سپس برای کشف آنچه در نهایت در مقیاس کلان رخ میدهد، جمع نتیجه بهدست آمده برای افراد و یافتن تعادل عمومی است. اگرچه شاید در ابتدا تصور شود این چارچوب روششناسانه، تقلیل دادن علم است و اصلاً علمی که یک روش را توصیه کند، علم نیست، اما باید توجه داشت که این چارچوب تنها روش علمی را نشان میدهد و در بند آن نیست تا نتیجهای خاص را بهدست دهد.
بگذارید مثالی بسیار ساده بزنیم تا موضوع آشکار شود. وقتی بخواهیم نقاشی کنیم، اولین قدم برای هر نگارهای، برداشتن قلم و در دست گرفتن و کشیدن آن بر سطح کاغذ است. شما ممکن است موضوعهای مختلفی را نقاشی کنید، اما برای هر نقاشی باید آن قدم اول را بردارید. بیتردید روش عقلانی این است که وقتی میتوان از دست استفاده کرد، نقاشی را با دهان نمیکشند.
روش متداول علم اقتصاد هم در واقع بیان این مسأله است که برای هر تحلیل اقتصادی با هر نتیجهای، روش علمی چیست؟ بیتردید اگر آن روش بهکار گرفته نشود، از منظر علمای اقتصاد آنچه حادث شده است فاقد وجاهت علمی است. البته، نتایج گاه آنچنان است که دیگر بر روش تأکید نمیشود؛ آنچنان که تابلوی نقاشی زیبایی را درنظر آورید که فرد سالمی با پاهایش کشیده است. ناگفته نماند که به وی هم میتوان خرده گرفت که اگر "روش عقلانی" را بهکار میبرد، نتیجه چهبسا بینظیر بود. اما به هر حال همچنان که نیک میدانیم، اگر روش عقلانی نقاشی بهکار گرفته نشود، نتیجه با احتمال زیاد رضایتبخش نیست. در اقتصاد هم اگر روش علمی بهکار گرفته نشود، تحلیلگر با اطمینان بسیار به نتیجه قوی و علمی دست نخواهد یافت.
نقدی هم که بر ادبیات اقتصاد توسعه میتوان روا داشت، بیتوجهی به روششناسی فردگرایانهای است که توضیح آن داده شد. با نگاهی بر سرفصلها و گفتارهای اقتصاد توسعه میتوان دریافت که پیروان متد علمی اقتصاد در این زیرشاخه اقتصاد بسیار انگشتشمارند؛ تو گویی اقتصاددانان توسعه، جامعهشناسند یا آمارگیر یا علم سیاست خواندهاند و برای رد گم کردن، چند مدل و تابع به تحقیق خود اضافه میکنند. همین تمایز است که اقتصاد توسعه را به جزیرهای دوردست از سرزمین مادری خود تبدیل کرده است.
البته باید اذعان داشت، مقالاتی نیز در اقتصاد توسعه ارائه شده است که هماهنگ با متد علمی است؛ از آنجمله میتوان به وارد کردن مباحث خطر اخلاقی (Moral Hazard)، نقصانهای بازار سرمایه (Capital Market Imperfections) و شکست بازار در توجیه عدم رشد و توسعهیافتگی اشاره کرد (به عنوان مثال، نگاه کنید به Arcand et al. (2007) یا Dubois (1999)). از سوی دیگر، اقتصاددانانی که در زمینههای دیگر فعالیت دارند، کارهای شگرفی را برخلاف جریان رایج اقتصاد توسعه ارائه دادهاند؛ منجمله مقاله تأثیرگذار لوکاس (1988) با عنوان On the Mechanics of Economic Development. وی در این مقاله با رعایت کامل پایههای خردی برای یک مدل کلان، مدل رشد نئوکلاسیکی سولو را به صورت جامعتر با اضافه کردن انباشت سرمایه انسانی و تعامل آن با انباشت سرمایه فیزیکی به یک تئوری اقتصاد توسعه تبدیل میکند. لوکاس در ابتدا بیان میدارد که یک مدل توسعه اقتصادی میبایست واقعیات اقتصاد را به گونهای سازمان دهد که بتواند فرصتها را پیدا و نیازها را بیان دارد و این کار شگرفی بوده است که وی توانسته با تعمیم مدل رشد نئوکلاسیکی به یک مدل توسعه دست یابد و در عین حال لغزشی از متد فردگرایانه نداشته باشد. چنین تحقیقاتی باعث شده است تا امروز یکی از شاخههای اقتصاد توسعه در زمینه توسعه خرد عملی (Empirical Micro-Development) گسترش یابد.
