كدخبر: ۷۹۳۴
تاريخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۹
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
آن‌چه شريعتی را معلم انقلاب كرد
حسین نقاشی
چندی پیش دوستی از برادران افغانستانی که ازقضا از دانش آموختگان علوم انسانی دریکی از دانشگاه‌های کابل بود ازتاثیر علی شریعتی درمیان دانشجویان آن دیارسخن گفت.می گفت کتابخانه‌های دانشگاه ابن سینای کابل و برخی دیگر، نسخه‌های کاملی از آثار شریعتی و البته سایر روشنفکران دینی متاخر رادارندکه مورد توجه اهالی دانش و علی الخصوص علوم انسانی آن دیار قرار می‌گیرد. این تاثیر البته در ترکیه و شمال آفریقا نیز زبانزد است چه اینکه آثار وی به زبان‌های مختلف ترجمه شده و همچنان بازنشر می‌شود.اماسرتاثیرگذاری یک روشنفکرمسلمان که مذهبش گاه با مذهب اهالی سرزمین هایی که درآنها مورد توجه قرار گرفته است، متفاوت نیز هست،چیست؟
شریعتی در خانواده‌ای اهل تدین و روشن بین به دنیا آمد که پدرش دغدغه‌ای ازجنس سایر احیاگران پیش و پس از خود داشت.رخت رسمی روحانیت از تن به درآورده بود وبه سبک موسسات نوین«کانون نشر حقایق اسلامی»را درمشهدبه پا کرده بود.جایی که ظاهرومغزحرف‌هایی که درآن زده می‌شدبا روایت رسمی متفاوت بود.  
این تفاوت البته به پیش ازشریعتی پدربازمی گردد.به سال‌های پیروزی انقلاب مشروطه وزمانی که سه گانه سکولارهای دین ستیز و یا دست کم دین گریزِ عمدتا غرب گرا در رقابت با سنت گرایان ضدتجدد فضایی دوقطبی و مشحون از تندخویی آراسته بودند، جریانی ایستاده بر سنگ بنای سنت وبانگاهی به نوشدن دیگران پا به عرصه گذاشت.نام این تیره هرچه باشد«دغدغه زیست مومنانه دردنیای جدید»لب لباب و مخلص کلام‌شان بوده وهست.اینکه ضمن پذیرش جهان نوبایدچگونه برسبیل منش، بینش و روش پیامبران و اولیا سلف زیست کرد.ازسیدجمال الدین اسدآبادی تاکواکبی ومحمد عبده و اقبال لاهوری و نایینی و آخوند خراسانی و بعدترها محمد نخشب و مهدی بازرگان وطالقانی و استاد محمد تقی شریعتی و... بیش و کم در این حال و هوا زیسته اند.اینکه دردنیایی که ازمنظر فلسفی، علم و صنعت و حتی اخلاق اجتماعی برتری محسوسی بر تو و ملتت یافته است وتوباید بتوانی همچنان از آیین و آنچه دیرزمانی تو را و اجدادت را در رفیع عالم نگاه داشته است ولی امروزدر حضیض، دفاع کنی!
علی شریعتی از این تبار بود، چنانکه در اقبال در«تجدیدبنای تفکراسلامی»خواستار تجدیدنظردرکل دستگاه مسلمانی شده بودوگفته بود:«اکنون وقت آن است که اصول اساسی اسلام موردتجدیدنظر واقع شود»ولذا یک مسلمان «بایدبی آنکه کاملا رشته  ارتباط خودرا باگذشته قطع کند،از نو درکل دستگاه مسلمانی بیندیشد»،شریعتی نیزباطرح مفاهیمی چون«پروتستانتیسم اسلامی»وسه گانه «عرفان، برابری، آزادی» سعی در نوزایی و تجدید بنای تفکر اسلامی داشته است.نکته مهم در این میان یورش جریان‌های رقیب به او و جریان فکری او در آن زمان و امروز است. جریانی روحانیت محافظه کاروعمدتا غیر انقلابی، جریان سکولارچپ(مارکسیست ها) و حامیان حکومت وقت که عمدتا در حال وهوای یک باستان گرایی به جامانده ازدوران پهلوی اول به سر می‌برده اند.هرسه این سه جریان در یک نقطه به‌هم می‌رسند؛عدم رواداری در حق جریانی سومی که از منظر اندیشه‌ای قائل به هم«بازخوانی»و«تجدیدنظر»در برخی مولفه‌های«سنت»و مراجعه به اندیشه‌های جدید است. جریان که به دنبال «رنسانس اسلامی» و «تجدد ایرانی» بود و شریعتی بی شک از سرمداران و نامداران این زنجیره بوده و است. اگرچه شریعتی این رنسانس و مبارزه بنیادین را از برجسته ترین عنصر زندگی معنوی ایرانیان، یعنی مذهب می‌آغازد اما در عین حال نقدهای تند و بی باکانه او به "نظام سلطه" و ابتنا بر اندیشه «سوسیالیسم»به مثابه نگاهی انسانی به مناسبات تولیدی و اجتماعی وی را از سرآمدان سوسیالیست‌های موحدومسلمان قرارمی دهد.تاجایی که پهلوی او و کسانی چون او را به طعن «مارکسیست‌های اسلامی»خطاب كردند.چنان‌که امروز نیزدلبستگان به اندیشه‌های راست کیشانه-اعم از محافظه کاران مذهبی تا لیبرال‌های تکنوکرات-هر زمزمه‌ای از مساوات خواهی  را با نوک پیکان قلم «چپ زنی»می کنند!
برای شناخت یک فرد جایگاه او در متن یک جریان تاریخی و ریشه داری ایرانی ومنطقه‌ای ضرورتی لازم است. در سال‌های اخیر کم نبوده و نیستندجریان هایی که نقد‌های شریعتی به «دموکراسی لیبرال»-که شریعتی از آن با عنوان دموکراسی راس‌ها دربرابردموکراسی رای‌ها نام می‌برد-رابرابربا ضدیت وی با آزادی ودموکراسی تعبیر کرده اند و «امت و امامت»وی را دال مرکزی اندیشه اووبنای اندیشه سیاسی خوانده اندکه ازمولفه‌های دموکراتیک کمی برخوردار  بوده است.از این رو هجوم به اندیشه او را فرضی واجب و عملی مباح برشمرده اند که ازقبل آن به گمان خود«نظم برساخته موجود» را هدف بگیرند!
در واقع معلم انقلاب بایدتاوان آنچه ازانقلاب مانده است را بدهد!دراینجاتنهابه نکته‌ای گذرابایداشاره شوندوباقی را به مجال گسترده تر سپرد؛منتقدان تندخوی شریعتی درشناخت«دال مرکزی»اندیشه او به بیراهه رفته اند. «پروتستانتیسم اسلامی»و تاکید او بر«اومانیسم»اسلامی و سنت ملی و مذهبی که در آن مصدق پیشوایش و علی رهبرش خوانده می‌شود،نمی تواند با ارزش‌های حقوق بشری و دینی چون آزادی بیان،آزادی اندیشه ودموکراسی آزاد-دموکراسی آزاد از بختک سرمایه سالاری- و امثال این مخالفت داشته باشد،کما اینکه پروژه‌های او بسیاری ازتصلب‌ها ومرجعیت و محوریت‌های خودساخته و تاریخی را درهم شکسته است. و از نظر ما این‌ها علی شریعتی را«معلم انقلاب» اسلامی 57 کرده است.

روزنامه قانون، شماره 545، 30 خرداد 1394
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"