كدخبر: ۸۵۵۴
تاريخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۶
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
نگاهی به فرازهای شعر "آستارا" در آثار اکبر اکسیر و داوود ملک‌زاده
شهر مرزی، صوت داوودی، اکسیر "فرانو"
کاظم هاشمی
اکبر اکسیر در اواخر دهه پنجاه، شاعری شناخته شده در پایتخت بود و این برای کسی که مقیم شهرستانی مرزی بود، امتیازی بزرگ محسوب می‌شد. روزگار هم چون اکنون نبود که ارتباط ادبی-فرهنگی تهران با استان‌های کشور چنان تنگاتنگ باشد که شعرخوانی شاعری در جزیره قشم، پنج دقیقه بعد در تهران شنیده شود و تازه اعتراض شود چرا پخش همزمان نداشته! در آن روزها، گیلان به مرکزیت شهر رشت، نمایندگان جوان چندانی در پایتخت نداشت چه رسد به شهری مرزی چون آستارا که از امکانات و امتیازهای مرکزنشینی نیز در آن خبری نبود البته اکسیر، دامنه شهرتش در دهه شصت، رفته رفته چون دریای خزر که در آن زمان دچار عقب‌نشینی شده بود، از تهران پاپس کشید و منحصر شد به استان گیلان و در دهه هفتاد، این پا پس‌‌کشیدن به خودِ آستارا هم رسید! با این همه دهه هشتاد، در یک کلام دهه اکسیر بود با شعری مدرن و متأثر از جریان شعر هفتاد اما با طنزی که در نثر اکسیر – و نه شعرش- از همان دهه‌های پنجاه و شصت به چشم می‌خورد. او بر این جلوه تازه از شعر خود نام «فرانو» را نهاد و با عده کثیری از شاعران جوان آستارایی که در حلقه شعری او شاگردی کرده بودند، به فتح نشریات و رسانه‌های صوتی و تصویری پایتخت در دهه هشتاد همت گماشت و موفق هم شد، لااقل تا نیمه‌های آن دهه؛ با این همه حتی در این فتح رسانه‌ای هم شعر اکسیر بیشتر از شعر شاگردانش درخشید و البته بودند شاعران جوانی که نام‌شان بیشتر از باقی آن جمع به گوش رسید؛ داوود ملک‌زاده از آن جمله بود.این متن، در پی اثبات حقانیت «فرانو» نیست؛ «فرانو» نیز چون تمام پدیده‌های دهه‌های پیشین، دچار تغییر و تحول شد اما آنچه ماند نه یک «نامگذاری ادبی» و نه حتی یک «حرکت جمعی رسانه‌ای» که «شعر» بود و این شعر، هنوز در حال تبدیل و تحول است.



شعر اکسیر؛ شعری که دغدغه معنا دارد
شعر اکسیر شعر بازی با کلمات است چه خود بپذیرد، چه نپذیرد. این بدان معنا نیست که در شعر او معنی فدای لفظ می‌شود نه تنها چنین نیست که اکسیر سخت دغدغه معنا دارد و در واقع او با کلمات بازی می‌کند تا معنای شعرش را دوچندان کند. کار اکسیر به خدمت گرفتن واژگانی‌ست که پتانسیل افاده بیش از یک معنی را داشته باشند. او با کلمات بازی می‌کند تا به معنا برسد. هرچه این بازی بیشتر باشد شعر اکسیر لایه‌های معنایی بیشتری پیدا می‌کند:
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم
شعر اکسیر شعر ایهام است. چندلایه است. یعنی می‌شود چند معنی مختلف از آن برداشت کرد و این چندمعنایی بودن حاصل بازی با کلمات است.اکسیر سراغ کلماتی می‌رود که قلمرو معنایی بیشتری دارد و می‌شود چندمعنی مختلف را از آن دریافت کرد. او این کلمات را انتخاب می‌کند و بعد با استفاده از تخیل خود بین آنها ارتباط برقرار می‌کند و حرف خود را می‌زند. نکته‌ای که باید بدان اشاره کرد این است که این واژگان معمولاً از یک خانواده هستند و به یک قلمرو معنایی اختصاص دارند. به تعبیر قدما مراعات‌النظیر دارند. دراین میان حتی اسامی اشخاص و کتب هم به داد او می‌رسند: «صادق، هدایت»، «بینوایان، عطار». تمام این کلمات ایهام دارند در نتیجه شعر از تک‌معنایی بودن فاصله می‌گیرد:
مواظب وسایلتون باشین!
