چاره اکنون آب و روغن کردنیست (مولوی) خانم هانا آرنت ـ فیلسوف معروف سیاست ـ در جایی آورده است که: "سیاست مهمترین فعل و کنش انسانی انسان معاصر میباشد." البته هرچند در این سخن قیلی نشاید، اما در عین حال اینجا پرسشی بنیادین سر برمیگشاید که: سیاست و قدرت متعارف تا چه میزان و با چه مکانیزمی میتواند گفتارهای نابخردانه و رفتارهای ناسنجیده پارهای از نفرات را توجیه کند و استدلالات غلط انداز آنان را بر آفتاب افکند؟! تحقیقاً بیرون از دایره قدرت و سیاست، مرزهایی مهم وجود دارد که صد البته اخلاق آن را تعیین و تنظیم میکند. البته نباید ناگفته نهاد که هواداران ماکیاول همچنان میگویند: پس از درگذشت این فیلسوف ایتالیایی، راه سیاست از راه اخلاق (به تمام و کمال) از هم جدا شده است(!) و این دو در دو مسیر متفاوت از یکدیگر پیش میروند. این نکته را بگذاریم و بگذریم. اتفاقاً دیروز وقتی که نگارنده این یادداشت در کلاس درس، از فیلسوفان و سوفسطائیان، داد سخن میداد٬ در این اثنی٬ دانشجویی از ته کلاس دست بلند کرد و پرسید: آقا! مگر نه این است که هماکنون بساط سوفسطائیان برچیده شده است و از سر دولت فیلسوفانی چون سقراط و ارسطو (از این دغل بازان تاریخ فلسفه، که هر دمی قلب حقایق میکنند!) دیگر اثر و نشانهای در عالم و آدم نمانده است؟! درپاسخ به او گفتم: برادر! این رشته سر دراز دارد! یعنی که: هر جور که بخواهیم سخن بگوییم (به نحو کمی و کیفی)، آنان نهتنها به زبالهدانی تاریخ، فرو ریخته نشدهاند، بلکه به نحو شگفتانگیر و روزافزون در همه ارکان هستی ما پنجه افکنده و جا خوش نمودهاند! یکی از سوفسطائیان زمانه ما در این حوالی که به زبان ریزی و پُر نویسی اشتهار دارد و در همه نوشتهجات(!) خود به اصناف سفسطه و مغلطه، مبتلا و هر ساعت نیز در وادی سیاست به رنگی متلون میباشد(!) در ارتباط با سخنرانیای که چند روز قبل (به مناسبت بزرگداشت ۱۳ آبان) در این شهر به آشوب کشیده شد و مابقی قضایا… سرانجام پس از چند روز تأخیر آفت برانگیز(!) افادات و افاضاتی نموده است که مرغ پخته را نیز به خنده انداخته است!!! این گونه از مواضع و مصالح(!) که باید آن را همان سیاست دیرینه "یکی به نعل و یکی به میخ" نامید، نهتنها غیر اخلاقگرایانه، مخاطب سخن را در عبارات خود، به تحقیر و تحمیق میکشد، بلکه بیش و پیش از هر چیز، پاسخ آن دانشجوی محترم کلاس را به وضوح و به عینیت تأمین مینماید. آری؛ سوفسطائیان از بین نرفتهاند، بلکه همچنان آن حضرات جان گرفته و با این نظرات (پُر قدرت و پُر شوکت) عربده میزنند و رقم مغلطه بر دفتر دانش میکشند! راستی چه خوب میشد که بندبازان ساعت پرست عالم، چون کبک سر در برف فرو نمیبردند و میدیدند که زمانه را دفتر و حسابی دگر است. در این ارتباط، یک مثل چینی وجود دارد که میگوید: "قورباغه وقتی در ته چاه است، نه چاه را میبیند و نه بیرون چاه را" و طرفه اینکه: اکنون این خود نقد حال ماست! ساعتی میزان آنی(!) ساعتی موزون این(!) بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش (مولوی)
• استاد دانشگاه
نظرات بینندگان:
اکبر: جناب آقای دکتر مهدوی! بسیار عالی بود. سخنی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. با افزایش آگاهی مردم، دوران این چماق به دستان روزگار به اتمام میرسد.