كدخبر: ۹۷۱۶
تاريخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۰:۴۶
ارسال به دوستان
نسخه چاپي
اصلاحطلبی در مقام تعریف و تحقق
دكتر سروش اکبرزاده
۱- تفاوت میان دوره انقلابیگری و اصلاحطلبی عمدتاً با توجه و تاکید بر واقعیات معنا میشود چرا که اندیشه انقلابی نوعی ایدهالگرائی است در حالیکه مبانی اصلاحطلبی از آبشخور توجه به واقعیات ارتزاق مینماید توضیح آنکه اگر از مباحث تئوریک و تفصیلی در خصوص تفاوت و تمییز این دو اصطلاح صرفنظر کنیم و مشخصه اصلی اصلاحطلبی را حرکت گام به گام به سوی باورها و ایدهآلها با توجه به واقعیات موجود بدانیم باید بگویم که من مدتهاست که دیگر انقلابی نیستم و به ایدهها و دورنماهای خود در خلاء و به دور از پارامترهای واقعی و تعیینکننده نمیاندیشم.
۲- اگر در برابر اندیشه اصلاحطلبی نیز بخواهیم برای جریان اصولگرائی اندیشهای تعریف کنیم من فکر میکنم مشخصه اصلی تفکر و اندیشه اصولگرائی باید همان انقلابیگری و بازگشت به گذشته باشد، گذشتهای که در آن همه نیروهای انقلابی در خواب جزمی ایدهآلگرائی و رویای تحقق بهشت در روی زمین و جامعه بیطبقه بسر میبردند.
۳- میان اندیشه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان و از آنسو مابین اندیشه انقلابیگری و اصولگرایان تفاوت بسیاری وجود دارد که باید در این خصوص توضیح داده شود:
اصلاحطلبی در مقام اثبات و ثبوت یکی نیست چنانچه اصولگرائی نیز در مقام تعریف و تحقق یکسان نمیباشد.
اگر اصولگرائی را در مقام تعریف، انقلابیگری بدانیم با آن خصائصی که از انقلابیون سراغ داریم نظیر صداقت، ایثار، شهادتطلبی و… اصولگرائی در مقام تحقق به هیچ روی با آن تطابق و تفاهمی نخواهد داشت. زیرا بسیاری از «اصولگرایان محقق» به عنوان صاحبان منصب و مسئولیت و یا منتسبین به یک جریان سیاسی در مقام واقعیت، ماکیاویلیستند و از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف بهره میبرند و بوئی از صداقت و وفاداری به ارزشهای اخلاقی از رفتار آنها به مشام نمیرسد.
نمونه این نوع از عملکرد را میتوان در برخوردهای این جریان سیاسی، با دستاوردهای دولت تدبیر و امید مشاهده نمود.
اصلاحطلبی
بسیاری از منتسبین به این جریان به هیچ روی به مولفههای اصلی اندیشه اصولگرائی و انقلابیگری حتی نیم نگاهی هم ندارند و به تعبیر رایج فقط نان به نرخ روز میخورند. چه بسیارند مدعیانی در این صف که به تعبیر مولانا روز «عبدالله»اند و شب، «نعوذبالله»:
روز عبدا… او را گشته نام
شب نعوذبالله و در دست جام
روز همچون مصطفی، شب بولهب
بنگر آن سالوس روز و فسق شب
به تعبیر و فرمایش حضرت امیر: میگویند و عمل نمیکنند و میبارند و طراوتی به ارمغان نمیآورند.
ماجرای ایشان، ماجرای آن شتری است که مدعی گشته بود از حمام آمده است.
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا میآئی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو!
گفت: خود پیداست از زانوی تو
گر ز چشمه آمدی چونی تو خشک
ور ز ناف آهوئی کو بوی مشک؟
گر تو میآئی ز گلزار جنان
دسته گل کو از برای ارمغان
ز آنچه میگوئی و وصفش میکنی
چون نشانی در تو نبود ای سنی!
