حدود ۲۰ سال است که مهاجرت کردهام و به روستایی در نزدیکی صومعهسرا آمدهام. مهمترین دلیلی كه مرا مجاب كرد كه روستانشینی اختیار كنم، ازدحام و شلوغی در شهری مثل تهران بود. خاطرم هست وقتی كه مثلاً میخواستم به دیدن یكی از خواهرانم بروم، سه ربع ساعت در ترافیك میماندم. وقتی تصمیم ترك تهران را گرفتم، خیلیها به من میگفتند بهواسطه حرفهات هم كه شده باید در پایتخت میماندی. خب زندگی هنرمندان با زندگی مردم معمولی قدری متفاوت است؛ ولی من اصولاً آدم معاشرتیای نیستم و قبلاً هم نبودم، اهل حضور در محافل كه البته شاید جزء الزامات زندگی یك هنرمند هم باشد و من نفیاش نمیكنم، هم نیستم.
به همین دلیل مهاجرت به روستا برایم دشوار نبود. میتوانم بگویم كه از حضور در یك روستای خوش آب و هوا بسیار خوشحالم. بابت این مهاجرت چیزی را از دست ندادم و حتی خیلی چیزها را بهدست آوردهام. در این سالها هر وقت پیشنهادی برای بازی دریافت كردهام و فیلمنامه مورد پسندم واقع شده، به سر صحنه آمدهام و هنگامی هم كه كارم به پایان رسیده، به محل زندگیام بازگشتهام. در این سالها ذهن آزادتر و خیال آسودهتری را داشتهام، چون از تنشها و درگیریها و مشغلههای تهران فاصله گرفتهام.
من در 17 كیلومتری صومعهسرا زندگی میكنم. مناسبات خیلی خوبی هم با همسایگانم دارم. خاطرم هست سالهای اولی كه به اینجا آمده بودم، سریال "پلیس جوان" از تلویزیون پخش میشد. روزی آقایی كه برایم كار میكرد به من گفت: "فیلمی پخش میكنند كه خانم حاضر در آن خیلی شبیه شماست. شمائید؟!" گفتم: "بله" با ذوقزدگی گفت: "بگو والا!" در كل روابط بسیار خوبی با مردم منطقه دارم. از آنها فاصله نمیگیرم و با تفاخر برخورد نمیكنم. میتوانم بگویم مثل یك آدم روستایی زندگی میكنم و خودم را یكی از همین مردم ساده و خوشقلب میدانم و به دیدنشان میروم. بیمار شوند به عیادتشان میروم و عزیزی را از دست بدهند، برای عرض تسلیت بهشان سر میزنم. مردم هم با من احساس راحتی و صمیمیت میكنند و مرا یكی از خودشان میدانند. میتوانم بگویم از روزی كه تهران را ترك گفته و به این منطقه باصفا آمدهام، حالم بهمراتب بهتر شده است. این خلوتی و آرامش روح مرا غنا میبخشد و خوشحالم كه از ازدحام و شلوغی تهران فاصله گرفتهام.
متأسفم كه در تهران مشكلات جدی وجود دارد. وقتی به تهران میآیم، رغبت اینكه از آب لولهكشی بخورم را هم ندارم و همیشه از آب معدنی استفاده میكنم. درحالی كه خاطرم هست در روزگاران گذشته گوارایی آب تهران معروف بود. حالا اما سالهاست كه آب پایتخت به دلم نمینشیند. این تنها یك مورد كوچك بود و مشكلاتی كه در تهران به چشم میخورد، بسیار زیاد است؛ مشكلاتی كه در این دودههای كه من تهران را ترك كردهام، چندین برابر هم شده است.
هنوز هم به گمانم وضعیت ترافیك تهران یكی از بزرگترین معضلات پایتخت است. با وجود ساخت بزرگراهها و احداث ایستگاههای مترو، همچنان خیابانهای تهران شلوغ است و بهنظرم در این زمینه، قدری مردم مقصرند. اینهمه خودروی تكسرنشین كه در خیابانها حضور دارند، نمیگذارند این شهر نفس بكشد. به اعتقاد من طرحهایی مثل طرح زوج و فرد در تهران جواب نمیدهد و باید فكری به حال خودروهای تكسرنشین كرد.
سالها پیش كه در مقطعی در فرانسه زندگی میكردم، میدیدم كه پاریس در روزهای عادی خیلی پرترافیك نیست و بیشتر مردم با وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد میكنند. تا اینكه در روز 14 ژوئیه كه روز جشن است برای اولین بار دیدم كه در پاریس چقدر اتومبیل وجود دارد. مردم در روز جشن با خودروهای شخصیشان بیرون آمده بودند، ولی در روزهای دیگر سال بیشتر از اتوبوس و مترو استفاده میكردند. متأسفانه در تهران استفاده از خودروی شخصی بهصورت بیرویهای رواج دارد.
بعضیها حتی برای خریدن نان یا یك سطل ماست از دو كوچه پایینترشان هم از خودروی شخصی استفاده میكنند و اساساً بدون ماشین هیچ جا نمیروند. وقتی میخواهند دنبال فرزندشان بروند، حتماً باید مقابل مدرسه پارك كنند و حاضر نیستند كمی پایینتر یا بالاتر بایستند. انگار از چند قدم پیادهروی هراس دارند.
هنگامی كه به تهران میآیم، معمولاً سعی میكنم روز جمعه بیایم و اتومبیلم را هم پارك میكنم. گاهی وقتها 20 روز در تهران میمانم، ولی خودرویم را تكان نمیدهم و از آژانس یا اتوبوس برای تردد استفاده میكنم. فكر میكنم بسیاری از مردم میتوانند جای استفاده از خودروی شخصی از وسایل نقلیه عمومی استفاده كنند و اگر اینگونه شود، پایتخت، شهری به مراتب قابل تحملتر برای شهروندان میشود.
• بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون
•• روزنامه همشهری، شماره 6585، 29 تیر 1394