از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی در تاریخ معاصر ایران، بهويژه پهنه سرسبز شمال، انسانهای بهنام و ماندگاري ظهور کردند. دنیای معاصر نیز مبارزاني را تجربه کرده است که هریک به صفاتی انسانی و اخلاقی شناخته شدهاند؛ "گاندی" در پای بندی به اخلاق و عدم خشونت، "ماندلا" در استقامت و مدارا با دشمنانش و ... .
بی آنکه قصد مقایسه داشته باشم، شخصیت تاریخی شادروان امیر انصاری را در دو حوزه میتوان به تصویر کشید. حوزه اول، حوزه مبارزه با بیعدالتی، استبداد و استقامت، مبارزه و تحمل شکنجه و محرومیتهای جانگزاست. در این حوزه مبارزان بسیاری شرایط مشابه و یا بسیار سختتر از ايشان را تجربه کردند. آنچه امیر را در حيات اجتماعی و سیاسیاش بر کرسی امیری مینشاند، صفات انسانی و اخلاقی ویژه اوست. اصلیترین این صفتها، نگاه او به انسان بما هو انسان بی هیچ پیشوند و پسوندي است. مسلمان، چپ، شیعه، اصولگرا، اصلاح طلب و غیره امور فرعی و ثانويه بوده است.
امیر بر این باور بود که در همه امور فردی و اجتماعي، ابزار بايد متناسب با هدف باشد. اگر هدف انسانی و مقدس است، وسیله نیز باید از جنس هدف باشد. از این رو هیچ وقت از او دروغ نشنیدم، چون برای او نفس دروغ، زشت و ناپسند بود. میان انديشه، گفتار و رفتار او به باریکه یک تار مو اختلاف دیده نمیشد. آن گونه زیست که میاندیشید. در مجالس گفتوگو و نشستهای مطالعاتی از 45 سال قبل تا کنون، رفتار، گفتار، حرکت یا اشارتي که او را به دلیل دانش یا سابقه مبارزه متفاوت یا برتر بنمایاند، مشاهده نکردم. در گوشهای مینشست، اظهار نظر میکرد، از نظرات دوستان تمجید میکرد و لذت میبرد.
در سال 1390 دوستاني بر آن شدند تا گفتوگو و مصاحبهای مطول با ایشان داشته باشند؛ از آنچه که در نیم قرن گذشته بر لاهيجان رفت. مصاحبه کامل نمیشد، زیرا فاعل بسیاری از قصهها ناشناخته میماند. پای شخص دیگری در قصه باز میشد که از ذکر نامش خودداری میکرد، تا بدگویی نشده باشد، و یا آبروی انسانی ـ اگرچه مخالفش ـ به حراج گذاشته نشود. به هنگام حوادث بزرگ که ترس و استرس جان همه را به لب میرسانيد، بسان کوه استوار و بهطور شگفت انگيزي خونسرد بود، به گونهای که در یکی از حوادث سالهای اول انقلاب چنان خونسرد بود و با آرامش سخن میگفت که دوستی به طنز گفت: "گویا در رگهایش آب یخ ریختهاند." آدمهای اطرافش را یکسان مینگریست و دوستشان میداشت، بی هیچ ادا و اطواري.
45 سال با او مرتبط بودم؛ هیچ خاطرهای از خشمش ندارم. پیش و پس از انقلاب همواره ساده زیست. با پیروزی انقلاب به دلیل سوابقش، در صورت قانونی و شرعياش میتوانست دستی به سر و روی زندگیاش بکشد، بهویژه در دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی. اما همه این موقعیتها را نتیجه رأی ملت و از وظایف خود میشمرد، و به خود حق هیچگونه استفادهای از این امکانات را نمیداد، و اینها از شگفتیهای زیست اوست.
در جوانی قوي، شجاع و جوانمرد بود. پایبندی به قانون چنان بود که در حق دوستش یوسفی اشکوري بدان روش عمل کرد که آقای احمد استوار در یادداشتی به زیبایی تقریر کرد. شبی او را به مقصدي میرساندم. خواستم از کوچه کوتاهی که تابلوی عبور ممنوع داشت بگذرم؛ به شدت معترض شد، به راهی طولانیتر به مقصدش رساندم. در باور دینی متشرع، متدین و زاهد پیشه بود. در مواجهه با افراد کوچک یا بزرگ در احترام و سلام گفتن پیش قدم بود. در رازداري، دوستان زندانی همراه او از دستگیری سال 1354 قصههای شگفت دارند شنیدنی. رفع مشکل دیگران همواره برای او بر رفع مشکل خود و خانوادهاش مقدم بود و ... .
هریک از این صفات و منشهای انسانی از آدمی "امیر" میسازد. آنکس که سرشار از این صفات باشد، "امير الامرا" است. امیر از جوانی "آزاده" بود. از اين رو "بزرگ" شد، چون زشتیهای درونش را ویران کرد. جانش آبادان شد، زیرا رسولش گفته بود: "جهاد اکبر مقدم بر جهاد اصغر است."
اما اینهمه امير را قابل پرستش نمیکند. او بت نیست. به هشدار دوستي، نباید آدمها را به هر دليل به مرز الوهیت رساند. امیر شریف و قابل احترام بود.
بسیاری از مواضع سياسي و اجتماعی امیر مورد نقد جدی دوستان در قبل و بهویژه پس از انقلاب قرار میگرفت. اختلاف نظر و برداشتهاي متفاوت و متکثر در نشستها، میان ایشان و سایر دوستان گاه تبدیل به گفتوگوهای طولانی و مشاجره میشد، که البته این نیز مبارک و مثبت بود.
از این رو باید بکوشیم تا امير را از زاویه نگاه دیگران ببینیم؛ بهویژه نسل نو، که بگويد و بنویسد: "چون امیر زيستن چگونه است؟"
نماینده مردم آستانه اشرفیه در دوره ششم مجلس شورای اسلامی