محمدحسين مهدوي (م. مؤيد) معتقد است: انقلاب عليرغم تأثير گستردهاي كه داشته، كمتر موضوع ادبيات بوده و از سويي تأكيد دارد كه زمينههاي پرداختن به ادبيات انقلاب فراوان است.
اين شاعر در گفتوگو با خبرگزاري ايسنا، درباره تأثير ادبيات در شكلگيري انقلاب، گفت: من بهطور كلي سهم چنداني براي ماجراي روشنفكري در متن انقلاب قائل نيستم؛ زيرا بدنه اصلي انقلاب، تودههاي مردمي بودند. درست است كه جريان روشنفكري در برابر ستم و ظلمستيزي، قامت نسبتاً رسايي داشت و جماعت روشنفكري نيز مانند بقيه مردم در رنج و عذاب و در تكاپو بودند كه شايد كاري كنند، اما به نسبت آنچه كه در انقلاب به رهبري امام (ره) انجام شد، سهم چنداني نداشتند. مردم بيشتر انگيزههاي مذهبي صرف داشتند و اين حركت بر اساس فعاليت تودههاي مردمي كه چندان روابط روشنفكرانهاي نداشتند، انجام گرفته است. در واقع تلاش نويسندگان و روشنفكران در تشويق و تهييج مردم چندان سهم بهسزايي نيست و نويسندگان و شاعران نيز شكل تودهاي به خودشان ميگرفتند.
او در ادامه با استناد به تجربه شخصياش، تأكيد كرد: نقش نويسندگان و روشنفكران در اين اندازه بود كه امام (ره) با توجه به آشنايي كه با مسائل ادبي و روشنفكري ايران داشتند، اين جماعت را هم در تصميمگيريهایشان ملحوظ ميكردند و اينكه جماعت روشنفكر چه سهمي داشتند، به زعم من، وضعيتي معمولي داشتند.
م. مؤيد، يادآور شد: وقوع انقلاب، مرزهاي روشنفكرانه را شكست و به يك بازگشت به خويش، كه برخي از روشنفكران مذهبي به آن اشاره داشتند، تأكيد ميشد. وقوع انقلاب سبب شد امكان بيشتر و بهتري براي بازنگري در ريشههاي فرهنگي خود فراهم آيد. درواقع پس از انقلاب، نفسها و دم و بازدمها تغيير كردند و چيز ديگري شدند. بيگمان اين اتفاق به نوع نگاه در روابط بين آسمان و زمين اثر گذاشت و مسائل ديني آشكارتر شدند. اين تحولات در ناخودآگاه و خودآگاه فردي و جمعي افراد در جامعه تأثير گذاشتند و به تبع، جماعت روشنفكر هم از اين جريان بيتأثير نبودند و دامن تأثير چنان گسترده بود كه از سويي يك عده درست سرنيزه خودشان را در دشمني با جريان انقلاب تيز كردند؛ از اينرو اين اتفاقات بر فضاي ادبيات هم تأثير گذاشت و بيگمان اين تأثير هنوز ادامه دارد.
او در ادامه، اظهار كرد: همچنين نوجويي شعر جوان و جهانشمولي شاعران و باورمندي آنها از انقلاب متأثر بود و اين شد كه شاعران مرزهايشان را از مرزهاي جغرافيايي ايران وسيعتر بدانند. در ذهن شاعران انقلاب، مرزها، مرزهاي پايداري است، از فلسطين تا شمال آفريقا و لبنان، هند و پاكستان، و در واقع همه جهان اسلام است، كه اين امكان پيش از انقلاب نبود.
اين شاعر، معتقد است: اين را كه انقلاب چقدر موضوع آثار ادبي بوده است، ميشود دو جور ديد؛ در نگاهي ميتوان بهطور مستقيم، انقلاب را ببينيم و از آن ياد كنيم، كه چندان مورد پسند نيست و اثرپذيري از موضوع عظيم انقلاب ضرورت دارد در ناخودآگاه هنرمند شكل بگيرد.
وي با بيان اين مطلب كه شعر محض، آن شعري است كه ناخودآگاه شاعر باشد، ناخودآگاهي كه از پيرامون شاعر سيراب شده است، تأكيد كرد: از اينرو نگاهي موضوعي و مضمونپردازانه به انقلاب را برنميتابم.
م. مؤيد از شاعران انقلاب به عنوان شاعراني ياد كرد كه با ظهور گام به گام انقلاب، آنها نيز ظهور پيدا كردند و در پايان تصريح كرد: شعر محض انقلاب كار خودش را كرده، هرچند يك ظهور جهاني پيدا نكرده است. ضمن اينكه هنوز مجال و زمينههاي بسياري براي پرداختن به ادبيات انقلاب وجود دارد.