آری اینان وصف چیزی را می کنند و مدعی آن هستند که هیچگونه نشانی از آن در رفتار ندارند و این زیست دوگانه و ریاکارانه بزرگترین آفتی است که جامعه امروز ما بدان گرفتار شده است.
از سوی دیگر، باید گفت ما اصلاحطلبان هم چندان علیهالسلام نیستیم. آنچه که صددرصد قابل دفاع است اندیشه اصلاحطلبی است که خود مؤسس بر مولفههائی نظیر: دموکراسیخواهی، اندیویدوآلیسم، اومانیسم، عقلانیتورزی و نقدپذیری و… میباشد.
اندیشه اصلاحطلبی خاستگاهش حوزه روشنفکری دینی است و هرگاه نسبتش به آن خاستگاه قطع شود دیگر مطاعی برای عرضه در عرصه سیاست نخواهد داشت.
گروهی از اصلاحطلبان آنگاه که پس از دوم خرداد ۷۶ بر کرسیهای قدرت تکیه زدند اندک اندک از آن دعاوی نخستین فاصلهای معنیدار گرفتند و نوعی از اصلاحطلبی و جماعتی از اصلاحطلبان بوجود آمد که تفاوت چندانی با اصولگرایان در رفتار نداشتند: فقط اینها «حیدری» بودند در برابر رقبای «نعمتی»شان!
البته همانطور که گفتم این اوصاف در خصوص جمعی از اصلاحطلبان (در مقام تحقق) صدق میکند و اصلاحطلبی در مقام تعریف و آنان که هنوز به باورهای نخستین عشق میورزند و ملتزمند حساب دیگری دارد.
۴- میان اصلاحطلبان و حاملان و معتقدین به اندیشه اصلاحطلبی نسبت «عموم و خصوص منوجه» برقرار است که یکی از چهار نسبت متصور در منطق قدیم است.
در نسبت عموم و خصوص منوجه میان دو مفهوم، چهار قضیه جزئیه قابل تعریف است که دو تای آنها از حیث مصادیق کاملاً همپوشانی دارند.
نسبتهای متصور میان دو مفهوم پیش گفته از این قرار است :
الف) برخی از اصلاحطلبان حامل و معتقد به اندیشه اصلاحطلبی هستند.
ب) برخی از اصلاحطلبان حامل و معتقد به اندیشه اصلاحطلبی نیستند.
ج) برخی از حاملان و معتقدین به اندیشه اصلاحطلبی، اصلاحطلبند.
د) برخی از حاملان و معتقدین به اندیشه اصلاحطلبی، اصلاحطلب نیستند.
در توضیح و تحلیل چهار قضیه فوق باید گفت قضایای الف و ج همپوشانی کامل دارند و واجد مصادیق واحدند که عبارت است از: اصلاحطلبان واقعی، اصلاحطلبانی که هم وفادار و معتقد به اندیشه اصلاحطلبیاند و هم به لحاظ صفبندی سیاسی جزء گروهها، جمعیتها و یا چهرههای اصلاحطلب محسوب میشوند.
قضیه ب شامل افراد و مصادیقی است که از ۷۶ تاکنون از این دکان بهرهها بردهاند و اصلاحات برایشان پروژه است نه پروسه!
خاطره فرماندار اسبق شفت در دوره اصلاحات که از قضا مدتی به سمت دبیری جبهه هماهنگی احزاب و گروههای اصلاحطلب استان نیز نائل گردید بسیار قابل تأمل است.
پس از روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد، یکی از دوستان، همین فرد را در استانداری تهران در حالی که چفیهای بر دوش خود انداخته بود، مشاهده کرد و گفت چه میکنی؟
او پاسخ داد اصلاحات یک پروژه بود که به اتمام رسیده و اکنون پروژهای دیگر برایم آغاز شده است (او یکی از مدیران کل استانداری تهران شده بود) مصادیق قضیه «ب» کسانیاند یا درستتر بگویم نا «کسانی» هستند که در هر پروژهای میتوانند نقش ایفا کنند و دغدغه فکری و التزام اخلاقی به هیچ تفکری ندارند.
