كدخبر: ۸۹۸۶
تاريخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۵
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
پارلمان‌های‏ شهري نمادي از حاكميت محلي
حميده امكچي
شكل‏‌گيري شوراهاي شهر نمادي از پذيرش حق مردم در هدايت امور زندگي و تمکین به حق تعیین سرنوشت مردم و فراهم کردن امکان پيگيري مطالبات خود در شهر و سكونتگاه‏‌هاي‌شان و مقدمه‏‌اي براي گذر از انواع حاكميت‏‌هايي است كه تمامي اقشار و مردم جامعه را نمايندگي نمي‏‌کنند. اما اين فرآيند در كشور ما از كي آغاز شد و اكنون در چه مقطعي از روند تكامل آن قرار داريم؟
پس از كنار گذاشتن ميرزا آقا خان نوري صدر اعظم توسط ناصرالدين‌ شاه، بي‏‌اعتمادي شاه به اطرافيان از يك‌سو و قلع و قمع تمامي افراد شايسته‏‌اي كه وظيفه صدر اعظمي را مي‏‌شد به آن‌ها واگذار كرد از سوي ديگر، او را مجبور به اتخاذ تصميمي کرد كه شايد مبنايي برای مدرن شدن كشور و ورود آن به مسير بي‏‌بازگشتی که هرچند پر پيچ و خم و پر از موانع بود، ولی در نهايت قدرت مطلقه را در مقابل مشاركت جويي مردم براي حق تعيين سرنوشت خود مجبور به تمكين كرد و با ایجاد تشکیلات لازم هرچند با تأخیر آن را نهادینه ساخت.
اين بركناري توسط ناصرالدین شاه در سال 1275 هجري قمري برابر سال ۱۲۲۷ شمسي انجام شد؛ زمانی كه ديگر شاه از دست اين صدر اعظم قدر قدرت و حیله‏‌گر ـ كه تمام مدت با عوامل داخلي و خارجي درحال توطئه بود ـ جانش به لب رسيده‏ بود. اما از آن‌جايي كه خودش هم توان برعهده‏ گرفتن همه آن مسئوليت‏‌های بر زمين مانده را نداشت، با الگوبرداری از سيستم‏‌هاي غربي كه عمدتاً از سفرهايش، تصويري هرچند ناروشن و مبهم از آن در ذهنش شکل گرفته بود، تلاش كرد با همان ميزان دركي كه از آن امور داشت، به ترميم خلاء پيش آمده بپردازد. از اين حيث با تقسيم امور و مسئوليت‏‌ها به چند حوزه عمده، 6 وزارتخانه به‏ نام‏‌های داخله، خارجه، ماليه، جنگ، فوائد عامه و عدليه را به‏‌وجود آورد و هريك را به وزيری واگذار کرد تا خيالش را از چرخش امور مملكتي راحت سازد.
البته تصميم به حذف جایگاه "صدر اعظمي" در ساختار مدیریت كشور بيش از 6 سال نپاييد و در سال 1281 هجري قمري معادل 1233 شمسي با انتصاب ميرزا محمد خان ملقب به سپهسالار مجدداً اين وظيفه را براي هماهنگي بين وزارتخانه‏‌هاي تازه تأسيس در كشور احياء كرد؛ هرچند مشيرالدوله نيز قبل از این انتصاب به نوعي به انجام اين وظيفه مي‏‌پرداخت. بعدها اين چند وزارتخانه مثل داخله (وزارت كشور كنوني)، خارجه، جنگ، ماليه (دارایی کنونی) و فوائد عامه، مبناي شكل‏‌گيري قوه مجريه شد و وزارتخانه عدليه خود قوه مستقلي به نام قوه قضائيه را شكل داد. اما اين تغييرات اساسي و بنيادين تا وقوع مشروطه در سال 1286 شمسي، يعني عملاً حدود ۶۰ سال به تأخير افتاد. به اين تعبير برای اين تحول عمده به بيش از نيم قرن زمان نياز بود تا با انقلابي فراگير، همه بنيان‏‌هاي سنتي از جا بركنده و طرحي نو در تاريخ ايران در انداخته شود.