من بودم و جمشید و یک پادگان چشم‌قربان!
از سلمانی که برگشتیم سرباز شدیم
در تخت‌های دوطبقه،
خواب‌های مشترک دیدیم
یک روز که من نبودم
تخت جمشید را غارت کرده بودند!
یا:
مادر عاشق طلا بود
جشن تولد، دست‌بند خواست
پدر به زندان رفت
روز مادر، زنجیر خواست
پدر به تیمارستان رفت
سالگرد ازدواج، سرویس خواست
پدر سوار شد و رفت!
اکسیر دنبال کلمات آن چنانی نیست او دنبال کلمات این‌چنانی‌ست؛ یعنی دم دستی، کنار خیابانی. کلماتی که در بین عوام جاری‌ست بهترین خوراک شعر اوست. ضرب‌المثل‌ها، ارجاعات متنی و فرامتنی، اسامی، فحش‌ها، ، جوک‌ها و کتب و در یک کلام آنچه در کوچه و خیابان‌های شهر اتفاق می‌افتد مواد شعری او را تشکیل می‌دهند.

شعر طنز، شاعر طنزپرداز
من از اهل فن اجازه می‌خواهم شعر کوتاه را «شعر تلنگر» بنامم. شعری که می‌آید، تلنگر می‌زند(ذهن را قلقلک می‌دهد، به فکر فرو می‌برد) و می‌رود. شعری چندخطی که در یکی دو خط اول مقدمه می‌چیند و در یکی دو خط آخر حرفش را می‌زند و مخاظب را به فکر فرو می‌برد و می‌رود. می‌رود بدین معناست که مخاطب شعر را کنار می‌گذارد و به فکر می‌رود یعنی به موضوعی که شعر مطرح کرده اما بسط نداده فکر می‌کند. در واقع شعر در ذهن مخاطب ادامه می‌یابد و مخاطب با فکر کردن شعر را بسط می‌دهد یعنی شاعر ادامه شعر را به عهده مخاطب می‌گذارد.
شعر کوتاه از جایی شروع می‌شود که تمام می‌‌شود. شاعر اشاره می‌کند و مخاطب بسط می‌دهد یعنی همه چیز را آماده در اختیار مخاطب قرار نمی‌دهد. کار شاعر تلنگر زدن و به تفکر واداشتن است. شعر کوتاه مخاطب را درک می‌کند، می‌داند که مخاطب امروز حال و حوصله‌اش زود سر می‌رود این است که در چند خط سعی می‌کند حرفش را بزند یعنی با چند سطر به اندازه چندصفحه حرف می‌زند اما نه روی کاغذ که در ذهن مخاطب. شعر کوتاه در استفاده از کلمات خست به خرج می‌دهد اما در معنا افراط می‌کند به عبارتی با کمترین کلمات بیشترین معنا را بیان می‌کند. شعر اکسیر دقیقاً همین کار را انجام می‌دهد یعنی تلنگر می‌زند؛ یعنی مخاطب را به فکر فرو می‌برد. شعر اکسیر علاوه بر تمام این ویژگی‌ها یک عنصر دیگری هم دارد که به شعرش جذابیت بیشتری می‌بخشد؛ عنصر طنز!
طنز آمیخته با انتقاد، نه انتقاد آمیخته با طنز، مهم‌ترین ویژگی شعر اکسیر است. این به این معناست که طنز در شعر اکسیر پررنگ است و در سطح قرار دارد. یعنی خواننده در ابتدا متوجه طنز می‌شود و بعد به فکر می‌رود. از اینجاست که شعر اکسیر را بیشتر شعر طنز می‌خوانند و خودش را طنزپرداز. حتی روی جلد مجموعه‌هایش می‌نویسند: شعر طنز. و این درست به این خاطر است که طنزش بر سایر ابعاد شعرش می‌چربد. اکسیر انتقادش را در قالب طنز بیان می‌کند و از این نظر شبیه است به عبید. اکسیر مثل عبید برای بیان تباهی‌ها، طنز را انتخاب کرده است. طنز در شعر این دو محوریت دارد اما در شعر مثلاً حافظ و فروغ (ای مرز پرگهر) و نصرت رحمانی (شعر ناتمام) چنین نیست. در شعر اینها طنز زیرپوستی است، ظریف است، کم است، گم است اما هست. طنز اینها نمی‌خنداند می‌گریاند، اما طنز اکسیر و عبید می‌خنداند. به عبارتی اکسیر و عبید اول می‌خندانند بعد می‌گریانند اما حافظ و فروغ و رحمانی اول می‌گریانند و بعد هم لبخند تلخی به روی لب می‌نشانند. طنز گروه دوم تلخ و گزنده است اما طنز گروه اول شیرین است.چون طنزپرداز هستند اما در گروه دوم تنها رگه‌هایی از طنز دیده می‌شود؛ یعنی به اندازه گروه دوم پررنگ و در سطح نیست. درواقع هر دو گروه می‌دانند طنز بهترین قالب برای بیان زشتی‌ها و تباهی هاست و باعث تأثیرگذاری بیشتر شعر می‌شود اما همان گونه که اشاره کردیم طنز اکسیر و عبید شیرین است و در سطح اما طنز حافظ و فروغ و رحمانی تلخ است و ظریف.

