اکثریت قریب به اتفاق آدمیان عطر و صبغه عموم افراد جامعه را دارند و کمتر افرادی موفق به ظهور و خود شکوفایی استعدادهای فردیت خویش میشوند و به دیگر زبان، اصیل بودن و خود فرمانروایی فکری کار هرکس نبوده و انسانهای نادری موفق به کسب این ویژگی متعالی میشوند. این صفت انسانی در هریک از انسانها پرورش یافت، او را مستثناء و متمایز از سایر انسانها خواهد نمود و در جرگه انسانهای منحصر به فرد و شاخص برای الگو پذیری سایر آدمیان نسبت به او، مبدل میسازد و صد البته وجود چنین ویژگیهایی مغایرت و منافاتی با سیالیت و شدن دائم آدمی نداشته است و انسان میتواند ضمن حفظ سیالیت و پذیرش تحول دائمی، استثناء بودن خویش را محفوظ و همچنان الگو و اسوه سایر آدمیان شود.
در عرصه فکری، همانند بسیاری از متفکران دیگر، میتوان افکار "امیر" را به دورههای مختلف تقسیم کرد و سیر تطور و تحول را برایش قائل شد. یعنی "امیر" قبل از انقلاب و اوایل پیروزی انقلاب با پس از اتمام دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامیاش، تفاوت بسیار زیادی داشته و دارد و ایشان همانند شخصیتهای فکری همچون مرحوم بازرگان و یا سحابی و غروی و ... از قبل گرایش به نواندیشان دینی، تعهد بسیار زیادی به دین و دینداری و اهمیت به مؤلفههای دینی، اما با رنگ و صبغه نگاه خود داشته، نه از نگاه فقیهانه محض و یا از نگاه متفکران سنتی! مثلاً "امیر" در طول عمر خویش به جهت ربوی بودن وام بانکی، از هیچ بانکی وام نگرفت و یا در دوره نمایندگیاش با اینکه بسیاری از اعضای مجلس هر سال از سهمیه سفر به خانه خدا بهره میبردند، ایشان استفاده از سفر خانه خدا و همچنین از بهرهمندی سایر مزایای دیگر نمایندگی مجلس اجتناب نمود و آنها را بر خود حرام و ناروا دانست و از بهرهبرداری بسیاری از آن امتیازات خودداری نمود، اما همین فرد اگر در یک ماشینی بود و همراهانش ترانهای با صدای بعضی از خوانندههای زن را گوش میکردند، ایشان مانع شنیدن آنها نمیشد و ... . در حوزه سیاست هم ایشان گرایش به ملی مذهبیها داشت و معتقد به حضور در پای صندوق رأی و دادن رأی به افراد منتسب به جریان اصلاح طلبی بوده است.
اوصاف اخلاقی امیر و شاخصهای آن
- توحید و یکتاپرستی: یکتاپرستی امیر منحصر در یک بازی زبانی و دربند گفتار و یا در ذهن و افکارش منحصر نبود، بلکه تمامی ابعاد وجودیاش را فرا گرفته بود و همانند اکسیژن برای تنفس، در تمامی لحظات زندگیاش متجلی بود.
- صداقت: امیر مصداق بارز یک انسان صادقی بود که همه ساحات وجودیاش منطبق بر هم و کاملاً یکپارچه بوده است. یعنی اگر چیزی به زبان و گفتارش جاری و یا در عملش نمایان میشد، نشأت گرفته از باور، احساسات و خواستههایی بود که بدون کمترین نفاق و ناسازگاری در ساحات سابجکتیو وجودیاش موجود بوده است.
- تواضع: امیر کاملاً خود را همانند مردم میدید و کمترین امتیازی برای خود قائل نبود.
- احسان: امیر سایر انسانها (انسان بما هو انسان) یعنی انسان منهای قوم، جنسیت، دین، مذهب، رنگ پوست و ... را عین خود میدید و در شادیهای آنها شاد و در غم و غصههای آنها غمناک بود و مرز جدایی ایشان با سایر انسانها به حداقل ممکن رسیده بود.
- عدالت: عدالت امیر زبانزد عام و خاص بود و اراده آهنینش در این بخش ستودنی و مورد تحسین موافقان و مخالفانش بود.
مجموعه اوصاف امیر و ایستادگیاش در برابر بیعدالتیها و متحمل شدن هزینههای بسیار سنگین در این راه و ارائه یک زیست ساده صادقانه او را منحصر به فرد و مبدل به یک اتوریته تمام عیار نموده بود که ورودش در هر نزاع و اختلافی فیصله بخش و راهگشا برای تمامی دوستانش بود و شخصیتش برای همه دوستدارانش آرامش ویژهای را به دنبال داشت و همچنین اوصاف متعالی اخلاقی در ایشان، او را جزء شخصیتهای نادر استان و حتی ایران مبدل ساخته است.