با این وجود چنین کارهایی در ابتدای راه و در اقلیت هستند. بگذارید نگاهی به ژورنالهای معتبر دنیا در اقتصاد توسعه بیاندازیم:
Journal of Development Economics
Oxford Development Studies
Economic Development and Culture Change
Population and Development Review
Development and Change
Journal of Development Studies
Economic Development Quarterly
European Journal of Development Studies
از این تعداد تنها دو ژورنال ابتدایی دارای مقالات غیرتوصیفی همراه با مدلسازی (که البته این الزاماً به معنای رعایت پایههای خردی نیست)، شبیه به دیگر ژورنالهای اقتصادی است و بقیه گویی در زمینه جامعهشناسی، فلسفه و ... هستند. این وضعیت در مورد کتابهای اقتصاد توسعه به مراتب حادتر است و علیرغم کارهایی که ذکر آن رفت، جریان رایج اقتصاد توسعه هنوز دچار تحول بنیادی نشده است.
چنین شرایطی نمیتواند رضایتبخش باشد، درحالی که متد اقتصاد دروازههای دیگر علوم را به روی اقتصاددانان باز میکند. اقتصاددانان توسعه این جزیره را با قوانین دیگر علوم اداره میکنند و در نتیجه اینان از سوی جریان رایج اقتصادی چندان جدی گرفته نمیشوند. آنچنان که میبینیم، اقتصادهای درحال توسعه بالاجبار از همان توصیههای سیاستی استفاده میکنند که نه در ادبیات اقتصاد توسعه که در متن جریان رایج وجود دارد. این امر برآمده از ضعف مدلسازی بر مبنای متد اقتصادی در این زیرشاخه است.
در بهترین حالت، توصیههای سیاستی این گروه برای یک کشور درحال توسعه، شرحی توصیفی خواهد بود که میتواند پر از تناقضاتی باشد که به چشم یک اقتصاددان میآید. از سوی دیگر، اگرچه بسیاری از کشورها در ذیل عنوان درحال توسعه قرار میگیرند، لیکن وضعیت آنان در بازه گستردهای از فقیرترین تا با درآمد متوسط قرار میگیرد و توسعهدانان بیش از همه برای کشورهای فقیر آفریقا سخن دارند و نمیتوان توصیههای آموزشی، بهداشتی و اقتصادی آنان را برای یک کشور درحال توسعه با درآمد متوسط و با ثبات اقتصادی ـ سیاسی بهکار برد. اما باز هم شاهد آنیم که نه تنها کشورهای با درآمد متوسط از الگوهای رایج پیروی میکنند، بلکه اقتصاددانان و کارشناسان کشورهای فقیر نیز از این الگوها بیش از توصیههای اقتصاد توسعه بهره میبرند و مثلاً نسخههای سیاستی IMF و بانک جهانی که در دهه 1980 با شکست نظریههای توسعه، اقدام به یک بازبینی گسترده و بازگشت به نظریههای نئوکلاسیک نمودند، برای آنان پراهمیتتر از اظهارنظرهای سازمانهای وابسته به سازمان ملل در مبارزه با فقر است.
با این پیشینه، نیاز مبرمی وجود دارد تا اقتصاد توسعه همچون شاخههای دیگر علم اقتصاد به روش مرسوم تکیه کند. این امر شاید آنچنان هم سخت نباشد. فراموش نکنیم که پایههای خردی در اقتصاد کلان از دهه 1970 به اینسو توانست جای ثابتی در مدلها بیابد و اقتصاد را با روششناسی فردگرایانه تحلیل و برای معضلات آن پیشنهاد دهد. این اتفاقی است که میتواند در حوزه اقتصاد توسعه نیز بیفتد، و در آن صورت است که شاهد تحول و رویآوری سیاستگذاران به نتایج اقتصاد توسعه خواهیم بود.
منابع
1. Arcand J., Ai, C. and Ethier, F. (2007), Moral Hazard and Marshallian Inefficiency: Evidence from Tunisia, Journal of Development Economics, 83, 411-445.
2. Dubois, P.(1999), Moral Hazard, Land Fertility and Sharecropping in a Rural Area of the Philippines, Working Papers9930,Centre de Recherche en Economie et Statistique.
3. Lucas R. E. J. (1988), On Mechanics of Economic Development, Journal of Monetary Economics, 22, 3-42.