هيچگاه تاريخ بى رنج و زحمت و بدون خون دل خوردن و در يك كلام به آسانى قدر و منزلت و محبوبيتى را نصيب و نثار هيچ شخصيت حاضر و غايبى نكرده است و نمىكند؛ و ارزان و رايگان نام نيكى را بر صحيفه روزگار نمىنگارد.
از سويى ديگر در ذهن و زبان تاريخ، تهمت و توهين و تحقير و ترور شخصيت زنان و مردان آزاده و شريف و عدالت جو، جايى ندارد. مخدوش كردن نام نيك و شرافت و كرامت آنانى كه رداى فاخر آزادى و آزادگى به تن كردهاند و مىكنند، همواره بىنتيجه باقى مىماند و آمران و عاملان به اين امر همچون كف روى آب زايل مىشوند. آنچه در دل تاريخ مىماند، حق است و حقيقت، ايمان است و پايدارى و مقاومت در برابر بىعدالتىها.
دل تاريخى ما مىگويد: پى بردن به سايه روشنهاى روشها و منشها و يادآورى و بازخوانى كارنامه شخصيتهايى كه در حوادث سهمگين و گوناگون مبارزه و مقاومت در راه تعميم آزادى و عدالت، دخيل و سهيم بودهاند و نشانههايى را در "راه" نهادهاند و همچنان مىنهند، پاسخ و نيازى مبرم و حل مشكلى از مشكلات بىشمار نسلِ جستوجوگرى است كه درپىِ كمال زندگى فردى و اجتماعىاند.
نسلهاى امروز و فردايمان با تأمل و تعقل و تعمق بر نشانهها قادر خواهند شد كه راه و رسم بهارى شدن و يا خزانى شدن را از يكديگر تميیز دهند و در بازيابى مسير گرفتار كمينگاهها نشوند تا راهشان ستودنى شود و نه نكوهيدنى. واقف باشند كه به قدرِ مقدور دچارِ افراط نشوند و فروغ جاويدانى را برنيافروزند كه هم بال و پر خود را بسوزانند و هم بال و پرِ مردم را. چه زيبا گفتهاند: آنانى كه تاريخ نمىخوانند، ذهنشان كودك باقى مىماند، كودكانه تحليل مىكنند و نتيجه مىگيرند و مسير حركت برمىگزينند.
در اين راستا براى بزرگداشت نام و ياد و خدمات و زحمات امير ارسلان حجت فلاح انصارى كه در عرصه فرهنگى و اجتماعى و سياسى، محك تجربه نيز بر او زده شده است، هريك از دوستان و ياران و همراهان وى، با بيان و قلم ارزشمند خود و با در اختيار گرفتن لفظى، روايات و حكايات و خاطرات و توصيفاتى را از پايدارى و پايمردى و پايبندى او به اصول اخلاقى و اجتماعى و ارزشهاى انسانىاش، گفتند و نوشتند. از اعتقاد عمیق او به روش و منشِ مراد و مولایش امام علی(ع)، هم در مبارزه برای تعمیم عدالت و آزادی و آزادگی و هم در انزوا و سکوت و خانه نشینی!
نمىتوان مدعى شد كه مواضع سياسى او در همه بحرانها و التهابات اين دوران سخت، همواره الگو و سرمشق همه نزديكان و دوستدارانش بوده است؛ وليكن مىتوان گفت: همگان متفق القول، بر اين موضوع صحه مىنهند كه بارزترين جلوههاى وجودى و ويژگىهاى فكرى و عملى وى، ايمان و اعتقاد و توجه به اصول و مبانى اخلاقى، بهخصوص تقوى و پرهيزگارى و رستگارى اوست و انطباق حداكثرى كلام و عمل را در او نهادينه شده مىدانند.
بر اين باورم كه هيچ انسان كامل و مطلقى وجود ندارد و نمىتواند وجود داشته باشد. ترديدى نيست كه امير انصارى همچون همه شخصيتهاى محلى و ملى و ميهنى و يا همچون همه مبارزان و مصلحان و پويندگان راه آزادى و عدالت، معصوم و عارى از "خطا" نبوده است؛ وليكن به ضرس قاطع مىتوان گفت كه وى عارى از "خيانت" به آرمانها و باورهاى خود و مردمى بوده است كه در برههاى حساس از تاريخ ايران، بار امانتى را از جانب آنان در مجلس شوراى اسلامى به دوش مىكشيد. هيچگاه به اعتبار آرايى كه از مردم ستانده بود، ادعاى قيموميت و ولايت بر آنان را نداشت.