اما اين تغيير بنيادين در شيوه حكومت‌داري كشورمان تا وقوع مشروطه، يعني سال 1286 شمسي به تأخير افتاد. به تعبير روشن‏‌تر، عملاً به حدود 60 سال زمان نياز بود تا با وقوع انقلابي فراگير، ساختارهاي كهن مبتني بر حاكميت‏‌هاي متمركز و غيردموكراتيك، از جا بركنده و طرحي نو درانداخته شود.
با وقوع مشروطه، درخواست معوق مانده مردم براي مشاركت در امور خود و پيشبرد مسائل مملكتي تحقق يافته و در حد ممكن حلقه تنگ و محدود تصميم‏‌گيري درخصوص سرنوشت آحاد مردم به الگويی مدرن‏‌تر از پذیرش تأثيرگذاري و دخالت مردم در امورشان تغيير يافت و ساختارهاي مشاركت مردم، از طريق نمايندگان‌شان فراهم شد؛ هرچند آناني كه مي‌توانستند انتخاب كنند یا انتخاب شوند، هنوز اين حق را به‏‌طور سراسری و براي همگان به رسمیت نمی‏‌شناختند، زیرا فقط مردان، ملاکین و برخی پیشه‌وران و ... مشمول این حق می‏‌شدند، اما به هر حال الگويي از حكومت مردم‏‌سالار پايه‌ريزي شده بود كه براي فراگیرتر شدن آن نيز، بايد بیشتر حوصله مي‏‌کردند، تا اين نهال چنان ريشه گيرد كه بركندن آن ممكن نشود. اين ميسر نمي‏‌شد تا زمینه اين نحوه نگاه به مديريت امور کشور، در اعماق جامعه و در ميان مردم فراهم نشود و نهادسازي‏‌های لازم برای برپاساختن معادل آن‌چه در سطح ملي شكل مي‌گيرد، در سطح محلی مهیا نشود.
اما براي تحقق اين آرزو شايد بيشتر بايد صبر مي‏‌كرديم. چون تا سال 1297 شمسي يعني 70 سال بعد از شكل‏‌گيري وزارت داخله در سال 1227 طول کشید تا شاهد شكل‏‌گيري معادل محلي نهادهای اجرايی در شهرها شویم؛ سالی كه در شهر تهران بلديه (شهرداري) تأسيس شد تا امور محلي شهر به آن سپرده شود و قوه مجريه محلي شكل گيرد.
اما شكل‏‌گيري معادل محلي ساير قوا، يعني قوه مقننه و قضائيه در سطوح شهري يا محلي به زمان بيشتري نياز داشت، تا تدريجاً پا بگيرد و ريشه دواندن حاكميت مردمي در اعماق جامعه را ممكن سازد، تا از اين طريق سلامت و سرسبزي و شكوفايي نهايي مورد انتظار را كه با انقلاب مشروطه جان گرفته بود، تضمين کنیم. چنان‌كه براي معادل محلي قوه مقننه يا پارلمان‏‌هاي شهري ـ يعني شوراها ـ بايد بسيار بيشتر از شکل‏‌گیری قوه مجريه محلي (شهرداري‌ها) صبر مي‏‌كرديم. زيرا شروع به كار شوراهاي سراسري در سال 1378 نشان داد كه بيش از يكصد و پنجاه سال (یعنی از 1227 زمان تأسیس 6 وزارتخانه توسط ناصرالدين شاه و خلع صدر اعظم تا تشكيل نظام شورايي جديد) وقت لازم بود تا نهادسازي در پايين دست، كيفيت برنامه‏‌هاي اقدام در بالادست را تضمين كند؛ هرچند كه انجمن‏‌هاي بلدی و بعداً انجمن‏‌هاي شهر، بنا به مورد و در زمان‏‏‌هاي مختلف تلاش‌هايي پراكنده براي اين كار تلقي مي‏‌شدند، اما شكل‏‌گيري سراسري شوراهاي شهر و روستا با نوعي وحدت رويه در اركان و عملكردشان به همين 20 سال پيش برمي‏‌گردد كه به ميدان آمدن مردم براي سهم‏‌پذيري در اعمال حاكميت بر سرنوشت‌شان و پيگيري مطالبات‌شان از سطوح پايين را ممكن مي‏‌ساخت.