اگر دور و بر خود را با وسواس بیشتری پایش کنیم تعداد بسیاری از این جنس افراد در اطرافمان قابل شناسائی خواهند بود.
چهرههای «آشنا»ی بسیاری را مشاهده میکنیم که به لحاظ فکری با اندیشه اصلاحطلبی ناآشنایند. و برایشان فرقی نمیکند که دست چه کسی را ببوسند!؟
شعار این جماعت اینست که:
«به دکان کسی بنشین! که در دکان شکر دارد»
آری مصادیق قضیه ب، دقیقاً همان مگسان گرد شیرینیاند و ماشاءا… که تعدادشان! هر روز که میگذرد، افزونتر میگردد.
در باره مصادیق قضیه دال نیز در انتهای این نوشتار سخن خواهم گفت.
۵- از مقدمات فوق میخواهم چنین نتیجه بگیرم که:
برای انتخاب وزراء، استانداران و مدیران کل بهتر اینست کسانی برگزیده شوند که مصادیق قضایای الف و ج باشند یعنی هم اصلاحطلب و هم وفادار و معتقد به اندیشه اصلاحطلبی!
البته شرط اشراف بر حوزه کاری و دارا بودن تخصص نیز خاصه در حوزههای فنی بسیار حائز اهمیت است.
۶- این گروه یعنی اصلاحطلبان واقعی، کسانی که هم به اسم و هم به رسم اصلاحطلبند، چندان پر تعداد نیستند چرا که اولا: وقوف بر مؤلفههای اندیشه اصلاحطلبی و فهم آن نیازمند مطالعه و غور بسیار در آراء صاحبنظران سیاسی، روشنفکران، فیلسوفان، دین پژوهان و مورخین و… است در حالیکه امروزه ما بیشتر خواننده روزنامهها، اخبار سیاسی و مخاطب سایتها و کانالهای تلگرامی در فضای مجازی هستیم که آنی ما را به خود وا نمیگذارند و وظیفه و رسالت اصلیمان را Forward کردن ساختهاند.
از این حیث تنها امیدمان به آینده، دانشگاهها و حوزههای علمی و موسسههای آموزشی است که جدای از مدرک به محتوا هم معطوف باشند تا بتوانند جوانان دانا و کارآمد و مدیر برای داشتن فردای بهتر پرورش دهند. (بگذریم)
اما در شرایط کنونی مشکل دوم (و ثانیاً) آنست که بسیاری از اصلاحطلبان واقعی و کارآمد در ادوار مختلف به علت شفافیت در بیان مواضع و صداقت و صراحتشان در دفاع از اصلاحات پروندهدار شدهاند و توسط نهادهای نظارتی رد صلاحیت میشوند. لذا در چنین شرایطی و در صورت فقد و عدم امکان استفاده از نیروهای اصیل که مصادیق قضایای الف و ج هستند باید به سراغ کدام گروه برویم؟ مصادیق قضیه «ب» یا مصادیق قضیه «دال»؟
اگر به تعبیر سید جمالالدین اسدآبادی، اقبال، پروین اعتصامی و بسیاری دیگر از مشاهیر و بزرگان، مسلمان واقعی نیافتیم که هم به اسم مسلمان باشد و هم به رسم، چه کسی به مسلمان واقعی نزدیکتر خواهد بود و لایق است برای مسلمان قلمداد کردن؟
آنکه به معنا مسلمان باشد و اهل تسلیم یا آنکه فقط به اسم مسلمان است و از حقیقت تسلیم و مسلمانی بو و بهرهای نبرده است و عیناً این امر در خصوص اصلاحطلبی و اصلاحطلبان نیز صادق است.
