كدخبر: ۸۵۴۸
تاريخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۳
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
اختصاصي "لاهيگ"
فخر ادبي لاهيجان نشان درجه یک هنری گرفت
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به 6 تن از نويسندگان و شاعران برجسته كشور نشان درجه یک هنری اعطاء كرد.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به 6 تن از نويسندگان و شاعران برجسته كشور نشان درجه یک هنری اعطاء كرد.
به گزارش "لاهيگ"،
کمیته ارزیابی هنرمندان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مرتضی سرهنگی، علیرضا کمره‌ای، بلقیس سلیمانی،
محمدحسین مهدوی (م. مؤید)، مفتون امینی و مجید قیصری نشان درجه يك هنری اعطاء كرد.
محمدحسین مهدوی (م. مؤید) در هفتم تیر ۱۳۲۲ در نجف در خانواده‌ای اهل شعر و ادبیات، از پدری لاهیجی و مادری رودسری به دنیا آمد. از پدرش (آیت‌الله حاج شیخ محمد مهدوی لاهیجی) دیوان شعری به یادگار مانده است.
م. مؤید ادبیات فارسی را با حضور در مدرسه ایرانیان عراق فرا گرفت و از چهارده سالگی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین بار شعر خود را در انجمن ادبی "خوشه" چاپ کرد و بعد، آثار بیشتری از او در جزوه شعر و همچنین مجله فردوسی در طول سال‌های دهه چهل انتشار یافت.
م. مؤید آن‌گونه که در کتاب "صور و اسباب شعر" نوشته اسماعیل نوری علاء دسته‌بندی شده است، به لحاظ سبک شعر به جریان شعری موج نو و شعر حجم تعلق دارد. او همچنین عضو نخستین کانون نویسندگان ایران بود که به همت جلال آل احمد تأسیس شد و در آن، شاعران و نویسندگان دیگری چون محمدعلی سپانلو، سیمین دانشور، رضا براهنی و ... حضور داشتند.



م. مؤید در زندگی‌نامه خود نوشت خود مي‌نويسد:
"سایه اولی بود آن سایه/
بام سیب بود آن‌جا که من در آن زاده شدم، هفت تیر ۱۳۲۲/
نجف اشرف.
زادگاهم گاهواره هارمونیک از تابش و آوا و آوانوشت بود/
کتابخانه پدر مهد کودکی‌ام بود/
نواخت چشم بود/
پدر ایرانی روحانی و مادر زار از ستم‌بارگی جهان و سیاه‌پوش همیشه.
موسیقی خوابگاهم در سکوت نیمه شبان ترنم‌های محرمانه بود/
پدر نیایش می‌کرد/
گاهی از تن هموار و آبی ترنم‌ها دریا باری از صدای کلام و چرخش فروچگان اشک بر می‌آمد و چنان بالا می‌گرفت که صدای فروچگان آن را می‌شنیدم.
تا سیکل اول دبیرستان آن‌جا بودم. ایرانیان، دبستان و دبیرستان به نام علوی ایرانیان داشتند و من از آن‌جا داد و ستد کلمات را آغار کردم/
و همین نام علوی ایرانیان کار خودش را کرد/
پس آن‌گاه به ایران آمدم، به لاهیجان و تا کنون در آن به‌سر می‌برم، مگر یازده سال که این‌جا و آن‌جا بودم؛ به مأموریت‌های اداری یا تحصیل دانشگاهی که در اصفهان سپری شد.
از آن‌جا/
از بام سیب، شگرف.
شگفتی واژه گلنار شد و کمی ماه آغاز شد/
در صحن امیر مؤمنان پدر شگفتی را با با ... (روشنی طلعت تو ماه ندارد) سریان فرمود/
و گام به گام دست دل و جانم را می‌گرفت: کاری به کار چیزهای دیگر نداشته باش.
حرف‌هایش به کنار سلاست گفتارش را بگیر.
ایرج میرزا می‌گفت/
و به همین سان/
نشریات ایرانی به وفور می‌رسیدند/
آن‌گاه نیما دریافت شد و دیگران/
که فرزندان ناخلفش از فرزندان خلفش خلف‌تر بودند/
و آن‌جا هم نازک الملائکه بود و نزار قبانی و شعر ترجمه/
به ایران که رسیدم می‌دانستم سرایش دارم/
شاملو و فروغ به بسیاری و شاملو و احمدی به شدت حضور داشتند/
و من این شدم که نیست.
اما همچنان نشان طعم گندم، دامن مرا گرفته است و من هم‌چنان دچار می‌نوازم.

نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"