شعر ملک‌زاده؛ نه به تمامی «فرانو»
داوود ملک‌زاده از شاعران فرانوست که اگرچه ردپای اکبر اکسیر در شعرهایش دیده می‌شود اما او سعی می‌کند به لحاظ فرم و زبان مسیر تازه‌ای بپیماید و صدای مشخصی داشته باشد. شعرهایش به مراتب از شعرهای اکسیر بلندتر است و آن لایه‌های معنایی شعر اکسیر را ندارد یعنی داوود ملک‌زاده شیوه‌های اکسیر را چندان در شعرش به کار نمی‌برد، به عبارتی آن بازی با کلماتی که در شعر اکسیر برای چندمعنا کردن شعر دیده می‌شود در شعر ملک‌زاده چندان به چشم نمی‌خورد. در واقع چنین به نظر می‌رسد که داوود به سمت شعر سپید-در رویکرد کلی و آشنایش- در حرکت است. به عبارت دیگر ملک‌زاده به تمامی فرانویی نیست اگرچه در مجموعه «تهران برای شعر شدن شهر کوچکی‌ست» رد پای اکسیر دیده می‌شود اما در همین مجموعه، شعرهایی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد ملک‌زاده می‌خواهد از فرانو فاصله بگیرد و به شعر سپید نزدیک شود.در واقع ملک‌زاده بین سپید و فرانو در نوسان است. بلاتکلیف است. به این شعر از مجموعه «تهران برای...» توجه کنید:
برای همسایه آپارتمان‌نشین
دلم می‌سوزد
که صدای بلبل را در زنگ تلفن همراه می‌شنود،
و جنگل را در مستندهای راز بقا می‌بیند.
خوش به حالم
- که مادرم -
جنگل را در باغچه کاشته است
و کودک همسایه
- دزدانه -
به آواز بلبل گوش می‌دهد.
در این شعر که در آن انسان مدرن به تصویر کشیده می‌شود هیچ‌یک از ویژگی‌های فرانو دیده نمی‌شود، نه زبان فرانویی است و نه فرم و نه چیز دیگر. در شعر «انتخاب» از همین مجموعه باز گرایش شاعر به شعر سپید دیده می‌شود:
قرار است
تمام لغت‌های جهان را پاک کنند
و فقط یک لغت
سهم من باشد
«تو» را انتخاب می‌کنم.
و یا شعر «آقابالا» از همین مجموعه:
از خانه که بیرون می‌زنم؛
جیب‌هایم را چک می‌کنم
پول، کلید، یادداشت روزانه...
و یک مشت سلام
که در پیاده رو
سرم را بالا بگیرم.
به نظرم این شعر، از شعرهای خوب ملک‌زاده است. در این شعرها ملک‌زاده از فرانو فاصله گرفته و به شعر سپید رسیده است البته منظور از شعر سپید، سپید شاملو نیست بلکه سپید امروز مد نظر است. علاوه بر این شعرها، شعرهای دیگری هم در این مجموعه به چشم می‌خورد که در آنها ملک‌زاده از فرانو جدا شده و قدم در وادی شعر سپید گذاشته است. شعرهای «باربارز»، «مورچه‌ها»، «...» از آن دسته‌اند. در مجموعه «آستارا تنها بندر بی‌کشتی» با یک گسست روبه‌رو هستیم؛ گسست از فرانو. در این مجموعه، شاعر تکلیف خود را با خودش مشخص می‌کند و به شعر سپید روی می‌آورد. البته ناگفته نماند که در همین مجموعه هم شعرهایی وجود دارد که ویژگی‌های فرانو در آن دیده می‌شود اما تعداد این شعرها به قدری کم است که به چشم نمی‌آید. در این مجموعه شاعر به یک استقلال نسبی می‌رسد استقلال در فرم و زبان و اندیشه. در واقع می‌شود گفت که شاعر با این مجموعه شروع می‌شود:
مثل سربازی گمنام
- که با عشق به وطن-
به جبهه می‌رود
دوستت دارم،
مثل سرباز وظیفه
- که مجبور است بجنگد-
دوستت دارم.