اگر شناسنامهدارها بنا به ادله مختلف (عدم تأئید و یا بیاقبالی به کار اجرائی و…) در جائی حاضر نبودند. بسراغ مصادیق کدام قضیه باید رفت؟
ب) آنان که فقط به نام اصلاحطلبند و با محتوا بیگانه یا
د) آنانی که به معنا اصلاحطلبند و اگرچه دل در گرو مؤلفههای اصلاحطلبی دارند اما به دلایل مختلف یا در صف جریانات اصلاحطلب موجود حضور ندارند و یا حتی بنا بر پارهای از ملاحظات تاریخی و عاطفی و… در صفبندی رقیب قرار گرفتهاند.
در مقام تمثیل اگر روزی با دو «حسامالدین» مواجه شدیم کسی که نام و سیمای آشنائی دارد و دو دیگر آنکه: اهل دل است و از دیاری دیگر، کدامیک را بر خواهیم گزید؛
یقیناً رأی من؛ حسامالدین «آشنا» نخواهد بود و به شیوه اهل دل، حسامالدین چلبی را برمیگزینم.
۷- در انتها خالی از لطف نخواهد بود که جایگاه مرحوم مهندس روحا… قهرمانی چابک، استاندار اسبق گیلان را نیز دراین تقسیمبندی (به زعم خود) مشخص کنم تا مباحث مطروحه در بند ۶ اندکی روشنتر شود.
شاید شبهه مقدری مطرح شود که چگونه میتوان به منویات درونی اشخاص پی برد و «اصلاحطلبان دلی» را از «اصلاحطلبان زبانی» باز شناخت.
پاسخ به این شبهه و دفع این شبهه مقدر به تعبیر طلاب سهل و ممتنع است و پرداختن تفصیلی به آن مجال دیگری میطلبد لیکن براساس یک ضربالمثل قدیمی باید گفت: «از کوزه همان تراود که در اوست»
این هر دو گروه، خواه و ناخواه در رفتار و اعمال و نوع زیستشان آنچه که در دل دارند، به نمایش میگذارند!
… با توجه به معاشرتم با مرحوم روحا… قهرمانی چابک پس از خرداد ۷۶ تاکنون باید بگویم که من در حوزه اعتقادات براساس گفتگوهائی که با او داشتم ایشان را اصلاحطلب یافتم اگرچه به زبان در پارهای از مواضع در صفبندی دیگری قرار میگرفت.
بر همین اساس همواره تأکید بسیاری از دوستان از جمله در ایام انتخابات اخیر به آن مرحوم این بود که شما چگونه با این باورها در صف دیگری غیر از حامیان روحانی و اصلاحات قرار گرفتهای؟
… شاید اگر زمان مجال بیشتری داده بود و از سوی دیگر اصلاحطلبان واقعی با این همه معاذیر و مشکلات و مضایق مواجه نمیشدند و ملاحظات برای کتمان حقیقت چندان محل اعتنا نبود… قضاوتها نیز در این خصوص در فضای شفافتری صورت میگرفت…
به هر حال برای آن مرحوم از خداوند طلب اجر و مزد و آمرزش مینمایم و این ابیات را تقدیمشان میکنم:
قهرمان و چابک و روحِاله
همچو خورشیدِ کسوفِ زیر ماه
گرچه خور پنهان شده زیر سپر
تو گذر ۱ بین نختفا (نه اختفاء)۲ جان پسر!
شهرها از شحنهها آکندهاند
تا که خوبان و خلائق زندهاند
صد هزاران «بولهب» در شهر هست
جان عشاق حقیقت مستِ مست
جان عاشق، عشق را پنهان کند
تا دمِ جان دادنش، کتمان کند.۳
پاورقی
۱و ۲- از اصطلاحات علم نجوم
۳- مَنْ عَشِقَ فکتمَ و عَفَّ فَماتَ، فهُوَ شهید.
ترجمه: هر که عاشق شود و عشق خویش را کتمان کند و پاکدامنی ورزد و با این حال بمیرد، او شهید است.
انتشار
یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و بدون هر گونه
تغییر و دخل و تصرفی جهت انتشار نظرات در رسانه منتشر می شود