دکتر شریعتی و دکتر چمران هریک علی قدر مراتبهم در ذهن و زبان و بینش و کنش مردم ما تأثیر نهادهاند. شریعتی با نوشتهها و نحوه زیست خود طرحی از یک زندگی را به نمایش گذاشت؛ طرحی که در آن ایمان، تفکر، عشق ورزیدن به مردم، احساس مسئولیت پیگیر در قبال مسائل جامعه و عدم مماشات با کانونهای ظلم نمایان بود. دکتر چمران هم که از پانزده سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی در مسجد هدایت حضور یافت و بعد که به آمریکا و لبنان و جبهات رفت، تنها و تنها به یک چیز اندیشید: مجد و عظمت ایران و اسلام.
شریعتی در جایی گفته است نوشتههایم بر سه گونهاند: اجتماعیات، اسلامیات و کویریات. همه مطلوبات و دغدغههای شریعتی را میتوان در این سه حوزه به نظاره نشست. سهم شریعتی را در نیمه دوم قرن معاصر نمیتوان نادیده گرفت. اسلامی که شریعتی آن را به جامعه ما معرفی نمود، مادون ارزشهای انسانی نیست، بلکه مافوق آنهاست.
اسلام پارهای از مبلغان، مادون ارزشهای انسانی است؛ یعنی اینکه تفکر، علم، عقل، آزادی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی در آن مدخلیت چندانی ندارد. شریعتی از جمله کسانی بوده است که در کنار بزرگان دیگر، در شکلگیری شخصیت و هویت فکری چمران مؤثر بوده است. شواهد عینی فراوانی در تأیید این مدعا وجود دارد که از آن جمله، نقش محوری چمران در کنار امام موسی صدر، شهید آیتالله مفتح و … در تشییع و دفن و کفن شریعتی در دمشق میباشد با آن گریههای جانگداز که از رابطه معنوی و روحی او با شریعتی پرده میگرفت.
از جمله دغدغههای گسستناپذیر شریعتی، اعتقاد و اهتمام او برای عدالت اجتماعی در جامعه بود. او در جایی گفته است: "این وضع حساسیت اجتماعی توده زمان پیامبر(ص) بود که در عین حال که با شدت و شور و هیجان به نماز میرفتند، به خلیفه وقت اعتراض مینمودند که چرا از سهم غنائم جنگ، پیراهن بلندتری را بر تن نموده است!"
مشکل امروز جامعه ما در این نکته است که بعضاً اموال مسئولان نظام به دقت کنترل نمیشود و پارهای از لوایح مصوب در این زمینه نیز در مخمصههای توضیح ناپذیر(!) قرار میگیرد. البته مردم همه آمار را در دست دارند و بهخوبی فرق "خادم" و "خائن" را میدانند. شریعتی و چمران بهعنوان دو بزرگمرد انقلاب در قلهای قرار گرفتهاند که میتوانند برای آیندگان بهعنوان سرمشق قرار گیرند. البته با عنایت به این فاکتور که هر انسان بزرگی تنها یک گذرگاه محسوب میشود، نه یک ایستگاه.
پس نباید راه را گم کرد... باید قدر استوانهها و اسطورههای خود را بدانیم و به بهانههای واهی، راه آنان را در محاق آنان نگذاریم.
دریغ است روی از کس تافتن
که دیگر نشاید چون او یافتن
• استاد دانشگاه