خود را همانند امیر نماییم، اگر دوستدارش هستیم
اما وجه تمایز امیر با سایرین که موجب شد تا ایشان را در کرسی دلهای دوستدارانش بنشاند و بر صدر افکار آدمیان برای الگوگیری از او قرار دهد، عدم نگاه ایدئولوژیک اندیشیاش بوده است؛ ایدئولوژی به معنای حق دیدن آراء و باورهای خویش و باطل دیدن عقاید مخالفان خود. امیر با اینکه همانند همه متفکران با جدیت و صداقت به حقایقی از عالم تقرب یافته و به آن تمایل داشته و زیست مؤمنانه خویش را با آن عقاید تنظیم نموده بود، اما اولاً: به آراء مورد قبول خویش جزمیت و تعصب نداشت و ثانیاً: نسبت به مخالفان فکری خویش کوچکترین عنادی نداشت و همه افراد بشری را بما هو بشر در زیر چتر ارزشهای انسانی که خود با تمامی وجود به آن باور داشت، جا داده بود و به مخالفان خویش نیز، منهای رفتار ناصواب آنها عشق میورزید و همه تلاشش در موضع یک معلم برای روشنگری و نجات آدمیان از غفلت به آگاهی بود و این خصلت اصلیترین ویژگیهای انسانی یک انسان آزاده و رها شده از انانیت و شاخص برتری امیر نسبت به افرادی بوده که همه آدمیان پاک نیت منتقد جدی آنها هستند و البته همه ما میبایست همواره ضمن مرزبندی دائم با آدمیان ایدئولوژیک اندیش، خود را به سمتی متمایل سازیم که شدنی همانند شدن امیر را طالب شویم.
چنین انسانی نسبت به هیچ انسانی داوری اخلاقی نخواهد کرد، هرچند آنها را به لحاظ قانونی محکوم و مستحق مجازات سنگین بداند و زوم اصلیاش بر نیکو شدن خویشتن خویش بوده و با تمامی وجود بر این باور است که اصلاح جامعه، نتیجه اصلاح من است، نه هدف من!
"امیر" آزادهای بود که به آزادگی در مقاصد مختلفش رسید:
- آزادگی به معنای مبارزه با ظلم: امیر از هیچ فرصت عملی و نظری برای بیزاری از بیعدالتی دریغ نکرد و آزادگی خود را در پناه عدالت جویا بود، و لذا میز و صندلی و هزاران مزایای مادی نتوانست ذرهای ایشان را نسبت به اصول خویش متزلزل سازد.
- آزادگی به مقصود حفظ عزت: اصلیترین هدف امیر، نفی ذلت بوده است و همانند انسان آزاده هرگز زیر بار نادیده گرفتن خود واقعی نرفت، زیرا آزاده بودن با حقارت و زبونی متضاد بوده و قبول یکی، نفی دیگری را به همراه دارد. اگر انسان ذلت را از خود دور کند، به سوی آزادی و آزادیخواهی حرکت میکند. پذیرش مسئولیت در ذیل بیعدالتی، عین ذلت بوده که امیر با تمامی وجود دست رد به آن زد و از نظر اصطلاحی، عزت به کسانی اطلاق میشود که دارای ویژگیهای روحی خاص و بلندی بوده و از حیثیت و آبروی بلندی نزد دیگران نیز برخوردار هستند و دست تکدی و التماس و خواهش نزد هرکس و ناکس دراز نمیکنند، و این قبیل انسانها عزیز خوانده شده و واجد یکی از اسماء و اوصاف الهی میشوند و عزیز بودن خداوند بهخاطر بینیازی و غنای حضرتش از خلق و احتیاج موجودات و ممکنات به ذات لایزالش میباشد، و انسانهای آزاده و آزادیخواه میدانند که رابطه بین عزت و آزادی یک رابطه دو طرفه بوده و انسان آزاد، کسی است که زندگی او همواره مبتنی بر عزت باشد. امیر بهعنوان یک انسان آزاده میداند آنکه عزیز است، استوار و شکست ناپذیر است و آنکه ترس از رفتن و میل به ماندن ندارد، سربلند است. در واقع زندگی امیر ارسلان انصاری با الگوگیری از مولای خویش علی(ع) سرمشقی روشن برای همه آنانی است که درس عزت، آزادی و سربلندی میجویند.
- آزادگی به منظور نفی دنیا طلبی: یکی دیگر از شاخصهای آزاده بودن، عدم توجه به متعلقات و امیال دنیوی است. انسانی که خود را برده و بنده دنیا میکند، در حقیقت آزاده و در عین حال آزاد نیز نخواهد بود، بلکه بهنوعی زنجیر بندگی را به گردن خود آویخته است. امیر با آن بینش عمیق که برخاسته از روح بلند و ایثارگر او بوده، میداند و با تمام وجود خویش حس میکند که دنیا طلبی، انسان را خوار و زبون میکند؛ بر همین اساس خود را در رده آزادترین افراد بشر قرار داد و امیر بر اساس آموزههای دینی خود میداند آنچه در روی کره زمین از شرق تا غرب از دریا تا صحرا و ... و با همه زرق و برقهای موجود، فاقد ارزش ذاتی و ماهوی و همچون سایهای زودگذر و بیارزش بوده و ارزش دلبستگی و فدا کردن شاخصهای متعالی انسانی را به پای آن ندارد. امیر از جمله آزاد مردانی است که همت واگذاری متاع بی ارزش دنیا برای اهل خود را برخوردار بود و توانست خود را به دنیای پست نفروشد.