راه و روش و مراعات اصول اخلاقى حاكم بر دوران تبليغات انتخاباتىاش، ضمن به تجربه گذاشتن توأمان انديشه و عمل، الگو و سرمشقى شد براى نمايندگان صديقى كه دست و دل و پاىشان "گيرِ" جاى ديگرى نبوده و نيست. او بر اين عقيده بود: آن كس كه قادر است خود را بفروشد، مىتواند ديگران را نيز به خريد و فروش وادار كند و هر عرصهاى را به بازارى و ميدانى براى معامله مبدل كند. در هيچ برههاى او گرد هيچ قدرتى نچرخيد و جذب هيچ كژراههاى براى دستیابی به ثروت و بقاى قدرت نشد. همواره بهصورتى راستين، از يك طرز تفكر و يك مجموعه عملكرد باقى ماند. توصيه و صراحت كلام و كنايههاى رساتر از تصريح او، در اينكه "هدف وسيله را توجيه نمىكند" و "هدف و وسيله و روش بايد در راستاى هم باشند"، و براى دستيابى به هدف ـ هرچند متعالى ـ نمىتوانيم از روشهاى غير اخلاقى بهره بجوييم، زيرا پس از رسيدن به هدف، اين روش غلط و ناپسند بهصورت يك عادت انحرافى در ذهن و ضمير آدمى باقى مىماند، و جبران و رهايى از آن غيرممكن مىشود، همواره مورد تقدير و تحسينِ همگان بوده است. او معناى اين كلام خدايى را به زيبايى و با تمام تار و پود وجودش دريافته است كه: "تغيير نمىكند احوال قومى، مگر آنكه خود را تغيير دهد."
بهراستى اينچنين نمايندگان آزاد منش و سليم النفس و اخلاق مدار و عدالتجويى كه سوگمندانه، تعدادشان بسيار معدود است و محدود، قادرند مجلسى تشكيل دهند كه مجلسِ ناظر و چشم بيناى مردم و در يك كلام، در رأس امور باشد. "خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بود."
سخنم کلی ست؛ نیاز به بازگو کردن گستره آن نیست. نه او اهل پذیرش تعریف و تمجید است، و نه قلمم یارای یادآوری همه آن خصائل و کردار نیکو و خیرخواهانه را دارد. اما بر آنم كه پرواز ديد را در يك قدمى نگه نداريم و بسيار دورتر از يك نگاه معمولى، ظواهر را به كنارى بگذاريم و روى مستور آن را با نگاهى وسيعتر، به تماشا بنشينيم. تا زمانی که یکسویه فقط به جلوههای عینی و آنی تاریخمان بنگریم و همچنان به سرفرازی فتوحات مردان ما در عرصههای مختلف، در گذشته و حال مشغول بمانیم، بهواقع به لالایی تاریخ مشغولتریم. به قول سهراب سپهری: "چشمها را باید شست، جوری دیگر باید دید."
منصفانه نیست که تاریخ ایران را تاریخ مذکر بخوانیم. چرایی این خوانش سئوالی است که در گلوی تاریخ ما گیر کرده و ذهن آن را رنجور و دلش را دردمند ساخته است؛ که چرا زنان به بخش تاریک و سیاه آن رانده شدهاند و هیچ اثری از آنان در دل تاریخ نیست. نیازی به بازبینی هزارتوی آن نیست؛ صحنه پیداست. با گشایش دری دیگر برای شناخت تاریخ، تمام زوایا و محاسن آن رخ مینماید.