تو
مین میدان‌های جنگی هستی
که یک روز به جای دشمن
زیر پا منفجر می‌شوی.
 داوود ملک‌زاده سعی می‌کند هر چیزی را که در زندگی با آنها سر و کار دارد بی‌هراس و بی‌پروا به روی کاغذ بیاورد. درواقع آنچه در شهر می‌گذرد در شعر او هم می‌گذرد:
1
خانه‌ها
یکی
یکی
طلوع می‌کنند
پیش از آنکه خورشید
از پشت کوه بیرون بزند
و شهری شود
2
کیف‌های خواب‌آلود
با کت و شلوارهایی بی‌سشوار
و نیم‌چه بوسه‌هایی خشکیده
از ساعت صفر عاشقی...
تنها قسمتی‌ست از سریال مترو
3
نگران تهران می‌شوم
وقتی حس می‌کنم
زیر پایش را خالی کرده‌اند
و هر لحظه ممکن است
ب
 ر
 ی
 ز
 د...
همان‌گونه که اشاره کردیم ملک‌زاده در این مجموعه تا حدودی توانسته است به استقلال برسد و صدای مشخصی داشته باشد. در این مجموعه ملک‌زاده به نوعی فرانو را پشت سر گذاشته و به سپید رسیده است:
زندگی
خوابی بود
که سگ پیر لنگ می‌دید
کنار جاده، جلوی رستوران سر راهی
منتظر مسافران اتوبوسی که
برایش پس‌مانده‌های‌شان را بیاورند
یا چرتش را پاره کنند،
و پای لنگش را تماشا کنند
یا نکنند.

جدل فرانو و سپید؛ بیان خوش‌ نمک یا نمکین؟!
در مورد طنز ملک‌زاده هم باید گفت که طنز او با طنز اکسیر تفاوت‌هایی دارد و طنزش از جنس طنز اکسیر نیست. ملک‌زاده سعی می‌کند از طنز اکسیر فاصله بگیرد و به طنز حافظ و فروغ و رحمانی نزدیک شود. یعنی به یک نوع طنز زیرپوستی و گزنده و تلخ.
این بدان معنا نیست که طنز ملک‌زاده به کلی با طنز فرانو تفاوت دارد بلکه منظور این است که ملک‌زاده در تلاش برای یافتن استقلال است. طنز در شعر ملک‌زاده به پررنگی شعر اکسیر نیست. شعر ملک‌زاده اول انتقاد می‌کند و بعد لبخند تلخی بر لب مخاطب می‌نشاند. البته این مسأله در تمام شعرهای ملک‌زاده دیده نمی‌شود بلکه مربوط به بخشی از شعرهای اوست.
در یک کلام شعر اکسیر «خوش‌نمک» است و شعر ملک‌زاده نمکین. با این همه، ملک‌زاده هنوز در اول راه است و برای رسیدن به استقلال راه طولانی‌ای در پیش دارد. او نباید تنها به ادبیات اکتفا کند، باید فلسفه بداند، جامعه‌شناسی و تاریخ بداند، سیاست بداند، روان‌شناسی بداند در یک کلام تمام شاخه‌های علوم انسانی را مطالعه کند. خلاصه کلام اگر ملک‌زاده می‌خواهد صدای مشخصی داشته باشد باید این گفته پل والری را سرلوحه خود قرار دهد: «اگر منطقدان هرگز نتواند جز منطقدان باشد نه منطقدان می‌شود و نه می‌تواند بشود؛ و اگر شاعر هرگز جز شاعر نباشد بی‌کمترین امید به توانایی در اندیشه انتزاعی، هیچ اثر شاعرانه‌ای از خود به جا نخواهد گذاشت. من صمیمانه اعتقاد دارم که اگر کسی نتواند بجز زندگی خود زندگی‌های دیگری را زیست کند زندگی خود را هم نمی‌تواند زیست کند.»

• منتقد و پژوهشگر
•• روزنامه ايران، شماره 6301، 11 شهريور 1395
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"