بعد از پا گرفتن قوه مجريه شهري، پس از تهران که در سال 1297 داراي شهرداري شده بود، به تدريج شهرهاي ديگر نيز داراي اين نهاد اجرايي محلي شدند؛ با همان تأخيري كه به آن اشاره كرديم، این بار پارلمان‏‌هاي شهري نيز به‏‌عنوان نهادهاي اعمال حاكميت محلي در شهرها برپا شدند. به این قرار معادل دو مورد از نهادهايي كه ضامن حاكميت مردم بر سرنوشت‌شان بود، بعد از سطح ملي، در سطح محلي نيز شكل گرفت، اما هنوز عدليه يا قوه قضائيه شهري برابرنهاد سطح ملي آن هنوز در سطح محلي شكل نگرفته تا به همان وظيفه ذاتي خود در سطح محلي عمل کند و حلقه استقرار حاكميت محلي را هم تكميل سازد. قوه عدليه شهري كه بايد عملكرد همه نهادها را رصد كند و در صورت وقوع امري كه خلاف قانون صورت پذيرفته يا حقي ضايع شده در امري برخلاف عدل و داد بر مردم رفته، وارد عمل شده و احقاق حق کند. البته دو ظرفيت براي هدفي كه برشمرديم پيش‏‌بيني شده تا به احقاق حقوق مردم در حوزه عمومي بپردازد.
ابتدا شوراهاي حل اختلاف در شهرها كه وابسته به قوه قضائيه بوده و مسأله دادخواهي در تمامي امور را طبق حدود وظایف و اختيارات خود برعهده دارد. دوم، ديوان محاسبات شهر است كه در موضوع در دست بررسي لایحه مديريت شهري مطرح شده است، اما به دليل حوزه ويژه ورود و مداخلاتش كه مسائل مالي شهرداري‏‌هاست، نمي‏‌تواند از جامعيت مورد انتظار به‏‌عنوان بستر برقراری عدالت شهري برخوردار باشد، زيرا به ساير حوزه‏‌ها بنا به وظيفه قانوني تعريف شده براي آن نمي‏‌تواند وارد شود. از طرف ديگر، از آن‌جا كه ديوان محاسبات شهر در چارچوب شهرداري‏‌ها و تعهدات اين نهاد شكل مي‏‌گيرد، شايد نتواند كارآمدي لازم را از حيث ديده‌باني امور حقوقي متنوع مطرح در شهر ـ چنان‌كه از قوه قضائيه انتظار مي‏‌رود ـ برعهده گيرد. به همين مناسبت بايد در تدارك نظام ديده‌باني مناسب براي احقاق حقوق مردم در حوزه عمومي در راستاي تكميل ساختار اعمال مديريت مردم در سطح محلي بود، تا بتوان به شكل‏‌گيري حاكميت مشروطه محلي اميدوار شد. اما انتظار ما از آن‌چه تا كنون در سطح محلي يا شهرهاي‌مان به‌دست آمده چيست؟ از سال 1297 تا كنون با گذشت نزديك به يكصد سال از تأسيس نخستين شهرداري در تهران و بعدها در بیش از ۱۲۰۰ شهر كشور با تأسيس شهرداري قوه مجريه محلي‌مان را برپا کرديم. اکنون با گذشت حدود 20 سال از عملياتي‏ شدن آخرين نسخه‏‌اي كه براي شورا يا پارلمان‏‌هاي شهري تدارك ديديم، بالاخره در تمامي سكونتگاه‏‌هاي شهري و روستايي‏‌مان از وجود اين نهاد برخوردار هستیم و مي‏‌توانيم ادعا كنيم كه انتظار ما از ساز و‌ كارهاي استقرار حاكميت محلي درحال تكميل است. اما نگاهي به تجربه 20 ساله از ايجاد سراسري نهاد شوراها اكنون به ما اين فرصت را مي‏‌دهد كه ببينيم آيا شوراها آن‌چنان كه بايد و در قانون پيش‏‌بيني شده شكل گرفته و به وظيفه خود مي‏‌تواند عمل كند. در اين ارتباط به چند نكته مي‏‌توان اشاره کرد:
1. فقدان شکل‏‌گیری سلسله مراتبی شورای شهر که ارتباط آن را با اعماق جامعه با تردید همراه می‏‌سازد. به این تعبیر از خود می‏‌پرسیم آيا مراحل شكل‏‌گيري شوراهاي شهر از مسير درستي مي‏‌گذرند و آنان مي‏‌توانند ادعاي نمايندگي كل شهروندان را داشته باشند؛ زیرا فقدان شوراهاي محله‏‌اي، در محلات پرشمار هر شهر كه امکان رابطه‏‌اي نزديك و رودررو با مردم را مهیا می‏‌سازد، در صورت شکل‏‌گیری سلسله مراتبی شوراهاي محله‏‌اي، بعد شوراهاي منطقه‏‌اي و نهايتاً شوراي اصلي شهر از افرادي كه در اين ساختار به مسئوليت عضويت در شورا منصوب می‏‌شوند، كارآمدي شورا را از حيث ارتباط تنگاتنگ و دو سويه نسبت به مردمي كه نمايندگي آن‌ها در شورا را برعهده دارند با ترديد همراه می‏‌سازد؛ امري كه مي‏‌تواند بر مشروعيت اين نهاد تأثير گذارد.
2. موضوع انتخاب شهردار از سوی شورا يا شهروندان نيز موضوع ديگري است كه هريك مشكلات خود را دارد. در صورت انتخاب شهردار از سوی شورا ممکن است او را وام‌دار آنان کند و در صورت انتخاب مستقیم از سوی مردم، احتمال دارد در نوعي رابطه ناموفق و حتی در مقابل اعضاي شورا قرار گيرد كه پيشبرد امور را با محدوديت‏‌هايي همراه سازد.
3. شوراهاي محلي باید به وظايف محلي‏‌شان در عین تعهد به منافع ملي عمل كنند؛ چنان‌که در برخي تحقيقات بين‏‌المللي هم نشان داده شده كه تأكيد بر منافع محلي بعضاً شوراها و نهادهاي محلي را از رعايت و الزام به تعهدات ملي‏‌شان باز داشته و آن‌ها از اين حيث ناموفق ارزيابي شده‌‏اند. درحالي كه نمايندگان پارلمان‏‌هاي شهري بايد به نوعي درك واقع‏‌بينانه از حقوق و منافع موكلين خود برسند و هميشه منافع ملي را بر منافع محلي ترجیح دهند.
4. وظيفه نمايندگي منافع مردم در سطح محلي را به‌درستی برعهده گيرند و در موارد لزوم آن را تا سطح ملي هم به دقت دنبال و سپس آن را به نمايندگان مجلس ملي كشور واگذار کنند، زيرا در مواردي رجوع مستقیم مردم شهر به نمايندگان در مجالس اصلي در سطح ملي، آن‌ها را مجبور به مداخله در امور محلي خارج از وظايف و اختيارات‌شان مي‏‌کند؛ مسأله‏‌ای که نمايندگان را از انجام وظايف و امور بسيار مهم ملي باز مي‏‌دارد. انتقادي كه به بيشتر نمايندگان مجلس شوراي اسلامي نيز مي‏‌شود که به‌جای اهداف ملی، امور محلی را پیگیری می‏‌کنند.