از آنجايى كه زن و مرد در زندگى مشترك بر يكديگر تأثير مىگذارند و تأثير مىپذيرند، و به روايتى در فلسفه خلقت "گويا" مكمل يكديگرند و در كنار همديگر گنجانده مىشوند و نيك و بد، زشتى و زيبايى، تلخى و شيرينى و بيداد و داد روزگاران نصيب هر دوى آنان مىشود، لذا بر اين باورم كه امير انصارى، چه در آن دوران مبارزه و زندان در نظام شاهنشاهى، و چه پس از پيروزى انقلاب اسلامى كه مسئوليت خطير رياست سپاه لاهيجان را در اوجِ هيجانات انقلابى و كوره حوادث و تندروىها و مطالبات حداكثرى تمامى گروهها و دستجات سياسى بهعهده گرفته بود، و با عقلانيت سياسى منحصر به فرد خود، از بروز هرگونه فاجعه در شهر جلوگيرى بهعمل آورده بود، و چه در آن زمان كه به طبقه مسلط سياسى (نمايندگى مجلس شورا) وارد شده بود و خانهاش مأمن بسيارى از فعالان مدنى و اجتماعى بود، و چه آن هنگامى كه حاشيه نشين سياست شد، و در هر حال و احوالى و در هر موقعيت و شرايطى توانست كه حيات شخصى و سياسىاش را مطابق الگو و طرحِ مطلوبش ترسيم و تدوين كند و به منصه ظهور برساند و همواره امیرِ ارسلان عرصهها ـ سردار دلیر و شجاع و پیروز میدانها ـ باقی بماند؛ به يقين علاوه بر خصوصيات و ويژگىهاى فردى و فكرى و شخصيتىاش، اين موفقيتها را مرهون و مديون تحمل و صبر و شكيبايى همسر بزرگوار و فداکارش (طوبى خانوم) و زندگىِ مبتنى با تفاهم اوست.
در همه آن ايام كه به علت مشغلههاى فراوان، بهصورتى پيدا و پنهان خانه خالى از وجود پدر بود، طوبى خانوم يارِ مبارزه مرد، قفس تنگ تعاريف وظایف زنانه و مردانه را شكست، دلیرانه روى پاى خود ايستاد و زمام زندگى را بهدست گرفت، با موانع جنگيد و در اين فراز و نشيبها از پسِ مشكلات، سربلند و پیروز بيرون آمد و موتورِ محرك و عاملِ انرژى بخش و پشتوانهاى قابل اتكاء و در یک كلام، بسان طیف گستردهای از یاران، "انصار"ی شد، براى امير انصارى.
اين مختصر خود حجتى است بر بردبارى و صبورى طوبى خانوم كه در صبر هم صابر بود و براى دستيابى به تمايلات و تعلقلات اين دنيايى خود منتظرِ هيچ فرجى نبود. رازِ کامیابی و شیرینی این رستگاری و فلاحِ انصاری، بر ناکامیهای اختیاری و اجباری طوبی خانوم و در برهههایی از زندگی، در تلخ کامیهای فرزندان دلبندشان نیز نهفته است. به بیانی دیگر، این عزیزان (زهره، منیره، سعیده، مهدی، کیمیا و محسن) نیز خواسته و ناخواسته با قربانی کردن حجم عظیمی از لحظات ناب زندگی و شور و شادیها و لذتهای معمول و عشقهای کوچک خود، در پیشگاه عشقِ بزرگ و پر عظمت پدر، سهم بهسزایی داشتهاند، تا اسباب نیکوی طرب و تقرب او را به درگاه خدا و خلق فراهم آورده باشند. اگر بگوییم که فرد فرد این خانواده شریف و گرامی با قبضِ تمتعات و تمنیات خود، فضای مناسب را برای بسط احوال پدر مهیا ساختهاند، سخن به گزافه نگفتهایم؛ داستان همین است.
بزرگترین آموزگار مکتب عشق، برای این فرزندان، مادرشان طوبی خانوم است که صحنه زندگیاش لبریز از بردباری و گذشت و فداکاری است. او که متواضعانه در اوجِ صفا و صمیمیت و با اتکاء به آموزهها و ایمان ناب و پاک و زلالش با سیردلی، بسيارى از تنعمات خود را زير پا گذاشت و فنا كرد، و با گذشتی کم نظیر و کم توقع و گاهاً با منشی کریمانه، بیتوقع بسیاری از بندهای زندگی روزمره را از دست و پای همسر خود گشود و بدین سان، همواره بال و پر و ساز و برگ پاکبازی و توانگری و سرافرازی او را فراهم آورد. به جرأت میتوان گفت، خورشید وار بر ماه شخصیت همسرش تابید تا او قادر شود همچنان اميرِ عرصه اخلاق باقى بماند.
بهراستى "طوبى" همان درخت سخاوتمند سايه گسترِ بهشتى است؛ كه آرامش و آسايشِ بهشتى را در زير سايهاش، تجربه مىكنى و از هر شاخه سر به فرود آوردهاش بهرهها مىجويى.
تو و طوبى و ما و قامت يار
فكر هر كس به قدرِ همت اوست
• سخنرانی ایراد شده در آیین نکوداشت امیر انصاری، 2 اسفند 1397