"امیر انصاری" تداعی کننده امیر علی بن ابی طالب(ع)
اولین برخوردم با مرحوم امیر ارسلان انصاری در یکی از راهپیماییهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود که در وسط راهپیمایی ایشان با کلاه پره داری که بر سر داشت، برای بالا بردن روحیه راهپیمایی کنندگان با بلندگوی دستی شروع به سخنرانی نمود. از دو نفر که در مجاورت من قرار داشتند، نام سخنران را جویا شدم که به رسم محافظت از لیدرهای محلی انقلاب و لو نرفتن آنها نزد ساواک، پاسخشان این بود که ایشان خلق الله هستند. من در واقع پاسخم را گرفتم و از کنجکاوی خود منصرف شدم و در برخوردهای بعدی در راهپیماییهای دیگر و شرکت در کانون برگزار شده در مسجد رودبنه با نام ایشان و سایر افراد مؤثر و انقلابی لاهیجان آشنا شدم.
بعد از پیروزی انقلاب توفیق آشنایی واقعی من با امیر بعد از جذبم در سپاه پاسداران در سال 1358 بود که امیر فرماندهی سپاه پاسداران لاهیجان را برعهده داشت. فرماندهی ایشان تداعی کننده فرماندهی امیرالمؤمنین علی(ع) بود که در کتابها خوانده و یا از زبان مبلغان دینی شنیده بودم. فرماندهی بسیار بسیار متواضع که هم دوش سایر اعضاء در همه مراسمات و برنامههای مقرر شده برای پرسنل، اعم از مراسم صبحگاهی، برنامههای ورزشی، اردوهای رزمی و ... حضور فعال داشت و از جمله فرماندهانی بود که در برخوردار شدن از مشقات مقررات برای پرسنل پیشقدم و از مزایایش گریزان بود و از آنجایی که در کنار فرماندهی سپاه به شغل شریف معلمی در دبیرستانهای سیاهکل مشغول بود، یک ریالی از سپاه به جهت مسئولیت خود دریافت نکرد و با اینکه رفت و آمد از لاهیجان به سیاهکل با توجه به امکانات نقلیهای آن زمان بسیار سخت بود و بهراحتی میتوانست به شهر لاهیجان انتقال یابد، چون وجود خود را در شهرستان سیاهکل مثمرثمرتر میدید، این کار را نکرد و حتی بعد از اتمام دوره نمایندگیاش در مجلس شورای اسلامی، مجدداً تدریس در سیاهکل را بر انتقال به تهران یا شهرستان لاهیجان ترجیح داد و کلاس اخلاقی که امیر بر اساس فرمایشات علی(ع) از نهج البلاغه برای ما در سپاه پاسداران برگزار کرده بود، واقعیترین کلاسی بود که من تا به امروز با آن مواجه شدهام و یک مورد چیزهایی از زبان امیر نشنیدم که خود قبل از دیگران مصداق واقعی آن گفتهها نبوده باشد.
در اوج مهربانی و عشق به پاسداران ذرهای کوتاهی یا اغماض در مقابل تخلفات پرسنل از ایشان مشاهده نمیشد و بارها شاهد جریمه دوستانی بودیم که با سهل انگاری خویش به ماشین سپاه حتی در حین انجام مأموریت آسیب رسانده بودند و با اینکه هیچ ذرهای جزمیت در ارتباط با آراء و باورهایش دیده نمیشد و در عین حال در رعایت و عمل به مبانی و اصول اعتقادی خود بسیار راسخ بود و هیچیک از مزایای دنیوی از قبیل پست، سمت، مقام و مزایای مادی نتوانست کوچکترین لغزشی در ایشان بهوجود آورد و حتی عاشقانه و با آغوش باز هزینههای زیست مؤمنانه خود را بدون کوچکترین گلایه و شکوهای پذیرا میشد و رمز موفقیت امیر در پایبندی به آرمانهایش، ساده زیستی به معنای واقعیاش بود و زمانی که همه متوسطان جامعه و تا حد زیادی از اقشار فرودست از مزایای مؤلفههای مادی بهروز مدرن، از قبیل تلویزیون رنگی، گاز فردار، آشپزخانه اوپن و ... بهرهمند بودند، امیر با وجود برخوردار بودن یک دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی در سابقه خود، از آنها و حتی برخوردار شدن از یک اتومبیل معمولی خود را محروم ساخت و با تلویزیون سیاه و سفید و گاز غداپزی بسیار معمولی و سایر لوازم ساده دیگر بسنده نمود که صد البته این بهروزی امیر تا حد زیادی مدیون و مرهون فداکاریهای همسر شجاع و صبور ایشان طوبی خانم میباشد که همانند کوه تکیهگاه ایشان بود.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پایدار باد.