در یک کلام، شیشه شربت وجودی "امیر انصاری" همیشه تکان داده شده است؛ املاح آن همیشه ممزوجاند، هر عمل "انصاری" اینگونه بود. آشکارا با باورهایش ارتباط داشت؛ چه این باورها با سرشت وی عجین بود. شربت را که بتکانی، هر جزء آن دیگر همه املاح جاری در آن را داراست و شربت وجود امیر نیز چنین بود؛ همیشه تکانده بود.
از آن روزی که با دوچرخه فکستنیام وی را در قامت فروشنده خواروبار فروشی در محله غریبِ غریب آباد لاهیجان دیدم و به تمثال آیت الله خمینی حوالهام داد که بر دیوار مغازه نصب شده بود؛ چه امروز که در دیدارها با جسم رنجور و دل و جان بلند مرتبهاش، مرا نیز به خاطر ندارد و فقط خاطرات دور را جسته و گریخته به یاد میآورد. امیر همان امیر است؛ امیرِ درِ میخانه من است. این خصلت او که عملکردش برخاسته از افکار و اندیشههای والایش هست و هرگز بین آنها ـ حتی یک آن ـ جدایی احساس نمیکنی؛ همچنان حفظ شده است.
نامه زندگی "امیر انصاری" زندگینامه همه آزاد مردان شریف و کم نظیری است که هیچگاه "من محور" نبوده و همواره با اخلاق وظیفهگرا زیست نمودهاند. ولیکن باید اذعان نمود که اخلاق وظیفه گرای "امیر انصاری" منبعث از پایبندی به دین و پرنسیبها و قیودات مذهبی است که وی دلبسته و وابسته به آنهاست و در یک کلام، به قول ایمانوئل کانت، سوژههای اخلاقیاش در هر کنشی به مثابه عقل عملی ظاهر میشود و همواره به دنبال رابطهای بین اخلاق درونی و قانون بیرونی است و سعی دارد دومی را از اولی استخراج کند.
بینش اقتصادی او همواره تابع اخلاق است؛ همان گوهر نابی که امروزه نایاب است و به کسانی که خواهان این ارتباط باشند، جایزه نوبل میدهند. بینش سیاسی او نیز متأثر از اعتقادات وی است. به انسانِ حالِ حاضر و آنِ واحد، بها میدهد. جریانی دیدن را در مورد همه پدیدهها میپذیرد، ولی درباره انسان نگاه او اینگونه نیست؛ به عمل آدمها در لحظهها توجه دارد و آنها را رصد کرده و سپس ارزش گذاری میکند. این استنباط من از شخصیت سیاسی امیر است. طلحه و زبیر را هم با آخرین تیر ترکشهایی که علیه علی، مولای محبوب او درکردهاند، میشناسد و صرفاً القابی همچون طلحه الخیر گارانتی و تضمینی در ارزیابی شخصیت انسانی، در نظر وی ندارد. آدمی را مجموعه اعمال و منشها و کنشها میداند، اما به هر موضع و هر عمل او نیز توجه ویژه دارد. سیاست برای او مغازه دو نبش نیست؛ این را در همه مواضعش در زندگی نشان داده است.
در همه اندیشهاش و اعمالش برخلاف برخی از هم رزمان دوران انقلاب، جایی برای "ولایت" از نوع برداشت سطحی و عوامانه نمیبینی. دیوارِ بلند مصلحت گرایی و ملاحظات سیاسی را به کناری میزند و با اتکاء به یقینها و باورهای اخلاقی و دینیاش پا پس نمیکشید و نمیکشد؛ محترمانه و مؤدبانه در تعامل و تعاطی اندیشهها به بحث و فحص مینشیند؛ تحلیلهای مشخصی از حوادث تاریخی دارد و در بند تسلیم این و آن نیست.
"انصاری" یک دوست است؛ دوستی که میتوانی به او تکیه داشته باشی و او را خرج کنی و از معاشر بودن با او لذت ببری. به خاطر دارم که بارها با او به بحث مینشستیم؛ ما او را تحمل میکردیم و او ما را. به راحتی قادر بودیم که با او بی پیرایه باشیم و یا حتی با او بودن را تجربه نبودنهای دیگرانی کنی که امروز از دیدارشان محرومی. حرفهایش به غایت صادقانه ـ و نه لزوماً درست ـ و در نهایتِ ایمان و اعتقاد از روی مواضع و عملکردها، ادا میشد و در این وانفسای بی صداقتیها و بی صمیمیتها و در فقدان درستیهایی که سازوکارهای اجتماعی برایمان رقم زده است، انصاری خود پدیدهای است مثال زدنی که به نظرم باید زیاد دربارهاش گفت و نوشت.