5. در فقدان احزاب جامع و سراسري و همين‏‌طور نهادهاي تخصصي و سازمان‏‌هاي مردم‏ نهاد، اين نگراني وجود دارد كه چگونه بايد از توان و ظرفيت آنان براي پذيرش نقش نمايندگي منافع درخواست‏‌هاي مردم اطمينان يافت، تا به درستی نمایندگی خواست‏‌های مردم را در شوراهای شهر برعهده گیرند.
6. علاوه بر محدوديتي كه در بالا به آن اشاره شد‏، زمان كوتاه براي معرفي كانديداها و اطلاع از برنامه‏‌ها و اهداف آنان ـ در فقدان تشکیلات حزبی ـ موجب مي‏‌شود، صرفاً افرادي توسط توده مردم انتخاب شوند كه در ساير حوزه‏‌ها نام و چهره خود را آشناتر ساخته‏‌اند؛ مانند هنرمندان و ورزشکاران‏، پديده‏‌اي كه ممكن است انجام وظيفه خاص آنان در پارلمان‏‌هاي شهري را با شبهه همراه سازد.
7. انتخاب از مسيري چند مرحله‏‌اي (شوراهاي محلي، منطقه‌اي و نهايتاً شهري) كه موجب مي‌شود نمايندگان به‏‌طور مرحله‏‌ای از بطن جامعه و با طي مراحلي انتخاب شوند و به شوراي شهر وارد شوند، آنان را در ارتباط تنگاتنگ با موكلين‏‌شان قرار دهد كه هم از مسائل محلي آنان مطلع شوند و هم خود را متقابلاً پاسخگوي آنان بدانند. همين‏‌طور در صورت انتخاب از طريق سيستم‏‌هاي حزبي يا نهادهاي تخصصي باز هم به دلیل ضرورت رعايت اصول نهادي كه به آن وابسته‏‌اند، آن‌ها را ملزم به رعایت چارچوب‏‌های پذیرفته شده‏‌ای کند که منجر به پاسخگو کردن آنان شود و برای انجام وظايف‏‌شان مسئول و متعهد‏تر سازد.
8. اشاره به اين نكته نيز ضرورى است كه فراز و فرود نهاد شورا از نخستين مراحل تشكيل آن‏، يعنى زماني كه انجمن‏‌هاى بلديه تأسيس شدند تا كنون، با ميزان تعهد حكومت‏‌هاى مركزى به حقوق شهروندى مردم و اعتقاد به لزوم مشاركت از پايين در حاكميت و حق تعيين سرنوشت توسط خودشان مشروط مى‏‌شد. با حكومت‏‌هايي كه به اين حق باور داشتند تقويت شده و با غير آن به محاق مى‏‌رفت‏. در همين ارتباط سه دوره مشخص از اوج و حضيض شوراها ـ انجمن‏‌هاى بلديه، انجمن شهر و شوراهاى شهر كنونى ـ تمثيل واقعى چنين پيوندى است.
در پايان باید گفت اين‌كه ضلع سوم حاكميت مشروطه محلي هنوز تحقق نيافته و جاي ديده‏‌بان شهر براي برقراري عدالت شهري را خالي مي‏‌بينيم، اما وجود دو نهاد ديگر حتي اگر هنوز آن‌ها را در مطلوب‏‌ترين شكلی که باید داشته باشند، ارزيابي نكنيم، اين اميد را فراهم مي‏‌سازد، در مسيري گام نهاده‏‌ايم كه بسياري از انتظارات در چارچوب آن قابل تحقق است. حتي اگر كمي بیشتر براي دست‏ يافتن به آن صبر كنيم.

• مدیر گروه مطالعاتی مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران
•• روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 4050، 31 ارديبهشت 1396

نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"