"انصاری" یادگار شفاهی همه آرمانها و آرزوهای نسل من است؛ نسلی که در قربانگاهها ذبح شدند، ولی از آرمانهای پاک خود دست نکشیدند. او هیچگاه تواب نشد، البته توبه خصلت حسنهای است، ولی او اجازه نداد که حتی تا مرز آن براند. هنوز از بسیاری از مواضعش در ایام پر افتخار زندگیاش دفاع میکند و عمل سیاهی را در حیات خود شاهد نیست که از آن توبه کند. کوشیدند تا با مغفول نهادن زیست و منشِ اخلاقی و مسلمانیاش، او را به حاشیه برانند تا در زندگی و روحِ انسانهای دیگر تأثیرگذار نباشد. به قول شریعتی که وی متأثر از آراء و اندیشههایش بود، بر آن شدند که از لجن وجود خود، جان و وجود او را نیز متعفن سازند. ناگفته نماند، در این رهگذر چه بسیار دوستان دیروز که یار گرمابه و گلستانش بودند، شرافت را در مذبح مصلحت شخصی قربانی کردند و پاس مروت و دوستی را نداشتهاند؛ روش و منشِ وی را برنتافتهاند و بر او شوریدند! و چه شورشهای کوری! عِرض خود میبردند و زحمت وی میداشتند.
"انصاری" لازم نمیدید در اثبات حقانیت باورها و عملکردهایش از این و آن شاهد و گواه و تأییدی بیاورد. به خاطر ندارم که در هیچ مرحله زندگی، از کسی گله کند و یا پاسخ تهمتها و انواع افتراء را بدهد. او نیز چون مرادش ـ بازرگان ـ با دین بازرگانی نکرد و به همین دلیل، دین "امیر" و زندگی او هنوز الهام بخش است. به نوع منش او غبطه میخورم و از سرِ ناگریزی از او میخواهم که دعایم کند تا من و ما نیز بسان او شویم.
روزگاری در قامت فرماندهی سپاه اولیه لاهیجان، مسئولیت خطیر آرامش و امنیت شهر را بهعهده داشت و اگر نبود نگاه وسیعتر و عمیقتر او نسبت به کیفیت حراست و حفاظت از شهر و اگر نبود صبوری و سلوک اجتماعی و سیاسی او در مقابل افراطیون و حادثه آفرینان هر دو جناح، شهر به آتش کشیده میشد و مهاباد و سنندج دیگری تکرار میشد.
دوره نمایندگی او در مجلس شورای اسلامی، نمونه بسیار بارز و ویژه و برجسته پاکدستی زندگی فردی و خانوادگی و سیاسی وی است. او و خانواده بزرگوارش از کوچکترین و جزئیترین مواهب و نعمات این مقام و منصب ـ که این روزها عمقِ چرکین آن بیشتر از پیش رخ مینماید ـ خود را بی نیاز و مبرا نگه داشتند و خوشه چینی نکردند. با همان اتومبیل پیکان، دوره مجلس را به پایان برد و از بین تمام نمایندگان هم دورهای خود، یک تنه، به هیچ بهانهای راضی و قانع نشد که با استفاده از امکانات مجلس (حتی به بهانه محافظت و گریز از ترور، این جاریِ نامبارک آن دوران) مدل اتومبیل خود را ارتقاء دهد. پاسخ و پاداش این چهره شریف و نجیب، رد صلاحیت او در کاندیداتوری دوره ششم مجلس بود! و آن اتومبیل نیز در آخر قربانیاش کرد که امروز ناراحتی ناشی از آن تصادف سهمگین را به دوش میکشد.
سوگمندانه باید گفت: بهرغم سوابق تاریخی مردم لاهیجان در روند تحولات استان گیلان، پس از انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی، مردم شهرمان به نمایندهای که منشاء اثرِ سازندهای در نوع اندیشه و عمل باشد، یا رأی ندادند و یا در صورت تأیید صلاحیت دیرهنگام و غیرمنصفانه کاندیداهایی که هیچ جای پایی و یا حامیانی در درون حاکمیت نداشتهاند ـ بهویژه در انتخابات دوره ششم مجلس ـ بهرغم انسجام اجتماعی و سیاسی خود و پشتیبانی جوانان و طیف وسیعی از اندیشمندان و فرهیختگان شهر و روستا، نتوانستند در مقابل ضد قانونیترین رفتارها و گستردهترین تخلّفات انتخاباتی در شهر خود بایستند.
در کمال تأسف و تأثر باید اذعان نمود که برخی از شهروندان شهرمان بهرغم جایگاه فرهنگی و سیاسی شهر خود، سنت مذموم و منحوسِ خرید و فروش آراء را پذیرفتهاند و به امری جاری و ساری مبدل کردهاند و این رفتار ناشایست و نامبارک را برای هر انتخاباتی در این شهر نهادینه کردهاند و وظایفشان را در قبال خود و دیگران خدشهدار نمودهاند. "امیر انصاری" و یاران و دوستدارانش ـ فریادهای خاموش ـ این عرصه نشان دادند که بین قدرت و اخلاق همچنان میتوان ارتباط وثیق برقرار نمود و بر این باورند که حقوق شهروندان را حتی به بهای از دست دادن قدرت، میبایست محترم بشمرند و هر ابزار و اسباب سیاست اخلاق سوزی را باید به خاک بیافکنند.
• سخنرانی ایراد شده در آیین نکوداشت امیر انصاری، 2 اسفند 1397